توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نظری بر هستی شناسی عشق از دیدگاه شیخ اشراق
نارون1
20th September 2012, 11:46 PM
ديرينه شناسي رابطهي عاشقانه
داريوش اجابنيان
درآمد – هر كجا كه از عشق سخن به ميان ميآيد، رابطهاي دوسره به ذهن متبادر ميشود كه يك سر آن عاشق است و سرِ ديگر، معشوق.
عشق از جنسِ رابطه است و رابطه، معلولِ دوئيت. از منظر هستيشناختي، تنها ذات واجب حق تعالي كه منزه از دويي و تكثر است، فارغ از رابطه و علل وجودي آن است. زيرا در آن مرتبه، نه اجزا يا تركيبي موجود است و نه تفكيكي، كه وجود نسبت يا رابطهاي را ميان آنها ضرورت بخشد. در مراتب آفرينش، هر گاه تكثر آغاز شود به تبع آن نسبت و رابطهاي ميان قسمتها برقرار ميگردد.
در سلسله مراتب خلقت يا قوس نزول، پس از حضرت ذات احديت كه يكتايي محض است، مرتبهاي آشكار ميشود كه از آن به “عالم وحدت” ياد ميكنند. در اين نشئهي وجودي، خداوند با نظر در آينهي جمال خويش، به خويش مينگرد. و از اين “نظر” نطفهي آفرينش كيهان بسته ميشود. در اين مرحله، ناظر و منظور يكي است.
به عبارت ديگر در ظاهر كثرت است ولي در حقيقت وحدت است. به همين خاطر ابن عربي عبارت “وحدت در كثرت” را به آن اطلاق مي كند. به زعم متصوفه، كثرت امري اعتباري است از اعتبارات وحدت. و به واسطهي تجلي ظهوري از ذات به صور كثرات ظاهر ميگردد. اين مرتبه را در ترتيب عوالم و حضرات، عالم لاهوت (وحدت ذات و صفات) مينامند كه پس از عالم ذات الهي يا هاهوت قرار دارد.
در منظومهي آفرينش، فعل خلق و صدور از اين عالم صورت ميپذيرد و اول چيزي كه بدين ترتيب از ذات واجب ظاهر ميگردد، در اصطلاح حكما، صادر اول است كه برخي آن را عقل يا عقل كلي نام نهادهاند. شيخ اشراق (ره) بر طبق فرشتهشناسي زرتشتي آن را ملك بهمن (نور اقرب) مينامد.
پس دوگانگي و كثرت به هر روي در اولين مخلوق باريتعالي كه در عين حال با ذات وي يگانه است راه مييابد. دوگانگي، وجود رابطه و نسبت را ضرورت ميبخشد كه حكماي اشراق اين رابطه را عشق نام نهادهاند. از طرفي ذات احد، از هر گونه دوئيت منزه است و يكتاست. گنجي پنهان است كه از شدت لبريزي، فيضان ميكند و هستي ميآغازد.
بدين سان رنگ ِ كثرت بر دامنِ يگانگياش ميپاشد. به عبارت ديگر ابتداي هستي، آغاز جدايي و انفكاك مخلوق از خالق است. چرا كه تا پيش از اين نه خالق بود و نه مخلوق. تنها يكي وجود بود و غير او هيچ نبود. لذا ابتداي خلقت كه پيداييِ اعتبار دويي است به همان سان آغاز نسبت و رابطهاي است كه لاجرم ميان اين دو ميبايست حادث شود. و اين نسبت و رابطه به تعبيري همان عشق است. از اين منظر است كه عشق را علت پيدايش جهان و منتهاي آن ميدانند.
آفــــتابي در هــزاران آبگــينه تاخــته / پس به رنگي هر يكي تاب دگر انداختند
جمله يك نوري است لكن رنگهاي مختلف / اختلافي در مـيان اين و آن انداختند
نارون1
20th September 2012, 11:47 PM
ريشهها و خاستگاه حكمت مشرقي
از منظرِ شيخ اشراق، شهاب الدين سهروردي، خلقت عالم بر اساس ازدواج و تناسب بنيان گرديده است و نسبتي كه مخلوق در هر مرتبه از مراتبِ هستي با خالقِ خود دارد رابطهاي عاشقانه است. جهت ادراك اين منظر، تبيين ريشهها و خاستگاه پيدايش اين نگرش خالي از فايده نيست.
سهروردي همان گونه كه در آثار خويش نيز تصريح ميكند در شيوهي بحث و استدلاليِ جهانبيني خويش، بر طريق مشائيان يعني ارسطو و پيروانش رفته است. اما پرواضح است كه بدعت و خلاقيت سهروردي در دستاوردهاي قلسفياش در آن بخش از نظام فلسفياش نمودار ميگردد كه بر مشرب ذوقي و اشراقي استوار است. از اين منظر نيز، شيخ اشراق وامدار افلاطون و بيش از آن پيرو مسلك فلسفي خاصي موسوم به فلسفهي نوافلاطوني است. در جهانبيني فلاسفهي نوافلاطوني و به ويژه شيخ و پيشوايشان، فلوطين، اساس خلقت بر مبناي فيضاني از جانب خداوند استوار ميگردد و اول چيزي كه از وي صادر ميشود عقل كلي است. و از عقل كلي، نفس كلي و به همين ترتيب از نفس، طبيعت و عالم مادي ايجاد ميگردد.
بنا بر اين نگره، علت صدور هر نشأه از نشأهي بالاتر از خود در فعلي نهفته است كه فلوطين آن را نظر ميخواند. اين نظر، نظر عقلي است نه حسي. و علمي كه بدين ترتيب حاصل ميشود علمي حضوري است يعني عالم و معلوم يا ناظر و منظور متحدند. در اقنوم دوم يا همان عقل بايد توجه داشت كه فعل نظر كردن و شناختن در يك آن صورت پذيرفته و در همان لحظه، از اين نظاره عقل پديدار ميگردد.
اين فعل را كه فلوطين نظر مينامد در نظامهاي فكري مختلف به نامهاي گوناگون خوانده ميشود. از جمله آنكه برخي فلاسفه مشاء آن را تعقل خواندند تا از اين حيث رابطهي نزديكتري با معرفت ذات نسبت به خويش پيدا كند. در فلسفهي شيعي اسماعيلي، صادر اول كه عقل اول نام گرفته، موجودات پايينتر از خود را در سلسلهي مراتب وجودي، به عالم وجود فراميخواند.
شاين طرز تلقي بر مبناي روح تعاليم مذهب اسماعيلي كه بر پايهي معناي دعوت بنياد گرديده، اتخاذ شده است. گر چه در آيين ماني نيز از همين لفظ (فرا خواندن) جهت تبيين فعل آفرينش استفاده ميگردد. سهروردي كه در بسياري موارد بر نظام فكري نوافلاطوني ميرود، فعل ِ نظر نوافلاطوني را در معنايي عاشقانه تأويل كرده است.
علاوه بر اين در احاديث شيعي مندرج در كتاب اصول كافي كليني حديثي منسوب به امام محمد باقر(ع) وجود دارد كه رنگ و بويي نوافلاطوني از آن به مشام ميرسد. در اين حديث آمده چون خداوند عقل را آفريد او را به سخن آورده و فرمود: پيش آي، پيش آمد. فرمود: بازگرد، بازگشت.
فرمود: سوگند به عزت و جلالم آفريدهاي كه از تو نزدم محبوبتر باشد نيافريدهام . اين حديث با تفكر فلوطين سنخيت و همانندي بسيار دارد كه از آن جمله نظر ويژهاي است كه حق تعالي به آفريدهي خويش مبذول ميدارد. اين پيش آمدن و پس رفتني كه در عبارت مذكور است نشاني از بذل توجهي عاشقانه در خود دارد كه بعيد نيست سهروردي در تدوين نظام فكري خويش در باب كيفيت آفرينش از آن اثر و بهره جسته باشد. گر چه از طرفي ميتوان ردپاي تمامي نگرههايي كه در بالا آورده شد را به طور كلي در جاي جاي فلسفهي خاص سهروردي مشاهده كرد.
همان طور كه ميدانيم نظام فلسفي سهروردي بر پايهي نور و ظلمت است. حتي گاهي، فلسفهي وي را حكمت نوريه نيز مينامند. اين تأثيرِ آشكاري است كه از فلسفه و حكمت ايران باستان، در آثار سهروردي راه يافته است. وي با بهرهگيري وافر از گنجينههاي پر قدر حكمت ايراني كه يكي از اركان اساسي و پراهميت آن همان ثنويت و دوگرايي (نور و ظلمت) است، دست به برساختن ستونهاي استوار حكمت اشراقي خويش يازيده است.
گر چه به نظر ميرسد سهروردي در آموزههاي خود بيشتر از مفاهيم آيين زرتشتي وام گرفته باشد، اما نميتوان نشانهها و ردپاهاي بسيارِ مانويت را در فلسفهي وي ناديده گرفت. معنويت مانوي، كه خود تلفيقي از حكمت زرتشتي و آموزههاي مسيحي با تعاليم گنوسي است، علاوه بر سهروردي، در بخش عظيمي از حكمت و عرفان ايراني و به خصوص فرقههاي تصوف راه يافته است. آن چه كه اينجا به بحث ما مربوط ميشود، همان است كه اتفاقاً بيشترين بسامد را در ميان تأثرات مانوي، در عرفان ايراني و حكمت اشراقي داراست.
و آن جايگاه نور و ظلمت در منظومهي آفرينش است. به عنوان مثال شيخ عزيزالدين نسفي از مشاهير عرفاي قرن هفتم در كتاب الانسان الكامل ميفرمايد: «اي درويش. عالم دو چيز است: نور و ظلمت، يعني درياي نور است و درياي ظلمت. اين دو دريا در يكديگر درآميخته است، نور را از ظلمت جدا ميبايد كرد تا صفات نور ظاهر شوند.»
در اساطير مانوي نيز، پس از يورش اهريمن به سرزمين روشني، مخلوقات سرزمين روشني كه موجوداتي نوراني بودند به ظلمت آلوده ميگردند و ميان نور و ظلمت امتزاج و اختلاط صورت ميگيرد. به همين ترتيب فرزندان انسان به چنگ نيروهاي اهريمني گرفتار آمده و نورِ وجودي آنها با ظلمت آميزش مييابد. بر طبق تعاليم مانوي، انسان ميبايست به مدد تطهير باطن و پالودن روح از آلودگيهاي ظلماني، پارههاي نورِ محصور در تاريخانهي بدن را آزاد كرده و به بهشت نو كه بهشتي موقتي است گسيل دارد تا در پايان جهان و رستاخيز، آنها به بهشت روشني و جهان اعلي عليين بپيوندند.
البته پارهاي تفاوتها نيز در نگرش اين نحلهها وجود دارد كه ذكر آنها مجال ويژهي خود را ميطلبد اما به عنوان نمونه و به اختصار بايد گفت كه در آيين ماني، نور و ظلمت دو نيروي ازلي هستند و به طور كلي ماني بر دو اقليم قايل هست: يكي نور و ديگري ظلمت كه شهريار سرزمين روشني، پدر بزرگي يا همان زروان است و شهريار تاريكي، اهريمن. اما سهروردي مبداء عالم را نور محض يا نورالانوار ميداند كه ذرهاي ظلمت را در ذات منزهش راهي نيست و بقيهي حادثات كه متكثر از ذات واجبِ حضرت نورالانوارند، به حسب مرتبهي خود، بهرهاي از ظلمت نيز در وجود خويش دارند.
نارون1
20th September 2012, 11:49 PM
عشق و ازدواج روحاني در عالم علوي:
«.. و اول نسبتي كه در وجود لازم آمد نسبت جوهرِ قائم بود با نور قيوم و اين نسبت امِّ جملهي نسبتهاست و شريفترين. و اين جوهرِ قائم، عاشق است مر اول قيوم را و او قاهر است به نور قيوميت…و اين نسبت سرايت كرد به هر نسبت كه در جملهي عالم است و لازم آمد ازدواج قسمتها…»
بنا بر آن چه در بالا مذكور آمد، نموده شد كه در منظر سهروردي به جز ذات مقدس نورالانوار كه منزه از هر گونه كثرت است (كان الله و لم يكن معه شيء)، كل عالم به لحاظ وجودي از درجات متفاوت نور و ظلمت تشكيل شده است. به عبارت ديگر اين ثنويت و يا زوجيت در تمام مراتب آفرينش و صدور از منظر شيخ اشراق به چشم ميآيد.
سهروردي همچون فلوطين معتقد است كه موجودات بر حسب دوري و نزديكي خود به مبداء عالم، برخوردار از نورند. به اين ترتيب كه موجودات نزديكتر به نورالانوار بهرهي بيشتري از نور داشته و هر چه موجودات به لحاظ مرتبت از منشاء نور دور ميگردند به همان نسبت از نوريتشان كاسته شده و بر ماهيت ظلمانيشان افزوده ميگردد.
اين سير كه از نور محض آغاز گرديده تا آنجه ادامه مييابد كه به ظلمت محض كه به كلي از نور بيبهره است يعني ماده، ميرسد. از طرفي يك نوع زوجيت در تمام مظاهر هستي تسري مييابد كه از عالم نوراني و روحاني تا عالم ظلماني مادي را در برميگيرد. به تعبيري ديگر در حكمت نوري سهروردي هر دسته از انوار از انوار قاهر اعلون گرفته كه متعاليترين و مقدسترين انوارند تا انوار مدبره، به صورت جفت مذكر (مثبت) – مؤنث (منفي) نموده ميشوند و همچنين به دو دستهي طولي و عرضي (متكافئي) تقسيم ميشوند. در اينجا بايد توجه داشت كه گرچه، سهروردي بسياري از مباني ثنويتگرايانهي فلسفهي خود را از آموزههاي موجود در حكمت خسرواني ايراني برگرفته است، اما اصل و منشاء پايههاي بناي فكري وي به طوري كه خود در بسياري اوقات در رسالات خود با ذكر نمونه تأكيد ميكند از قرآن و اقوال پيامبر(ص) مأخوذ گشته است.
ريشههاي قرآني نگرهي زوجيت عالم -
با تتبع در آيات قرآني، موارد متعددي را ميتوان يافت كه در آن به آفرينش ازواج اشاره رفته است. و هر كجا كه سخن از جفت يا زوج به ميان ميرود ميتوان نشانههاي حيات و باروري را از رايحهي آيات استشمام كرد. در جايي ميفرمايد: «و من كلِّ شيءٍ خلقنا زوجين لعلكم تذكرون» الذاريات 51/49
(و از هر چيز جفتي آفريديم شايد شما را يادآوري كند) لذا قرآن نيز بر اين نكته صحه گذارده و تأكيد مينمايد كه تمام موجودات به صورت جفت جفت آفريده شدهاند و از جمله بر روي زمين موجودات به صورت جفتهاي نيكو از رستنيها (الشعراء 26/7) و ميوهها (الرعد 13/3 و الرحمن 54/52)
و همچنين انسانها را نيز به واسطهي نطفه به صورت جفتهاي نر و ماده آفريده است (النجم 53/45-46 و القيامه 75/39) بدين ترتيب، تناسب و توازن موجود در آفرينش كيهان، در ساختاري دوقطبي از مذكر و مؤنث نموده ميشود. اين ثنويت در آفرينش نفوس نيز وجود دارد كه قاعدتاً گسترهي شمول آن از نفوس حيواني و انساني گرفته تا نفوس فلكي و كيهاني را شامل ميگردد. ( منزه است آن كه همهي جفتها را آفريد. چه از روييدنيهاي زمين و چه از ذات خودشان و چه از چيزهايي كه نميدانند. – يس 36/37)
از نظر سهروردي، در عالم هستي، جز مبداء كل كه واحد است، همهي اجزاي عالم، جفت و مزدوج هستند: مثلاً انوار مجرد بر دو نوعاند: انوار مدبر و انوار قاهر، انوار قاهر هم خود بر دو قسماند: انوار اعلون و ارباب اصنام. جوهر هم بر دو نوع است: جسم و غير جسم و قس علي هذا .
وجود ِ اين دوگونگي و زوجيت در مظاهر پروردگار، به نوبهي خود وجود نسبتي را ضرورت ميبخشد كه ميان اين دو، موجد ِ ارتباطي گردد تا روند خلقت تكامل و تكوين يابد. اين ارتباط نوعي همبستري ميان نري و مادگي است كه به باروري و زايش منجر ميشود. به ظن سهروردي، اين نسبت از طرفي شوق و عشق است و از سوي ديگر قهر و سطوت.
حال بايد ديد كيفيت اين رابطهي عشقبازانه ميان دو جفت، در سطوحِ عالي كيهان و عوالم ماورايي و ملكوتي جهان هستي، چگونه است تا بدين ترتيب به رازِ پنهان كيفيت آفرينش در منظر شيخ اشراق و نگاه ويژه و خلاقانهي اشراقيِ وي دست يابيم.
نارون1
20th September 2012, 11:53 PM
شيخ نجم الدين رازي در رساله عشق و عقل ميفرمايد: بدان كه اصناف موجودات با كثرت تنوع آن منقسم است به دو قسم روحاني و جسماني و … قسم روحاني آن است كه حواس خمسه .. آن را ادراك نتواند كرد .. و قسم جسماني آن است كه حواس خمسه آن را ادراك كند .. پس به حسب ازدواج روحاني و جسماني و تدبير «سبحان الذي خلق الازواج كلها» چندين هزار عوالم مختلف و مراتب و مدارج و مدارك متنوع به ظهور پيوست»
. در اين چشمانداز علت اساسي آفرينش همچنان كه در تفكر سهروردي مشهود است، ازدواج قسمتها عنوان شده و بدين ترتيب مثلاً افلاك و ستارگان به واسطهي ازدواج علويات روحاني و جسماني پديد آمدند و فرشتگان نيز از ازدواج ارواح عالم علوي با نور عالم نفوس آسماني در طبقات آسمان پديدار گشتند و به همين ترتيب عناصر اربعه و انواع جن و شياطين و نباتات و حيوانات در وجود آمدند.
در چشمانداز كيهان شناختياي كه سهروردي به دست ميدهد، كيفيت اين نسبت (ازدواج) و رابطهي عاشقانه به شكلي بديع تبيين ميگردد. از مبداء هستي كه در اين نگره همان نورالانوار يا نور قيوم است، تنها يك نور صادر ميشود كه اين نور در رابطه با خود و با نورالانوار داراي جهاتي است كه به واسطهي اين جهات، نوري ديگر و همچنين فلكي و نفس آن فلك از او صادر ميگردد . اين نور كه همان فرشتهي زرتشتي بهمن يا نور اقرب است نسبت به خالق خود مقهور، ذليل و در عين حال عاشق است.
و از طرف ديگر رب حيِ قيوم، نسبت به صادر اول خود، محيط، مستولي و مسلط و در عين حال معشوق است. طبق اين نظريه، همچنين در روند تكثير عالم كه از نورالانوار يا مبداء هستي آغاز گشته، يك سلسلهي نوري پديد ميآيد كه به ترتيبِ نزديكي يا دوري به نورالانوار از شدت يا ضعف نوري برخوردار است.
در بياني ديگر، سهروردي جنبهي برتر، مسلط و قويتر وجود را مذكر و مثبت و همچنين جنبهي ضعيفتر و مقهور و پايينتر را مؤنث يا منفي نامگذاري ميكند. بدين ترتيب اين روال از تكثير و تكثر عالم كه به واسطهي ازدواج و معاشقهي جهت قوي و قاهر كه مذكر است با جهتي ضعيفتر از خود كه مؤنث است صورت ميپذيرد، تا جايي تداوم مييابد كه جهت و نسبت طرف ضعيف (مؤنث) به حدي برسد كه ديگر قابليت باروري و تكثر را نداشته باشد.
شيخ در آثار داستاني و رمزي خويش نيز اين معنا را به صورتي ديگر تبيين نموده است. مثلاً در رسالهي «في حقيقه العشق»، وي با زباني شيوا و دلكش، منظومهي آفرينش را به شيوهاي تازه و بديع كه در ظاهر عبارات، متفاوت با رسالات فلسفي وي اما در حقيقت بسط و گسترش همان مفاهيم است بيان ميدارد. تركيب و تطبيق ميان اين دو شيوه و روش كه شيخ اشراق در رسالات فلسفي و آثار رمزي خويش پيموده، ميتواند ما را به نكات دلنشين و عميقي از جهانبيني ويژهي شيخ رهنمون گردد.
كه اين امر مجال و حوصلهي ديگر و همچنين تخصص و همت ويژهاي را طلب ميكند كه در حوصلهي اين وجيزه نميگنجد. به هر روي بايد اذعان داشت كه روالي كه شيخ در رسالات رمزي خويش پيش ميگيرد بيشتر به قوس صعودي و جنبهي تكاملي ميپردازد تا اينكه به مانند رسالات فلسفياش سير نزولي را مطمح نظر قرار دهد. وي با پرداختن به اركان سلوكي عاشقانه، وسايط و ويژگيهاي مورد نياز انسان جهت تصفيهي باطن و تزكيهي نفس را كه وي شرط ضرور بشر جهت وصول به مرتبهي كمال انساني و رجعت به اصل اصيلِ الهي و متعاليِ وجود آدمي ميداند، برميشمرد.
همانگونه كه وي عشق سرمدي و ازلي را عصارهي كيهان و انگارهي حقيقي آفرينش كاينات ميداند، همچنين معتقد است كه انسان جهت نيل به كعبهي مقصود و اتحاد با محبوب ازلي، ميبايست طريق عاشقي برگزيند تا بتواند دست در گردن وصال معشوق حلقه كند. وي همچون حكماي سلف خويش بر آن است كه راه اين عشق از بيابان رياضت و مجاهدت برميگذرد. و رياضت قرباني كردن نفس است در برابر معشوق: « عشق بندهاي است خانهزاد كه در شهرستان ازل پرورده شده است.
و سلطان ازل و ابد شحنگي كونين بدو ارزاني داشته است، و اين شحنه هر وقتي بر طرفي زند و هر مدتي بر اقليمي افكند. و در منشور او چنين نبشته است كه در هر شهري كه روي نهد، ميبايد كه خبر بدان شهر رسد، گاوي از براي او قربان كنند، و تا گاو نفس را نكشد قدم در آن شهر ننهد.. و نفس گاوي است كه درين شهر خرابيها ميكند و او را دو سروست يكي حرص و يكي امل.. نه به آهن رياضت زمين بدن را بشكافد تا مستعد آن شود كه تخم عمل در او افشاند، نه به دلو فكرت از چاه استنباط آب علم ميكشد تا به واسطهي معلوم به مجهول رسد. پيوسته در بيابان خودكامي چون افسار گسسته ميگردد.»
بنا بر اعتقاد سهروردي، اين عشق اساس جهان هستي است و از آدمِ خاكي گرفته تا ملكوتيان مجرد كروبي همه متحرك به عشقند و عشق حقيقي همان عشق به حق است. هر آن چه در تحرك و گردش است از غليان ِ شوق و وجد به حركت درآمده است همچون افلاك كه به واسطهي عشق بيمنتها، دائماً در دورانند: «پس آن نفس كه فلك را ميجنباند از بهر عشق ِ عقل ميجنباند و از او نورهاي متصل و عشقها و شوقها و لذتهاي بينهايت بيپايان پياپي بدو ميرسد و از نور عشقِ بينهايت، حركات بينهايت منبعث ميشود.» و اين حركت عاشقانه و مشتاقانه افلاك به دور عقول و انوار و به ويژه نورالانوار است كه موجب نزول خير و بركات به عالمِ سفلي و مادون آنها ميشود.
گر نبودي بحر عشق پاك را / كي وجودي دادمي افلاك را مولانا
و در پايان لازم به ذكر است كه اين وجيزه، خلاصهي يكي از فصلهاي رسالهي پژوهشي مفصلي است كه نگارنده در باب ديرينه شناسي رابطهي عشق و عقل در حكمت ايراني نگاشته كه مراحل پاياني خود را طي ميكند و به مدد و عنايت پروردگار به زودي به پيشگاه اهل نظر و فرهنگ ارائه ميگردد.
[1] – ادامهي حديث چنين است:« .. و تو را جز در وجود آنان كه دوستشان دارم كمال نبخشيدم، همانا كه فرمان و نهيم و كيفر و پاداشم متوجه توست.» اصول كافي كليني، به نقل از ملاصدرا، شرح اصول كافي، ترجمه محمد خواجوي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي
[1] – كتاب الانسان الكامل، ص 24
[1] - ر.ك. فرهنگ اصطلاحات آثار شيخ اشراق، ص 69
[1] – يس 36 / 36
[1] – رساله عشق و عقل، ص 39 و 40
[1] – فرهنگ اصطلاحات، ص 68
[1] – رساله في حقيقه العشق، به نقل از مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 3، ص 290 و 291
[1] – پرتونامه، همان ص 50
منابع:
1- سيد محمد خالد غفاري، فرهنگ اصطلاحات آثار شيخ اشراق، انجمن آثار و مفاخر ملي، 1380
2- شهاب الدين يحيي سهروردي، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، تصحيح سيد حسين نصر، جلد سوم،پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، چاپ سوم 1380
3- شيخ شهاب الدين يحيي سهروردي، حكمه الاشراق، ترجمه سيد جعفر سجادي، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هفتم 1383
4- شيخ نجم الدين رازي، رساله عشق و عقل، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم 1381
5- ملاصدرا، شرح اصول كافي، ترجمه محمد خواجوي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، چاپ دوم 1383، جلد اول
سایت فلسفه نو
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.