PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستاني جالب درباره حاج آقا و شيطان پرستها



kamanabroo
13th March 2009, 02:09 AM
در سال اول جنگ تحمیلی به پایگاه شیخ صالح در جوانرود اعزام شدم تا از آنجا به خطوط مقدم جبهه رفته در کنار برادران رزمنده به وظیفه الهی خود عمل کنم. پایگاه شیخ صالح پایگاهی بود که برادران شیعه و سنی در آن خدمت می کردند.
گرچه با لباس مقدس روحانیت و به طور رسمی به عنوان یه مبلغ راهی جبهه شده بودم، اما تجربه چندانی در سخنرانی نداشتم و قبل از رفتن به منطقه سخنرانی های متعددی را در دفترچه ای نوشته بودم تا به مناسبتهای مختلف قبل از سخنرانی آنها را مرور نمایم و سخنرانی ام را برگزار کنم.
در روز ورودم به پایگاه شیخ صالح موضوعی را برای سخنرانی آماه کرده بودم مبنی بر اینکه باید متوجه شیطان باشیم و گول فریب های او را نخوریم؛ همان شطانی که به عزت خداوند قسم خورده است تا بندگان او را به انحراف کشد. تفریبا تمام بحث آن روز مربوط به شیطان بود. نماز را به پا داشتم و همین که برای سخنرانی صورتم را به سوی نماز گزاران و افرادی که برای شنیدم سخنرانی وارد نمازخانه می شدند برگرداندم، فرمانده پایگاه به کنارم آمد و نزدیک گوشم گفت: حاج آقا خیلی خوش آمدید. از شما تقاضا دارم که در این پایگاه به هیچ وجه سخنی از شیطان به میان نیاوردی و به او جسارت نکینی. با شنیدن این جمله، آب در مغز سرم یخ بست و با حالتی شگفت زده از فرمانده پرسیدم: به شیطان جسارت نکنم!؟ آیا من اشتباهی آمده ام؟! مگر اینجا جبها اسلام و خدا نیست؟!
گفت: بعدا خدمتتان عرض می کنم. من که هیچ مطلب دیگری جز بحث شیطان را اماده نکرده بودم و دلیل این خواسته هم برایم روشن نبود؛ سخنرانی ام را با جمله کوبنده «اعوذ بالله من الشیطان رجیم» آغاز کردم و بعد هم بحث شیطان و فریب هایش و قسمی که خورده است.
در حال سخنرانی که حال عادی هم نداشتم، متوجه شدم که فرمانده با چشمهایش از من می خواد که بحث را ادامه ندهم و افراد هم یکی پس از دیگری نمازخانه را ترک می کردند. صحبت به پایان رسید و جالب اینجاست که ناخودآگاه یکی از دعاهای اخر سخنرانی هم این بود که خداوند ما را از شر شیطان رجیم محفوظ بدار.
پس از سخنرانی فرمانده پایگاه با ناراحتی و اضطراب پیش من آمد و گفت: حاج آقا دست شما درد نکند! مگر قرار نشد راجع بع شیطان صحبتی نکنید؟ شما که هیچ چیز از جسارت به شیطان کم نگذاشتید. من که پاک کلافه شده بودم ونزدیک بود با حالت خشم چیزی به او بگویم بر شیطان لعنت کرده، پرسیدم قضیه چیست؟ فرمانده گفت: مگر نمی دانید که بعضی از نیروهای این پایگاه از افراد محلی و شیطان پرستند؟ تازه متوجه قضیه شده بودم؛ اما کار از کار گذشته بود و آن شد که نباید می شد.(خاطراتی خواندنی از مبلغان دینی ص 23)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد