maha rezaei
11th September 2012, 09:37 PM
پدری که بخاطر پسرش دامن می پوشد! + (http://www.irangrand.ir/archive/16606/%D9%BE%D8%AF%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1-%D9%BE%D8%B3%D8%B1%D8%B4-%D8%AF%D8%A7%D9%85%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D9%BE%D9%88%D8%B4%D8%AF-%D8%B9%DA%A9%D8%B3/)
این خانواده مهربان در شهری کوچک و سنتی در جنوب آلمان زندگی می کنند . پسر ۵ ساله این خانواده بخاطر بیماری پوستی که در ناحیه پاها دارد مجبور است دامن بپوشد.
به گفته آقای “نیلز پیکرت” پدر پسر ۵ ساله : پسرم همیشه از پوشیدن دامنهای زنانه خجالت میکشید و علت آن طعنه و تمسخر دوستان و کودکان هم سن و سالش در مهد کودک بود. پدر مهربان خانواده برای اینکه به او کمکی کرده باشد تصمیم گرفت همراه با پسرش لباس زنانه بپوشد و پا به پای او در خیابان قدم بزند ، او با این اقدام سعی دارد عشق و دلبستگی عمیقش را به پسرش نشان دهد.
“نیلز پیکرت” در ادامه میگوید: درک این مسئله برای او و خانواده اش بسیار ساده است و مهم نیست که این تصمیم خنده دار و یا احمقانه جلوه کند .او می افزاید نگاه خیره مردم اصلا برایش اهمیتی ندارد و تنها مسئله مهم این است که او الگوی پسرش باشد.وی میگوید اگر چه مردم مذهبی و بومی این شهر او را به دید یک دیوانه نگاه میکنند اما از اینکه فرزندش را شاد میکند خوشحال است. وی معتقد است نمیتوان از بچه هایی در این سن انتظار داشت مسائل را درک کنند و آنها برای انجام هرکاری احتیاج به یک الگو دارند تا بتوانند مثل او رفتار کرده و نتیجه مورد انتظار بزرگترها را برآورده کنند.
این خانواده مهربان در شهری کوچک و سنتی در جنوب آلمان زندگی می کنند . پسر ۵ ساله این خانواده بخاطر بیماری پوستی که در ناحیه پاها دارد مجبور است دامن بپوشد.
به گفته آقای “نیلز پیکرت” پدر پسر ۵ ساله : پسرم همیشه از پوشیدن دامنهای زنانه خجالت میکشید و علت آن طعنه و تمسخر دوستان و کودکان هم سن و سالش در مهد کودک بود. پدر مهربان خانواده برای اینکه به او کمکی کرده باشد تصمیم گرفت همراه با پسرش لباس زنانه بپوشد و پا به پای او در خیابان قدم بزند ، او با این اقدام سعی دارد عشق و دلبستگی عمیقش را به پسرش نشان دهد.
“نیلز پیکرت” در ادامه میگوید: درک این مسئله برای او و خانواده اش بسیار ساده است و مهم نیست که این تصمیم خنده دار و یا احمقانه جلوه کند .او می افزاید نگاه خیره مردم اصلا برایش اهمیتی ندارد و تنها مسئله مهم این است که او الگوی پسرش باشد.وی میگوید اگر چه مردم مذهبی و بومی این شهر او را به دید یک دیوانه نگاه میکنند اما از اینکه فرزندش را شاد میکند خوشحال است. وی معتقد است نمیتوان از بچه هایی در این سن انتظار داشت مسائل را درک کنند و آنها برای انجام هرکاری احتیاج به یک الگو دارند تا بتوانند مثل او رفتار کرده و نتیجه مورد انتظار بزرگترها را برآورده کنند.