نارون1
10th September 2012, 05:24 PM
چكيدة مقاله
مقالة حاضر بيان نكتهاي ظريف دربارة برخي قيدهاي مشترك است، و آن اين كه بسياري از قيدها صرفاً به خاطر تشابه و اشتراك واجي با صفت، حرف، فعل و ... قيد مشترك محسوب شدهاند، درحالي كه قيد مختص هستند و مقولة دستوري آنها نيز قيد است زيرا تكيه و آهنگ اين قيدها با تكيه و آهنگ و مفهوم صفت و فعل و حرف و ... تفاوت دارد و از آن جا كه تكيه و آهنگ از مميّزهاي معنا و مقولهساز در زبان است و تكيه و آهنگ اين كلمات در مفهوم و كاربرد قيدي با تكيه و آهنگ كلمات مشابه در مفهوم و مقولة ديگر يكي نيست، لذا نوع يا مقوله دستوري اين قيدها، قيد است نه صفت و حرف و فعل. عدم توجه به نقش تكيه و تنها توجه به اشتراك واجي اين قيدها با كلمات مشابه در مقولههاي ديگر سبب گرديده است، آنها را قيد مشترك بخوانند در حالي كه قيد مختص هستند.
سخني در قيد
در اين فرصت پيش آمده مقصود بيان نكتهاي بسيار ظريف در مقوله قيد است. آن هم قيد مشترك در دستور زبان فارسي. شايد اين نكته به خاطر خُردي و ظرافت، از قلم استادان و صاحبنظران ارجمند دستور زبان فارسي در كتابهايي كه حاصل سالها تلاش و تفحص اين عزيزان است، افتاده باشد. در هر حال اين نكته به نظر نگارنده اين سطور مهم آمد و در صدد برآمد تا آن را مطرح سازد. امّا براي طرح بهتر اين نكتة ظريف دستوري بدين مقدمة كوتاه نيازمنديم :
زبان با دو گونه مميز، معاني، مقولات (نوع دستوري) و عواطف واژهها را تغيير ميدهد آنها را از هم متمايز ميسازد. يكي از مميزها واج (معادل آن در خط حرف است) است كه نمودي عيني و آشكار در زنجيره گفتار و نوشتار دارد و در تعريف آن ميتوان گفت كوچكترين واحد زبان است كه تجزيهپذير به اجزا نيست. تغيير واج در ساختمان واژه معنا را تغيير ميدهد. به عنوان مثال ما ميتوانيم با سه واج
r / a / b واژة bar (بر) را بسازيم. اگر يكي از سه واج را تغيير دهيم ، واژهاي ديگر با مقوله ديگر ميتوانيم بسازيم. مثلاً به جاي واج b واج d را جانشين ميكنيم و كلمه dar را ميسازيم و به جاي a واج مصوت بلند ā را قرار ميدهيم و واژة bār (بار) را ميسازيم. و همينطور با جانشين كردن واجهاي ديگر واژههاي متفاوتي را ميتوانيم بسازيم. بنابراين واج يك مميز معنا و مقولة درون زنجيري است.
نوع دوم مميزهاي معنا و مقوله در زبان، مميزهايي هستند كه داخل در زنجيره كلام نيستند بلكه خارج از آن هستند كه به آنها در اصطلاح مميزهاي زبرزنجيري گفته ميشود كه عبارتند از تكيه (به فرانسه /accent به انگليسي stress) ، آهنگ (به انگليسي intonation) و مكث يا درنگ (به انگليسي juncture ). در زبان فارسي تكيه و آهنگ در ساخت معنا و مقوله كارايي وسيعتر و بيشتري دارند و غالباً در زبان فارسي تكيه و آهنگ در تغييرات معنايي و مقولهاي همراه هستند زيرا تكيه در زبان فارسي تكية موسيقايي است.
تكيه يكي از هنريترين مميزهاي معنايي و مقولهاي است و آن برجستگياي است كه روي يكي از هجاهاي سازندة واژههاي چند هجايي ايجاد ميشود. به عبارت ديگر تكيه فشار نفس بر روي يكي از هجاهاي واژه هنگام ادا و تلفظ آن واژه است. ناگفته نماند كه تكيه خاص هجا در زبان نيست بلكه در جمله نيز تكيه نقش مهم و مؤثري دارد بخصوص حصر يا قصر بدون ادات حصر از طريق تكيه پديد ميآيد.
تكيه نيز ميتواند چون واج معنا و مقولة واژه را عوض كند همچنين نقش نحوي آن را تغيير بدهد و حتي عواطف موجود در دل واژهها را شدت و ضعف ببخشد. به جهت دريافت بهتر كاركرد تمايز دهندگي تكيه مثالهايي ميآوريم.
همانطور كه ميدانيم كلمة گويا (guyā ) از دو هجاي gu و yā ساخته شده است. اگر هنگام تلفظ اين واژه هجاي اول را با تكيه ادا كنيم يعني هجاي اول را با شدت نفس ادا كنيم معنا و مفهوم « شك و ترديد » ميدهد و از نظر نوع كلمه در مقوله قيد جا ميگيرد و اگر به عكس، هجاي دوم (آخر) آن را با شدت نفس ادا كنيم معنا و مفهوم « ناطق، پرحرف و سراينده » ميدهد و از نظر نوع دستوري در مقوله صفت قرار ميگيرد. لذا واژه « گويا » با تكيه بر هجاي اول مفهوم و مقوله ويژه پيدا ميكند و با تكيه بر هجاي دوم معنا و مقولهاي ديگر.
پس واژة « گويا » را نميتوان از نظر مقولة دستوري فقط قيد يا فقط صفت دانست، بلكه بايد گفت گويا هم قيد است و هم صفت. قيد است با يك تكيه و آهنگ و مفهوم و صفت است با يك تكيه و آهنگ و مفهومي ديگر. چنيناند كلماتي چون بزن، نسوز، مگو، شايد، گويي، چرا، ولي، دورباش و ... .
كلمة « چرا » نيز چنين ماجرايي دارد. با تكيه و آهنگي خاص اسم است با مفهوم و معنايي پرسشي با تكيه و آهنگ ديگر قيد است با مفهوم آري و تصديق. بدين تفصيل كه اگر در تلفظ ، تكيه بر هجاي اول آن (če) قرار گيرد، مفهوم پرسش پيدا ميكند و از مقوله اسم است و اگر تكيه بر هجاي آخر (rā) قرار گيرد، مفهوم آري مييابد و از مقوله قيد محسوب ميشود. پس چراي قيدي همان چراي اسمي نيست. (1)
در تتبعي كه نگارنده طي تدريس كتب مختلف دستور زبان فارسي داشته است، به ذكر اين نكته ظريف برخورد نكرده است و نويسندگان چه از طريق سهو و چه از راه عمده از آن گذشتهاند.
همانطور كه ميدانيم قيد از لحاظ مقوله يا نوع دستوري به دو قسم مختص و مشترك تقسيم ميگردد. قيد مختص آن است كه فقط قيد است و جز قيد كاربرد و مفهومي ندارد مثل كلمات هميشه، هرگز، مالاً ، همواره، ناگهان و ... و قيد مشترك كلمهاي است كه در اصل قيد نيست امّا گاه به ضرورت مفهوم و نقش قيدي در جمله ميپذيرد. مثل تند، سخت، خوب، بد، سحر و ... .
در كتب دستور زبان در ذكر قيدهاي مشترك به قيدهايي چون بايد، شايد، گويي، گويا، مگر، چرا و ... برميخوريم كه مشترك دانستن آنها ايجاد مشكل ميكند. كلماتي چون شايد، بايد، بايست، در سير زمان مفهوم فعلي خود را از دست دادهاند و مفهوم قيدي پيدا كردهاند و در دستور زبان امروزي فقط در مفهوم قيدي به كار ميروند و به تحقيق در توصيف دستور زبان فارسي امروز آنها را بايد از مقوله قيد مختص دانست.
در اين ميان كلمهاي مثل گويي حالت بينابين دارد يعني در زبان امروز هم در مفهوم قيدي و هم فعلي به كار ميرود. فعل از مصدر گفتن است و قيد در مفهوم شك و ترديد، امّا با تكيه و آهنگي متفاوت. كلمة « گويا » نيز از اين نوع است يعني عمدتاً مفهوم ناطق و مقوله صفتي دارد و گهگاه
ـ كمي بيشتر از گويي ـ مفهوم شك و ترديد و مقوله قيدي دارد امّا با تكيه و آهنگي متفاوت از هم.
كلمة « چرا » نيز چنين است كه مفهوم پرسش در مقولة اسم و مفهوم تصديق در مقولة قيد را به تساوي از نظر كاركرد دارد. كلمة « مگر » نيز از اين دست است ؛ يعني مفهوم پرسش و پيوند و شايد را توأم دارد با تكيه و آهنگي مختلف.
متأسفانه كتب مختلف دستور زبان به اين نكته ظريف اشارهاي تحقيقي و تفصيلي نداشتهاند و به مقوله و موضوع قيدهاي مشترك چنين پرداختهاند :
برخي در تعريف قيد مشترك ميگويند : قيدي است كه در غير معناي قيدي نيز به كار ميرود. به اين تعبير كه كلمهاي كه قيد مشترك است در اصل و نوع و مقولة دستوري قيد است امّا كاربرد غير قيدي چون صفت، اسم، ضمير، حرف و ... نيز در جمله پيدا ميكند. (2)
برخي ديگر در تعريف قيد مشترك گفتهاند : قيد مشترك، قيدي است كه در اصل قيد نيست بلكه اسم يا صفت يا فعل يا ضمير و يا حرف است كه گاه، در جمله در نقش قيد به كار ميرود. در نظر اين دسته از صاحبنظران و نويسندگان، اصل و مقولة واژههايي چون گويي، گويا، چرا، مگر و ... فعل يا صفت يا حرف است كه گاه در جمله كاركرد قيدي پيدا ميكنند. (3)
برخي ديگر از كتب دستور زبان بدون ذكر نوع يا مقوله دستوري بدين سخن بسنده ميكنند كه برخي از قيدهاي مشترك با مقولههاي صفت و فعل و اسم و پيوند (حرف ربط) مشترك هستند.(4)
بعضي ديگر از كتب دستور زبان بدون اشاره به نوع و مقولة واژهاي كه كاربرد قيدي در جمله يافته است، آن را از گروههاي قيدي بدون علامت ميشمارند. (5)
امّا هيچ يك از تعاريف و نظرهاي ياد شده به حل اين مطلب و مشكل كمك نميكنند. اين كه ما اصل يك واژه اي چون « گويا » را صفت بدانيم و گاه براي آن نقش قيدي ذكر كنيم و يا به عكس اصل آن را قيد بدانيم و كاربردهاي ديگري براي آن برشماريم، حل مشكل نكردهايم. سخن اين است كه ما دو اصل يا دو مقولة دستوري كاملاً مجزا و متفاوت داريم. يكي از مقوله قيد و يكي از مقوله صفت، اسم، حرف و ... .
چنانكه ذكر شد يكي از هنريترين مميزهاي مقوله و معنا در زبان تكيه است. اگر اشتراك و وجه تشابهي مثلاً بين واژة « گويا » در مقولة قيد و صفت است، اين اشتراك صرفاً اشتراك درواجهاي سازنده اين كلمات است نه در اصل يا چيزي ديگر. اگر اشتراكي در واژه (بزن) در مفهوم فعل امر و (بزن) در مفهوم صفت وجود دارد،
اشتراكي صرفاً واجي است. به همين قياس است تشابه فعل « گويي » با قيد « گويي »، اسم « چرا » با قيد « چرا »، پيوند (حرف ربط) « مگر» با قيد « مگر» و ... بنابراين بهتر است كه به اين نكته اساسي و ظريف در تقسيمبندي انواع قيد توجه داشته باشيم كه تلفظ و آهنگ و تكية واژههاي ذكر شده و واژههايي از اين قبيل كه عمدتاً خارج از بحث قيد است، تفاوت دارد.
حاصل كلام آن كه
واژههايي چون گويي، شايد، گويا، مگر، چرا، ولي، بايد، بايست و ... همگي قيد مختص ميباشند نه قيد مشترك. زيرا هم مفهموم متمايز از مفهوم فعل و صفت و حرف دارند و هم تكيه و آهنگي متفاوت. لذا با استفاده از مميزهاي زبرزنجيري تكيه و آهنگ اين نكته را ميتوان اثبات كرد كه قيدهاي فوق همگي قيد مختص هستند يعني مقوله دستوري آنها قيد است نه مقولهاي ديگر.
در پايان ذكر اين نكته خالي از وجه نيست كه نگارنده اعتقاد ندارد كه در زبان قيدي به نام قيد مشترك نيست بلكه معتقد است كه قيد مشترك نوعي قيد است و ترديدي نيز ندارد كه كلمات سحر، سال، تند، كند، آهسته، خندان و ... در اصل اسم و صفت ميباشند كه گاه نقش وكاربرد قيدي پيدا ميكنند و در هر دو صورت يعني چه در كاربرد قيدي و چه در كاربرد غيرقيدي تفاوتي در تكيه و آهنگ آنها وجود ندارد بلكه سخن از برخي قيدهايي است ـ كه ذكر آنها گذشت ـ كه از زير مجموعة قيدهاي مشترك به شمار ميآيند، در حالي كه از زير مجموعه قيدهاي مختص هستند زيرا تكيهگاه و آهنگ اين واژهها در مقوله قيد و غيرقيد با هم متفاوت است.
حميد طاهري دكتر در زبان و ادب فارسي، استاديار گروه زبان و ادب فارسي رازي كرمانشاه .
آدرس : كرمانشاه ، بلوار شهيد بهشتي ، روبروي بيمارستان طالقاني ، دانشكدة ادبيات و علوم انساني ، گروه زبان و ادب فارسي ، تلفن 8 – 59036
پانوشتها
1 ـ جهت آشنايي بيشتر با تكيه و كاركردهاي آن و ديگر زبرزنجيرهاي مميز ميتوان به آثار زير
مراجعه كرد:
· باطني محمدرضا ، توصيف ساختمان دستوري زبان فارسي، چاپ چهارم، تهران، انتشارات اميركبير، 1370، صص 24-29 .
· خانلري، وزن شعر فارسي ، چاپ دوم ، انتشارت توس، 1367، صص 148-158 .
· شريعت محمدجواد ، دستور زبان فارسي، چاپ اول، انتشارات اساطير، 1364،
صص 70-73 .
2 ـ رك :
· مشكور محمدجواد ، دستورنامه، چاپ سيزدهم، انتشارات شرق، 1368، ص 121 .
· شريعت محمدجواد ، دستور زبان فارسي، چاپ اول، انتشارات اساطير، 1364،
ص 300 .
· مشكوة الديني مهدي ، دستور زبان فارسي (برپايه نظريه گشتاري) چاپ دوم، انتشارات دانشگاه فردوسي مشهد ، 1370، صص 201-202 .
· خيامپور عبدالرسول ، دستور زبان فارسي، چاپ پنجم، كتابفروشي تهران، 1373، ص 90 .
3 ـ رك :
· انوري حسن و حسن احمدي گيوي ، دستور زبان فارسي، چاپ ششم، انتشارات فاطمي، 1370، صص 227-229 .
· ابوالقاسمي محسن ، دستور تاريخي زبان فارسي، چاپ اول، انتشارات سمت، 1375،
صص 256-258 .
4 ـ رك :
· فرشيدورد خسرو ، دستور امروز، صفي عليشاه، تهران، 1348، ص 159 .
5 ـ رك :
· باطني محمدرضا ، توصيف ساختمان دستوري زبان فارسي، چاپ چهارم، تهران، نشر اميركبير، 1370، ص 175 .
مقالة حاضر بيان نكتهاي ظريف دربارة برخي قيدهاي مشترك است، و آن اين كه بسياري از قيدها صرفاً به خاطر تشابه و اشتراك واجي با صفت، حرف، فعل و ... قيد مشترك محسوب شدهاند، درحالي كه قيد مختص هستند و مقولة دستوري آنها نيز قيد است زيرا تكيه و آهنگ اين قيدها با تكيه و آهنگ و مفهوم صفت و فعل و حرف و ... تفاوت دارد و از آن جا كه تكيه و آهنگ از مميّزهاي معنا و مقولهساز در زبان است و تكيه و آهنگ اين كلمات در مفهوم و كاربرد قيدي با تكيه و آهنگ كلمات مشابه در مفهوم و مقولة ديگر يكي نيست، لذا نوع يا مقوله دستوري اين قيدها، قيد است نه صفت و حرف و فعل. عدم توجه به نقش تكيه و تنها توجه به اشتراك واجي اين قيدها با كلمات مشابه در مقولههاي ديگر سبب گرديده است، آنها را قيد مشترك بخوانند در حالي كه قيد مختص هستند.
سخني در قيد
در اين فرصت پيش آمده مقصود بيان نكتهاي بسيار ظريف در مقوله قيد است. آن هم قيد مشترك در دستور زبان فارسي. شايد اين نكته به خاطر خُردي و ظرافت، از قلم استادان و صاحبنظران ارجمند دستور زبان فارسي در كتابهايي كه حاصل سالها تلاش و تفحص اين عزيزان است، افتاده باشد. در هر حال اين نكته به نظر نگارنده اين سطور مهم آمد و در صدد برآمد تا آن را مطرح سازد. امّا براي طرح بهتر اين نكتة ظريف دستوري بدين مقدمة كوتاه نيازمنديم :
زبان با دو گونه مميز، معاني، مقولات (نوع دستوري) و عواطف واژهها را تغيير ميدهد آنها را از هم متمايز ميسازد. يكي از مميزها واج (معادل آن در خط حرف است) است كه نمودي عيني و آشكار در زنجيره گفتار و نوشتار دارد و در تعريف آن ميتوان گفت كوچكترين واحد زبان است كه تجزيهپذير به اجزا نيست. تغيير واج در ساختمان واژه معنا را تغيير ميدهد. به عنوان مثال ما ميتوانيم با سه واج
r / a / b واژة bar (بر) را بسازيم. اگر يكي از سه واج را تغيير دهيم ، واژهاي ديگر با مقوله ديگر ميتوانيم بسازيم. مثلاً به جاي واج b واج d را جانشين ميكنيم و كلمه dar را ميسازيم و به جاي a واج مصوت بلند ā را قرار ميدهيم و واژة bār (بار) را ميسازيم. و همينطور با جانشين كردن واجهاي ديگر واژههاي متفاوتي را ميتوانيم بسازيم. بنابراين واج يك مميز معنا و مقولة درون زنجيري است.
نوع دوم مميزهاي معنا و مقوله در زبان، مميزهايي هستند كه داخل در زنجيره كلام نيستند بلكه خارج از آن هستند كه به آنها در اصطلاح مميزهاي زبرزنجيري گفته ميشود كه عبارتند از تكيه (به فرانسه /accent به انگليسي stress) ، آهنگ (به انگليسي intonation) و مكث يا درنگ (به انگليسي juncture ). در زبان فارسي تكيه و آهنگ در ساخت معنا و مقوله كارايي وسيعتر و بيشتري دارند و غالباً در زبان فارسي تكيه و آهنگ در تغييرات معنايي و مقولهاي همراه هستند زيرا تكيه در زبان فارسي تكية موسيقايي است.
تكيه يكي از هنريترين مميزهاي معنايي و مقولهاي است و آن برجستگياي است كه روي يكي از هجاهاي سازندة واژههاي چند هجايي ايجاد ميشود. به عبارت ديگر تكيه فشار نفس بر روي يكي از هجاهاي واژه هنگام ادا و تلفظ آن واژه است. ناگفته نماند كه تكيه خاص هجا در زبان نيست بلكه در جمله نيز تكيه نقش مهم و مؤثري دارد بخصوص حصر يا قصر بدون ادات حصر از طريق تكيه پديد ميآيد.
تكيه نيز ميتواند چون واج معنا و مقولة واژه را عوض كند همچنين نقش نحوي آن را تغيير بدهد و حتي عواطف موجود در دل واژهها را شدت و ضعف ببخشد. به جهت دريافت بهتر كاركرد تمايز دهندگي تكيه مثالهايي ميآوريم.
همانطور كه ميدانيم كلمة گويا (guyā ) از دو هجاي gu و yā ساخته شده است. اگر هنگام تلفظ اين واژه هجاي اول را با تكيه ادا كنيم يعني هجاي اول را با شدت نفس ادا كنيم معنا و مفهوم « شك و ترديد » ميدهد و از نظر نوع كلمه در مقوله قيد جا ميگيرد و اگر به عكس، هجاي دوم (آخر) آن را با شدت نفس ادا كنيم معنا و مفهوم « ناطق، پرحرف و سراينده » ميدهد و از نظر نوع دستوري در مقوله صفت قرار ميگيرد. لذا واژه « گويا » با تكيه بر هجاي اول مفهوم و مقوله ويژه پيدا ميكند و با تكيه بر هجاي دوم معنا و مقولهاي ديگر.
پس واژة « گويا » را نميتوان از نظر مقولة دستوري فقط قيد يا فقط صفت دانست، بلكه بايد گفت گويا هم قيد است و هم صفت. قيد است با يك تكيه و آهنگ و مفهوم و صفت است با يك تكيه و آهنگ و مفهومي ديگر. چنيناند كلماتي چون بزن، نسوز، مگو، شايد، گويي، چرا، ولي، دورباش و ... .
كلمة « چرا » نيز چنين ماجرايي دارد. با تكيه و آهنگي خاص اسم است با مفهوم و معنايي پرسشي با تكيه و آهنگ ديگر قيد است با مفهوم آري و تصديق. بدين تفصيل كه اگر در تلفظ ، تكيه بر هجاي اول آن (če) قرار گيرد، مفهوم پرسش پيدا ميكند و از مقوله اسم است و اگر تكيه بر هجاي آخر (rā) قرار گيرد، مفهوم آري مييابد و از مقوله قيد محسوب ميشود. پس چراي قيدي همان چراي اسمي نيست. (1)
در تتبعي كه نگارنده طي تدريس كتب مختلف دستور زبان فارسي داشته است، به ذكر اين نكته ظريف برخورد نكرده است و نويسندگان چه از طريق سهو و چه از راه عمده از آن گذشتهاند.
همانطور كه ميدانيم قيد از لحاظ مقوله يا نوع دستوري به دو قسم مختص و مشترك تقسيم ميگردد. قيد مختص آن است كه فقط قيد است و جز قيد كاربرد و مفهومي ندارد مثل كلمات هميشه، هرگز، مالاً ، همواره، ناگهان و ... و قيد مشترك كلمهاي است كه در اصل قيد نيست امّا گاه به ضرورت مفهوم و نقش قيدي در جمله ميپذيرد. مثل تند، سخت، خوب، بد، سحر و ... .
در كتب دستور زبان در ذكر قيدهاي مشترك به قيدهايي چون بايد، شايد، گويي، گويا، مگر، چرا و ... برميخوريم كه مشترك دانستن آنها ايجاد مشكل ميكند. كلماتي چون شايد، بايد، بايست، در سير زمان مفهوم فعلي خود را از دست دادهاند و مفهوم قيدي پيدا كردهاند و در دستور زبان امروزي فقط در مفهوم قيدي به كار ميروند و به تحقيق در توصيف دستور زبان فارسي امروز آنها را بايد از مقوله قيد مختص دانست.
در اين ميان كلمهاي مثل گويي حالت بينابين دارد يعني در زبان امروز هم در مفهوم قيدي و هم فعلي به كار ميرود. فعل از مصدر گفتن است و قيد در مفهوم شك و ترديد، امّا با تكيه و آهنگي متفاوت. كلمة « گويا » نيز از اين نوع است يعني عمدتاً مفهوم ناطق و مقوله صفتي دارد و گهگاه
ـ كمي بيشتر از گويي ـ مفهوم شك و ترديد و مقوله قيدي دارد امّا با تكيه و آهنگي متفاوت از هم.
كلمة « چرا » نيز چنين است كه مفهوم پرسش در مقولة اسم و مفهوم تصديق در مقولة قيد را به تساوي از نظر كاركرد دارد. كلمة « مگر » نيز از اين دست است ؛ يعني مفهوم پرسش و پيوند و شايد را توأم دارد با تكيه و آهنگي مختلف.
متأسفانه كتب مختلف دستور زبان به اين نكته ظريف اشارهاي تحقيقي و تفصيلي نداشتهاند و به مقوله و موضوع قيدهاي مشترك چنين پرداختهاند :
برخي در تعريف قيد مشترك ميگويند : قيدي است كه در غير معناي قيدي نيز به كار ميرود. به اين تعبير كه كلمهاي كه قيد مشترك است در اصل و نوع و مقولة دستوري قيد است امّا كاربرد غير قيدي چون صفت، اسم، ضمير، حرف و ... نيز در جمله پيدا ميكند. (2)
برخي ديگر در تعريف قيد مشترك گفتهاند : قيد مشترك، قيدي است كه در اصل قيد نيست بلكه اسم يا صفت يا فعل يا ضمير و يا حرف است كه گاه، در جمله در نقش قيد به كار ميرود. در نظر اين دسته از صاحبنظران و نويسندگان، اصل و مقولة واژههايي چون گويي، گويا، چرا، مگر و ... فعل يا صفت يا حرف است كه گاه در جمله كاركرد قيدي پيدا ميكنند. (3)
برخي ديگر از كتب دستور زبان بدون ذكر نوع يا مقوله دستوري بدين سخن بسنده ميكنند كه برخي از قيدهاي مشترك با مقولههاي صفت و فعل و اسم و پيوند (حرف ربط) مشترك هستند.(4)
بعضي ديگر از كتب دستور زبان بدون اشاره به نوع و مقولة واژهاي كه كاربرد قيدي در جمله يافته است، آن را از گروههاي قيدي بدون علامت ميشمارند. (5)
امّا هيچ يك از تعاريف و نظرهاي ياد شده به حل اين مطلب و مشكل كمك نميكنند. اين كه ما اصل يك واژه اي چون « گويا » را صفت بدانيم و گاه براي آن نقش قيدي ذكر كنيم و يا به عكس اصل آن را قيد بدانيم و كاربردهاي ديگري براي آن برشماريم، حل مشكل نكردهايم. سخن اين است كه ما دو اصل يا دو مقولة دستوري كاملاً مجزا و متفاوت داريم. يكي از مقوله قيد و يكي از مقوله صفت، اسم، حرف و ... .
چنانكه ذكر شد يكي از هنريترين مميزهاي مقوله و معنا در زبان تكيه است. اگر اشتراك و وجه تشابهي مثلاً بين واژة « گويا » در مقولة قيد و صفت است، اين اشتراك صرفاً اشتراك درواجهاي سازنده اين كلمات است نه در اصل يا چيزي ديگر. اگر اشتراكي در واژه (بزن) در مفهوم فعل امر و (بزن) در مفهوم صفت وجود دارد،
اشتراكي صرفاً واجي است. به همين قياس است تشابه فعل « گويي » با قيد « گويي »، اسم « چرا » با قيد « چرا »، پيوند (حرف ربط) « مگر» با قيد « مگر» و ... بنابراين بهتر است كه به اين نكته اساسي و ظريف در تقسيمبندي انواع قيد توجه داشته باشيم كه تلفظ و آهنگ و تكية واژههاي ذكر شده و واژههايي از اين قبيل كه عمدتاً خارج از بحث قيد است، تفاوت دارد.
حاصل كلام آن كه
واژههايي چون گويي، شايد، گويا، مگر، چرا، ولي، بايد، بايست و ... همگي قيد مختص ميباشند نه قيد مشترك. زيرا هم مفهموم متمايز از مفهوم فعل و صفت و حرف دارند و هم تكيه و آهنگي متفاوت. لذا با استفاده از مميزهاي زبرزنجيري تكيه و آهنگ اين نكته را ميتوان اثبات كرد كه قيدهاي فوق همگي قيد مختص هستند يعني مقوله دستوري آنها قيد است نه مقولهاي ديگر.
در پايان ذكر اين نكته خالي از وجه نيست كه نگارنده اعتقاد ندارد كه در زبان قيدي به نام قيد مشترك نيست بلكه معتقد است كه قيد مشترك نوعي قيد است و ترديدي نيز ندارد كه كلمات سحر، سال، تند، كند، آهسته، خندان و ... در اصل اسم و صفت ميباشند كه گاه نقش وكاربرد قيدي پيدا ميكنند و در هر دو صورت يعني چه در كاربرد قيدي و چه در كاربرد غيرقيدي تفاوتي در تكيه و آهنگ آنها وجود ندارد بلكه سخن از برخي قيدهايي است ـ كه ذكر آنها گذشت ـ كه از زير مجموعة قيدهاي مشترك به شمار ميآيند، در حالي كه از زير مجموعه قيدهاي مختص هستند زيرا تكيهگاه و آهنگ اين واژهها در مقوله قيد و غيرقيد با هم متفاوت است.
حميد طاهري دكتر در زبان و ادب فارسي، استاديار گروه زبان و ادب فارسي رازي كرمانشاه .
آدرس : كرمانشاه ، بلوار شهيد بهشتي ، روبروي بيمارستان طالقاني ، دانشكدة ادبيات و علوم انساني ، گروه زبان و ادب فارسي ، تلفن 8 – 59036
پانوشتها
1 ـ جهت آشنايي بيشتر با تكيه و كاركردهاي آن و ديگر زبرزنجيرهاي مميز ميتوان به آثار زير
مراجعه كرد:
· باطني محمدرضا ، توصيف ساختمان دستوري زبان فارسي، چاپ چهارم، تهران، انتشارات اميركبير، 1370، صص 24-29 .
· خانلري، وزن شعر فارسي ، چاپ دوم ، انتشارت توس، 1367، صص 148-158 .
· شريعت محمدجواد ، دستور زبان فارسي، چاپ اول، انتشارات اساطير، 1364،
صص 70-73 .
2 ـ رك :
· مشكور محمدجواد ، دستورنامه، چاپ سيزدهم، انتشارات شرق، 1368، ص 121 .
· شريعت محمدجواد ، دستور زبان فارسي، چاپ اول، انتشارات اساطير، 1364،
ص 300 .
· مشكوة الديني مهدي ، دستور زبان فارسي (برپايه نظريه گشتاري) چاپ دوم، انتشارات دانشگاه فردوسي مشهد ، 1370، صص 201-202 .
· خيامپور عبدالرسول ، دستور زبان فارسي، چاپ پنجم، كتابفروشي تهران، 1373، ص 90 .
3 ـ رك :
· انوري حسن و حسن احمدي گيوي ، دستور زبان فارسي، چاپ ششم، انتشارات فاطمي، 1370، صص 227-229 .
· ابوالقاسمي محسن ، دستور تاريخي زبان فارسي، چاپ اول، انتشارات سمت، 1375،
صص 256-258 .
4 ـ رك :
· فرشيدورد خسرو ، دستور امروز، صفي عليشاه، تهران، 1348، ص 159 .
5 ـ رك :
· باطني محمدرضا ، توصيف ساختمان دستوري زبان فارسي، چاپ چهارم، تهران، نشر اميركبير، 1370، ص 175 .