باستان شناس
9th September 2012, 09:32 PM
نويسنده: منصور فلامکي استاد رشته مرمت دانشگاه تهران
ترک سي و سه پل زخمي به رنج هاي تاريخي اين پل اضافه کرد
آنچه امروزه از سي و سه پل به چشم و به گوش مان مي رسد سخن از چه دارد؟
و کجاست خط و مرزي که ميان انسان هاي خواستار شناخت، کشيده مي شود؟
چرا پيش از آنکه سقفي فرو بريزد، مناري به سمتي بگرايد، ديواري فرو بنشيند و... بايد به آن انديشيد؟
و چرا اين کار سازمان ميراث فرهنگي، گردشگري و صنايع دستي کشور است که بايد به سقف ها، به منارها و به ديوارهاي کشور بپردازد؟
سازماني که بر پيشاني خود اشاره اي به حفاظت و حراست از «ميراث فرهنگي» ندارد که اين امر را چندان منطقي دانسته که لزوم يادآوري اش را زايد ديده است.
در طول کم شمار سطرهايي که «سرزمين من» به اين بنده اختصاص داده است.
مگر مي توان نوشت که کار متصديان امور مربوط به سقف ها و مناره ها و ديواره هاي قديمي ما، تعيين و تحديد شده :
ما به ميراث فرهنگي خودمان، توجه داريم ؛
واحدهاي آنها را مي شماريم، ثبت شان مي کنيم و از کارهايي که وجودشان را بلرزاند، بخراشاند
و موجوديت کالبدي شان را مخدوش کند جلوگيري مي کنيم و ميراث فرهنگي، مال ماست ؛ که وارثيم.
http://rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/06/0009011.JPG
نگاهي به اصفهان صفوي ها
به جاست در اين فرصت کوتاه، در پي آن نباشيم که به مساله ها و خاستگاه هاي اصولي و اساسي مهمي بنگريم که زاينده ناملايمات اند و پيوسته ضايعه ها و مساله هايي براي مان مي آفرينند که منفي اند و غم آورند و به دور از شأن انسان هايي که قدر داشته هاي فرهنگي ملي خود را به خوبي مي دانند. اما هر قدر تلاش کنيم تا به ديروزهاي تجربي و به دست آوردهاي خودمان در باب نگهداشت و باز زنده سازي محوطه ها و بناهاي تاريخي به بينشي مطلوب بنگريم به دست آوردهايي که نامطلوب اند، بيشتر مي رسيم.
از اين کليت بگذريم، به اصفهان بازگرديم و به رخساره اش بنگريم.
اصفهان کهن موجوديتي است فراگير، پذيرنده يا بهتر، ميزبان اصفهان صفويان. اصفهان صفويان که فرآورده هاي معماري تازه ساز و مفخرش را تقريبا در تمام سطح شهر پراکنده ساخته است، «گل» بزرگي را در قلب خود مي فشرد ؛ اين گل بزرگ، برخي از گلبرگ هاي خود را گرداگرد ميدان نقش جهان بنا کرده ؛ تعدادي را در جلفا نشانده و بعضي ديگر را در دو سمت خيابان چهارباغ فرونشانده و به تعبيري مطلوب، از جمله، پلي ساخته مقتدر و بديع، آرامش بخش براي شهروندان و پاسخ گوي به تنظيم گذار موضعي جريان آب زاينده رود.
آنچه صفويان در اصفهان ساخته بودند، روزگاري بس نزديک به ما، چندان زيبا و غني جلوه کرد که حدود يک دهه پيش «مکتب اصفهان» ناميديم اش و برايش جشن گرفتيم و توانستيم اصفهان را شهر نخست دنياي اسلام بشناسانيم. شهر، در اين دوران آخر که هنوز طول اش به 20 سال نمي رسد، بيدار گشت و تصميم بر آن گرفت که تکليف خود را با آن مقطع تاريخي که رخ کرده بود روشن کند و در اين راه، دلي بس قوي داشت زيرا طي 10 ساله پيش از انقلاب اسلامي مردم ايران، در کنار زاينده رود و درون حريم «نبايد» هاي ساختماني شهر، هتلي بزرگ ساخته بودند که هم سي و سه را مي ديد و هم با آن ديده مي شد.
بيدار شدگان اصفهان اما، همه از يک دست نبودند :
کساني خواستار حرمت گزاري بر «حريم» تعريف شده شهر شدند، کساني ديگر هرگز به زبان نياوردند که حريم تحديد کننده ارتفاع بناها و منع نوسازي مغازه ها را نمي خواهند و اينان، که بر خلاف قانون «نبايد» سخن مي گفتند، راهي «ويژه» پيدا کردند و به کمک آن ساختند و پرداختند. کسان سوم، دگرگون کننده رسم هاي قرن بيستمي شدند و – علنا – ساختند.
http://rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/06/0009012.JPG
ترک سي و سه پل زخمي به رنج هاي تاريخي اين پل اضافه کرد
آنچه امروزه از سي و سه پل به چشم و به گوش مان مي رسد سخن از چه دارد؟
و کجاست خط و مرزي که ميان انسان هاي خواستار شناخت، کشيده مي شود؟
چرا پيش از آنکه سقفي فرو بريزد، مناري به سمتي بگرايد، ديواري فرو بنشيند و... بايد به آن انديشيد؟
و چرا اين کار سازمان ميراث فرهنگي، گردشگري و صنايع دستي کشور است که بايد به سقف ها، به منارها و به ديوارهاي کشور بپردازد؟
سازماني که بر پيشاني خود اشاره اي به حفاظت و حراست از «ميراث فرهنگي» ندارد که اين امر را چندان منطقي دانسته که لزوم يادآوري اش را زايد ديده است.
در طول کم شمار سطرهايي که «سرزمين من» به اين بنده اختصاص داده است.
مگر مي توان نوشت که کار متصديان امور مربوط به سقف ها و مناره ها و ديواره هاي قديمي ما، تعيين و تحديد شده :
ما به ميراث فرهنگي خودمان، توجه داريم ؛
واحدهاي آنها را مي شماريم، ثبت شان مي کنيم و از کارهايي که وجودشان را بلرزاند، بخراشاند
و موجوديت کالبدي شان را مخدوش کند جلوگيري مي کنيم و ميراث فرهنگي، مال ماست ؛ که وارثيم.
http://rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/06/0009011.JPG
نگاهي به اصفهان صفوي ها
به جاست در اين فرصت کوتاه، در پي آن نباشيم که به مساله ها و خاستگاه هاي اصولي و اساسي مهمي بنگريم که زاينده ناملايمات اند و پيوسته ضايعه ها و مساله هايي براي مان مي آفرينند که منفي اند و غم آورند و به دور از شأن انسان هايي که قدر داشته هاي فرهنگي ملي خود را به خوبي مي دانند. اما هر قدر تلاش کنيم تا به ديروزهاي تجربي و به دست آوردهاي خودمان در باب نگهداشت و باز زنده سازي محوطه ها و بناهاي تاريخي به بينشي مطلوب بنگريم به دست آوردهايي که نامطلوب اند، بيشتر مي رسيم.
از اين کليت بگذريم، به اصفهان بازگرديم و به رخساره اش بنگريم.
اصفهان کهن موجوديتي است فراگير، پذيرنده يا بهتر، ميزبان اصفهان صفويان. اصفهان صفويان که فرآورده هاي معماري تازه ساز و مفخرش را تقريبا در تمام سطح شهر پراکنده ساخته است، «گل» بزرگي را در قلب خود مي فشرد ؛ اين گل بزرگ، برخي از گلبرگ هاي خود را گرداگرد ميدان نقش جهان بنا کرده ؛ تعدادي را در جلفا نشانده و بعضي ديگر را در دو سمت خيابان چهارباغ فرونشانده و به تعبيري مطلوب، از جمله، پلي ساخته مقتدر و بديع، آرامش بخش براي شهروندان و پاسخ گوي به تنظيم گذار موضعي جريان آب زاينده رود.
آنچه صفويان در اصفهان ساخته بودند، روزگاري بس نزديک به ما، چندان زيبا و غني جلوه کرد که حدود يک دهه پيش «مکتب اصفهان» ناميديم اش و برايش جشن گرفتيم و توانستيم اصفهان را شهر نخست دنياي اسلام بشناسانيم. شهر، در اين دوران آخر که هنوز طول اش به 20 سال نمي رسد، بيدار گشت و تصميم بر آن گرفت که تکليف خود را با آن مقطع تاريخي که رخ کرده بود روشن کند و در اين راه، دلي بس قوي داشت زيرا طي 10 ساله پيش از انقلاب اسلامي مردم ايران، در کنار زاينده رود و درون حريم «نبايد» هاي ساختماني شهر، هتلي بزرگ ساخته بودند که هم سي و سه را مي ديد و هم با آن ديده مي شد.
بيدار شدگان اصفهان اما، همه از يک دست نبودند :
کساني خواستار حرمت گزاري بر «حريم» تعريف شده شهر شدند، کساني ديگر هرگز به زبان نياوردند که حريم تحديد کننده ارتفاع بناها و منع نوسازي مغازه ها را نمي خواهند و اينان، که بر خلاف قانون «نبايد» سخن مي گفتند، راهي «ويژه» پيدا کردند و به کمک آن ساختند و پرداختند. کسان سوم، دگرگون کننده رسم هاي قرن بيستمي شدند و – علنا – ساختند.
http://rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/06/0009012.JPG