بلدرچین
8th September 2012, 12:14 AM
http://www.montaghed.ir/Gallery/Larg/111_90400332.jpg
روایت سریال «خداحافظ بچه»، روایتی تخیلی همراه با رگههای طنز
است؛ سریالی که به هیچ عنوان، اجتماعی نمیشود، قصهاش باورپذیر نیست و اگر بخواهیم
درباره باورپذیر نشدن شخصیتها و قصه مثال بزنیم، میتوان گفت ما به ازای شخصیتی که
در جامعه شغلش خرید و فروش بچه باشد، این شخصیت ساخته ذهن نویسنده است و هیچ وجود
خارجی ندارد. در قسمتهای اولیه سریال خداحافظ بچه داستان به خوبی پیش میرود و قصه
هم تاحدودی جذاب و متفاوت است اما وقتی به اواسط سریال میرسیم با ضعف شدید قصه
مواجه میشویم. یکی از دلایلش ضعفهای عمده سریال است؛ این سریال فیلمنامه کاملی
ندارد و همزمان با پخش به نگارش درمیآید. این امر سبب میشود داستان بشدت ضعف پیدا
کند و در قسمت پایانی هم با یک پایان بیربط مواجه شویم و یک سوال در ذهن مخاطب
پدید میآید؛ چرا سریالهای مناسبتی فیلمنامههای کاملی ندارند؟ چرا آنقدر دیر دست
به تولید سریالهای مناسبتی میزنند و چراهای دیگری که در ذهن مخاطب شکل میگیرد و
بسیار متاسفیم که عمده تولیدات رسانه ملی دقیقه 90 رقم میخورند. اگر سریالهایی که
در ماه مبارک پخش شدهاند را مرور کنیم متوجه میشویم اغلبشان آثاری بشدت ضعیف و
فاقد قصه هستند. ضعف نداشتن پیرنگ مناسب به جایگاه و اهمیت سریال مناسبتی قطعا لطمه
میزند. یکی از ضعفهای عمده سریال خداحافظ بچه به تدوین بسیار ضعیفش بازمیگردد.
جامپکاتها و پرشهای تصویری بسیار زیادی دارد که موجب خستگی دوچندان مخاطب میشود
و از یک اثر استاندارد فاصله میگیرد، بدین ترتیب در اثر یک تدوین ضعیف پلانها
مرتب نیستند و در برخی سکانسها 2 پلان یک عمل تکراری را نشان میدهند و به این
نتیجه میرسیم که تدوینگر شاید به علت عجلهای بودن تولید سریال از تدوین مناسب و
خوب صرفنظر کرده است. درباره شخصیتی که مهرواه شریفینیا هم بازی کرد باید گفت این
نقش برای مهراوه شریفینیا بشدت کلیشهای است. کاراکتر «لیلا» شخصیت «شیوا» در «قلب
یخی» را به یاد میآورد. از این جنس نقشها، شریفینیا زیاد بازی کرده است؛ بازیگر
باید از تکرار حرکات و رفتارهای کلیشهای فاصله بگیرد. بازی بازیگران فرعی در این
سریال بشدت کنترل نشده و ضعیف است. در سریالسازی نکته اصلی و اساسی بازی گرفتن
رئال از نابازیگران و بازیگران فرعی است که در این سریال به دلیل عجلهای که عوامل
داشتند و میخواستند سریال هرچه زودتر به پخش برسد این مهم در درجه اهمیت قرار
ندارد. درباره دیالوگهای سریال هم باید گفت نقاط ضعف سریال را چند برابر میکند،
حتی نوع گویشی و نوع دیالوگ با نوع کاراکترها هماهنگ نیست. یکی از مشکلات اساسی
فیلمنامه این است که در اواسط آن قضیه اصلی موشکافی نمیشود. فیلمنامهنویس خط اصلی
داستان خود را نمیداند، حتی پایان فیلمنامه برایش معلوم نیست و نویسنده این اثر
متوجه مراحل مختلف فیلمنامهنویسی نیست. این سریال مثل بقیه سریالها و فیلمهای
سینمایی فاقد هرگونه شخصیتپردازی است، هیچ توضیح مختصری از شخصیتها ارائه نمیشود
و اثری کاملا چندپاره است.
روایت سریال «خداحافظ بچه»، روایتی تخیلی همراه با رگههای طنز
است؛ سریالی که به هیچ عنوان، اجتماعی نمیشود، قصهاش باورپذیر نیست و اگر بخواهیم
درباره باورپذیر نشدن شخصیتها و قصه مثال بزنیم، میتوان گفت ما به ازای شخصیتی که
در جامعه شغلش خرید و فروش بچه باشد، این شخصیت ساخته ذهن نویسنده است و هیچ وجود
خارجی ندارد. در قسمتهای اولیه سریال خداحافظ بچه داستان به خوبی پیش میرود و قصه
هم تاحدودی جذاب و متفاوت است اما وقتی به اواسط سریال میرسیم با ضعف شدید قصه
مواجه میشویم. یکی از دلایلش ضعفهای عمده سریال است؛ این سریال فیلمنامه کاملی
ندارد و همزمان با پخش به نگارش درمیآید. این امر سبب میشود داستان بشدت ضعف پیدا
کند و در قسمت پایانی هم با یک پایان بیربط مواجه شویم و یک سوال در ذهن مخاطب
پدید میآید؛ چرا سریالهای مناسبتی فیلمنامههای کاملی ندارند؟ چرا آنقدر دیر دست
به تولید سریالهای مناسبتی میزنند و چراهای دیگری که در ذهن مخاطب شکل میگیرد و
بسیار متاسفیم که عمده تولیدات رسانه ملی دقیقه 90 رقم میخورند. اگر سریالهایی که
در ماه مبارک پخش شدهاند را مرور کنیم متوجه میشویم اغلبشان آثاری بشدت ضعیف و
فاقد قصه هستند. ضعف نداشتن پیرنگ مناسب به جایگاه و اهمیت سریال مناسبتی قطعا لطمه
میزند. یکی از ضعفهای عمده سریال خداحافظ بچه به تدوین بسیار ضعیفش بازمیگردد.
جامپکاتها و پرشهای تصویری بسیار زیادی دارد که موجب خستگی دوچندان مخاطب میشود
و از یک اثر استاندارد فاصله میگیرد، بدین ترتیب در اثر یک تدوین ضعیف پلانها
مرتب نیستند و در برخی سکانسها 2 پلان یک عمل تکراری را نشان میدهند و به این
نتیجه میرسیم که تدوینگر شاید به علت عجلهای بودن تولید سریال از تدوین مناسب و
خوب صرفنظر کرده است. درباره شخصیتی که مهرواه شریفینیا هم بازی کرد باید گفت این
نقش برای مهراوه شریفینیا بشدت کلیشهای است. کاراکتر «لیلا» شخصیت «شیوا» در «قلب
یخی» را به یاد میآورد. از این جنس نقشها، شریفینیا زیاد بازی کرده است؛ بازیگر
باید از تکرار حرکات و رفتارهای کلیشهای فاصله بگیرد. بازی بازیگران فرعی در این
سریال بشدت کنترل نشده و ضعیف است. در سریالسازی نکته اصلی و اساسی بازی گرفتن
رئال از نابازیگران و بازیگران فرعی است که در این سریال به دلیل عجلهای که عوامل
داشتند و میخواستند سریال هرچه زودتر به پخش برسد این مهم در درجه اهمیت قرار
ندارد. درباره دیالوگهای سریال هم باید گفت نقاط ضعف سریال را چند برابر میکند،
حتی نوع گویشی و نوع دیالوگ با نوع کاراکترها هماهنگ نیست. یکی از مشکلات اساسی
فیلمنامه این است که در اواسط آن قضیه اصلی موشکافی نمیشود. فیلمنامهنویس خط اصلی
داستان خود را نمیداند، حتی پایان فیلمنامه برایش معلوم نیست و نویسنده این اثر
متوجه مراحل مختلف فیلمنامهنویسی نیست. این سریال مثل بقیه سریالها و فیلمهای
سینمایی فاقد هرگونه شخصیتپردازی است، هیچ توضیح مختصری از شخصیتها ارائه نمیشود
و اثری کاملا چندپاره است.