نارون1
4th September 2012, 10:23 AM
http://www.migna.ir/up/pictures/3dace81adeb7bfda46bed86cce292fa0.jpg
منصور رستگار فسايي خوانش امروز ما را از «شاهنامه»ي فردوسي پستمدرن ميداند.
به گزارش ايسنا، اين استاد زبان و ادبيات فارسي در نشست يادروز فردوسي كه روز گذشته (سهشنبه، 26 ارديبهشتماه) به مناسبت پاسداشت جايگاه ادبي فردوسي با حضور استادان دانشگاه، دانشجويان و فردوسيپژوهان در مؤسسه آموزش عالی و غیرانتفاعی حافظ شيراز بر گزار شد، به تبيين آموزههاي ما در دوران كلاسيك، مدرن و پستمدرن از فردوسي پرداخت و در بخشي از سخنان خود گفت: فردوسي شاعر ملي ايران بوده و هست.
پيش از فردوسي، ايران، ايران ديگري بود. عظمت در هستي متعلق به سازنده آن است، عظمتهاي افسانهيي هم اينگونه است. وجود رستم در زندگي گذشتگان ارزشهايي را به وجود ميآورده كه اين روايتها را شايسته نقل به نسلهاي بعد ساخته است.
حافظه جمعي ما انسانها تركيبي است از زمان و مكاني بدون انتها و وقتي ما به تاريخ ميپيونديم، اين پيوستن نتيجه انديشه جمعي و ناخودآگاه جمعي است. رستم به خاطر فداكاريها و ايستادگياش در برابر دشمنان و دفاع از حقوق مردم در ذهن مردم ماند و چون اين فداكاريها و توصيفها سينه به سينه نقل ميشد، در طول زمان بر اين نقلها افزوده شده است.
نويسنده كتاب «فرهنگ شاهنامه» در ادامه سخنان خود افزود: هيچوقت نبايد فكر كرد كه رستم عاري از حقيقت است. فقط بايد توجه داشت كه مردم ميخواهند افسانه خوب را منتقل كنند يا افسانه بد. در آن دوران جامعه ما خوابهايش را تجربه كرده بود و درست همانند حكايت «من گنگ خوابديده و عالم تمام كر...»، در آن زمان كسي نبود كه زبان جامعه باشد و فردوسي چنين نقشي را ايفا كرد.
او در ادامه گفت: شاعر در ذهن انديشهاي دارد و ميخواهد انديشهاش را با مخاطبانش در ميان بگذارد، در حقيقت شاعر بازگوكننده انديشه يك جامعه است؛ مثلاً رودكي پدر شعر فارسي است؛ ولي بزرگترين شاعر نيست؛ اما در ابتدا بايد شاعري مثل رودكي وجود داشته باشد كه بعد فردوسي بتواند افقهاي تازهاي باز كند.
اين فردوسيپژوه همچنين عنوان كرد: فردوسي فردي ثروتمند بود از طبقه دهقانان و دهقانان اشخاصي بافرهنگ بودند. تربيت فردوسي، تربيت دوره ساماني است؛ دورهاي كه تا حدودي استقلال وجود داشته و فردوسي به همين دليل در آغاز كتابش به راحتي از سلطه سلطان محمود سخن ميگويد و اينگونه است كه در واقع در شاهنامه، حوادث و سخنان براي فردوسي راست است؛ اما براي سلطان محمود دروغ. بزرگترين چالش فردوسي با سلطان محمود اين است كه فردوسي شيعهمذهب است. فردوسي دهقانزادهاي متعّهد به ارزشهاي بومي خود است. او شاعري شجاع است كه ميخواهد اصالت خود را در مقابل تركان از دست ندهد.
دكتر رستگار در ادامه سخنانش درباره روند شكلگيري «شاهنامه»ي فردوسي گفت: شاهنامه حاصل تمام عمر فردوسي است و در واقع مربوط به آغاز همان زماني بود كه خواندن و نوشتن را فراگرفته بود. فردوسي در بهترين شرايط تاريخي از موقعيتي كه برايش پيش آمده بود، استفاده كرد. از زماني كه فردوسي مينويسد، عدهاي مشتاقاند كه اشعار فردوسي را دريابند و شاعر، شاعر عصر خودش بود كه مردم همان موقع از او شعر را فراميگرفتند.
او سپس درباره شيوههاي گوناگون خوانش شاهنامه گفت: بايد توجه داشته باشيم كه شاهنامه را ميتوان به سه صورت خواند:
1. شيوه كلاسيك 2. شيوه مدرن 3. شيوه پستمدرن. خوانش مردم در دوره فردوسي مثل خود او كلاسيك بود، زبان فردوسي، زبان آنها بود. فردوسي ايمنكننده زبان فارسي است؛ چون در عصر خودش زبانش را ميفهميدند.
فردوسي آوازهخواني است كه خودش با آوازش يكي است. بعد از فردوسي، كوهها، تنگهها و نامهاي بچههايشان شاهنامهيي ميشود؛ چون هنوز خاطرات آن پهلوانان برايشان تازه است. مردم با همان خاطرات تا دوره قاجار جلو ميروند؛ چون جامعه كلاسيك، جامعهاي است بسته و جامعه بسته در خودش حركت ميكند. اين جامعه با آمدن مدرنيسم متحول ميشود.
با آمدن مدرنيته درباره ادبيات كلاسيك با علامت سؤال انديشيده ميشود؛ بسياري از مسائل مطرحشده به زير سؤال ميرود و در بوته نقدهايي قرار ميگيرد كه برخي هم منطقي و مستدل نيست. با اين ديدها، موقعيت خوانش متفاوت ميشود.
او ادامه داد: اما دوره مدرنيته هم چون به خواستههاي نسل بعد پاسخ كامل نميدهد، تمام ميشود؛ چون توقعات مردم برآورده نميشود و دوره پستمدرن آغاز ميشود. در اين دوره دوباره همه چيز دستخوش تحول ميشود. خوانش امروز ما از شاهنامه، خوانش پستمدرن با همه تعاريف و ويژگيهاي آن است. اما به ياد داشته باشيم كه جامعه ما نبايد فرهنگ خود را از دست دهد و ما انسانها بايد به خود برگرديم.
اگر با خوانش غلط آثار كلاسيك خود را بخوانيم، فرهنگ خود را باختهايم. ما بايد افرادي باشيم كه با هويتهاي انساني زندگي كنيم؛ هويتهايي كه در نسلهاي گذشته ما وجود داشته: خداشناسي، دادورزي و با نام زندگي كردن كه اگر با اين اصلهاي هويت انساني زندگي كنيم، انسانهاي شادي خواهيم بود.
منصور رستگار فسايي خوانش امروز ما را از «شاهنامه»ي فردوسي پستمدرن ميداند.
به گزارش ايسنا، اين استاد زبان و ادبيات فارسي در نشست يادروز فردوسي كه روز گذشته (سهشنبه، 26 ارديبهشتماه) به مناسبت پاسداشت جايگاه ادبي فردوسي با حضور استادان دانشگاه، دانشجويان و فردوسيپژوهان در مؤسسه آموزش عالی و غیرانتفاعی حافظ شيراز بر گزار شد، به تبيين آموزههاي ما در دوران كلاسيك، مدرن و پستمدرن از فردوسي پرداخت و در بخشي از سخنان خود گفت: فردوسي شاعر ملي ايران بوده و هست.
پيش از فردوسي، ايران، ايران ديگري بود. عظمت در هستي متعلق به سازنده آن است، عظمتهاي افسانهيي هم اينگونه است. وجود رستم در زندگي گذشتگان ارزشهايي را به وجود ميآورده كه اين روايتها را شايسته نقل به نسلهاي بعد ساخته است.
حافظه جمعي ما انسانها تركيبي است از زمان و مكاني بدون انتها و وقتي ما به تاريخ ميپيونديم، اين پيوستن نتيجه انديشه جمعي و ناخودآگاه جمعي است. رستم به خاطر فداكاريها و ايستادگياش در برابر دشمنان و دفاع از حقوق مردم در ذهن مردم ماند و چون اين فداكاريها و توصيفها سينه به سينه نقل ميشد، در طول زمان بر اين نقلها افزوده شده است.
نويسنده كتاب «فرهنگ شاهنامه» در ادامه سخنان خود افزود: هيچوقت نبايد فكر كرد كه رستم عاري از حقيقت است. فقط بايد توجه داشت كه مردم ميخواهند افسانه خوب را منتقل كنند يا افسانه بد. در آن دوران جامعه ما خوابهايش را تجربه كرده بود و درست همانند حكايت «من گنگ خوابديده و عالم تمام كر...»، در آن زمان كسي نبود كه زبان جامعه باشد و فردوسي چنين نقشي را ايفا كرد.
او در ادامه گفت: شاعر در ذهن انديشهاي دارد و ميخواهد انديشهاش را با مخاطبانش در ميان بگذارد، در حقيقت شاعر بازگوكننده انديشه يك جامعه است؛ مثلاً رودكي پدر شعر فارسي است؛ ولي بزرگترين شاعر نيست؛ اما در ابتدا بايد شاعري مثل رودكي وجود داشته باشد كه بعد فردوسي بتواند افقهاي تازهاي باز كند.
اين فردوسيپژوه همچنين عنوان كرد: فردوسي فردي ثروتمند بود از طبقه دهقانان و دهقانان اشخاصي بافرهنگ بودند. تربيت فردوسي، تربيت دوره ساماني است؛ دورهاي كه تا حدودي استقلال وجود داشته و فردوسي به همين دليل در آغاز كتابش به راحتي از سلطه سلطان محمود سخن ميگويد و اينگونه است كه در واقع در شاهنامه، حوادث و سخنان براي فردوسي راست است؛ اما براي سلطان محمود دروغ. بزرگترين چالش فردوسي با سلطان محمود اين است كه فردوسي شيعهمذهب است. فردوسي دهقانزادهاي متعّهد به ارزشهاي بومي خود است. او شاعري شجاع است كه ميخواهد اصالت خود را در مقابل تركان از دست ندهد.
دكتر رستگار در ادامه سخنانش درباره روند شكلگيري «شاهنامه»ي فردوسي گفت: شاهنامه حاصل تمام عمر فردوسي است و در واقع مربوط به آغاز همان زماني بود كه خواندن و نوشتن را فراگرفته بود. فردوسي در بهترين شرايط تاريخي از موقعيتي كه برايش پيش آمده بود، استفاده كرد. از زماني كه فردوسي مينويسد، عدهاي مشتاقاند كه اشعار فردوسي را دريابند و شاعر، شاعر عصر خودش بود كه مردم همان موقع از او شعر را فراميگرفتند.
او سپس درباره شيوههاي گوناگون خوانش شاهنامه گفت: بايد توجه داشته باشيم كه شاهنامه را ميتوان به سه صورت خواند:
1. شيوه كلاسيك 2. شيوه مدرن 3. شيوه پستمدرن. خوانش مردم در دوره فردوسي مثل خود او كلاسيك بود، زبان فردوسي، زبان آنها بود. فردوسي ايمنكننده زبان فارسي است؛ چون در عصر خودش زبانش را ميفهميدند.
فردوسي آوازهخواني است كه خودش با آوازش يكي است. بعد از فردوسي، كوهها، تنگهها و نامهاي بچههايشان شاهنامهيي ميشود؛ چون هنوز خاطرات آن پهلوانان برايشان تازه است. مردم با همان خاطرات تا دوره قاجار جلو ميروند؛ چون جامعه كلاسيك، جامعهاي است بسته و جامعه بسته در خودش حركت ميكند. اين جامعه با آمدن مدرنيسم متحول ميشود.
با آمدن مدرنيته درباره ادبيات كلاسيك با علامت سؤال انديشيده ميشود؛ بسياري از مسائل مطرحشده به زير سؤال ميرود و در بوته نقدهايي قرار ميگيرد كه برخي هم منطقي و مستدل نيست. با اين ديدها، موقعيت خوانش متفاوت ميشود.
او ادامه داد: اما دوره مدرنيته هم چون به خواستههاي نسل بعد پاسخ كامل نميدهد، تمام ميشود؛ چون توقعات مردم برآورده نميشود و دوره پستمدرن آغاز ميشود. در اين دوره دوباره همه چيز دستخوش تحول ميشود. خوانش امروز ما از شاهنامه، خوانش پستمدرن با همه تعاريف و ويژگيهاي آن است. اما به ياد داشته باشيم كه جامعه ما نبايد فرهنگ خود را از دست دهد و ما انسانها بايد به خود برگرديم.
اگر با خوانش غلط آثار كلاسيك خود را بخوانيم، فرهنگ خود را باختهايم. ما بايد افرادي باشيم كه با هويتهاي انساني زندگي كنيم؛ هويتهايي كه در نسلهاي گذشته ما وجود داشته: خداشناسي، دادورزي و با نام زندگي كردن كه اگر با اين اصلهاي هويت انساني زندگي كنيم، انسانهاي شادي خواهيم بود.