PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خبر گفت و گوی نصر نیوز با زنی که تصویرش در تمام سایت ها منتشر شد روایت خدیجه از آن شب مخوف در باجاباج



m.g.s.t.r
31st August 2012, 09:53 PM
نصر نیوز: برای رفتن به روستای باجاباج، کانون زلزله شهرستان ورزقان باید از تبریز یک ساعت رانندگی کنید تا به این روستا که زمین لرزه اخیر بیشترین قربانی را گرفت، برسید.به گزارش نصر نیوز، با هدف مصاحبه با زنی که در نخستین عکس های منتشره از زلزله ارسباران در اکثر خبرگزاری ها و سایت ها دیده شد، رفتیم. اسم اش خدیجه است و در زلزله ورزقان مادر و دو فرزند برادرش را از دست داد.


http://www.nasrnews.ir/admin/FileMan/1346405372.jpg
عکاسانی که تصاویر این روستایی اهل باجاباج را گرفته بودند از وضعیت بسیار دلخراش این منطقه در نخستین ساعات بعد از زلزبه خبر می دادند. از یک طرف صدای زجه های کسانی که عزیزانشان زیر خاک مانده اند و از سوی دیگر ناله های کسانی که هنوز زیر آوارند و کسی نیست نجات شان دهد.
در این تصویر دو خواهر که در آن روز تلخ مادر و دو فرزند برادرشان را از دست دادند، دیده می شود.
روزی که به دیدنشان رفتم دلشان شکسته بود، نه از زلزله و مرگ عزیزانشان، بلکه از تنهایی شان.
خواهر بزرگتر گفت: من و خواهرم هر دو خود را به زحمت از زیر آوار بیرون کشیدیم اما صدای زجه های مادرمان را که زیر تلی از آوار مانده بود را می شنیدیم و نمی توانستیم کاری بکنیم.
وی اضافه کرد: برادرمان جانباز است و یک دست بیشتر ندارد،پاسی از شب گذشت و ما سه نفر نتوانستیم عزیزانمان را از زیر خاک بیرون بکشیم( دستهای خاکیش را ببینید)
خدیجه ادامه داد: یک چشممان به جاده بود و چشم دیگرمان به زیر آوار...برادرم با همان یک دست ...با ناخن هایش خاکها را کنار می زد، شب شد، ما باز هم نتوانستیم کاری بکنیم، زمین هنوز هم می لرزید، صدای مادرمان ضعیفتر و ضعیفتر می شد، باد بود و خاک بود و تاریکی ترسناک،اما باز چشممان به جاده بود...چرا هیچ کس نمی آید.
http://www.nasrnews.ir/admin/FileMan/1346406491.jpg وی با بغض آغشته به گریه افزود: صدای انسان و حیوان و باد و خاک در هم پیچیده بود...همه جا یکصدا می نالید...نه نه ...فریاد می کشید، صبح شد...چه صبح تلخی...و ما باز هیچ کاری نتوانستیم بکنیم...
وی با بیان اینکه نزدیک ظهر بود که پسرعموهایش از تبریز به روستا رسیدند، اضافه کرد: آنان رسیدند اما دیگر دیر شده بود و هر چه بود به کمک آنها جنازه های عزیزانمان را از زیر خاک بیرون کشیدیم و ....نیروی امداد رسید...با آمبولانس هایشان...با ...اما دیگر چه سود. زخمی ها را سوار ماشین کردند و بردند.
وی از وضعیت کنونی شان نیز گفت: شب ها این منطقه سرد می شود و زندگی در چادر هم چندان راحت نیست، صدای زوزه باد و حیوانات آرامش را از زندگی مان برده است.
خدیجه از مسئولان خواست تا هر چه سریعتر برایشان سرپناهیی درست کنند تا هر چه زودتر روال عادی زندگی شان را از سر بگیرند.

yasaman hedayati
2nd September 2012, 05:19 PM
استغفرالله....
مو به تنم راست شد,والا چی بگم....
متاسفم

LEILA1979
19th September 2012, 03:13 PM
متاسفانه دولت نیز درست کمک رسانی نمی کند.
با توجه به اینکه آذربایجان یک منطقه سردسیر است ، هوا در این منطقه زود از جاهای دیگر کشور سرد شده است و این عزیزان همچنان به کمک مردم عزیز کشورمان نیاز دارند.

*elman*
19th September 2012, 03:45 PM
من به این روستا رفتم وضعشون خیلی بده
حموم ندارن سرویس بهداشتی شون از نظر کمی و کیفی نا مناسبه
زنها بخاطر یه کرم مرطوب کننده همش دنبال زنهای هلال احمرن
بچه هاشون بخاطر ترس از زلزله چشاشون قرمزه
دعامی کنم مشکلاشون زودتر رفع بشه

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد