نارون1
29th August 2012, 11:37 AM
http://persian-language.com/images/special/spshamnaj.jpg
هادی مشهدی: کتاب «وزن شعر فارسی از دیروز تا امروز» به همت انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شده است. این کتاب شامل مجموعهی سخنرانیهای نخستین هماندیشی وزن شعر فارسیست. دکتر امید طبیبزاده آن را گرد آورده و مقدمهای نیز بر آن نوشته است. نشستی با محوریت بررسی این کتاب سه شنبه نوزدهم اردیبهشت در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این نشست استاد ابوالحسن نجفی، دکتر سیروس شمیسا و دکتر امید طبیبزاده حضور داشتند.
علم، لیکن سنتی
دکتر شمیسا، تفاوتهای عروض سنتی با عروض جدید را چنین برشمرد: عروض سنتی، همان عروض عربی است با کمی تفاوت، به این معنا که چون قرار شده است به بررسی شعر فارسی بپردازد برخی از مسائل عروض عربی، مثلا توجه به عروض و ضرب را، نادیده گرفته یا کمرنگ کرده است؛ لذا نه به کار شعر عربی میآید و نه چنان که باید، به کار شعر فارسی.
بزرگترین فرق، به نظر من آن نیست که تقطیع در عروض سنتی بر مبنای ساکن و متحرک و سبب و قد و فاصله است و در عروض علمی بر مبنای هجا، بلکه، بزرگترین فرق این است که در عروض علمی بنا به طبیعت موسیقی شعر فارسی، اوزان یا متفق الارکان هستند یا متناوب الارکان. به این ترتیب ما در عروض علمی، اوزان مختلف الارکان نداریم و اوزانی را که در عروض سنتی به صورت مختلف الارکان رکن بندی شدهاند به یکی از دو صورت مذکور تصحیح میکنیم. توجه دارید که در عروض سنتی، دست و بال عروضی در رکن بندی باز نیست، زیرا هر رکن بندی اسم خاصی پیدا میکند حال آنکه ما در عروض علمی در اساس به مقولهی نامگذاری معتقد نیستیم.
شمیسا در تایید این مدعا، بیتی از حسین منزوی، دال بر پیدایش آهنگ و وزنی جدید، خواند و سپس آن را بر اساس ویژگیهای مذکور تقطیع کرد و افزود: فرق مهم دیگر در عروض جدید و قدیم این است که در عروض سنتی، مثل عروض عربی فرض بر این است که چند وزن اصلی داریم که اوزان دیگر از آنها منشعب میشوند.
انشعاب به وسیلهی تغییر ارکان، یعنی کم و زیاد شدن، رخ میدهد که به آن زحاف میگویند. مثلا اصل تکرار فاعلاتن است که به آن بحر رمل میگویند، تکرار فعلاتن از آن منشعب است که به آن رمل مخبون میگویند، حال آنکه ما در عروض علمی چنین فرض بیپایهای را قبول نداریم و به نظر ما هر وزن مستقل است. انشعاب از نظر ما این است که با کم شدن هجا از آخر یک وزن کامل، اوزان کوتاهتری ایجاد شود، لذا بحث زحافات از نظر ما منتفی است.
وی دیگر وجه تفاوت بین عروض قدیم و جدید را اینگونه تشریح کرد: ما در عروض علمی وزن تقطیعی و وزن حقیقی داریم. یعنی وقتی شعری را تقطیع میکنیم به توالی ارکانی دست مییابیم، که وزن تقطیعیست اما با توجه به اصل اتفاق یا تناوب ارکان، با اعمال شگردهایی آن را به وزن حقیقی تبدیل و توجیه میکنیم. حال آنکه در عروض سنتی، با آوردن اسم زحافات اختلاف ارکان را مشخص میکنند. قوانین محدودی که ما از آنها استفاده میکنیم، ربطی به رکن و وزن خاصی ندارند و مربوط به کل شعر فارسی هستند.
وی ادامه داد: ممکن است کسی بگوید چرا با همین شگردهای محدود خود به داد عروض عربی نمیرسید که آن را هم مثل عروض علمی ساده و روشن کنید. باید گفت که هرچند در مواردی میتوان برای عروض عربی هم این قواعد و اختیارات و ضرورات را با گسترش و توسعه اعمال کرد، اما در موارد بسیاری نمیتوان و اساسا طبیعت عروض عربی بر اختلاف ارکان، چه در آغاز و چه در حشو و چه در آخر مصراع است و مخصوصا اختلاف در آخر مصراع اول(عروض) و آخر مصراع دوم( ضرب یا عجز) طبیعی شعر عربی است.
به نحوی که گذشته از عدم همگونی هجاهای کوتاه و بلند گاهی دو مصراع به لحاظ تعداد هجاها هم مساوی نمیشوند. اساسا بین زبان فارسی و عربی تفاوتهای بنیادی وجود دارد که وارد این بحث نمیشوم، ولی به لحاظ تاثیر آن در عروض میگویم که اول، انواع هجاها در عربی سه تا و در فارسی شش تا است و دوم، ما در فارسی شش مصوت داریم و مخرج مصوتهای کوتاه و بلند با هم فرق میکند، اما در عربی سه مصوت کوتاه را میکشند تا تبدیل یا اشباع به سه مصوت بلند شود، سوم اینکه واحد شعر و به تبع وزن در عربی، بیت است و در فارسی مصراع.
شمیسا، ضمن طرح مثالهایی از یک مرجع عربی، چگونگی در هم ریختن اصل اتفاق و تناوب با زحاف را شرح داد و تصریح کرد: هیچیک از این روشها در شعر فارسی جایز نیست، مگر بعضا در اوزان تقطیعی که ما آنها را به اوزان حقیقی تبدیل میکنیم، و فقط امثال منوچهری، مولوی و سعدی که گوششان با شعر عربی مانوس بوده است، موارد محدودی فاعلاتن و فعلاتن و امثال اینها را به جای هم آوردهاند
وقتی آدمی در فهرست اوزان رایج عربی به اوزان خوشآهنگ و متناوب الارکانی بر میخورد متعجب میشود که چرا شاعران ایرانی از این اوزان چندان استفاده نکردهاند. جواب این است که این اوزان فقط در کتب عروضی چنین است و گرنه در شعر عربی به سرعت تناظر ارکان به هم میخورد و به اصطلاح شاعر استاد عرب این تناوب همگون را معمولا رعایت نمیکند.
وی مثالهای دیگری از همان کتاب ذکر کرد و نتیجه گرفت: به این ترتیب وزن شعر عربی مثل وزن رباعی ماست که هر مصراعی از آن میتواند به وزنی باشد، ما در عروض علمی همه این اوزان تقطیعی رباعی را به یک وزن حقیقی تبدیل میکنیم، اما در عروض عربی چنین اتفاقی نمیافتد. جالب است که شاعر ایرانی وقتی به این اوزان، شعر فارسی میگوید، تناظر را رعایت میکند اما اگر بخواهد به عربی بگوید باید تناظر را رعایت نکند و چون معمولا به سبک فارسی رعایت میکند شعر او از نظر عرب مطبوع نمیافتد.
وی در انتها فرق دیگر عروض قدیم با جدید را نه ماهوی که پراگماتیک و کاربردی خواند و تاکید کرد: عروض جدید، علمیست ساده و شیرین. از سالهای ۱۳۵۶-۱۳۵۵به بعد که مطالعه کتاب من در دبیرستانها و بعد دانشگاهها مرسوم شد، دیگر کسی نبود که عروض بخواند و یاد نگیرد، اما عروض سنتی و عربی از دروسی است که دانشجویان از آن متنفرند.
در مقدمه کتاب علم العروض التطبیقی آمده است که مدرسان علوم عربیه میدانند که علم عروض از موضوعاتی است که بسیاری از دانشجویان از آن نفرت دارند و فراری هستند. مرحوم ادیب هروی، مصحح عروض همایون در مقدمهی کتاب مینویسد: «از ادیب نیشابوری عروض آموختم و از سوی او مسئول تدریس شدم معالوصف علم عروض و قافیه را که در خلال آن مدت در محضر استاد مستفاد بود طالب و خواستاری نمینمود زیرا که طلبهی علوم ادبیه بدین فن شریف رغبت و اقبالی نداشتند، به درجهای که حاضر هم نبودند لااقل به اصطلاح اصولیین مباحث الفاظی از این علم بدانند و هرگاه در اثنا درس مناسب مقام، رشته کلام به این فن منجر میشد یکی کریمهی «والشعرا یتبعهم الغاوون» (الشعرا آیه ۲۴۴) تلاوت میکرد و دیگری به آیهی، «و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له» (یس آیه ۶۹) استدلال میجست.
طبقه بندی و قطعیت
دکتر طبیبزاده به چگونگی گردآوری کتاب و همچنین برگزاری همایش وزن شعر فارسی اشاره کرد: مجموعهی این سخنرانیها را به انجمن زبانشناسی پیشنهاد کردم که موافقت شد، پس از آن از استاد سمیعی خواستم که در فرهنگستان چاپ شود، ایشان نیز موافق کردند که با کمک دوستان، آقای نصیری و خانم کلهر، با این کیفیت به انجام رسید. به دنبال سخنان دکتر شمیسا من هم تاکید میکنم که نظریه برای این به وجود میآید که واقعیت را ساده کند، در حالیکه عروض قدیم، اگر به آن نظریه اطلاق کنیم، که البته هست، نه تنها آن را ساده نکرده، بلکه بر پیچیدگیهایش نیز افزوده است. یعنی آن رسالتی که گفتم در آن محقق نشده، خود به یک هدف بدل شده است، از واقعیت بریده و منفک شده است. اگر بخواهیم با کمک عروض وارد مباحث زبانشناسی بشویم، اگر بخواهیم ریتم زبان فارسی را بشناسیم و ارتباط آن را با موسیقی دریابیم، با عروض سنتی ممکن نیست، پیچیدگیها و معضلاتش مانع از آن میشود که ما بتوانیم بسطش بدهیم.
طبیبزاده با اشاره به مقالهای از لازار سوالی از استادان حاضر پرسید: او در مقالهاش به بیتی از فروغ اشاره کرده و تاکیده داشته است که او در اوزان کلاسیک هم استعداد ویژهای داشته است، آن بیت این است: بر جدار خانهام که زندگیست/ با خط سیاه عشق/ یادگارها نوشتهاند، مردمان رهگذر/ قلب تیر خورده، شمع واژگون.
من در گذشته هم این بیت را خوانده بودم ولی متوجه نشده بودم که وزنی تازه دارد، در این مقاله متوجه شدم که شعر مشکل یا شکلی خاص دارد، تقطیع کردم، از عهده بر نیامدم، با هیچکدام از اوزانی که میشناختم مطابقت نمیکرد، این بود که طبق معمول با استاد نجفی تماس گرفتم، ایشان تا شعر را شنیدند سابقهاش را گفتند و مرا به مقالهای به نام معیارالاشعار نوشتهی خودشان در رابطه با این وزن ارجاع دادند، در آنجا آمده است که خواجه نصیر نیز به این وزن اشاره کرده است، فاعلات فاعلات فاعلات فع یا فاعلات و آن را رمل مکفوف نام نهاده است.
بعد دیدم که در ویرایش جدید فرهنگ عروضی دکتر شمیسا به این وزن اشاره شده است با نام هزج مشعث، و اینگونه تقطیع شده، فاعلن مفعاعلن مفاعلن مفاعلن. یعنی اگر ما میتوانیم پایههای عروضی را از انتها کم کنیم، از ابتدا هم میتوانیم، بنابراین، این میشود از متفرعات هزج، که ایشان هزج مشعث نام دادهاند. سوال من این است که آیا طبقه بندی به ما کمکی میکند که به قطعیت تعیین کنیم که این رمل مکفوف است یا هزج مشعث؟
گاه توقف علوم!
نجفی ضمن تاکید بر این مهم که طبقهبندی زیر ساخت حصول علم و معرفت است به تلاشهای خود برای طبقهبندی اوزان شعر فارسی اشاره کرد: آیا میتوان چهار صد وزن شعر فارسی را طبقهبندی کرد؟ من طی سالها کارهایی کردهام و به نتایجی هم رسیدهام. در این مجال نمیتوان به تمام آن اشاره کرد چراکه به ابزاری نیاز است و من اینجا میتوانم تنها ادعایم را بیان کنم. ابتدا باید تعریفی از وزن داشته باشیم. من تعریفی دادهام با این مضمون که تکرار مقادیر متساوی و منفصل باعث احساس وزن میشود.
در ادامه باید دید که افاعیل عروضی چه تعداد هستند، در نگاه اول به نظر میرسد که بینهایت هستند اما من به این نتیجه رسیدم که اینطور نیست، چراکه ما سه رکن یا پایه عروضی بیشتر نمیتوانیم داشته باشیم، یا سه عددی هستند یا چهار عددی و یا پنج عددی.هر کدام از اینها اشکال مختلف دارند، میتوان جای هجاهای کوتاه و بلند را عوض کرد، بنابراین زیاد نمیشوند، به نظر میرسد ارکان یا پایههای عروضی در مجموع به سی نرسند.
وی ادامه داد: سالها وقت من صرف بررسی کتابهای شعر شد و توانستم از چهارصد وزن حدود سیصد عدد از آنها را طبقهبندی کنم، اما اشعار زیادی باقی ماندند که به این طبقهبندی تن نمیدادند، من نمیتوانستم قبول کنم که ممکن است انواع دیگری وزن داشته باشیم، از طرف دیگر هم نمیتوانستم قبول کنم که اشعار باقیمانده استثنا هستند، لذا کوششهایی کردم و راهی پیدا کردم، در گذشته دوایری بودهاند به نام دوایر عروضی که با آنها اوزان عروضی را مییافتهاند، من دایرهای پیدا کردم که با آن میتوان ۱۸۰ وزن را شناسایی کرد، به این ترتیب توانستم تکلیف مابقی را روشن کنم.
نجفی پس از ذکر مقدمهای که شرح مجمل آن گذشت، برخی تفاوتهای عروض جدید و قدیم را شرح داد: عروض جدید در مقابل عروض قدیم به معارض آن قلمداد شده و عروضیان قدیم بارها ایراد گرفتهاند که عروض جدید مخرب است و سنت را مخدوش کرده است. در عروض قدیم هرگاه وزنی از وزن دیگر منشعب شود، اصطلاح زحاف به کار میبرند، نزدیک به پنجاه زحاف آودهاند که اصل و اساس آنها من درآوردی است و هیچ دلیل علمی هم برای توجیه آنها وجود ندارد، به نحوی میتوان گفت که بر پارهی قراردادها شکل گرفتهاند.
من نمیدانم زحافات عروض عربی تا چه اندازه مشابه قراردادهای زبان فارسی است، ولی ما در فارسی این زحافات را نداریم. اصول عروض در امروز، همان است که خلیل بن احمد در قرن دوم برای زبان عربی بنا نهاده که در زبان فارسی هم به کار گرفته شده است، چراکه عروضیان باور نمیکردهاند که این اصول پایدار نباشد، بنابراین و به زعم آنها عروض، علمیست که نمیتواند تغییر کند، آنها متوجه نیستند که این اصول با اصول زبان فارسی تطبیق نمیکنند. صریح بگویم از این پنجاه زحافی که در عروض عربی وجود دارد یکی نیست که در شعر فارسی قابل اجرا باشد و مدت هزار سال آنها را به عنوان درس و علم تحمیل کردهاند.
وی در ادامه حاشیهای از کتابی را نقل کرد که در آن اساتیدی چون جلال الدین همایی، رضازاده شفق، عبدالرحمان فرامرزی و ذبیح الله صفا، در تقبیح عروض جدید سخن گفتهاند: « ممکن است اشعار را از روی شمارهی آهنگها که سیلاب میگویند تقطیع کرد، تعیین عدهی آهنگهای هر بیت برای هر نو آموزی سهل و آسان است ولیکن در اوزان عروضی تنها شمارهی آهنگها یا سیلابها کافی نیست، بلکه سنگینی و سبکی آهنگها نیز کاملا موثر است و بدین سبب تنها به عدد آهنگها نمیتوان اکتفا کرد، بلکه رعایت درجات خفت و ثقل نیز واجب است.
رعایت کردن این امر عاقبت کار را به همان تقطیعهای معمول عروض میکشاند و دلیلی ندارد که خود را از طریق مسلوک هموار به راه ناهموار بیاندازیم، مثلا بیت، خداوند بالا و پستی تویی/...، هر مصراعش یازده سیلاب است، بیت،ای که بد کردی بر او ایمن مباش/...، نیز هر مصراعش یازده سیلاب است و حال آنکه این دو بیت هم وزن نیستند و هرکدام را وزنی است
»
میدانیم که در عروض جدید، هیچگاه مطرح نشده است که اگر تعداد سیلابهای دو مصراع یکی باشد، آن دو هم وزن هستند، کافیست تنها چند صفحه از ابتدای کتابهای عروض جدید را بخوانند، تا دریابند که اینگونه نیست. متاسفانه این تصور برای ما وجود دارد که احترام به استادان گذشته به این معناست که هر چه آنها گفتهاند به صورت عینی بپذیریم و تکرار کنیم.
این سنت در حوزههای ما هم بوده است، کسی از استادش چیزی میآموخته و عین آن را به شاگردان خود باز میگردانده است، همینطور چندین قرن پیش رفتهایم. اگر در تاریخ ایران بنگریم خواهیم دید که سیر تحول علوم و فنون تا قرن نهم ادامه داشته اما بعد ازآن متوقف شده است. غیر از برخی رشتهها مثل معماری و تصویرگری، در علوم ناب هیچ تحولی نداشتهایم، به نظر میرسد دلیلش همان است که ذکر شد.
هادی مشهدی: کتاب «وزن شعر فارسی از دیروز تا امروز» به همت انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شده است. این کتاب شامل مجموعهی سخنرانیهای نخستین هماندیشی وزن شعر فارسیست. دکتر امید طبیبزاده آن را گرد آورده و مقدمهای نیز بر آن نوشته است. نشستی با محوریت بررسی این کتاب سه شنبه نوزدهم اردیبهشت در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این نشست استاد ابوالحسن نجفی، دکتر سیروس شمیسا و دکتر امید طبیبزاده حضور داشتند.
علم، لیکن سنتی
دکتر شمیسا، تفاوتهای عروض سنتی با عروض جدید را چنین برشمرد: عروض سنتی، همان عروض عربی است با کمی تفاوت، به این معنا که چون قرار شده است به بررسی شعر فارسی بپردازد برخی از مسائل عروض عربی، مثلا توجه به عروض و ضرب را، نادیده گرفته یا کمرنگ کرده است؛ لذا نه به کار شعر عربی میآید و نه چنان که باید، به کار شعر فارسی.
بزرگترین فرق، به نظر من آن نیست که تقطیع در عروض سنتی بر مبنای ساکن و متحرک و سبب و قد و فاصله است و در عروض علمی بر مبنای هجا، بلکه، بزرگترین فرق این است که در عروض علمی بنا به طبیعت موسیقی شعر فارسی، اوزان یا متفق الارکان هستند یا متناوب الارکان. به این ترتیب ما در عروض علمی، اوزان مختلف الارکان نداریم و اوزانی را که در عروض سنتی به صورت مختلف الارکان رکن بندی شدهاند به یکی از دو صورت مذکور تصحیح میکنیم. توجه دارید که در عروض سنتی، دست و بال عروضی در رکن بندی باز نیست، زیرا هر رکن بندی اسم خاصی پیدا میکند حال آنکه ما در عروض علمی در اساس به مقولهی نامگذاری معتقد نیستیم.
شمیسا در تایید این مدعا، بیتی از حسین منزوی، دال بر پیدایش آهنگ و وزنی جدید، خواند و سپس آن را بر اساس ویژگیهای مذکور تقطیع کرد و افزود: فرق مهم دیگر در عروض جدید و قدیم این است که در عروض سنتی، مثل عروض عربی فرض بر این است که چند وزن اصلی داریم که اوزان دیگر از آنها منشعب میشوند.
انشعاب به وسیلهی تغییر ارکان، یعنی کم و زیاد شدن، رخ میدهد که به آن زحاف میگویند. مثلا اصل تکرار فاعلاتن است که به آن بحر رمل میگویند، تکرار فعلاتن از آن منشعب است که به آن رمل مخبون میگویند، حال آنکه ما در عروض علمی چنین فرض بیپایهای را قبول نداریم و به نظر ما هر وزن مستقل است. انشعاب از نظر ما این است که با کم شدن هجا از آخر یک وزن کامل، اوزان کوتاهتری ایجاد شود، لذا بحث زحافات از نظر ما منتفی است.
وی دیگر وجه تفاوت بین عروض قدیم و جدید را اینگونه تشریح کرد: ما در عروض علمی وزن تقطیعی و وزن حقیقی داریم. یعنی وقتی شعری را تقطیع میکنیم به توالی ارکانی دست مییابیم، که وزن تقطیعیست اما با توجه به اصل اتفاق یا تناوب ارکان، با اعمال شگردهایی آن را به وزن حقیقی تبدیل و توجیه میکنیم. حال آنکه در عروض سنتی، با آوردن اسم زحافات اختلاف ارکان را مشخص میکنند. قوانین محدودی که ما از آنها استفاده میکنیم، ربطی به رکن و وزن خاصی ندارند و مربوط به کل شعر فارسی هستند.
وی ادامه داد: ممکن است کسی بگوید چرا با همین شگردهای محدود خود به داد عروض عربی نمیرسید که آن را هم مثل عروض علمی ساده و روشن کنید. باید گفت که هرچند در مواردی میتوان برای عروض عربی هم این قواعد و اختیارات و ضرورات را با گسترش و توسعه اعمال کرد، اما در موارد بسیاری نمیتوان و اساسا طبیعت عروض عربی بر اختلاف ارکان، چه در آغاز و چه در حشو و چه در آخر مصراع است و مخصوصا اختلاف در آخر مصراع اول(عروض) و آخر مصراع دوم( ضرب یا عجز) طبیعی شعر عربی است.
به نحوی که گذشته از عدم همگونی هجاهای کوتاه و بلند گاهی دو مصراع به لحاظ تعداد هجاها هم مساوی نمیشوند. اساسا بین زبان فارسی و عربی تفاوتهای بنیادی وجود دارد که وارد این بحث نمیشوم، ولی به لحاظ تاثیر آن در عروض میگویم که اول، انواع هجاها در عربی سه تا و در فارسی شش تا است و دوم، ما در فارسی شش مصوت داریم و مخرج مصوتهای کوتاه و بلند با هم فرق میکند، اما در عربی سه مصوت کوتاه را میکشند تا تبدیل یا اشباع به سه مصوت بلند شود، سوم اینکه واحد شعر و به تبع وزن در عربی، بیت است و در فارسی مصراع.
شمیسا، ضمن طرح مثالهایی از یک مرجع عربی، چگونگی در هم ریختن اصل اتفاق و تناوب با زحاف را شرح داد و تصریح کرد: هیچیک از این روشها در شعر فارسی جایز نیست، مگر بعضا در اوزان تقطیعی که ما آنها را به اوزان حقیقی تبدیل میکنیم، و فقط امثال منوچهری، مولوی و سعدی که گوششان با شعر عربی مانوس بوده است، موارد محدودی فاعلاتن و فعلاتن و امثال اینها را به جای هم آوردهاند
وقتی آدمی در فهرست اوزان رایج عربی به اوزان خوشآهنگ و متناوب الارکانی بر میخورد متعجب میشود که چرا شاعران ایرانی از این اوزان چندان استفاده نکردهاند. جواب این است که این اوزان فقط در کتب عروضی چنین است و گرنه در شعر عربی به سرعت تناظر ارکان به هم میخورد و به اصطلاح شاعر استاد عرب این تناوب همگون را معمولا رعایت نمیکند.
وی مثالهای دیگری از همان کتاب ذکر کرد و نتیجه گرفت: به این ترتیب وزن شعر عربی مثل وزن رباعی ماست که هر مصراعی از آن میتواند به وزنی باشد، ما در عروض علمی همه این اوزان تقطیعی رباعی را به یک وزن حقیقی تبدیل میکنیم، اما در عروض عربی چنین اتفاقی نمیافتد. جالب است که شاعر ایرانی وقتی به این اوزان، شعر فارسی میگوید، تناظر را رعایت میکند اما اگر بخواهد به عربی بگوید باید تناظر را رعایت نکند و چون معمولا به سبک فارسی رعایت میکند شعر او از نظر عرب مطبوع نمیافتد.
وی در انتها فرق دیگر عروض قدیم با جدید را نه ماهوی که پراگماتیک و کاربردی خواند و تاکید کرد: عروض جدید، علمیست ساده و شیرین. از سالهای ۱۳۵۶-۱۳۵۵به بعد که مطالعه کتاب من در دبیرستانها و بعد دانشگاهها مرسوم شد، دیگر کسی نبود که عروض بخواند و یاد نگیرد، اما عروض سنتی و عربی از دروسی است که دانشجویان از آن متنفرند.
در مقدمه کتاب علم العروض التطبیقی آمده است که مدرسان علوم عربیه میدانند که علم عروض از موضوعاتی است که بسیاری از دانشجویان از آن نفرت دارند و فراری هستند. مرحوم ادیب هروی، مصحح عروض همایون در مقدمهی کتاب مینویسد: «از ادیب نیشابوری عروض آموختم و از سوی او مسئول تدریس شدم معالوصف علم عروض و قافیه را که در خلال آن مدت در محضر استاد مستفاد بود طالب و خواستاری نمینمود زیرا که طلبهی علوم ادبیه بدین فن شریف رغبت و اقبالی نداشتند، به درجهای که حاضر هم نبودند لااقل به اصطلاح اصولیین مباحث الفاظی از این علم بدانند و هرگاه در اثنا درس مناسب مقام، رشته کلام به این فن منجر میشد یکی کریمهی «والشعرا یتبعهم الغاوون» (الشعرا آیه ۲۴۴) تلاوت میکرد و دیگری به آیهی، «و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له» (یس آیه ۶۹) استدلال میجست.
طبقه بندی و قطعیت
دکتر طبیبزاده به چگونگی گردآوری کتاب و همچنین برگزاری همایش وزن شعر فارسی اشاره کرد: مجموعهی این سخنرانیها را به انجمن زبانشناسی پیشنهاد کردم که موافقت شد، پس از آن از استاد سمیعی خواستم که در فرهنگستان چاپ شود، ایشان نیز موافق کردند که با کمک دوستان، آقای نصیری و خانم کلهر، با این کیفیت به انجام رسید. به دنبال سخنان دکتر شمیسا من هم تاکید میکنم که نظریه برای این به وجود میآید که واقعیت را ساده کند، در حالیکه عروض قدیم، اگر به آن نظریه اطلاق کنیم، که البته هست، نه تنها آن را ساده نکرده، بلکه بر پیچیدگیهایش نیز افزوده است. یعنی آن رسالتی که گفتم در آن محقق نشده، خود به یک هدف بدل شده است، از واقعیت بریده و منفک شده است. اگر بخواهیم با کمک عروض وارد مباحث زبانشناسی بشویم، اگر بخواهیم ریتم زبان فارسی را بشناسیم و ارتباط آن را با موسیقی دریابیم، با عروض سنتی ممکن نیست، پیچیدگیها و معضلاتش مانع از آن میشود که ما بتوانیم بسطش بدهیم.
طبیبزاده با اشاره به مقالهای از لازار سوالی از استادان حاضر پرسید: او در مقالهاش به بیتی از فروغ اشاره کرده و تاکیده داشته است که او در اوزان کلاسیک هم استعداد ویژهای داشته است، آن بیت این است: بر جدار خانهام که زندگیست/ با خط سیاه عشق/ یادگارها نوشتهاند، مردمان رهگذر/ قلب تیر خورده، شمع واژگون.
من در گذشته هم این بیت را خوانده بودم ولی متوجه نشده بودم که وزنی تازه دارد، در این مقاله متوجه شدم که شعر مشکل یا شکلی خاص دارد، تقطیع کردم، از عهده بر نیامدم، با هیچکدام از اوزانی که میشناختم مطابقت نمیکرد، این بود که طبق معمول با استاد نجفی تماس گرفتم، ایشان تا شعر را شنیدند سابقهاش را گفتند و مرا به مقالهای به نام معیارالاشعار نوشتهی خودشان در رابطه با این وزن ارجاع دادند، در آنجا آمده است که خواجه نصیر نیز به این وزن اشاره کرده است، فاعلات فاعلات فاعلات فع یا فاعلات و آن را رمل مکفوف نام نهاده است.
بعد دیدم که در ویرایش جدید فرهنگ عروضی دکتر شمیسا به این وزن اشاره شده است با نام هزج مشعث، و اینگونه تقطیع شده، فاعلن مفعاعلن مفاعلن مفاعلن. یعنی اگر ما میتوانیم پایههای عروضی را از انتها کم کنیم، از ابتدا هم میتوانیم، بنابراین، این میشود از متفرعات هزج، که ایشان هزج مشعث نام دادهاند. سوال من این است که آیا طبقه بندی به ما کمکی میکند که به قطعیت تعیین کنیم که این رمل مکفوف است یا هزج مشعث؟
گاه توقف علوم!
نجفی ضمن تاکید بر این مهم که طبقهبندی زیر ساخت حصول علم و معرفت است به تلاشهای خود برای طبقهبندی اوزان شعر فارسی اشاره کرد: آیا میتوان چهار صد وزن شعر فارسی را طبقهبندی کرد؟ من طی سالها کارهایی کردهام و به نتایجی هم رسیدهام. در این مجال نمیتوان به تمام آن اشاره کرد چراکه به ابزاری نیاز است و من اینجا میتوانم تنها ادعایم را بیان کنم. ابتدا باید تعریفی از وزن داشته باشیم. من تعریفی دادهام با این مضمون که تکرار مقادیر متساوی و منفصل باعث احساس وزن میشود.
در ادامه باید دید که افاعیل عروضی چه تعداد هستند، در نگاه اول به نظر میرسد که بینهایت هستند اما من به این نتیجه رسیدم که اینطور نیست، چراکه ما سه رکن یا پایه عروضی بیشتر نمیتوانیم داشته باشیم، یا سه عددی هستند یا چهار عددی و یا پنج عددی.هر کدام از اینها اشکال مختلف دارند، میتوان جای هجاهای کوتاه و بلند را عوض کرد، بنابراین زیاد نمیشوند، به نظر میرسد ارکان یا پایههای عروضی در مجموع به سی نرسند.
وی ادامه داد: سالها وقت من صرف بررسی کتابهای شعر شد و توانستم از چهارصد وزن حدود سیصد عدد از آنها را طبقهبندی کنم، اما اشعار زیادی باقی ماندند که به این طبقهبندی تن نمیدادند، من نمیتوانستم قبول کنم که ممکن است انواع دیگری وزن داشته باشیم، از طرف دیگر هم نمیتوانستم قبول کنم که اشعار باقیمانده استثنا هستند، لذا کوششهایی کردم و راهی پیدا کردم، در گذشته دوایری بودهاند به نام دوایر عروضی که با آنها اوزان عروضی را مییافتهاند، من دایرهای پیدا کردم که با آن میتوان ۱۸۰ وزن را شناسایی کرد، به این ترتیب توانستم تکلیف مابقی را روشن کنم.
نجفی پس از ذکر مقدمهای که شرح مجمل آن گذشت، برخی تفاوتهای عروض جدید و قدیم را شرح داد: عروض جدید در مقابل عروض قدیم به معارض آن قلمداد شده و عروضیان قدیم بارها ایراد گرفتهاند که عروض جدید مخرب است و سنت را مخدوش کرده است. در عروض قدیم هرگاه وزنی از وزن دیگر منشعب شود، اصطلاح زحاف به کار میبرند، نزدیک به پنجاه زحاف آودهاند که اصل و اساس آنها من درآوردی است و هیچ دلیل علمی هم برای توجیه آنها وجود ندارد، به نحوی میتوان گفت که بر پارهی قراردادها شکل گرفتهاند.
من نمیدانم زحافات عروض عربی تا چه اندازه مشابه قراردادهای زبان فارسی است، ولی ما در فارسی این زحافات را نداریم. اصول عروض در امروز، همان است که خلیل بن احمد در قرن دوم برای زبان عربی بنا نهاده که در زبان فارسی هم به کار گرفته شده است، چراکه عروضیان باور نمیکردهاند که این اصول پایدار نباشد، بنابراین و به زعم آنها عروض، علمیست که نمیتواند تغییر کند، آنها متوجه نیستند که این اصول با اصول زبان فارسی تطبیق نمیکنند. صریح بگویم از این پنجاه زحافی که در عروض عربی وجود دارد یکی نیست که در شعر فارسی قابل اجرا باشد و مدت هزار سال آنها را به عنوان درس و علم تحمیل کردهاند.
وی در ادامه حاشیهای از کتابی را نقل کرد که در آن اساتیدی چون جلال الدین همایی، رضازاده شفق، عبدالرحمان فرامرزی و ذبیح الله صفا، در تقبیح عروض جدید سخن گفتهاند: « ممکن است اشعار را از روی شمارهی آهنگها که سیلاب میگویند تقطیع کرد، تعیین عدهی آهنگهای هر بیت برای هر نو آموزی سهل و آسان است ولیکن در اوزان عروضی تنها شمارهی آهنگها یا سیلابها کافی نیست، بلکه سنگینی و سبکی آهنگها نیز کاملا موثر است و بدین سبب تنها به عدد آهنگها نمیتوان اکتفا کرد، بلکه رعایت درجات خفت و ثقل نیز واجب است.
رعایت کردن این امر عاقبت کار را به همان تقطیعهای معمول عروض میکشاند و دلیلی ندارد که خود را از طریق مسلوک هموار به راه ناهموار بیاندازیم، مثلا بیت، خداوند بالا و پستی تویی/...، هر مصراعش یازده سیلاب است، بیت،ای که بد کردی بر او ایمن مباش/...، نیز هر مصراعش یازده سیلاب است و حال آنکه این دو بیت هم وزن نیستند و هرکدام را وزنی است
»
میدانیم که در عروض جدید، هیچگاه مطرح نشده است که اگر تعداد سیلابهای دو مصراع یکی باشد، آن دو هم وزن هستند، کافیست تنها چند صفحه از ابتدای کتابهای عروض جدید را بخوانند، تا دریابند که اینگونه نیست. متاسفانه این تصور برای ما وجود دارد که احترام به استادان گذشته به این معناست که هر چه آنها گفتهاند به صورت عینی بپذیریم و تکرار کنیم.
این سنت در حوزههای ما هم بوده است، کسی از استادش چیزی میآموخته و عین آن را به شاگردان خود باز میگردانده است، همینطور چندین قرن پیش رفتهایم. اگر در تاریخ ایران بنگریم خواهیم دید که سیر تحول علوم و فنون تا قرن نهم ادامه داشته اما بعد ازآن متوقف شده است. غیر از برخی رشتهها مثل معماری و تصویرگری، در علوم ناب هیچ تحولی نداشتهایم، به نظر میرسد دلیلش همان است که ذکر شد.