PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پروژه اسرار آمیز فیلادلفیا و تونل زمانی که همچنان فعال است!



سونای
29th August 2012, 02:32 AM
دوستان سلام .



راستش خودم تا حالا اینو نشنیده بودم!!! یکم سرچ کردم یسری نظرات رو خوندم دو دسته بود= یه دسته میگفتن جالب عالی شگفت انگیز و...دسته ی دوم میگفتن خنده دار تخیلی و....

اگه علمی بحث بشه خیلی خوبه اطلاعاتمون هم بیشتر میشه (یادمه یجا بچه ها درباره زمان بحث میکردن)
چندتا مطلب درباره همین موضوع هم هست که به امید خدا بعدا میارم، گذاشتن عکسا زمانبر هست!!![nishkhand]

http://www.techno-electro.com/uploads/posts/2010-09/1285405019_ru6tg2-441x500.jpg

نیکلاس تسلا در میان امواج الکتریسیته…زندگی پر از راز او و مرگ جعلی اش توسط دولت آمریکا بسیار شک برانگیز است در حالیکه اعلام شد او در سال ۱۹۵۷ مرده است جسدش به هیچ کس نشان داده نشد و شاهدان عینی او را در سال ۲۰۰۱ نیز زنده دیده اند در حالیکه همچنان دست به آزمایشات غیر قابل بخشش و قربانی کردن انسانها می زند.

http://www.techno-electro.com/uploads/posts/2010-09/1285405007_200p7ao-500x338.jpg

جان فوون نیومن – همکار تسلا که مسئول برژه فیلادلفیا و مونتاک بود. بیش از ۴۰۰ دانشمند یهودی – آلمانی روی این پروژه کار می کردند که انیشتن نیز در میان آنها بود.
در آزمایشات اولیه با کمک دستگاههای بسیار عجیبی که تسلا ساخته بود تیم پژوهشی قادر بود وسایل کوچکی مثل میز و صندلی را ناپدید کند – به بعدی ناشناخته وارد کند و سپس آنها را بازگرداند.
این آزمایشات پیش از آغاز جنگ جهانی دوم آغاز شده بود و کاملا واضح است که جنگ جهانی دوم پیش بینی شده و با برنامه ریزی قبلی صورت گرفته بود. در این میان تعداد کثیری از یهودیان آلمان و آمریکا مخارج این پروژه عظیم را می پرداختند!
بعد از آزمایشات اولیه که تحت فرمان نیروی دریایی آمریکا صورت می گرفت تصمیم بر آن شد که تعدای حیوان از جمله گوسفند و بز را در داخل یک کشتی قرار دهند و آن را به بعد دیگری بفرستند. این حیوانات داخل قفسهای فلزی و در عرشه کشتی بودند. کشتی برای چند دقیقه کاملا ناپدید شد ولی وقتی برگشت تعدای از حیوانات گم شده بودند و بقیه هم آثار سوختگی روی بدنشان دیده می شد. قرار بر این شد که تا کامل شدن پروژه هیچ انسانی مورد تست قرار نگیرد ولی با این حال در ۱۲ آگوست ۱۹۴۳ کشتی USS Eldridge با تمام خدمه اش مورد تست قرار گرفت.
ملوانان خبر نداشتند که چه اتفاقی قرار است بیفتد. دستگاهها شروع به کار کردند و کلید ها زده شدند. کشتی با کلیه مردان داخلش ناپدید شدند. تا چهار ساعت بعد که دوباره در بندر فیلادلفیا ظاهر گشتند. شاهدان ماجرا گزارش می دهند که یک هاله سبز فسفری تمام کشتی را احاطه کرده بود.
http://www.techno-electro.com/uploads/posts/2010-09/1285405033_16hnurr-500x324.jpg

خدمه کشتی در آتش می سوختند ..تعدادی دیوانه شده بودند..تعدادی دچار حمله قلبی بودند…تعدادی در بدنه و دیوارهای کشتی ذوب شده بودند و زنده جان می دادند. بقیه خدمه مرده بودند. گزارشات نیروی دریایی حکایت از این دارد که چند ملوانانی که زنده مانده بودند در عرض چند هفته در جلوی چشم حاضران ناپدید شدند. ( یا بخار شدند یا به بعد دیگری انتقال یافتند).
سوال این بود که در این چهار ساعت کشتی به کجا رفته بود؟ دو بازمانده ای که در این کشتی حضور داشتند ادعا می کنند که در این چهار ساعت کشتی در یک تونل زمانی ۴۰ ساله وارد شده بود. یعنی از سال ۱۹۴۳ به سال ۱۹۸۳ و دقیقا در زمان آزمایش مشابهی به نام ” پروژه مونتاک” وارد شده بود. چرا و چگونه ؟ معتقدند که بیگانگان یعنی فضاییان در این میان نقشی فعال داشته اند. اگرچه گزارشات حضور چندین کشتی فضایی از انسانهای آینده را نیز در زمان این آزمایش تایید می کنند.
قضیه از این قرار است که ۴۰ سال بعد از آزمایش فیلادلفیا همان دانشمندانی که نامشان ذکر شد دست به آزمایش مشابه دیگری در مکانی نزدیک فیلادلفیا زدند. نام این پروژه در پرونده های نیروی دریایی ” پروژه مونتاک” است. کشتی ای که در سال ۱۹۴۳ ناپدید شده بود در تونل زمان به سال ۱۹۸۳ و در زمان انجام پروژه مونتاک جهش کرده بود. در این میان دو نفر از خدمه به نامهای “دانکن” و ” بیلک” از کشتی بیرون پریدند و در سال ۱۹۸۳ باقی ماندند در حالیکه خود کشتی و سایر خدمه به سال ۱۹۴۳ بازگشت و تمام آنها جان باختند.
این دو بازمانده عضو خدمه نیروی دریایی نبودند بلکه دو محقق و دانشمند فیزیکدان و از دوستان “جان فون نیومن” و “نیکلاس تسلا” بودند که به هر دلیلی آن روز در عرشه کشتی Eldridge حضور داشتند و در زمان مناسب به ۴۰ سال در آینده سفر کردند. طبق گزارشات خودشان ” جان فون نیومن” دو قایق نجات را از پیش برای گرفتن آنها از آب آماده کرده بوده است. آلبک می گوید” وقتی ما را از آب گرفتند و پیش فون نیومن بردند او پیر شده بود و به ما گفت که چهل سال است منتظر رسیدن شما هستم”. مشخص است که این سفر ۴۰ ساله در زمان با موفقیت و همانطور که این دانشمندان پیش بینی کرده بودند انجام شده است. به گفته ” دانکن” و ” بیلک” یک نفر سوم هم همراه آنها بوده است ولی به سبب اشتباهی که در ساعت زمانی او اتفاق افتاده بود پس از ورود به سال ۱۹۸۳ او در هر ساعت به اندازه یک سال پیر می شد و ظرف چند روز مرد.
“دانکن” و ” بیلک ” هم اکنون در نیویورک زندگی می کنند و چند مصاحبه خصوصی بدون ذکر نام انجام داده اند. به گفته ایشان این اولین باری نبوده که سفر در زمان صورت گرفته است. ” دانکن” با دادن مشخصات و مدارک بسیاری ثابت کرده است که برای سفر در زمان تنها به سه وسیله نیاز است و بعد از گشوده شدن تونل به هر زمانی امکان سفر هست.

نیازی به لباس مخصوص یا هیچ گونه امکانات عجیب و غریب نیست. این وسایل و آنتها هم روی زمین و هم مایلها زیر زمین در “مونتاک” کشیده شده اند. ” بیلک ” نشان داد که در سال ۱۹۴۳ آنها به مریخ فرستاده شده بودند تا شهرهای متروک و تونلهای زیر زمینی مریخ را بازرسی کنند. به گفته او مریخ هزاران سال است که متروک شده و سکنه ندارد ولی هوای آن قابل تنفس و زندگی است.
به گفته دانکن یک تیم ۲۰ نفره به همراه او به آینده و سال ۶۵۳۵ میلادی فرستاده شدند. آنجا سکنه ای دیده نشده بوده. آنها در میدانی عظیم که یک مجسمه غول آسا از یک اسب طلایی در وسط آن قرار داشته دیدن کردند. بنا بر این اظهارات این آزمایش بارها تکرا شده و هر بار آنها در همین مکان وارد شده بودند گویی که جای دیگری در سال ۶۵۳۵ وجود ندارد.
همچنین گزارش می دهند که در زمان آزمایشات آنها چند کشتی فضایی بر فراز مونتاک پدیدار شدند که قصد هیچ نوع دخالتی نداشتند فقط مشاهده می کردند. متاسفانه تونل زمانی که ایجاد شده بود یکی از این یوفو ها را به داخل خودش کشید و به سال ۱۹۴۳ انتقال داد. در این شرایط افرادی که در سال ۱۹۴۳ بودند یوفو را یافتند. به گزارش ” دانکن” چند یوفویی که در سال ۱۹۸۳ بودند از آینده آمده بودند تا کارها را زیر نظر داشته باشند. همچنین اطلاعات فوق العاده سری در مورد ” اوریون” و ” گری ها” و نقش آنها در دادن این تکنولوژی به زمینیان برای سفر در زمان وجود دارد که قابل ذکر در اینجا نمی باشد.
تونل زمانی که در بندر مونتاک فعال است سبب اتفاقات غیر منتظره و عجیبی شده است که حتی مردم عادی هم آن را مشاهده کرده اند. از آن جمله است یافته شدن جسد هیولا یا موجود افسانه ای در سواحل مونتاک. با توجه با جریان داشتن سفرهای زمانی و آزمایشات بسیاری که در این بندر رخ می دهد کاملا طبیعی است که تونلی در ماقبل تاریخ یا در زمان باستان گشوده شده باشد و این هیولا از آن زمان به این زمان پرتاپ شده است.
http://www.techno-electro.com/uploads/posts/2010-09/1285405053_11114p4.jpg
اگرچه این اولین بار نیست که موجودی عجیب و غریب در مونتاک پیدا می شود. طبق گزارشات بارها اجساد موجوداتی مشابه گاهی کوچکتر از این در سواحل مونتاک به گل می نشینند و می توان حدس زد که فقط یکی از هزار جسد از اقیانوس به ساحل کشیده می شود. طبق اطلاعاتی که ” دانکن” و ” بیلک” می دهند چندین بار در زمانی که آنها مشغول فعالیت در کانالهای زیر زمینی مونتاک بودند هیولاهایی از کنترل خارج شده و از تونل بیرون می آمدند که منجر به کشته شدن تعداد زیادی از دانشمندان شده بود.

mehrab123
29th August 2012, 02:49 AM
واقعا جالب بود

- - - به روز رسانی شده - - -

چرا اصلا تو رسانه ها خبری ازش نیست؟

شه پری
29th August 2012, 03:13 AM
به نظر من بیش از خرافات علمی...چیزی نیست

SaSaMc2
29th August 2012, 04:00 AM
سلام...[golrooz]

طرف اسكيزو بوده؟


من خودم پارسال پاييز دسته جمعي با خودم رفته بوديم كنسرت دولنديون...

برنامه بالاي يه كوه توي يه قايق بودم به اسم تايتانيك...

من به دعوت يه دانشمند اومده بودم به اسم تِسنَعم...

خيلي خوش ميگذشت و خوشحال بودم يه بارم من و آدم حساب كردن...

فقط زيادي شلوغ پلوغ بود و از هر حيووني يه جفت آورده بودن...

اما من تنها و بي كس و لا جفت و منكراتي بودم...

خيلي گناه داشتم حيووني...

دل سنگ كه هيچ...

دل سگم به حالم وق نميزد...

دلخور بودم و به شانسم رگباري تف ميكردم...

اتفاقا اعتراض هم كردم...

گفتن خفه شو...

گفتم بابا انصافتون كو؟

به ما كه رسيد جفت صفر اومد...

خلاصه سرتون رو درد نيارم...

گفتن اون سولاخ رو ميبيني نوك اون كوه؟

گفتم كودوم؟

يه عينك بهم دادن...

گفتم آها...

گفتن اون يه تونل زمانه...

گفتم عموده؟

گفتن اوهوم...

گفتم كه چي؟

گفتن بپر توش برگرد عقب جفتت رو پيدا كن...

گفتم چقدر؟

گفتن 33 سال...

گفتم فِرا ميزني آ...

گفتن فقط بشمار 13 برو بيا كه به شام برسي...

گفتم برم؟

گفتش نرو داغون ميشم...

اي جان...[khejalat]

گفتم ميرم...

و سوار خر طلايي مريخيم شدم و...

پيتكو پيتكو...

پيتكو پيتكو...

پيتكو پيتكو...

پيتكو پيتكو...

پيتكو پيتكو...

رفتم و پريدم توي چاله ي زمان...

هنوزم برنگشتم...

از اون مكان...

به اين زمان...

و سال هاي سال با جفتم و يه سري سلول بنياديم...

مجردانه به خوبي خوشي مثل بدبختا زير دو سقف و يه هوا زندگي كرديم...

سالها ميگزرد و من در زمين گم شدم و در زمان جان دادم...

اما هنوز خيلي از رازها برملاست...[bamazegi]

reza fallah
29th August 2012, 10:30 AM
خیلی تخیلیه اگه واقعیت داشت تا حالا تو رسانه ها چیزی می گفتن[taajob]

Rez@ee
29th August 2012, 10:54 AM
سلام...[golrooz]

طرف اسكيزو بوده؟


من خودم پارسال پاييز دسته جمعي با خودم رفته بوديم كنسرت دولنديون...

برنامه بالاي يه كوه توي يه قايق بودم به اسم تايتانيك...

من به دعوت يه دانشمند اومده بودم به اسم تِسنَعم...

خيلي خوش ميگذشت و خوشحال بودم يه بارم من و آدم حساب كردن...

فقط زيادي شلوغ پلوغ بود و از هر حيووني يه جفت آورده بودن...

اما من تنها و بي كس و لا جفت و منكراتي بودم...

خيلي گناه داشتم حيووني...

دل سنگ كه هيچ...

دل سگم به حالم وق نميزد...

دلخور بودم و به شانسم رگباري تف ميكردم...

اتفاقا اعتراض هم كردم...

گفتن خفه شو...

گفتم بابا انصافتون كو؟

به ما كه رسيد جفت صفر اومد...

خلاصه سرتون رو درد نيارم...

گفتن اون سولاخ رو ميبيني نوك اون كوه؟

گفتم كودوم؟

يه عينك بهم دادن...

گفتم آها...

گفتن اون يه تونل زمانه...

گفتم عموده؟

گفتن اوهوم...

گفتم كه چي؟

گفتن بپر توش برگرد عقب جفتت رو پيدا كن...

گفتم چقدر؟

گفتن 33 سال...

گفتم فِرا ميزني آ...

گفتن فقط بشمار 13 برو بيا كه به شام برسي...

گفتم برم؟

گفتش نرو داغون ميشم...

اي جان...[khejalat]

گفتم ميرم...

و سوار خر طلايي مريخيم شدم و...

پيتكو پيتكو...

پيتكو پيتكو...

پيتكو پيتكو...

پيتكو پيتكو...

پيتكو پيتكو...

رفتم و پريدم توي چاله ي زمان...

هنوزم برنگشتم...

از اون مكان...

به اين زمان...

و سال هاي سال با جفتم و يه سري سلول بنياديم...

مجردانه به خوبي خوشي مثل بدبختا زير دو سقف و يه هوا زندگي كرديم...

سالها ميگزرد و من در زمين گم شدم و در زمان جان دادم...

اما هنوز خيلي از رازها برملاست...[bamazegi]

[nishkhand][khande][khande][khandeshadid]
بهتون تبریک میگم.عالی بود.
خلاقیتتون وداستان نویسیتون قابل تقدیره.[tashvigh]

Rez@ee
29th August 2012, 11:05 AM
از نظر صرفا علمی و محاسباتی ،سفر در زمان وان هم به اینده ونه به گذشته شاید روزی امکان پذیر باشد.
لوازم مورد نیاز ی سیاه چاله ی سفید چاله و ی کرم چاله هست.با ترکیب اینا میشه به سرعتی نزدیک به سرعت نور رسید ودر ابعاد جهان سفر کرد.

همونطور که گفتم این صرفا نوشته های روی کاغذه وهیچ وقت ازمایش رسمی صورت نگرفته.
این مقاله هم مثل هارپ بر گرفته از تخیلاته یا شاید همون کاغذ نوشته هاییه که هیچ وقت اثبات نشده.

اگه امریکا دارای قدرتهایی این چنینی بود ،تا امروز معضلی به نام ایران برای اونا وجود نداشت.

mamadshumakher
29th August 2012, 11:09 AM
بسی لذت بردیم.داستان قشنگی بود ولی جاهای تابلوش واقعا تابلو بود.مثلا چرا فقط 2فیزیکدان از اون کشتی نجات یافتند؟[nishkhand]

عرفان سلیم زاده
29th August 2012, 12:31 PM
سلام.
ببینید من این داستان رو دو سال پیش خوندم و حتی 5 ماه در موردش تحقیق و پژوهش کردم.
نتایج بدست اومده اینا بود:
1- این ازمایش انجام شده و اتفاقات اولیه واقعیت داره.
2- هیچ سفر زمانی انجام نشده و ادعای شاهدان عینی تنها سفسطه است.
شرح ازمایش:
در زمان جنگ جهانی دوم و پس از ان که رادار توسط انگلیسی ها اختراع و با موفقیت استفاده شده بود، امریکایی ها به دنبال راهی می گشتند تا ناو های خود را از دید رادار پنهان کنند. راه حل ارائه شده ایجاد میدان های مغناطیسی قوی در بدنه فولادی ناو بود تا فوتون های ارسالی را جذب کند. یه چیزی شبیه به جذب باد های خورشیدی توسط میدان مغناطیسی زمین.
نتیجه فاجعه بار بود!
انها به القا ولتاژ و اتصال بدنه کشتی به اب دریا فکر نکرده بودند!
و بدتر از به ایجاد جریان های حلقه ای که منجر به گرم شدن و عاقبت ذوب شدن ورق فولادی کشتی می شد فکر نکرده بودند.
بعد از روشن کردن سلف ها، میدان مغناطیسی در سرتا سر بدنه کشتی پخش شد!
ولتاژی که در کل کشتی ایجاد شد، ان را به یک باتری تبدیل و دریا را به حمام الکترولیزی جهت تولید گاز کلر که اولین گاز اعصاب جهان بود کرد.
کلر در نوع غلیط خودش به زنگ سبز فسفری هستش و باعث از بین رفتن سیستم اعصاب قربانیان میشه که عاقبت انها را دیوانه کرده یا می کشد.
جریان هایی که در کل کشتی پخش شده بود با راندمان 100 درصد شروع به گرم کردن ورق های فولادی کشتی کرد و خیلی ها یا سوختند و یا در بدنه ذوب شده کشتی فرو رفتند!
و کشتی در بخار کلر ناپدید شد. [golrooz]

عرفان سلیم زاده
29th August 2012, 01:01 PM
http://www.techno-electro.com/uploads/posts/2010-09/1285405053_11114p4.jpg
اینم باید یه لاک پشت باشه که لاکش شکسته و بعد خودش مرده.
معلوم هم هست که ابزی بوده!

mamadshumakher
29th August 2012, 01:12 PM
سلام.
ببینید من این داستان رو دو سال پیش خوندم و حتی 5 ماه در موردش تحقیق و پژوهش کردم.
نتایج بدست اومده اینا بود:
1- این ازمایش انجام شده و اتفاقات اولیه واقعیت داره.
2- هیچ سفر زمانی انجام نشده و ادعای شاهدان عینی تنها سفسطه است.
شرح ازمایش:
در زمان جنگ جهانی دوم و پس از ان که رادار توسط انگلیسی ها اختراع و با موفقیت استفاده شده بود، امریکایی ها به دنبال راهی می گشتند تا ناو های خود را از دید رادار پنهان کنند. راه حل ارائه شده ایجاد میدان های مغناطیسی قوی در بدنه فولادی ناو بود تا فوتون های ارسالی را جذب کند. یه چیزی شبیه به جذب باد های خورشیدی توسط میدان مغناطیسی زمین.
نتیجه فاجعه بار بود!
انها به القا ولتاژ و اتصال بدنه کشتی به اب دریا فکر نکرده بودند!
و بدتر از به ایجاد جریان های حلقه ای که منجر به گرم شدن و عاقبت ذوب شدن ورق فولادی کشتی می شد فکر نکرده بودند.
بعد از روشن کردن سلف ها، میدان مغناطیسی در سرتا سر بدنه کشتی پخش شد!
ولتاژی که در کل کشتی ایجاد شد، ان را به یک باتری تبدیل و دریا را به حمام الکترولیزی جهت تولید گاز کلر که اولین گاز اعصاب جهان بود کرد.
کلر در نوع غلیط خودش به زنگ سبز فسفری هستش و باعث از بین رفتن سیستم اعصاب قربانیان میشه که عاقبت انها را دیوانه کرده یا می کشد.
جریان هایی که در کل کشتی پخش شده بود با راندمان 100 درصد شروع به گرم کردن ورق های فولادی کشتی کرد و خیلی ها یا سوختند و یا در بدنه ذوب شده کشتی فرو رفتند!
و کشتی در بخار کلر ناپدید شد. [golrooz]


توضیح منطقی ازمایشات مغناطیسی.ممنون.

kahrupay
29th August 2012, 01:24 PM
سلام
اولا ممنون از دعوتتون
خب باید بگم که همه ی این مسائل رو با جزئیات کامل در کتاب " ناوی که نامرئی شد" نوشته ی تری دیری خوندم خیلی وقت پیش و اتفاقا مثل شما کاملا تحت تاثیر قرار گرفتم وشروع کردم به تحقیق کردن.
و از اونجایی که این کتاب یک کتاب علمی تخیلی هست باید بگم بعضی از این نوشته ها واقعیت دارندو بعضی نه.
مثلا این که سازمان اف بی آی هرچی که به ضررش باشه از بین می بره و یا این که آلبرت اینشتین مدتی با سازمان ناوبری کار می کرده(البته اینو هنوز کامل مطمئن نشدم) و ...
اما این که چرا این مطلب تا حالا پخش نشده می تونه دو تا دلیل داشته باشه :
فرض اول اینه که این آزمایش صحت داره و آمریکا برای سرپوش گذاشتن روی این فاجعه مدارک اون رو از بین برده و افرادی رو که از اون اطلاع داشتن کشته و اعلام کرده که اونا خودکشی کردن یا به دلایل دیگه مردن.
اما فرض دوم اینه که این آزمایش اصلا انجام نشده و یا اگه انجام شده صرفا با یکی دو قایق (با استناد به کتاب گفته شده) انجام شده و با شکست مواجه شده.
اما اگه بیایم با خودمون فکر کنیم تبدیل ماده به انرژه کار ساده ای نیست و نمی تونه به اون شکل انجام بشه اما یه روش دیگه برای نامرئی شدن هست که اونم شکست نوره فکر می کنم چون زیاد راجع بهش اطلاعات ندارم فقط می دونم از این پروسه توی ارتش آمریکا در آینده استفاده خواهد شد.
یه چیزه دیگه ای که هست اینه که اون چیزی که من توی این کتاب خوندم این بود که ناظران به جای دیدن یک کشتی بعد مدتی سه کشتی دیدن و بعد هم هیچ و طی چند ثانیه اون کشتی صدها کیلومتر دور از اون منطقه دیده شده! و در طی این چند ثانیه خودمه کشتی در فضا زمان حرکت کردن و همه ی اون اتفاقا!
که این مسائل با عقل جور در نمی یاد.
البته نظر شخصی من با همه ی اینها فرق می کنه![nishkhand]
من فکر می کنم انسان هرچه قدر که قانون برای خودش وضع کنه و بگه من عالمم هیچی نیست. به نظر من دانش انسان محدوده و هرچیزی امکان پذیره.(این نظر شخصی بنده است و ممکنه به نظر خیلی ها محمل به نظر بیاد ولی من هم قانون هاشو گفتم هم نظر خودم[nishkhand])
اما درمورد اون عکس باید بگم زیاد بهش اعتقاد ندارم و از فردی شنیدم که این حیوون در ساحل خلیچ فارس پیدا شده و از حیواناتیه که در گذشته نسلش از بین رفته و این همون حیوونیه که در بالای ستون های تخت جمشید می شه دیدش!
http://www.donyagardi.com/wp-content/uploads/0u9r06v8lktcs0fu3vuf.jpg
http://www.techno-electro.com/uploads/posts/2010-09/1285405053_11114p4.jpg

ببخشید پست زیاد شد فکر می کنم این تمام چیزی بود که باید می گفتم چون این موضوع برای مدت زمان زیادی ذهن خودم رو هم درگیر کرده بود.

kahrupay
29th August 2012, 01:30 PM
http://www.google.com/url?source=imgres&ct=img&q=http://www.mtooyserkani.com/images/Classified-2.jpg&sa=X&ei=_dI9UOPiB4zSsgbd24CoBg&ved=0CAQQ8wc&usg=AFQjCNGJ80BGpCVwjjw-ucDjDEYbWTkdSA

kahrupay
29th August 2012, 01:34 PM
سلام.
ببینید من این داستان رو دو سال پیش خوندم و حتی 5 ماه در موردش تحقیق و پژوهش کردم.
نتایج بدست اومده اینا بود:
1- این ازمایش انجام شده و اتفاقات اولیه واقعیت داره.
2- هیچ سفر زمانی انجام نشده و ادعای شاهدان عینی تنها سفسطه است.
شرح ازمایش:
در زمان جنگ جهانی دوم و پس از ان که رادار توسط انگلیسی ها اختراع و با موفقیت استفاده شده بود، امریکایی ها به دنبال راهی می گشتند تا ناو های خود را از دید رادار پنهان کنند. راه حل ارائه شده ایجاد میدان های مغناطیسی قوی در بدنه فولادی ناو بود تا فوتون های ارسالی را جذب کند. یه چیزی شبیه به جذب باد های خورشیدی توسط میدان مغناطیسی زمین.
نتیجه فاجعه بار بود!
انها به القا ولتاژ و اتصال بدنه کشتی به اب دریا فکر نکرده بودند!
و بدتر از به ایجاد جریان های حلقه ای که منجر به گرم شدن و عاقبت ذوب شدن ورق فولادی کشتی می شد فکر نکرده بودند.
بعد از روشن کردن سلف ها، میدان مغناطیسی در سرتا سر بدنه کشتی پخش شد!
ولتاژی که در کل کشتی ایجاد شد، ان را به یک باتری تبدیل و دریا را به حمام الکترولیزی جهت تولید گاز کلر که اولین گاز اعصاب جهان بود کرد.
کلر در نوع غلیط خودش به زنگ سبز فسفری هستش و باعث از بین رفتن سیستم اعصاب قربانیان میشه که عاقبت انها را دیوانه کرده یا می کشد.
جریان هایی که در کل کشتی پخش شده بود با راندمان 100 درصد شروع به گرم کردن ورق های فولادی کشتی کرد و خیلی ها یا سوختند و یا در بدنه ذوب شده کشتی فرو رفتند!
و کشتی در بخار کلر ناپدید شد. [golrooz]

اینه!
عالی بود. ممنون

سمانه بیات
29th August 2012, 03:44 PM
منم این مطلبو قبلا خونده بودم.حتی داخل روزنامه های ایران هم در موردش یک بار مطلب دیدم.ولی این عملیات ها سری است و اطلاعات زیادی از نتایج حاصله در دست نی و به همین دلیل گاهی با تخیل و یا خیالات مخلوط شده و در بین عوام رواج یافته.اون چیزی که تا الان با قطعیت در مورد این موضوع بیان شده آزمایش روی حیواناتی از جمله گوسفند است که سونای عزیز هم به آن اشاره کردن.ولی هیچ حیوانی در این آزمایش زنده نموند و اجساد آنها سوخته و یا تغییر شکل داده در کنار ساحل و یا روی آب یافت شد.برای من که موضوع جالبیه فقط کاش میشد فهمید که چقده این موضوعات حقیقت داره و چقدرش دست خوش تخیلاته انسانه؟؟[soal]

mozhgan.z.1368
29th August 2012, 06:17 PM
خیلی جالب بود ولی سخته باورش

shahramghasemi
30th August 2012, 10:45 AM
آزمایش فیلا دلفیا از بچگی عاشقش بودم واقعا جالبه

سونای
30th August 2012, 10:07 PM
سلام...[golrooz]

طرف اسكيزو بوده؟


من خودم پارسال پاييز دسته جمعي با خودم رفته بوديم كنسرت دولنديون...

برنامه بالاي يه كوه توي يه قايق بودم به اسم تايتانيك...

من به دعوت يه دانشمند اومده بودم به اسم تِسنَعم...

خيلي خوش ميگذشت و خوشحال بودم يه بارم من و آدم حساب كردن...

فقط زيادي شلوغ پلوغ بود و از هر حيووني يه جفت آورده بودن...

اما من تنها و بي كس و لا جفت و منكراتي بودم...

خيلي گناه داشتم حيووني...

دل سنگ كه هيچ...

دل سگم به حالم وق نميزد...

دلخور بودم و به شانسم رگباري تف ميكردم...

اتفاقا اعتراض هم كردم...

گفتن خفه شو...

گفتم بابا انصافتون كو؟

به ما كه رسيد جفت صفر اومد...

خلاصه سرتون رو درد نيارم...

گفتن اون سولاخ رو ميبيني نوك اون كوه؟

گفتم كودوم؟

يه عينك بهم دادن...

گفتم آها...

گفتن اون يه تونل زمانه...

گفتم عموده؟

گفتن اوهوم...

گفتم كه چي؟

گفتن بپر توش برگرد عقب جفتت رو پيدا كن...

گفتم چقدر؟

گفتن 33 سال...

گفتم فِرا ميزني آ...

گفتن فقط بشمار 13 برو بيا كه به شام برسي...

گفتم برم؟

گفتش نرو داغون ميشم...

اي جان...[khejalat]

گفتم ميرم...

و سوار خر طلايي مريخيم شدم و...

پيتكو پيتكو...

پيتكو پيتكو...

پيتكو پيتكو...

پيتكو پيتكو...

پيتكو پيتكو...

رفتم و پريدم توي چاله ي زمان...

هنوزم برنگشتم...

از اون مكان...

به اين زمان...

و سال هاي سال با جفتم و يه سري سلول بنياديم...

مجردانه به خوبي خوشي مثل بدبختا زير دو سقف و يه هوا زندگي كرديم...

سالها ميگزرد و من در زمين گم شدم و در زمان جان دادم...

اما هنوز خيلي از رازها برملاست...

موقع خوندنش هزار بار این حالت برا اتفاق افتاد[nishkhand]+[taajob]+[khande]+[cheshmak]+smilee_new2 (27)+[tafakor]=sh_omomi125=»[tashvigh][taajob3][tashvigh]
ولی انصافا خیلی جالب بودا... جالب نه حیرت انگیز! ؟ نمیدونم خلاصه یه جوری بود دیگه..


[B]مجردانه به خوبي خوشي مثل بدبختا زير دو سقف و يه هوا زندگي كرديم...

سالها ميگزرد و من در زمين گم شدم و در زمان جان دادم...

اما هنوز خيلي از رازها برملاست...


[QUOTE]/گفتم فِرا ميزني آ...[QUOTE] فرا ؟!؟؟؟ اسکیزو فرنی؟

راستی چه عجب یجا پیدا شد که ازدواج درمانی نشه....[cheshmak] هر چند جویاش شدین ها[nishkhand]

مرسی فوق العاده بود...[golrooz]

SaSaMc2
31st August 2012, 04:30 AM
موقع خوندنش هزار بار این حالت برا اتفاق افتاد[nishkhand]+[taajob]+[khande]+[cheshmak]+smilee_new2 (27)+[tafakor]=sh_omomi125=»[tashvigh][taajob3][tashvigh]
ولی انصافا خیلی جالب بودا... جالب نه حیرت انگیز! ؟ نمیدونم خلاصه یه جوری بود دیگه..

[QUOTE]/گفتم فِرا ميزني آ...[QUOTE] فرا ؟!؟؟؟ اسکیزو فرنی؟

راستی چه عجب یجا پیدا شد که ازدواج درمانی نشه....[cheshmak] هر چند جویاش شدین ها[nishkhand]

مرسی فوق العاده بود...[golrooz]

سلام...[golrooz]

ممنون از لطف شما...[golrooz]

ازدباج...!!! [taajob3]

[nishkhand]

فرا.... ف ر ا م ا س و ن ر ي . . .

يه توهم كلاسيك هست كه يه عده اي زدن...

يه عده ي ديگه هم با بزرگ جلوه دادنش آب ميريزن توي آسيابش...

و روش برخورد كردن من هم نمونه پيشرفته اي از مبارزه خَميده هست...[sootzadan]

برگرفته از كتاب جهان منحني...[cheshmak]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد