پیمان هادی فرکوش
23rd August 2012, 05:16 PM
یار من آنکه به دنیا ژنوتیپش یکتاست
فنوتیپ خوش او چون فنوتیپ گلهاست
هست در هر نگهش رمز هزاران ژن عشق
که همه ترجمه رشته ای از "دی ان آ" ست
دوش از بهر دلم عشوه چنان سنتز کرد
که فغان از همه ژن های وجودم برخاست
این یکی کرد جهش وان دگری شد معیوب
کدون زندگیم گشت دچار کم و کاست
گشت معیوب مرا هرچه ژن غالب بود
حالیا! کار من سوخته دل واویلاست
کاریوتیپ من بدبخت چنان قاطی کرد
كه گمانم اثرش تا به ابد پابرجاست
گفتم ای یار مکن،شد ژنوتیپم بر باد
خنده ای کرد و بگفت: از فنوتیپت پیداست
گفتم آخر تو مرا آلل صبری بفرست
که از عصیان جهش،بند جنونم بر پاست
ژن امید مرا نوکلئوتیدیست حقیر
ژن جور تو ، ولی ، نوکلئوتیدش صد تاست
پلی پپتید غمت بسکه دراز است ای دوست
بهر آن جان بود در دل تنگی که مراست
گفت باید که به راهم هموزیگوت گردی
هتروزیگوس،تو مباش،ار به دلت الفت ماست
گفتمش: من هموزیگوس نتوانم گشتن
چون نماندست مرا یک اتوزوم سالم و راست
عاشقی را که چنان سندرم عشق دهند
تو تعجب مکن ار اشک غمش چون دریاست
حالیا! زین ژنوتیپی که نصیبم گشته
فنوتیپم به میان همه انگشت نماست
من ندانم که چنین سنگدلی،بی انصافی
از کجا آمده و اصل و تبارش ز کجاست
بهر سلول حیات اینهمه،پپتید بلاست
همه زیر سر یک رشته "ام ار ان آ " است
آری! آخر به یکی دام بلا می افتد
هر که چون مستی ما سر به هواست
ای خدا یار مرا سندرم مرگ بده
که چنین با من عاجز به سر جور وجفاست
همولوگ نیست چو هرگز دل من با دل او
این دو را دادن پیوند فقط کارخداست
فنوتیپ خوش او چون فنوتیپ گلهاست
هست در هر نگهش رمز هزاران ژن عشق
که همه ترجمه رشته ای از "دی ان آ" ست
دوش از بهر دلم عشوه چنان سنتز کرد
که فغان از همه ژن های وجودم برخاست
این یکی کرد جهش وان دگری شد معیوب
کدون زندگیم گشت دچار کم و کاست
گشت معیوب مرا هرچه ژن غالب بود
حالیا! کار من سوخته دل واویلاست
کاریوتیپ من بدبخت چنان قاطی کرد
كه گمانم اثرش تا به ابد پابرجاست
گفتم ای یار مکن،شد ژنوتیپم بر باد
خنده ای کرد و بگفت: از فنوتیپت پیداست
گفتم آخر تو مرا آلل صبری بفرست
که از عصیان جهش،بند جنونم بر پاست
ژن امید مرا نوکلئوتیدیست حقیر
ژن جور تو ، ولی ، نوکلئوتیدش صد تاست
پلی پپتید غمت بسکه دراز است ای دوست
بهر آن جان بود در دل تنگی که مراست
گفت باید که به راهم هموزیگوت گردی
هتروزیگوس،تو مباش،ار به دلت الفت ماست
گفتمش: من هموزیگوس نتوانم گشتن
چون نماندست مرا یک اتوزوم سالم و راست
عاشقی را که چنان سندرم عشق دهند
تو تعجب مکن ار اشک غمش چون دریاست
حالیا! زین ژنوتیپی که نصیبم گشته
فنوتیپم به میان همه انگشت نماست
من ندانم که چنین سنگدلی،بی انصافی
از کجا آمده و اصل و تبارش ز کجاست
بهر سلول حیات اینهمه،پپتید بلاست
همه زیر سر یک رشته "ام ار ان آ " است
آری! آخر به یکی دام بلا می افتد
هر که چون مستی ما سر به هواست
ای خدا یار مرا سندرم مرگ بده
که چنین با من عاجز به سر جور وجفاست
همولوگ نیست چو هرگز دل من با دل او
این دو را دادن پیوند فقط کارخداست