نارون1
13th August 2012, 10:10 PM
گفتگو با دکتر فربد فدايي مدير گروه روانپزشکي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي - دکتر مجيد سلطاني
از مرض دروغگويي تا دروغگويي مرضي
صداقت يکي از معيارهاي سلامت روان است. فرد سالم از نظر رواني، کسي است که در کارکردهاي رواني که شامل بينشها و قضاوتهاي او ميشود، اختلالي نداشته باشد. از ويژگيهاي قضاوت، توانايي تشخيص خوب از بد و تشخيص امر اخلاقي از غيراخلاقي است.
به علاوه، فرد سالم از نظر رواني، کسي است که با خودش، با اطرافيانش و با ديگران، صادق باشد و وظايف شخصي، خانوادگي و اجتماعياش را به نحو صحيح انجام دهد و در کل، توانمنديهاي خودش را در جهت اهداف انساني و الهي به کار ببرد. ملاحظه ميکنيد که مفهوم صداقت به طور ضمني در همه اين معيارها وجود دارد. براي آشنايي عميقتر با ابعاد «روانشناسي صداقت» گفتگويي کردهايم با دکتر فربد فدايي، مدير گروه روانپزشکي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي...
سلامت : آقاي دکتر! چهطوري بايد صداقت را در وجود خودمان نهادينه کنيم؟
فرد سالم از نظر رواني، خودش را پايينتر يا بالاتر از آنچه واقعا هست، نميبيند. يعني با خودش صادق است. با ديگران نيز همانگونه رفتار ميکند که متوقع است ديگران با او رفتار کنند. اين همان مفهوم حديثي است که از حضرت علي (ع) نقل ميکنند که: «با ديگران همانطوري رفتار کن که ميخواهي با تو رفتار کنند.»
کانت، فيلسوف نامآور آلماني، از اين اصل به عنوان «اجبار مقولهاي» ياد ميکند؛ يعني اصلي که هر کسي در هر شرايطي بايد آن را در زندگي نصبالعين خودش قرار دهد. از آنجا که هر انساني ميخواهد ديگري با راستي و صداقت با او رفتار کند؛ بنابراين ضرورت دارد او هم با ديگري با صداقت روبهرو شود. از ويژگيهاي انساني ميتوانيم به همدلي، همدردي و همحسي با ديگران اشاره کنيم.
اين موضوع منشأ فيزيولوژيک هم دارد. کشف نورونهاي آينهاي در مغز انسان که به او اجازه درک ذهنيات و عواطف و رفتار طرف مقابل را ميدهد، از کشفيات برجسته دهه اخير است. جالب است بدانيم که اين نورونهاي آينهاي در مغز شامپانزهها و گوريلها نيز وجود دارد و شايد به همين دليل است که تعاملهاي پيچيده اجتماعي را بين اين جانوران ميبينيم.
سلامت : با اين حساب، افرادي که شخصيت ضداجتماعي دارند يا دروغگو هستند، دچار نوعي اختلال عملکرد رواني شدهاند؛ اين طور نيست؟
بله، در نابهساماني شخصيتي ضداجتماعي که از مهمترين معيارهاي تشخيصي آن عدم صداقت، از جمله دروغگويي مکرر، استفاده از نامهاي جعلي و کلاهبرداري از ديگران است، اين نورونهاي آينهاي کاهش فعاليت دارند. شخصيتهاي ضداجتماعي که دايما فريبکاري و دروغگويي ميکنند، بخش عمده مجرمان و قانونشکنان را تشکيل ميدهند.
اين نابهساماني شخصيتي، اگرچه فقط 2 درصد از بزرگسالان هر جامعه را مبتلا ميکند اما همان 2 درصد ميتوانند مسوول دستکم 75 درصد جرايم و جنايات باشند. آنان به معيارهاي زندگي اجتماعي و قوانين آن تعهد و دلبستگي ندارند.
انسانهاي ديگر را نه به عنوان هدف، بلکه فقط به عنوان ابزار و وسيلهاي براي رسيدن به خواستههاي فردي خودشان ميبينند و نسبت به انسانها و جانوران، بيرحم و پرخاشگرند. در بزهکاران کودک و نوجوان که به طور عمده مبتلايان به «اختلال سلوک» را تشکيل ميدهند نيز دروغگويي مکرر از جمله معيارهاي تشخيصي است. نابهساماني سلوک در صورت عدم درمان به نابهساماني شخصيتي ضداجتماعي تبديل ميشود.
سلامت : گاهي اوقات با افرادي مواجه ميشويم که به قول معروف، انگار يک روده راست در شکمشان نيست و مرتب دروغ ميگويند. آيا اصطلاح «دروغگوي مرضي» به همينافراد اطلاق ميشود؟
ببينيد؛ در طيف شخصيتها ضداجتماعي، گروهي تحت عنوان «دروغگويان مرضي» قرار دارند که افرادي هستند خودخواه که ناسازگاري اجتماعي به صورت دروغگويي مفرط و گزاف و اغلب بيهدف و گاهي همراه با کلاهبرداري دارند. آنان در ظاهر، افرادي سليمالطبع، خوشمشرب، خوشبين و رقيقالقلب به نظر ميرسند که تماسهاي اجتماعي برايشان آسان است.
چربزباني، رفتار مطمئن به خود، وقار عاريتي و ظاهر غلطاندازي که ترتيب ميدهند، آنان را به سادگي به متقاعد کردن افراد سادهدل قادر ميکند. آنان آگاهي جزيي از هنر، ادبيات يا روش صحبت و اصطلاحات فني يک حرفه را که به نوعي شنيدهاند به سود خود و براي تحقير قربانيان سادهدل خويش به کار ميبرند. دروغگويان مرضي گهگاه به نقل داستانهاي پرماجرا درباره گذشته خود ميپردازند و آيندهاي جذاب و شيرين را براي خويش با بيتوجهي کامل به واقعيت ترسيم ميکنند. برخي مرتکب خلافکاريهاي جنسي ميشوند و عدهاي ديگر با قول ازدواج پول فراوان کسب ميکنند.
سلامت : مثالي از اين دروغگويان مرضي توي ذهنتان هست؟
بله، يک نمونهاش همان فردي است که چندي پيش رسانهها گزارش کردند که از يکي از روستاهاي کشورمان بود اما چون موهاي بور و چشمان آبي داشت، خودش را به عنوان پسر سفير کبير سوئد در تهران معرفي ميکرد و برخي دختران سادهدل را با قول ازدواج و با اين بهانه که در حال حاضر پدرش در تهران نيست تا از او پولي براي مراسم ازدواج بگيرد، اغفال ميکرد. گفته شد که او از 20 دختر جوان و خانوادههاي آنان، از هر کدامشان چند هزار دلار تحت عنوان تهيه مقدمات ازدواج کلاهبرداري کرده بود.
سلامت : وقتي دست اين افراد رو ميشود، معمولا چه واکنشي نشان ميدهند؟
معمولا اظهار فراموشي ميکنند و اگر متهم به بزه شوند، اغلب نمايشي عاطفي براي حاضران اجرا ميکنند که به منظور تاثيرگذاشتن بر آنان و برانگيختن ترحم آنان طراحي ميشود. آنان همچون افراد بيصداقت ديگر، بيقرار و بيثبات و ناتوان از کوشش و مسووليتپذيري هستند.
آنان هيچگاه نميآموزند تلاش براي بقا را با سعي و ابتکار و پشتکار عملي سازند؛ بلکه در جهاني تخيلي زندگي ميکنند و در جستجوي آن هستند که ضروريات زندگي خويش را با فريب و نيرنگ کسب کنند. آنان از پذيرش محدوديتهاي واقعيتها ناتوان هستند. تقليد آنان از افراد معتبر، تمايل ايشان به روياپردازي، لافزني، پرهيز از واقعيات و احاطه خود به وسيله يک جهان تصوري، نماينده ناپختگي کودکانه شخصيت آنهاست. داستانپردازيهايي که خواستههاي آنان را در خيال ارضا ميکند، بسيار شبيه خيالپردازيهاي کودکان است.
سلامت : با اين حساب، بايد ضريب هوشي بالايي داشته باشند.
خب، از آنجا که محتواي خيالپردازيهاي «دروغگويان مرضي» از نيروهاي ناخودآگاه سرچشمه ميگيرد، بيمار بهطور کامل آگاهي ندارد که اظهارات او جعلي است. آزمونهاي روانسنجي ظرفيت هوشي عادي يا بالايي را در آنان نشان ميدهد اما همچون ديگر افراد ضداجتماعي هوش تاثير تنظيمکننده اندکي بر رفتار دارد. گاهي چنين به نظر ميرسد اين ويژگيهاي شخصيتي در اثر احساس حقارت، غبطه و حسادت پديد ميآيد.
از توصيفهاي رفتاري مذکور، آشکار است که دفاعهاي رواني فرد ضد اجتماعي عبارت است از خيالپردازي و برونفکني که با عقدههاي خود – بيمارانگاري، ديگر آزاري و خودآزاري توام شده است. بسياري از افرادي که عناوين تحصيلي براي خود جعل ميکنند و به خود عنوان دکتر يا مهندس ميدهند يا لباس نيروي انتظامي يا نظامي را بدون آنکه در اين نيروها باشند، ميپوشند؛ از اين جمله هستند.
گاهي خلاف آنان نسبتا ناچيز است. براي نمونه، فردي با پوشيدن لباس ماموران راهنمايي و رانندگي تنها به اين دلخوش بود که سرچهارراه به اتومبيلها راه بدهد يا آنها را متوقف کند اما در سوي ديگر طيف افراد ضد اجتماعي، کساني مانند خفاش شب يا قاچاقچيان مواد مخدر قرار دارند که امنيت جامعه را متزلزل ميکنند.
سلامت : بعضي کودکان هم زياد دروغ ميگويند؛ چرا؟
کودکان از آنجا که فرق بين واقعيت و خيال را نميدانند، ممکن است مطالبي بگويند که از ديد ديگران دروغ تلقي ميشود ولي در واقع بسط خيالپردازيهاي کودکانه آنان است. براي نمونه، کودکي به کودک ديگر ميگويد: «پدر من ميتواند با يک دست يک کاميون را بلند کند.» گاهي دروغگويي کودکان در سنين بالاتر براي رفع مسووليت يا فرار از مجازات است؛ مانند دانشآموزي که ميگويد: «چون ديروز مريض بودم، نتوانستم تکاليفم را انجام دهم.»
سلامت : بيماران اعصاب و روان چهطور؟
در بيماران شيدا (مانيک) و نيمهشيدا (هيپومانيک) که جزو گروه نابهسامانيهاي خلقي هستند، خلق بالا و اعتماد به نفس کاذب و سهل دانستن امور موجب ميشود که براي خويش تواناييهاي خارقالعاده قايل شوند؛ از جمله قدرت، ثروت، نبوغ يا وابستگي به افراد نامآور و قدرتمند. در يک درجه بالاتر با بيماران روانپريش روبهرو ميشويم که هذيانهاي خويش را واقعي ميپندارند، در حالي که از ديد مردم عادي آن گفتهها غيرواقعي و دروغ است.
البته بيمار در اينجا مسووليتي ندارد زيرا اين هذيانها بهطور مستقيم حاصل بيماري است. در مبتلايان به «بيماري ساختگي»، بيمار عالما و عامدا نشانههاي يک بيماري جسمي يا رواني را تقليد ميکند اما قصد او تمارض براي فرار از مجازات يا رفع مسووليت يا دريافت غرامت نيست، بلکه انگيزههاي ناخودآگاه روانشناختي عامل اين کار اوست. او ميخواهد با بستري شدن در بيمارستان از محبت پزشک به عنوان «پدر» و مراقبت پرستار به عنوان «مادر» و بيمارستان به عنوان نمادي از «خانه» برخوردار شود.
سلامت : يکي از سازوکارهاي دفاعي رواني که با بحث ما ارتباط نزديک دارد، خيالپردازي است. در اين باره نيز توضيح ميدهيد؟
در اين دفاع رواني که در هنرمندان، فيلسوفان و سياستمداران به فراواني ديده ميشود، فرد دنياي واقعي را ناديده ميگيرد و جهاني آرماني را در ذهن خويش بنا ميکند که اصول آن طبق پندارهاي فرد شکل گرفته است و عموما در آن فقر، بيعدالتي، جنگ و تبعيض وجود ندارد. مدينههاي فاضله و ناکجاآبادهايي که توسط برخي فيلسوفان بنا شده، ناشي از همين ساز و کار دفاعي رواني است.جهان ذهني شاعران و نويسندگان نيز به همينگونه است.
برخي سياستمداران نيز در دام اين دفاع روانشناختي ميافتند. از جمله ميتوان به زمامداران اتحاد شوروي سابق اشاره کرد که ميپنداشتند بهشتي زميني را بنا کردهاند که در آن همه چيز در کمال مطلوب است؛ به نحوي که معترضان به حکومت شوروي بهعنوان بيمار رواني يا فرد ضداجتماعي محسوب ميشدند و به بيمارستان رواني يا اردوگاههاي کار اجباري فرستاده ميشدند. اين ديدگاه در برخي زمامداران آفريقايي ديده ميشود که با وجود همه نارساييها و مشکلات و فقر و نابرابري در کشورهاي خود ميگويند همه چيز به خوبي در جريان است و فقط برخي اشکالات جزيي وجود دارد که در برابر دستاوردهاي مثبت آنان اهميتي ندارد.
منبع : هفته بامه سلامت
به نقل از خانه روانشناسی ایران
از مرض دروغگويي تا دروغگويي مرضي
صداقت يکي از معيارهاي سلامت روان است. فرد سالم از نظر رواني، کسي است که در کارکردهاي رواني که شامل بينشها و قضاوتهاي او ميشود، اختلالي نداشته باشد. از ويژگيهاي قضاوت، توانايي تشخيص خوب از بد و تشخيص امر اخلاقي از غيراخلاقي است.
به علاوه، فرد سالم از نظر رواني، کسي است که با خودش، با اطرافيانش و با ديگران، صادق باشد و وظايف شخصي، خانوادگي و اجتماعياش را به نحو صحيح انجام دهد و در کل، توانمنديهاي خودش را در جهت اهداف انساني و الهي به کار ببرد. ملاحظه ميکنيد که مفهوم صداقت به طور ضمني در همه اين معيارها وجود دارد. براي آشنايي عميقتر با ابعاد «روانشناسي صداقت» گفتگويي کردهايم با دکتر فربد فدايي، مدير گروه روانپزشکي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي...
سلامت : آقاي دکتر! چهطوري بايد صداقت را در وجود خودمان نهادينه کنيم؟
فرد سالم از نظر رواني، خودش را پايينتر يا بالاتر از آنچه واقعا هست، نميبيند. يعني با خودش صادق است. با ديگران نيز همانگونه رفتار ميکند که متوقع است ديگران با او رفتار کنند. اين همان مفهوم حديثي است که از حضرت علي (ع) نقل ميکنند که: «با ديگران همانطوري رفتار کن که ميخواهي با تو رفتار کنند.»
کانت، فيلسوف نامآور آلماني، از اين اصل به عنوان «اجبار مقولهاي» ياد ميکند؛ يعني اصلي که هر کسي در هر شرايطي بايد آن را در زندگي نصبالعين خودش قرار دهد. از آنجا که هر انساني ميخواهد ديگري با راستي و صداقت با او رفتار کند؛ بنابراين ضرورت دارد او هم با ديگري با صداقت روبهرو شود. از ويژگيهاي انساني ميتوانيم به همدلي، همدردي و همحسي با ديگران اشاره کنيم.
اين موضوع منشأ فيزيولوژيک هم دارد. کشف نورونهاي آينهاي در مغز انسان که به او اجازه درک ذهنيات و عواطف و رفتار طرف مقابل را ميدهد، از کشفيات برجسته دهه اخير است. جالب است بدانيم که اين نورونهاي آينهاي در مغز شامپانزهها و گوريلها نيز وجود دارد و شايد به همين دليل است که تعاملهاي پيچيده اجتماعي را بين اين جانوران ميبينيم.
سلامت : با اين حساب، افرادي که شخصيت ضداجتماعي دارند يا دروغگو هستند، دچار نوعي اختلال عملکرد رواني شدهاند؛ اين طور نيست؟
بله، در نابهساماني شخصيتي ضداجتماعي که از مهمترين معيارهاي تشخيصي آن عدم صداقت، از جمله دروغگويي مکرر، استفاده از نامهاي جعلي و کلاهبرداري از ديگران است، اين نورونهاي آينهاي کاهش فعاليت دارند. شخصيتهاي ضداجتماعي که دايما فريبکاري و دروغگويي ميکنند، بخش عمده مجرمان و قانونشکنان را تشکيل ميدهند.
اين نابهساماني شخصيتي، اگرچه فقط 2 درصد از بزرگسالان هر جامعه را مبتلا ميکند اما همان 2 درصد ميتوانند مسوول دستکم 75 درصد جرايم و جنايات باشند. آنان به معيارهاي زندگي اجتماعي و قوانين آن تعهد و دلبستگي ندارند.
انسانهاي ديگر را نه به عنوان هدف، بلکه فقط به عنوان ابزار و وسيلهاي براي رسيدن به خواستههاي فردي خودشان ميبينند و نسبت به انسانها و جانوران، بيرحم و پرخاشگرند. در بزهکاران کودک و نوجوان که به طور عمده مبتلايان به «اختلال سلوک» را تشکيل ميدهند نيز دروغگويي مکرر از جمله معيارهاي تشخيصي است. نابهساماني سلوک در صورت عدم درمان به نابهساماني شخصيتي ضداجتماعي تبديل ميشود.
سلامت : گاهي اوقات با افرادي مواجه ميشويم که به قول معروف، انگار يک روده راست در شکمشان نيست و مرتب دروغ ميگويند. آيا اصطلاح «دروغگوي مرضي» به همينافراد اطلاق ميشود؟
ببينيد؛ در طيف شخصيتها ضداجتماعي، گروهي تحت عنوان «دروغگويان مرضي» قرار دارند که افرادي هستند خودخواه که ناسازگاري اجتماعي به صورت دروغگويي مفرط و گزاف و اغلب بيهدف و گاهي همراه با کلاهبرداري دارند. آنان در ظاهر، افرادي سليمالطبع، خوشمشرب، خوشبين و رقيقالقلب به نظر ميرسند که تماسهاي اجتماعي برايشان آسان است.
چربزباني، رفتار مطمئن به خود، وقار عاريتي و ظاهر غلطاندازي که ترتيب ميدهند، آنان را به سادگي به متقاعد کردن افراد سادهدل قادر ميکند. آنان آگاهي جزيي از هنر، ادبيات يا روش صحبت و اصطلاحات فني يک حرفه را که به نوعي شنيدهاند به سود خود و براي تحقير قربانيان سادهدل خويش به کار ميبرند. دروغگويان مرضي گهگاه به نقل داستانهاي پرماجرا درباره گذشته خود ميپردازند و آيندهاي جذاب و شيرين را براي خويش با بيتوجهي کامل به واقعيت ترسيم ميکنند. برخي مرتکب خلافکاريهاي جنسي ميشوند و عدهاي ديگر با قول ازدواج پول فراوان کسب ميکنند.
سلامت : مثالي از اين دروغگويان مرضي توي ذهنتان هست؟
بله، يک نمونهاش همان فردي است که چندي پيش رسانهها گزارش کردند که از يکي از روستاهاي کشورمان بود اما چون موهاي بور و چشمان آبي داشت، خودش را به عنوان پسر سفير کبير سوئد در تهران معرفي ميکرد و برخي دختران سادهدل را با قول ازدواج و با اين بهانه که در حال حاضر پدرش در تهران نيست تا از او پولي براي مراسم ازدواج بگيرد، اغفال ميکرد. گفته شد که او از 20 دختر جوان و خانوادههاي آنان، از هر کدامشان چند هزار دلار تحت عنوان تهيه مقدمات ازدواج کلاهبرداري کرده بود.
سلامت : وقتي دست اين افراد رو ميشود، معمولا چه واکنشي نشان ميدهند؟
معمولا اظهار فراموشي ميکنند و اگر متهم به بزه شوند، اغلب نمايشي عاطفي براي حاضران اجرا ميکنند که به منظور تاثيرگذاشتن بر آنان و برانگيختن ترحم آنان طراحي ميشود. آنان همچون افراد بيصداقت ديگر، بيقرار و بيثبات و ناتوان از کوشش و مسووليتپذيري هستند.
آنان هيچگاه نميآموزند تلاش براي بقا را با سعي و ابتکار و پشتکار عملي سازند؛ بلکه در جهاني تخيلي زندگي ميکنند و در جستجوي آن هستند که ضروريات زندگي خويش را با فريب و نيرنگ کسب کنند. آنان از پذيرش محدوديتهاي واقعيتها ناتوان هستند. تقليد آنان از افراد معتبر، تمايل ايشان به روياپردازي، لافزني، پرهيز از واقعيات و احاطه خود به وسيله يک جهان تصوري، نماينده ناپختگي کودکانه شخصيت آنهاست. داستانپردازيهايي که خواستههاي آنان را در خيال ارضا ميکند، بسيار شبيه خيالپردازيهاي کودکان است.
سلامت : با اين حساب، بايد ضريب هوشي بالايي داشته باشند.
خب، از آنجا که محتواي خيالپردازيهاي «دروغگويان مرضي» از نيروهاي ناخودآگاه سرچشمه ميگيرد، بيمار بهطور کامل آگاهي ندارد که اظهارات او جعلي است. آزمونهاي روانسنجي ظرفيت هوشي عادي يا بالايي را در آنان نشان ميدهد اما همچون ديگر افراد ضداجتماعي هوش تاثير تنظيمکننده اندکي بر رفتار دارد. گاهي چنين به نظر ميرسد اين ويژگيهاي شخصيتي در اثر احساس حقارت، غبطه و حسادت پديد ميآيد.
از توصيفهاي رفتاري مذکور، آشکار است که دفاعهاي رواني فرد ضد اجتماعي عبارت است از خيالپردازي و برونفکني که با عقدههاي خود – بيمارانگاري، ديگر آزاري و خودآزاري توام شده است. بسياري از افرادي که عناوين تحصيلي براي خود جعل ميکنند و به خود عنوان دکتر يا مهندس ميدهند يا لباس نيروي انتظامي يا نظامي را بدون آنکه در اين نيروها باشند، ميپوشند؛ از اين جمله هستند.
گاهي خلاف آنان نسبتا ناچيز است. براي نمونه، فردي با پوشيدن لباس ماموران راهنمايي و رانندگي تنها به اين دلخوش بود که سرچهارراه به اتومبيلها راه بدهد يا آنها را متوقف کند اما در سوي ديگر طيف افراد ضد اجتماعي، کساني مانند خفاش شب يا قاچاقچيان مواد مخدر قرار دارند که امنيت جامعه را متزلزل ميکنند.
سلامت : بعضي کودکان هم زياد دروغ ميگويند؛ چرا؟
کودکان از آنجا که فرق بين واقعيت و خيال را نميدانند، ممکن است مطالبي بگويند که از ديد ديگران دروغ تلقي ميشود ولي در واقع بسط خيالپردازيهاي کودکانه آنان است. براي نمونه، کودکي به کودک ديگر ميگويد: «پدر من ميتواند با يک دست يک کاميون را بلند کند.» گاهي دروغگويي کودکان در سنين بالاتر براي رفع مسووليت يا فرار از مجازات است؛ مانند دانشآموزي که ميگويد: «چون ديروز مريض بودم، نتوانستم تکاليفم را انجام دهم.»
سلامت : بيماران اعصاب و روان چهطور؟
در بيماران شيدا (مانيک) و نيمهشيدا (هيپومانيک) که جزو گروه نابهسامانيهاي خلقي هستند، خلق بالا و اعتماد به نفس کاذب و سهل دانستن امور موجب ميشود که براي خويش تواناييهاي خارقالعاده قايل شوند؛ از جمله قدرت، ثروت، نبوغ يا وابستگي به افراد نامآور و قدرتمند. در يک درجه بالاتر با بيماران روانپريش روبهرو ميشويم که هذيانهاي خويش را واقعي ميپندارند، در حالي که از ديد مردم عادي آن گفتهها غيرواقعي و دروغ است.
البته بيمار در اينجا مسووليتي ندارد زيرا اين هذيانها بهطور مستقيم حاصل بيماري است. در مبتلايان به «بيماري ساختگي»، بيمار عالما و عامدا نشانههاي يک بيماري جسمي يا رواني را تقليد ميکند اما قصد او تمارض براي فرار از مجازات يا رفع مسووليت يا دريافت غرامت نيست، بلکه انگيزههاي ناخودآگاه روانشناختي عامل اين کار اوست. او ميخواهد با بستري شدن در بيمارستان از محبت پزشک به عنوان «پدر» و مراقبت پرستار به عنوان «مادر» و بيمارستان به عنوان نمادي از «خانه» برخوردار شود.
سلامت : يکي از سازوکارهاي دفاعي رواني که با بحث ما ارتباط نزديک دارد، خيالپردازي است. در اين باره نيز توضيح ميدهيد؟
در اين دفاع رواني که در هنرمندان، فيلسوفان و سياستمداران به فراواني ديده ميشود، فرد دنياي واقعي را ناديده ميگيرد و جهاني آرماني را در ذهن خويش بنا ميکند که اصول آن طبق پندارهاي فرد شکل گرفته است و عموما در آن فقر، بيعدالتي، جنگ و تبعيض وجود ندارد. مدينههاي فاضله و ناکجاآبادهايي که توسط برخي فيلسوفان بنا شده، ناشي از همين ساز و کار دفاعي رواني است.جهان ذهني شاعران و نويسندگان نيز به همينگونه است.
برخي سياستمداران نيز در دام اين دفاع روانشناختي ميافتند. از جمله ميتوان به زمامداران اتحاد شوروي سابق اشاره کرد که ميپنداشتند بهشتي زميني را بنا کردهاند که در آن همه چيز در کمال مطلوب است؛ به نحوي که معترضان به حکومت شوروي بهعنوان بيمار رواني يا فرد ضداجتماعي محسوب ميشدند و به بيمارستان رواني يا اردوگاههاي کار اجباري فرستاده ميشدند. اين ديدگاه در برخي زمامداران آفريقايي ديده ميشود که با وجود همه نارساييها و مشکلات و فقر و نابرابري در کشورهاي خود ميگويند همه چيز به خوبي در جريان است و فقط برخي اشکالات جزيي وجود دارد که در برابر دستاوردهاي مثبت آنان اهميتي ندارد.
منبع : هفته بامه سلامت
به نقل از خانه روانشناسی ایران