PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : poam of sohrab sepehr



نارون1
2nd August 2012, 10:59 PM
http://www.sirous471.persiangig.com/sohrab_pic/sohrab_pic_12.gif (http://www.50connect.co.uk/turner/persian/persianSS05a.html)


WATER



.Let's not muddy the stream

Down the stream a pigeon seems to be drinking
.Or perhaps in some farther thicket, a goldfinch is washing its plumage
.Or perhaps in some hamlet a jar is being filled

.let's not muddy the stream
This stream is perhaps running to the foot of a poplar tree to wash away
. the sorrows of some lonely heart
.A dervish is perhaps dipping a piece of dry bread into the stream
.A lovely lady has come to the lip of the stream
.Let's not muddy the stream
.Beauty is doubled
!What delicious water
!How clear a stream
!How cordial are the people in the upper hamlet

!May their streams jet out! May their cows give prodigious milk
.Never have i visited their hamlet
.There must be God's footprints at the foot of their hedges
.There, moonshine must be brightening over the expanse of speech
.Fences,must be low un the upper hamlet
.Its inhabitants surely know what a flower the peony is
.There,blue must be blue
.some bud is blossoming; the hamlet inhabitants are aware of it
!What a glorious hamlet it must be
!May its alleyways overflow with music
!The people at the mouth of the stream appreciate water
.They have not muddied the stream




.Nor should we
















.................................................. .................................................. ................................






در فرودست انگار كفتری می خورد آب.
یا كه در بیشه ی دور سیره ای پَر می شوید.
یا در آبادی كوزه ای پر می گردد.
5.آب را گل نكنیم.
شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فرو شوید اندوه دلی.
دست درویشی شاید نان خشكیده فرو برده در آب.
زن زیبایی آمد لب رود.
آب را گل نكنیم.
10.روی زیبا دو برابر شده است.
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالادست چه صفایی دارند!
چشمه هاشان جوشان،گاوهاشان شیر افشان باد!
15.من ندیدم دهشان.
بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست.
ماهتاب می كند آن جا روشن پهنای كلام.
بی گمان در ده بالا دست چینه ها كوتاه است.
مردمش می دانند كه شقایق چه گلی است.
20.بی گمان آن جا آبی،آبی است.
غنچه ای می شكفد؛ اهل ده باخبرند.
چه دهی باید باشد!
كوچه باغش پُر موسیقی باد!
مردمان سر رود آب را می فهمند.
25.گِل نكردندش،ما نیز آب را گل نكنیم.
آب را گِل نكنیم.




منبع:
من و تو و انگلیسی

elinaaa
18th July 2014, 01:46 PM
Poem name : THE LOST MOMENT

The swamp of my room was murky
And I could hear the murmur of my blood in my veins,
My life was passing in a deep limbo,
This darkness lighted the sketch of my existence.



The door opened
And she blew into the room with her lantern,
She was an abandoned beauty
And I was expecting her arrival.
She was the formless dream of my life,

A perfume in my eye murmured,
And my veins stopped throbbing.
Every string that pointed at me
Burnt in the lantern’s flame:
Time was not passing in me,
I was naked and briny.

She hung lantern in the air,
She was seeking me in the light,
She crossed every spot in my room
But she couldn’t find me,
A breeze drank the flame of the lantern.

A wind was blowing
And I was placed in a sketch
And I appeared in the pitch darkness of my room.
For whom was I appearing?
She was no more there.
Did she mix with the dark spirit of the room?
I felt a warm perfume moving in my veins.
I felt she was watching me with her lost existence,
And how vainly I was searching the place?

She had been lost in an instant




نام شعر : لحظه گمشده

مرداب اتاقم کدر شده بود
و من زمزمه خون را در رگ‌هایم می‌شنیدم.
زندگی‌ام در تاریکی ژرفی می‌‌گذشت.
این تاریکی، طرح وجودم را روشن می‌کرد.

در باز شد
و او با فانوسش به درون وزید.
زیبایی رها شده‌یی بود
و من دیده به راهش بودم:
رویای بی‌شکل زندگی‌ام بود.
عطری در چشمم زمزمه کرد.
رگ‌هایم از تپش افتاد.
همه رشته‌هایی که مرا به من نشان می‌داد
در شعله فانوسش سوخت:
زمان در من نمی‌گذشت.
شور برهنه‌یی بودم.

او فانوسش را به فضا آویخت.
مرا در روشن‌ها می‌جست.
تار و پود اتاقم را پیمود
و به من ره نیافت.
نسیمی شعله فانوس را نوشید.

وزشی می‌گذشت
و من در طرحی جا می‌گرفتم،
در تاریکی ژرف اتاقم پیدا می‌شدم.
پیدا، برای که؟
او دیگر نبود.
آیا با روح تاریک اتاق آمیخت؟
عطری در گرمی رگ‌هایم جابه‌جا می‌شد.
حس کردم با هستی گمشده‌اش مرا می‌نگرد
و من چه بیهوده مکان را می‌کاوم:
آنی گم شده بود.

elinaaa
18th July 2014, 01:51 PM
Light , I , Flower, Water

There is no cloud



There is no wind

I perch by the pond

The fish swimming about, light, I, flower, and water

The pure grapes of life

Mother is picking basils

Bread, basils and cheese, a cloudless sky

some wet petunias

. Salvation is nearby, amidst the courtyard flowers


Such caresses light pours into the copper bowl


From up the high wall, the ladder brings Dawn down to earth

Everything is hidden behind a smile

There is a crevice in the wall of Time


through which my visage is visible

There is a lot that I don't know

I know if i pick a plant I will die

I fly up to the peak; I am full of wings

I can find my way out in the dark; I am full of lanterns

I am full of light, of sands

And of shrubs and trees

I am full of paths, of bridges, of rivers, and of waves

I am fulll of a leaf's reflection in water

How infinite my loneliness is

روشنی،من،گل،آب

ابری نیست.
بادی نیست.
می نشینم لب حوض:
گردش ماهی ها، روشنی،من، گل، آب.
پاکی خوشه زیست.
مادرم ریحان می چیند
نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی ابر، اطلسی هایی تر.
رستگاری نزدیک:لای گلهای حیاط.
نور در کاسه مس،چه نوازش ها می ریزد!
نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می آرد.
پشت لبخندی پنهان هر چیز.
روزنی دارد دیوار زمان، که از آن،چهره من پیداست.
چیزهایی هست ،که نمی دانم.
می دانم ،سبزه ای را بکنم خواهم مرد.
می روم بالا تا اوج،من پر از بال و پرم.
راه می بینم در ظلمت، من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن.
و پر از دار و درخت.
پرم از راه، از پل، از رود، از موج.
پرم از سایه برگی در آب:
چه درونم تنهاست!

elinaaa
20th July 2014, 11:15 AM
Over The Eyelids Of Night

It was a flowing night

From beneath the spruce trees

the stream was flowing to far beyond

The moonlight was illuminating the valley

And the mountain so bright that God could be seen

. We were on the heights

Far beyond , invisible; surfaces, washed

And glance , more amorous than ever before

You handed me the green stalk of a message

And your breath quietly cracked

The Terracotta of Familiarity

Our hearbeats pouring down the rocks

From an old wine , the summer's sands flowing in veins

And the Moonlight enamelling your behaviour

You were wonderful , free , and down-to-earth

The Green Fortune of Life mingled
With the cool mountain air

Shadows returned

And pennyroyals danced

With the breeze

And ecstasies mingled together


از روی پلک شب

شب سرشاري بود.

رود از پاي صنوبرها، تا فراترها می رفت.

دره مهتاب اندود، و چنان روشن كوه، كه خدا پيدا بود.


در بلندي‌ها ما

دورها گم، سطح‌ها شسته، و نگاه از همه شب نازك‌تر.

دست‌هايت، ساقه سبز پيامي را مي‌داد به من

و سفالينه‌ی انس، با نفس‌هايت آهسته ترك مي‌خورد

و تپش‌هامان مي‌ريخت به سنگ.

از شرابي ديرين، شن تابستان در رگ‌ها

و لعاب مهتاب، روي رفتارت.

تو شگرف، تو رها، و برازنده خاك.

فرصت سبز حيات، به هواي خنك كوهستان مي‌پيوست.

سايه‌ها برمي‌گشت.

و هنوز، در سر راه نسيم.

پونه‌هايي كه تكان مي‌خورد.

جذبه‌هايي كه به هم مي‌خورد.

elinaaa
20th July 2014, 11:19 AM
Oasis in a Moment
, If you are coming to me
I am beyond Oblivion

Beyond Oblivion is a place

Where dandelions run into the veins of air

Bringing news of a faraway blooming bush

The sands bear the footprints of delicate horsemen

Mounting the hilltop of poppies

One is lonely here

Where an elm's shadow streams into eternity

If you are coming to me

Approach gently, softly lest you crack

The fragile china of my solitude

واحه ای در لحظه

به سراغ من اگر مي آييد،

پشت هيچستانم‌.

پشت هيچستان جايي است‌.

پشت هيچستان رگ هاي هوا، پر قاصدهايي است

كه خبر مي آرند، از گل واشده ی دورترين بوته خاک.

روی شن ها هم‌، نقش های سم اسبان سواران ظريفی ست که صبح

به سر تپه ی معراج شقايق رفتند.

پشت هيچستان‌، چتر خواهش باز است‌:

تا نسيم عطشي در بن برگي بدود،

زنگ باران به صدا مي آيد.

آدم اين جا تنهاست

و در اين تنهايی، سايه نارونی تا ابديت جاری ست‌.

به سراغ من اگر مي آييد،

نرم و آهسته بياييد، مبادا كه ترك بردارد

چينی نازک تنهايي من‌!

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد