داداشی
2nd August 2012, 12:59 AM
ناصر احمدپور
90: اگرچه ساليان سال است از روزنامه 90 رفتهام اما خوب مي دانم كه رابطه اين روزنامه با محمد مايليكهن اصلا خوب نيست. درست مثل روزهايي كه بنده سردبير روزنامه خبرورزشي بودم و من هم رابطه تيره و تاري با سرمربي اسبق تيم ملي داشتم! اما رفتهرفته سوءتفاهمات بر طرف و تا حدود زيادي كدورتها از بين رفت. آنهايي كه مايليكهن را خوب نميشناسند، او را به عنوان يك چهره بيرحم، هتاك، هميشه معترض، ازخودراضي و... معرفي ميكنند! و به تعبير خود، معتقدند مايليكهن جز خودش هيچكس را قبول ندارد! اما وقتي پاي صحبتهاي او بنشينيد و خوب و بيطرفانه استدلالهايش را بشنويد و يا از همه مهمتر از نزديك با خصوصيات اخلاقياش آشنا شويد آن وقت مطمئن هستم حرفتان را پس ميگيريد. مايليكهن اگرچه از نگاه بعضي از همكاران، آقاي هميشهمعترض است! اما واقعا بسياري از حرفهايش منطقي است اما همانطور كه گفتم چون ميخواهيم مايليكهن را جور ديگري ببينيم تا هنوز حرفش از دهانش خارج نشده به او حمله و غالبا محكومش ميكنيم! به فرض اين كه اگر حتي همه حرفهاي مايليكهن غيرمنطقي هم باشد چرا اين ظرفيت را نداريم كه لااقل شنونده حرفهاي او باشيم و يا بدون موضعگيري و شيطنت، حرفهايش را چاپ كنيم تا مردم درباره اين اظهارنظرهايش قضاوت كنند؟ اگر به گفتههاي دو سال اخير سرمربي موفق تيم ملي در جام 1996 ملتهاي آسيا نگاهي بيندازيم، متوجه خواهيم شد كه انتقادات او از، نحوه مربيگري حميد استيلي، در پرسپوليس، به نقد كشاندن عملكرد علي دايي و حتي مديريت حبيب كاشاني، نحوه برخورد مديران باشگاهها و فدراسيون فوتبال با مربيان خارجي و دهها اعتراض ديگر او منطقي و دقيقا واقعيتهاي حاكم و غيرقابل كتمان در فوتبال ايران بوده. اما همانطور كه نوشتم چون اين حرفها از زبان مايليكهن بيرون ميآيد، بدون آن كه گفتههايش را به درستي آناليز كنيم، ساز مخالف كوك ميكنيم! اين مقدمه نسبتا بلند را نوشتم تا بگويم دو شب پيش حدود يك ساعت تلفني با مايليكهن حرف زدم. با هم از همه جا صحبت كرديم، حتي از شكايتي كه عليه روزنامه 90 كرده بود و اين كه 90 طي ماهها و شايد چند سال گذشته بارها مطالب انتقادي عليهاش نوشته، آن هم بدون اين كه حق پاسخگويي برايش قائل شده باشد! با اين حال وقتي بعضي از آدمهاي فوتبال كه متاسفانه هر روز تعدادشان هم درحال بيشتر شدن است را مي بينيم بايد بدون هيچ ابايي بگويم؛ به قول معروف يك تار موي مايليكهن به همه آنها مي ارزد. زيرا اين مربي آنقدر وجدان و شجاعت دارد كه حرفهايش را همواره بدون تعارفات روزمره و نان قرضدادنهاي رايج در فوتبال ايران بزند و عادت هم ندارد نقش آدمهاي نان به نرخ روز خور را ايفا كند. اما بسياري را سراغ داريم كه حتي ده درصد اعتقادات مذهبي – صداقت و تواناييهاي فني مايلي كهن را ندارند ولي در اين آشفتهبازار به شدت دارند نان را به نرخ روز مي خورند و اتفاقا وضعيت ماليشان نيز روزبهروز درحال عاليتر شدن است! و به واسطه هنرمند بودنشان! هميشه سر خواستنشان هم دعواست! خودمانيم اگر ما پيشينه ورزشي و همچنين تحصيلات عاليه و تخصصي مايليكهن را داشتيم آيا آرام مي نشستيم و صدايمان درنميآمد؟ و اجازه ميداديم حقمان را ضايع كنند؟ مگر در اين مملكت چند نفر را سراغ داريد كه دكتراي تربيتبدني و در عين حال سابقه سالها بازي در تيم ملي و سطح اول فوتبال باشگاهي را داشته باشد؟ اما حتي يك مسئوليت مديركلي ورزش يكي از استانها را هم به او تعارف نزنند؟! درحالي كه در همين وزارت ورزش كساني را سراغ داشته و داريم كه مسئوليتهاي بسيار مهمي دارند كه متاسفانه هيچ پيشينهاي هم در ورزش كشور نداشتهاند اما نقش تعيينكنندهاي در تصميمات كلان ورزش اين مملكت دارند!
يقينا بنده هم در اواخر دهه 70 مثل بسياري از همكارانم جور ديگري به مايليكهن نگاه ميكردم اما رفته رفته به اين باور رسيدم كه عدم شناخت كافي حقير و ديگر همكارانم در رسانههاست كه هنوز بعد از 40 سال مايليكهن را آن طور كه بايد و شايد نشناختهايم اما ناگفته نماند كه تنها نقطه تاريك اين مربي حمله او به دو، سه خبرنگار و نويسنده روزنامههاي ورزشي در دهه 70 است كه احتمال به يقين امروز خود مايليكهن هم بزرگترين منتقد عملكرد و رفتارهايش در آن سالهاست. به هرحال بنده وقتي پريشب حرفهاي از سر دلسوزي و منطقي مايليكهن را شنيدم به او حق دادم از روزنامه 90 دلگير و شاكي باشد و شك ندارم اگر مسئولان اين روزنامه به مايليكهن نزديك شوند مطمئنا مثل من در نوع نگاه خود به اين مربي تحصيلكرده و متخصص ورزش تجديدنظر خواهند كرد. شخصا با بزرگواري و تواضعي كه در مايليكهن سراغ دارم اميدوارم اين توفيق را داشته باشم تا به اتفاق او به زودي به روزنامه 90 بياييم تا به همه سوءتفاهمات به وجود آمده پايان داده شود.
بايد بپذيريم مايليكهن متعلق به اين مملكت است و بايد حق اظهارنظر داشته باشد و نبايد توقع داشته باشيم، مايليكهن مثل فلان كس حرف بزند و ما هم برايش هورا بكشيم. او نقطهنظرات خاص خودش را دارد و كسي را هم مجبور نكرده كه چشم بسته حرفهايش را بپذيرد اما وقتي او ميبيند غيرفوتباليها اداره ورزش بهخصوص فوتبال را به تصرف خود درآوردهاند به خود حق ميدهد با حدود 20 سال درسي كه براي ورزش خوانده و بيش از 40 سال هم براي فوتبال عرق ريخته، از اين همه تبعيض و رابطهبازي صدايش دربيايد. ضمن آن كه او يكي از مربيان سالم و پاك و در عين حال شجاع فوتبال ماست و چهرههايي نظير فرهاد مجيدي، مهرداد ميناوند، داريوش يزداني، سهراب بختياريزاده، نيما نكيسا، سيروس دينمحمدي و... بايد مديون تفكرات مايليكهن باشند كه همواره بدون ذرهاي ترس به جوانان جوياي نام ميدان ميداد، آن هم در سطح اول قاره كهن. او وقتي سرمربي تيم ملي شد به اين جوانان شايسته ميدان داد و آنها توانستند خيلي زود پلههاي ترقي را طي كنند و براي خود به وزنههاي بزرگي در فوتبال ايران و آسيا تبديل شوند. با اين حساب اگر ادعا ميكنيم بيطرف هستيم و با اين مربي مشكل ريشهاي نداريم بياييم براي لحظاتي خودمان را جاي مايليكهن بگذاريم واقعا چه حالي پيدا مي كنيم؟ اميدوارم چاپ اين مطلب حسن ختامي بر همه سوءتفاهمات موجود بين روزنامه 90 و حاجيمايليكهن باشد زيرا رسانهها و اهالي فوتبال كه مايليكهن هم يكي از آنهاست لازم و ملزوم يكديگر هستند.
اگر يادتان باشد حدود 4 سال قبل و شايد كمي بيشتر در مقطعي كوتاه زندهياد ناصر حجازي و محمد مايليكهن در روزنامهها عليه هم مصاحبه كردند و رابطهشان از آن روز به بعد بيشتر به سردي گراييد. اما شايد باورش برايتان سخت باشد كه مايليكهن هر وقت به بهشتزهرا ميرود بدون تزوير و ريا و در بوق و كرنا كردن! به قطعه نامآوران و قهرمانان ميرود و فاتحهاي نثار بزرگان ورزش ايران خصوصا ناصر حجازي ميكند. كريم شاهرودي اين پيشكسوت خوشاخلاق فوتبال ايران در دهه 60 همين چند روز پيش ميگفت؛ دو هفته قبل رفته بودم بهشت زهرا، داشتم به سر مزار ناصرخان نزديك ميشدم كه ديدم حاجي مايليكهن بر مزار اسطوره فوتبال ايران نشسته و انگار دارد با او درددل ميكند! اين كار مايليكهن وقتي ارزشمندتر ميشود كه فراموش نكردهايم بعضيها كه به حجازي و صداقتش و محبوبيتش هميشه حسادت ميكردند وقتي مطمئن شدند او به زودي دارفاني را وداع خواهد گفت به بيمارستان ميآمدند و در كنار حجازي عكس روزنامهاي ميانداختند و يا در مراسم تشييع جنازهاش اشك تمساح ميريختند! تا به خيال خود افكار عمومي را فريب بدهند.
روزنامه نود
90: اگرچه ساليان سال است از روزنامه 90 رفتهام اما خوب مي دانم كه رابطه اين روزنامه با محمد مايليكهن اصلا خوب نيست. درست مثل روزهايي كه بنده سردبير روزنامه خبرورزشي بودم و من هم رابطه تيره و تاري با سرمربي اسبق تيم ملي داشتم! اما رفتهرفته سوءتفاهمات بر طرف و تا حدود زيادي كدورتها از بين رفت. آنهايي كه مايليكهن را خوب نميشناسند، او را به عنوان يك چهره بيرحم، هتاك، هميشه معترض، ازخودراضي و... معرفي ميكنند! و به تعبير خود، معتقدند مايليكهن جز خودش هيچكس را قبول ندارد! اما وقتي پاي صحبتهاي او بنشينيد و خوب و بيطرفانه استدلالهايش را بشنويد و يا از همه مهمتر از نزديك با خصوصيات اخلاقياش آشنا شويد آن وقت مطمئن هستم حرفتان را پس ميگيريد. مايليكهن اگرچه از نگاه بعضي از همكاران، آقاي هميشهمعترض است! اما واقعا بسياري از حرفهايش منطقي است اما همانطور كه گفتم چون ميخواهيم مايليكهن را جور ديگري ببينيم تا هنوز حرفش از دهانش خارج نشده به او حمله و غالبا محكومش ميكنيم! به فرض اين كه اگر حتي همه حرفهاي مايليكهن غيرمنطقي هم باشد چرا اين ظرفيت را نداريم كه لااقل شنونده حرفهاي او باشيم و يا بدون موضعگيري و شيطنت، حرفهايش را چاپ كنيم تا مردم درباره اين اظهارنظرهايش قضاوت كنند؟ اگر به گفتههاي دو سال اخير سرمربي موفق تيم ملي در جام 1996 ملتهاي آسيا نگاهي بيندازيم، متوجه خواهيم شد كه انتقادات او از، نحوه مربيگري حميد استيلي، در پرسپوليس، به نقد كشاندن عملكرد علي دايي و حتي مديريت حبيب كاشاني، نحوه برخورد مديران باشگاهها و فدراسيون فوتبال با مربيان خارجي و دهها اعتراض ديگر او منطقي و دقيقا واقعيتهاي حاكم و غيرقابل كتمان در فوتبال ايران بوده. اما همانطور كه نوشتم چون اين حرفها از زبان مايليكهن بيرون ميآيد، بدون آن كه گفتههايش را به درستي آناليز كنيم، ساز مخالف كوك ميكنيم! اين مقدمه نسبتا بلند را نوشتم تا بگويم دو شب پيش حدود يك ساعت تلفني با مايليكهن حرف زدم. با هم از همه جا صحبت كرديم، حتي از شكايتي كه عليه روزنامه 90 كرده بود و اين كه 90 طي ماهها و شايد چند سال گذشته بارها مطالب انتقادي عليهاش نوشته، آن هم بدون اين كه حق پاسخگويي برايش قائل شده باشد! با اين حال وقتي بعضي از آدمهاي فوتبال كه متاسفانه هر روز تعدادشان هم درحال بيشتر شدن است را مي بينيم بايد بدون هيچ ابايي بگويم؛ به قول معروف يك تار موي مايليكهن به همه آنها مي ارزد. زيرا اين مربي آنقدر وجدان و شجاعت دارد كه حرفهايش را همواره بدون تعارفات روزمره و نان قرضدادنهاي رايج در فوتبال ايران بزند و عادت هم ندارد نقش آدمهاي نان به نرخ روز خور را ايفا كند. اما بسياري را سراغ داريم كه حتي ده درصد اعتقادات مذهبي – صداقت و تواناييهاي فني مايلي كهن را ندارند ولي در اين آشفتهبازار به شدت دارند نان را به نرخ روز مي خورند و اتفاقا وضعيت ماليشان نيز روزبهروز درحال عاليتر شدن است! و به واسطه هنرمند بودنشان! هميشه سر خواستنشان هم دعواست! خودمانيم اگر ما پيشينه ورزشي و همچنين تحصيلات عاليه و تخصصي مايليكهن را داشتيم آيا آرام مي نشستيم و صدايمان درنميآمد؟ و اجازه ميداديم حقمان را ضايع كنند؟ مگر در اين مملكت چند نفر را سراغ داريد كه دكتراي تربيتبدني و در عين حال سابقه سالها بازي در تيم ملي و سطح اول فوتبال باشگاهي را داشته باشد؟ اما حتي يك مسئوليت مديركلي ورزش يكي از استانها را هم به او تعارف نزنند؟! درحالي كه در همين وزارت ورزش كساني را سراغ داشته و داريم كه مسئوليتهاي بسيار مهمي دارند كه متاسفانه هيچ پيشينهاي هم در ورزش كشور نداشتهاند اما نقش تعيينكنندهاي در تصميمات كلان ورزش اين مملكت دارند!
يقينا بنده هم در اواخر دهه 70 مثل بسياري از همكارانم جور ديگري به مايليكهن نگاه ميكردم اما رفته رفته به اين باور رسيدم كه عدم شناخت كافي حقير و ديگر همكارانم در رسانههاست كه هنوز بعد از 40 سال مايليكهن را آن طور كه بايد و شايد نشناختهايم اما ناگفته نماند كه تنها نقطه تاريك اين مربي حمله او به دو، سه خبرنگار و نويسنده روزنامههاي ورزشي در دهه 70 است كه احتمال به يقين امروز خود مايليكهن هم بزرگترين منتقد عملكرد و رفتارهايش در آن سالهاست. به هرحال بنده وقتي پريشب حرفهاي از سر دلسوزي و منطقي مايليكهن را شنيدم به او حق دادم از روزنامه 90 دلگير و شاكي باشد و شك ندارم اگر مسئولان اين روزنامه به مايليكهن نزديك شوند مطمئنا مثل من در نوع نگاه خود به اين مربي تحصيلكرده و متخصص ورزش تجديدنظر خواهند كرد. شخصا با بزرگواري و تواضعي كه در مايليكهن سراغ دارم اميدوارم اين توفيق را داشته باشم تا به اتفاق او به زودي به روزنامه 90 بياييم تا به همه سوءتفاهمات به وجود آمده پايان داده شود.
بايد بپذيريم مايليكهن متعلق به اين مملكت است و بايد حق اظهارنظر داشته باشد و نبايد توقع داشته باشيم، مايليكهن مثل فلان كس حرف بزند و ما هم برايش هورا بكشيم. او نقطهنظرات خاص خودش را دارد و كسي را هم مجبور نكرده كه چشم بسته حرفهايش را بپذيرد اما وقتي او ميبيند غيرفوتباليها اداره ورزش بهخصوص فوتبال را به تصرف خود درآوردهاند به خود حق ميدهد با حدود 20 سال درسي كه براي ورزش خوانده و بيش از 40 سال هم براي فوتبال عرق ريخته، از اين همه تبعيض و رابطهبازي صدايش دربيايد. ضمن آن كه او يكي از مربيان سالم و پاك و در عين حال شجاع فوتبال ماست و چهرههايي نظير فرهاد مجيدي، مهرداد ميناوند، داريوش يزداني، سهراب بختياريزاده، نيما نكيسا، سيروس دينمحمدي و... بايد مديون تفكرات مايليكهن باشند كه همواره بدون ذرهاي ترس به جوانان جوياي نام ميدان ميداد، آن هم در سطح اول قاره كهن. او وقتي سرمربي تيم ملي شد به اين جوانان شايسته ميدان داد و آنها توانستند خيلي زود پلههاي ترقي را طي كنند و براي خود به وزنههاي بزرگي در فوتبال ايران و آسيا تبديل شوند. با اين حساب اگر ادعا ميكنيم بيطرف هستيم و با اين مربي مشكل ريشهاي نداريم بياييم براي لحظاتي خودمان را جاي مايليكهن بگذاريم واقعا چه حالي پيدا مي كنيم؟ اميدوارم چاپ اين مطلب حسن ختامي بر همه سوءتفاهمات موجود بين روزنامه 90 و حاجيمايليكهن باشد زيرا رسانهها و اهالي فوتبال كه مايليكهن هم يكي از آنهاست لازم و ملزوم يكديگر هستند.
اگر يادتان باشد حدود 4 سال قبل و شايد كمي بيشتر در مقطعي كوتاه زندهياد ناصر حجازي و محمد مايليكهن در روزنامهها عليه هم مصاحبه كردند و رابطهشان از آن روز به بعد بيشتر به سردي گراييد. اما شايد باورش برايتان سخت باشد كه مايليكهن هر وقت به بهشتزهرا ميرود بدون تزوير و ريا و در بوق و كرنا كردن! به قطعه نامآوران و قهرمانان ميرود و فاتحهاي نثار بزرگان ورزش ايران خصوصا ناصر حجازي ميكند. كريم شاهرودي اين پيشكسوت خوشاخلاق فوتبال ايران در دهه 60 همين چند روز پيش ميگفت؛ دو هفته قبل رفته بودم بهشت زهرا، داشتم به سر مزار ناصرخان نزديك ميشدم كه ديدم حاجي مايليكهن بر مزار اسطوره فوتبال ايران نشسته و انگار دارد با او درددل ميكند! اين كار مايليكهن وقتي ارزشمندتر ميشود كه فراموش نكردهايم بعضيها كه به حجازي و صداقتش و محبوبيتش هميشه حسادت ميكردند وقتي مطمئن شدند او به زودي دارفاني را وداع خواهد گفت به بيمارستان ميآمدند و در كنار حجازي عكس روزنامهاي ميانداختند و يا در مراسم تشييع جنازهاش اشك تمساح ميريختند! تا به خيال خود افكار عمومي را فريب بدهند.
روزنامه نود