نارون1
29th July 2012, 07:12 PM
آگاهي خسرو از ماجراي عشق شيرين و فرهاد
آگاهي خسرو از عشق شيرين و فرهاد از ديگر حوادث و كردارهاي دو منظومة مزبور است . طريقة آگاهي خسرو از اين ماجرا در هر دو منظومه يكسان است و اندك تفاوتي درعكس العمل خسرو از شنيدن اين خبر دارد .
در منظومة نظامي ، محرمي از نزديكان درگاه خسرو ، خبر عشق فرهاد به شيرين را به عرض شاه مي رساند و سخني چند از آتش اشتياق فرهاد به شيرين براي خسرو نقل مي كند. نكته قابل توجه اين است كه وقتي خسرو اين خبر را مي شنود ، ميلش به شيرين دو چندان مي گردد . چون دو بلبل در عشق يك گل بهتر مي سرايند . گويي خسرو باور نداشته كه شيرين مي تواند عاشقان بي شماري داشته باشد لذا با شنيدن اين خبر ، ميلي وافر نسبت به شيرين پيدا مي كند.
خسرو به محض شنيدن اين خبر دست به كار مي شود و عزم جزم مي كند. نزديكان را به درگاه مي خواند و با آنها در كار فرهاد به شور مي نشيند و سرانجام تصميم برآن مي گيرند كه فرهاد را به مناظره با خسرو بخوانند و با زر و مال چشم دل او را بسته ، از عشقش منع كنند.
وقتي خسرو درعرصه جدال و مناظره با عاشق شوريده مغلوب ، قصد مي كند سد و مانعي ديگر در برابر فرهاد قرار دهد و لذا پيشنهاد مي كند :
كه ما را هست كوهي بر گذرگاه
ميان كـــوه راهــــي كنــــد بايــــد
كه مشكل مي توان كردن بدو راه
چنانكـــــه آمـــد و شـــد را بشــايــد
فرهاد تقاضاي خسرو را مي پذيرد و شرطي مي نهد كه اگر در گشودن راه پيروز گشت ، ديگر خسرو راه رسيدن او به شيرين را مسدود نكند و دست از شيرين بردارد. خسرو در خشم مي شود اما چون كندن كوه را امري محال مي يابد ، مي پذيرد. طولي نمي كشد كه قوت عشق فرهاد را از اين آزمون سخت به پيروزي نزديك مي كند ، ولي چون خسرو در اين مرحله نيز خود را بازنده حس مي كند ، توطئه مرگ دروغين شيرين را ترتيب مي دهد و بدين طريق فرهاد را از بين مي برد.
چنانچه گفته شد ساخت و شكل اين ماجرا در دو منظومة داستاني نظامي و وحشي يكي است ولي تفاوتهايي نيز در آن به چشم مي خورد. در منظومة وحشي نيز ايامي را كه خسرو نزد شكر سپري مي كند به او خبر آمدن استادي قوي دست از چين به نام فرهاد را مي دهند و اين كه او بيستون را كاخي براي شيرين ساخته و براي اين كار پر ارج خود مزدي و پاداشي از شيرين نمي خواهد :
چو مزدوران ندارد زرپرستي
كه هست از باده ديگر به مستي
وقتي خسرو از اين ماجرا با خبر مي شود « شاپور » وزير و نديم خويش را مي خواهد و با او در اين امر مشورت مي كند . اما شاپور كه رازدار خسرو و در عين حال هوادار شيرين است ، سعي مي كند فكر شاه را از هر گونه لوث و ناراستي نسبت به شيرين پاك كند و اين عمل شيرين را فقط آزموني براي سنجش عشق خسرو به خود بداند.
و سرانجام پس از شور و مشورت با شاه :
به افسون راي خسرو را برآن داشت
كه مي بايد به شيرين نامه بنگاشت
نامه اي كه خسرو براي شيرين مي نويسند بسيار جالب و خواندني است. وقتي شيرين نامه خسرو را مي خواند تصميم مي گيرد به نامه خسرو پاسخ دهد و نامه اي زيبا و آتشين براي خسرو مي نويسد و به دروغ خود را از نسبت عشق فرهاد مبري و پاك مي خواند كه :
مگر با هر كه فرمايد كسي كار
مگــر از كار فرمـــــا گــر به مــزدور
نهاني با ويش گرم است بازار
رود لطفـــــي ز تهمت نيســت معــذور
سپس شيرين با ناز و غمزة عاشقانه مي نويسد :
اگر چه با كسي كاري ندارم
وليكــن آنچـه در مكنــون شــاه است
كه برناكرده سوگندي بيارم
خــدا دانــد كـــه شيرين بـي گناه است
در ادامه ، بعد از وصال ، صابر ابياتي براين منظومه مي افزايد و در آن فرهاد و شيرين را به وصال مي رساند.
از تفاوت هاي موجود در اين ماجرا از زبان دو استاد دلسوختة گنجه و بافق ، يكي اين است كه وقتي خبر عشق فرهاد را به خسرو مي دهند ، نظامي حرفي از عشق شيرين به بيان نمي آورد چون واقعاً نظامي قصد داشته و مطمئن بوده كه اين عشق يكسويه است و فقط فرهاد است كه شيدا و دلداده شده و سر به كوه و بيابان نهاده و انس با وحوش گرفته و شيرين فقط محبتي نسبت به او دارد نه چيزي ديگر. ولي در منظومه وحشي وقتي خبر عشق فرهاد را براي خسرو نقل مي كنند در ادامه مي گويند :
چنين گويند با آن كس كه گفته
كه شيريـن گوشــة چشمــي نموده است
نباشد اعتمادي بر شنفته
بكلــي خاطـــر او را ربـــــوده اســـت
از تفاوت هاي ديگر اين ماجرا آن است كه وقتي خسرو از اين موضوع مطلع مي گردد بزرگان و نزديكان را مي خواند و با آنان در اين باره مشورت مي كند ولي در منظومة وحشي ، خسرو با شنيدن اين خبر ، شاپور را كه نديم و وزير خويش است مي خواند و با او در اين باره راي مي زند.
نكته ديگر عكس العمل خسرو و تصميم او براي مقابله با اين عشق است . در خسرو و شيرين ،خسرو عزم مي كند كه فرهاد را به مناظره بخواند و با زر او را بفريبد تا از عشق شيرين دست بكشد و چون خود را عاجز در مناظره مي بيند چاره اي ديگر مي انديشد و فرهاد را وادار به كندن كوه بيستون مي كند ، و پس از احساس عجز در اين مرحله نيز با توطئه اي فرهاد به هلاكت مي رساند.
در حالي كه در منظومة وحشي خسرو را با فرهاد كاري نيست تمام عتاب و خطاب او با شيرين است . اوست كه براي شيرين نامه مي نويسد و پاسخ از وي مي خواهد و شيرين نيز نامة او را بي پاسخ نمي گذارد و اين عشق را تهمتي بيش نمي داند و خود را بي گناه معرفي مي كند.
كار نظامي درعكس العمل خسرو پسنديده تر و زيباتر و مقرون تر به وادي عشق صنعتگري شوريده و زيبايي پرخواستار مي باشد. نظامي با اين عمل خويش ثابت مي كند كه عشق هر كاري مي كند و هرمانعي را از سر راه برمي دارد ولو اگر اين عشق يكطرفه باشد. ديگر اين كه نظامي با اين كار نيز در پي اثبات پاكي عشق فرهاد به شيرين است و وقتي خسرو ، فرهاد را در برابر خود مي بيند چاره اي مي انديشد . به عبارت ديگر نظامي خواسته است با آوردن فرهاد به عرصة داستان خسرو را از خواب غفلت بيدار كند تا چون شيدايان و شيفتگان به هر قيمتي معشوق را از دست ندهد و خود را بر فرهاد غالب كند.
وصال
وصال و رسيدن به معشوق غايت هر عشقي است خواه مجازي و خواه حقيقي . هم در خسرو و شيرين نظامي وصال صورت مي پذيرد و هم در فرهاد و شيرين وحشي . با اين تفاوت كه در منظومة نظامي خسرو به وصال شيرين مي رسد ولي در منظومة وحشي فرهاد به وصال شيرين مي رسد.
لطف تعبيري مي توان در اين دو وصال بيان داشت و آن اين است كه در منظومة نظامي و هم در منظومة وحشي قهرمان اصلي داستان به وصال زيباي ارمن مي رسد و اين خواستة آفريننده داستان است . قهرمان وحشي كه شباهتي زياد به خود وحشي دارد ، فرهاد است و قهرمان نظامي خسرو.
وصال خسرو به شيرين به واسطة شاپور و نازك انديشي او صورت مي گيرد ولي وصال فرهاد بدون واسطه و به ميل و رغبت شديد عاشق و معشوق صورت مي پذيرد.
نظامي براي تبديل هوسنامة خود به وفانامه و اثبات قهرماني خسرو در از خودگذشتگي واثبات وفاداري شيرين، مرگ خسرو و شيرين را به قلم مي كشد. « قصه خودكشي شيرين دردخمة خسرو پرويز ظاهراً پرداختة تخيل داستان پرداز آن نباشد. چرا كه اين قصه با اندك تفاوت در شاهنامه هم هست. به نظر مي آيد روايت به همين صورت در نواحي شروان و گنجه ششهرت داشت و خاقاني شاعر معاصر نظامي هم يك جا در طي مكتوبي از « گريه شيرين بر دخمه پرويز » ياد مي كند كه در واقع برخلاف آنچه از يك روايت بلعمي برمي آيد شيرين در هنگام توقيف خسرو حيات داشت و در خارج از بازداشتگاه شاه به سر مي برد خسرو هم
هر چند به رضايت شيرويه كشته شد اما قاتلش به هيچ وجه او را مخفيانه يا در بستر خواب نكشت . آشكارات و بر سبيل قصاص خون پدر كشت. روايت نظامي در باب آن ديوچهري كه نيم شبان از روزن خوابگاه شاه رفت و او را كشت مأخذ تاريخي ندارد و شخص شيرويه قاتل پدر نيست . »12
در روايت نظامي پس از وصال شيرين و خسرو و قتل خسرو ، شيرويه دل به شيرين مي سپارد و عاشق او مي شود و دست طمع سوي او دراز مي كند ولي شيرين دست رد بر سينة او مي زند و در نهايت خود را در دخمة خسرو مي كشد. البته اين ماجرا نبايد واقعي باشد . چون اگر خسرو پس از 38 سال فرمانروايي كشته شده باشد و شيرين پس از سه سال فرمانروايي او به درگاه خسرو آمده باشد ، در سالي كه شيرويه اظهار عشق به او مي كند نبايد كمتر از پنجاه سال داشته باشد و زني كه پا به سن پنجاه سالگي گذاشته آنچنان زيبايي در او نمي توان سراغ يافت كه دل جواني چون شيرويه را بي تاب از عشق و شيدايي كند.
احتمال دارد اين قصه را براي پرحادثه كردن داستان خسرو و شيرين برآن افزوده باشند تا وفاداري و پاكي شيرين را اثبات كرده باشند.
وصال شيرين و خسرو در منظومة پير گنجه و فرهاد و شيرين در مثنوي وحشي دلسوخته داراي اطناب است . توصيفات فراوان نظامي و وحشي در اين ماجرا قابل توجه و تحسين برانگيز است ، و نشانگر استادي و مهارت اين دو استاد فرزانه
در توصيف مجالس بزم و سرور مي باشد . البته از توصيف در بخش شيوه بيان و يا سبك صاحبان دو منظومه بحث كامل خواهد شد.
حال و هواي زفاف خسرو و شيرين متناسب با حال و هواي درگاه شاهانه است ولي وصال و زفاف فرهاد با شيرين داراي حال و هواي دو دلدادة از تعلق رسته و پشت پا بر بود و نبود عالم زده مي باشد.
شيوة بيان و تصاوير شعري
شيوه بيان و سبك شاعر و آفرينش تصاوير شعري امري فردي و شخصي است . هر شاعري سبكي مخصوص به خود دارد به عبارت ديگر در شعر هر شاعري ، ويژگيها و خصوصياتي وجود دارد كه باعث امتياز آن شاعر از شاعر ديگر مي گردد . سبك آن مهر و نشان يا امضايي است كه شاعر يا نويسنده برپاي اثر خود مي زند .
اما با اين همه از آن جا كه شاعران يك دوره ممكن است از زبان ، آداب و رسوم ، سنن و جو سياسي و اجتماعي مشتركي برخوردار باشند ، خودبخود همين اشتراك موجب ايجاد تشابهاتي بين شيوة بيان آنان مي گردد و سبك شناسان و صاحبنظران باتوجه به همين وجوه مشترك ، شاعران يا نويسندگاني را تحت عنوان سبك و شيوة خاص شاعري يا نويسندگي چون سبك عراقي يا خراساني و … قرار مي دهند و ويژگيهايي را بصورت عام وهمگاني براي شعر يا نشرآنان ذكر مي كنند و اين جاست كه بحث سبك دوره اي پيش مي آيد.
در مقابل هر سبك دوره اي سبكي فرد يو خاص وجود دارد و آن بدين معناست كه هر شاعر يا نويسنده و به طور مطلق هر هنرمندي چون نگرش خاصي نسبت به جهان آفاقي و انفسي دارد و اين نگاه با نگاه ديگران احتمالاً تفاوت دارد ، با همين نگرش به درك وقايع دو جهان برون و درون مي پردازد و سپس اين ادراك را با استفاده از واژه ها و تركيب ها و تعبيرهايي بيان مي كند و آلت يا ابزار بيان او در انتقال اين ادراك ، زبان و قواي مختلف زبان است.
باتوجه به آنچه گفته شد ، اختلاف در سبك شخصي يا شيوه بيان هنرمندان قابل توجيه و باوركردني مي گردد. پس مي توان گفت در سبك برخي از شاعران ويژگيها و خصوصياتي وجود دارد كه آنان را از شعراي ديگر ممتاز مي كند.
در ميان شاعران ادب فارسي ، شاعر يا شاعراني را كه بتوان صاحب سبك و شيوة بيان خاص و توأم با ابتكار و خلاقيت دانست ، بسيار اندك و شايد به تعداد انگشتان دست باشند. از اين شاعران صاحب سبك اگر بخواهيم دو شعر را نام ببريم يكي وحشي و ديگري نظامي است. نظامي در سبك عمومي يا دوره اي آذربايجان ، سبك و شيوة بيان خاص و نويني ايجاد كرد و وحشي نيز با سبك واسوخت در عرصة ادب عصر صفويه درخشيد .
نظامي و وحشي را اگر بخواهيم از نظر سبكي با هم مقايسه كنيم و تشابه اين دو شاعر را بيان كنيم كمي دشوار مي نمايد ؛ چون هم سبك دوره اي اين دو شاعر با يكديگر تفاوت دارد و هم سبك شخصي آن دو با يكديگر متفاوت است. نظامي داراي سبك آذربايجاني است و وحشي داراي سبك واسوخت و به توسح داراي سبك هندي روشن است.
از سوي ديگر وحشي با نظامي حدود چهار قرن فاصلة زماني دارد و همين فاصله در زبان ، آداب و رسوم ، فرهنگ و تمدن ايراني و نگرشها و برداشتها تفاوت و دگرگوني ايجاد كرده است . اگر تشابهي در سبك و شيوة بيان اين دو شاعر باشد از اتحاد موضوع و مضامين دو منظومه آنان ناشي مي گردد و همچنين از اقتفاي آگاهانة وحشي از نظامي.
با اين حال ابتدا سبك دوره اي نظامي وسپس سبك شخصي او را بررسي مي كنيم و پس از آن همين بررسي را دربارة وحشي انجام مي دهيم و پس از آن به مقايسه سبك و شيوة بيان اين دو شاعر در دو منظومة معروف آنان مي پردازيم.
سبك شخصي يا فردي نظامي
نظامي شاعر فحل سبك آذربايجاني است كه صاحب سبك است و چنانكه مي دانيم خود و آثارش مورد تقليد شاعران بعد از او قرار گرفته اند.
يكي از نكات قابل توجه در سبك نظامي اين است كه او عمدتاً به داستان پردازي توجه داشته و در اين عرصه در بيان احساسات وعواطف لطيف خود كوشيده است و خود را مثل ديگران در امور پست و كوچكي چون تقاضا و مدح و هجو ، مشغول نكرده است ، و به همين دليل موضوعات شعري نظامي نسبت به موضوعات شاعران ديگر از جاذبه و كشش بيشتري برخوردارند. نظامي غير از غنا به حماسه نيز پرداخته است و در همين منظومه خسرو و شيرين به اشعار حماسي نيز برمي خوريم. نظامي از ميان صور خيال شعري ، استعاره را برگزيده است و او استاد بي بديل استعاره است.
زبان شعري نظامي زباني كاملاً تصويري و كنايي است . يعني او برخلاف شعر حرفي ، تنها قصد انتقال پيام ندارد بلكه با به كاربردن صور خيال متعدد و پروراندن معاني در كارگاه خيال خود تصوير و فضاهايي را ترسيم مي كند كه خواننده يا شنونده نهايت بهره و حظ را ببرد
آگاهي خسرو از عشق شيرين و فرهاد از ديگر حوادث و كردارهاي دو منظومة مزبور است . طريقة آگاهي خسرو از اين ماجرا در هر دو منظومه يكسان است و اندك تفاوتي درعكس العمل خسرو از شنيدن اين خبر دارد .
در منظومة نظامي ، محرمي از نزديكان درگاه خسرو ، خبر عشق فرهاد به شيرين را به عرض شاه مي رساند و سخني چند از آتش اشتياق فرهاد به شيرين براي خسرو نقل مي كند. نكته قابل توجه اين است كه وقتي خسرو اين خبر را مي شنود ، ميلش به شيرين دو چندان مي گردد . چون دو بلبل در عشق يك گل بهتر مي سرايند . گويي خسرو باور نداشته كه شيرين مي تواند عاشقان بي شماري داشته باشد لذا با شنيدن اين خبر ، ميلي وافر نسبت به شيرين پيدا مي كند.
خسرو به محض شنيدن اين خبر دست به كار مي شود و عزم جزم مي كند. نزديكان را به درگاه مي خواند و با آنها در كار فرهاد به شور مي نشيند و سرانجام تصميم برآن مي گيرند كه فرهاد را به مناظره با خسرو بخوانند و با زر و مال چشم دل او را بسته ، از عشقش منع كنند.
وقتي خسرو درعرصه جدال و مناظره با عاشق شوريده مغلوب ، قصد مي كند سد و مانعي ديگر در برابر فرهاد قرار دهد و لذا پيشنهاد مي كند :
كه ما را هست كوهي بر گذرگاه
ميان كـــوه راهــــي كنــــد بايــــد
كه مشكل مي توان كردن بدو راه
چنانكـــــه آمـــد و شـــد را بشــايــد
فرهاد تقاضاي خسرو را مي پذيرد و شرطي مي نهد كه اگر در گشودن راه پيروز گشت ، ديگر خسرو راه رسيدن او به شيرين را مسدود نكند و دست از شيرين بردارد. خسرو در خشم مي شود اما چون كندن كوه را امري محال مي يابد ، مي پذيرد. طولي نمي كشد كه قوت عشق فرهاد را از اين آزمون سخت به پيروزي نزديك مي كند ، ولي چون خسرو در اين مرحله نيز خود را بازنده حس مي كند ، توطئه مرگ دروغين شيرين را ترتيب مي دهد و بدين طريق فرهاد را از بين مي برد.
چنانچه گفته شد ساخت و شكل اين ماجرا در دو منظومة داستاني نظامي و وحشي يكي است ولي تفاوتهايي نيز در آن به چشم مي خورد. در منظومة وحشي نيز ايامي را كه خسرو نزد شكر سپري مي كند به او خبر آمدن استادي قوي دست از چين به نام فرهاد را مي دهند و اين كه او بيستون را كاخي براي شيرين ساخته و براي اين كار پر ارج خود مزدي و پاداشي از شيرين نمي خواهد :
چو مزدوران ندارد زرپرستي
كه هست از باده ديگر به مستي
وقتي خسرو از اين ماجرا با خبر مي شود « شاپور » وزير و نديم خويش را مي خواهد و با او در اين امر مشورت مي كند . اما شاپور كه رازدار خسرو و در عين حال هوادار شيرين است ، سعي مي كند فكر شاه را از هر گونه لوث و ناراستي نسبت به شيرين پاك كند و اين عمل شيرين را فقط آزموني براي سنجش عشق خسرو به خود بداند.
و سرانجام پس از شور و مشورت با شاه :
به افسون راي خسرو را برآن داشت
كه مي بايد به شيرين نامه بنگاشت
نامه اي كه خسرو براي شيرين مي نويسند بسيار جالب و خواندني است. وقتي شيرين نامه خسرو را مي خواند تصميم مي گيرد به نامه خسرو پاسخ دهد و نامه اي زيبا و آتشين براي خسرو مي نويسد و به دروغ خود را از نسبت عشق فرهاد مبري و پاك مي خواند كه :
مگر با هر كه فرمايد كسي كار
مگــر از كار فرمـــــا گــر به مــزدور
نهاني با ويش گرم است بازار
رود لطفـــــي ز تهمت نيســت معــذور
سپس شيرين با ناز و غمزة عاشقانه مي نويسد :
اگر چه با كسي كاري ندارم
وليكــن آنچـه در مكنــون شــاه است
كه برناكرده سوگندي بيارم
خــدا دانــد كـــه شيرين بـي گناه است
در ادامه ، بعد از وصال ، صابر ابياتي براين منظومه مي افزايد و در آن فرهاد و شيرين را به وصال مي رساند.
از تفاوت هاي موجود در اين ماجرا از زبان دو استاد دلسوختة گنجه و بافق ، يكي اين است كه وقتي خبر عشق فرهاد را به خسرو مي دهند ، نظامي حرفي از عشق شيرين به بيان نمي آورد چون واقعاً نظامي قصد داشته و مطمئن بوده كه اين عشق يكسويه است و فقط فرهاد است كه شيدا و دلداده شده و سر به كوه و بيابان نهاده و انس با وحوش گرفته و شيرين فقط محبتي نسبت به او دارد نه چيزي ديگر. ولي در منظومه وحشي وقتي خبر عشق فرهاد را براي خسرو نقل مي كنند در ادامه مي گويند :
چنين گويند با آن كس كه گفته
كه شيريـن گوشــة چشمــي نموده است
نباشد اعتمادي بر شنفته
بكلــي خاطـــر او را ربـــــوده اســـت
از تفاوت هاي ديگر اين ماجرا آن است كه وقتي خسرو از اين موضوع مطلع مي گردد بزرگان و نزديكان را مي خواند و با آنان در اين باره مشورت مي كند ولي در منظومة وحشي ، خسرو با شنيدن اين خبر ، شاپور را كه نديم و وزير خويش است مي خواند و با او در اين باره راي مي زند.
نكته ديگر عكس العمل خسرو و تصميم او براي مقابله با اين عشق است . در خسرو و شيرين ،خسرو عزم مي كند كه فرهاد را به مناظره بخواند و با زر او را بفريبد تا از عشق شيرين دست بكشد و چون خود را عاجز در مناظره مي بيند چاره اي ديگر مي انديشد و فرهاد را وادار به كندن كوه بيستون مي كند ، و پس از احساس عجز در اين مرحله نيز با توطئه اي فرهاد به هلاكت مي رساند.
در حالي كه در منظومة وحشي خسرو را با فرهاد كاري نيست تمام عتاب و خطاب او با شيرين است . اوست كه براي شيرين نامه مي نويسد و پاسخ از وي مي خواهد و شيرين نيز نامة او را بي پاسخ نمي گذارد و اين عشق را تهمتي بيش نمي داند و خود را بي گناه معرفي مي كند.
كار نظامي درعكس العمل خسرو پسنديده تر و زيباتر و مقرون تر به وادي عشق صنعتگري شوريده و زيبايي پرخواستار مي باشد. نظامي با اين عمل خويش ثابت مي كند كه عشق هر كاري مي كند و هرمانعي را از سر راه برمي دارد ولو اگر اين عشق يكطرفه باشد. ديگر اين كه نظامي با اين كار نيز در پي اثبات پاكي عشق فرهاد به شيرين است و وقتي خسرو ، فرهاد را در برابر خود مي بيند چاره اي مي انديشد . به عبارت ديگر نظامي خواسته است با آوردن فرهاد به عرصة داستان خسرو را از خواب غفلت بيدار كند تا چون شيدايان و شيفتگان به هر قيمتي معشوق را از دست ندهد و خود را بر فرهاد غالب كند.
وصال
وصال و رسيدن به معشوق غايت هر عشقي است خواه مجازي و خواه حقيقي . هم در خسرو و شيرين نظامي وصال صورت مي پذيرد و هم در فرهاد و شيرين وحشي . با اين تفاوت كه در منظومة نظامي خسرو به وصال شيرين مي رسد ولي در منظومة وحشي فرهاد به وصال شيرين مي رسد.
لطف تعبيري مي توان در اين دو وصال بيان داشت و آن اين است كه در منظومة نظامي و هم در منظومة وحشي قهرمان اصلي داستان به وصال زيباي ارمن مي رسد و اين خواستة آفريننده داستان است . قهرمان وحشي كه شباهتي زياد به خود وحشي دارد ، فرهاد است و قهرمان نظامي خسرو.
وصال خسرو به شيرين به واسطة شاپور و نازك انديشي او صورت مي گيرد ولي وصال فرهاد بدون واسطه و به ميل و رغبت شديد عاشق و معشوق صورت مي پذيرد.
نظامي براي تبديل هوسنامة خود به وفانامه و اثبات قهرماني خسرو در از خودگذشتگي واثبات وفاداري شيرين، مرگ خسرو و شيرين را به قلم مي كشد. « قصه خودكشي شيرين دردخمة خسرو پرويز ظاهراً پرداختة تخيل داستان پرداز آن نباشد. چرا كه اين قصه با اندك تفاوت در شاهنامه هم هست. به نظر مي آيد روايت به همين صورت در نواحي شروان و گنجه ششهرت داشت و خاقاني شاعر معاصر نظامي هم يك جا در طي مكتوبي از « گريه شيرين بر دخمه پرويز » ياد مي كند كه در واقع برخلاف آنچه از يك روايت بلعمي برمي آيد شيرين در هنگام توقيف خسرو حيات داشت و در خارج از بازداشتگاه شاه به سر مي برد خسرو هم
هر چند به رضايت شيرويه كشته شد اما قاتلش به هيچ وجه او را مخفيانه يا در بستر خواب نكشت . آشكارات و بر سبيل قصاص خون پدر كشت. روايت نظامي در باب آن ديوچهري كه نيم شبان از روزن خوابگاه شاه رفت و او را كشت مأخذ تاريخي ندارد و شخص شيرويه قاتل پدر نيست . »12
در روايت نظامي پس از وصال شيرين و خسرو و قتل خسرو ، شيرويه دل به شيرين مي سپارد و عاشق او مي شود و دست طمع سوي او دراز مي كند ولي شيرين دست رد بر سينة او مي زند و در نهايت خود را در دخمة خسرو مي كشد. البته اين ماجرا نبايد واقعي باشد . چون اگر خسرو پس از 38 سال فرمانروايي كشته شده باشد و شيرين پس از سه سال فرمانروايي او به درگاه خسرو آمده باشد ، در سالي كه شيرويه اظهار عشق به او مي كند نبايد كمتر از پنجاه سال داشته باشد و زني كه پا به سن پنجاه سالگي گذاشته آنچنان زيبايي در او نمي توان سراغ يافت كه دل جواني چون شيرويه را بي تاب از عشق و شيدايي كند.
احتمال دارد اين قصه را براي پرحادثه كردن داستان خسرو و شيرين برآن افزوده باشند تا وفاداري و پاكي شيرين را اثبات كرده باشند.
وصال شيرين و خسرو در منظومة پير گنجه و فرهاد و شيرين در مثنوي وحشي دلسوخته داراي اطناب است . توصيفات فراوان نظامي و وحشي در اين ماجرا قابل توجه و تحسين برانگيز است ، و نشانگر استادي و مهارت اين دو استاد فرزانه
در توصيف مجالس بزم و سرور مي باشد . البته از توصيف در بخش شيوه بيان و يا سبك صاحبان دو منظومه بحث كامل خواهد شد.
حال و هواي زفاف خسرو و شيرين متناسب با حال و هواي درگاه شاهانه است ولي وصال و زفاف فرهاد با شيرين داراي حال و هواي دو دلدادة از تعلق رسته و پشت پا بر بود و نبود عالم زده مي باشد.
شيوة بيان و تصاوير شعري
شيوه بيان و سبك شاعر و آفرينش تصاوير شعري امري فردي و شخصي است . هر شاعري سبكي مخصوص به خود دارد به عبارت ديگر در شعر هر شاعري ، ويژگيها و خصوصياتي وجود دارد كه باعث امتياز آن شاعر از شاعر ديگر مي گردد . سبك آن مهر و نشان يا امضايي است كه شاعر يا نويسنده برپاي اثر خود مي زند .
اما با اين همه از آن جا كه شاعران يك دوره ممكن است از زبان ، آداب و رسوم ، سنن و جو سياسي و اجتماعي مشتركي برخوردار باشند ، خودبخود همين اشتراك موجب ايجاد تشابهاتي بين شيوة بيان آنان مي گردد و سبك شناسان و صاحبنظران باتوجه به همين وجوه مشترك ، شاعران يا نويسندگاني را تحت عنوان سبك و شيوة خاص شاعري يا نويسندگي چون سبك عراقي يا خراساني و … قرار مي دهند و ويژگيهايي را بصورت عام وهمگاني براي شعر يا نشرآنان ذكر مي كنند و اين جاست كه بحث سبك دوره اي پيش مي آيد.
در مقابل هر سبك دوره اي سبكي فرد يو خاص وجود دارد و آن بدين معناست كه هر شاعر يا نويسنده و به طور مطلق هر هنرمندي چون نگرش خاصي نسبت به جهان آفاقي و انفسي دارد و اين نگاه با نگاه ديگران احتمالاً تفاوت دارد ، با همين نگرش به درك وقايع دو جهان برون و درون مي پردازد و سپس اين ادراك را با استفاده از واژه ها و تركيب ها و تعبيرهايي بيان مي كند و آلت يا ابزار بيان او در انتقال اين ادراك ، زبان و قواي مختلف زبان است.
باتوجه به آنچه گفته شد ، اختلاف در سبك شخصي يا شيوه بيان هنرمندان قابل توجيه و باوركردني مي گردد. پس مي توان گفت در سبك برخي از شاعران ويژگيها و خصوصياتي وجود دارد كه آنان را از شعراي ديگر ممتاز مي كند.
در ميان شاعران ادب فارسي ، شاعر يا شاعراني را كه بتوان صاحب سبك و شيوة بيان خاص و توأم با ابتكار و خلاقيت دانست ، بسيار اندك و شايد به تعداد انگشتان دست باشند. از اين شاعران صاحب سبك اگر بخواهيم دو شعر را نام ببريم يكي وحشي و ديگري نظامي است. نظامي در سبك عمومي يا دوره اي آذربايجان ، سبك و شيوة بيان خاص و نويني ايجاد كرد و وحشي نيز با سبك واسوخت در عرصة ادب عصر صفويه درخشيد .
نظامي و وحشي را اگر بخواهيم از نظر سبكي با هم مقايسه كنيم و تشابه اين دو شاعر را بيان كنيم كمي دشوار مي نمايد ؛ چون هم سبك دوره اي اين دو شاعر با يكديگر تفاوت دارد و هم سبك شخصي آن دو با يكديگر متفاوت است. نظامي داراي سبك آذربايجاني است و وحشي داراي سبك واسوخت و به توسح داراي سبك هندي روشن است.
از سوي ديگر وحشي با نظامي حدود چهار قرن فاصلة زماني دارد و همين فاصله در زبان ، آداب و رسوم ، فرهنگ و تمدن ايراني و نگرشها و برداشتها تفاوت و دگرگوني ايجاد كرده است . اگر تشابهي در سبك و شيوة بيان اين دو شاعر باشد از اتحاد موضوع و مضامين دو منظومه آنان ناشي مي گردد و همچنين از اقتفاي آگاهانة وحشي از نظامي.
با اين حال ابتدا سبك دوره اي نظامي وسپس سبك شخصي او را بررسي مي كنيم و پس از آن همين بررسي را دربارة وحشي انجام مي دهيم و پس از آن به مقايسه سبك و شيوة بيان اين دو شاعر در دو منظومة معروف آنان مي پردازيم.
سبك شخصي يا فردي نظامي
نظامي شاعر فحل سبك آذربايجاني است كه صاحب سبك است و چنانكه مي دانيم خود و آثارش مورد تقليد شاعران بعد از او قرار گرفته اند.
يكي از نكات قابل توجه در سبك نظامي اين است كه او عمدتاً به داستان پردازي توجه داشته و در اين عرصه در بيان احساسات وعواطف لطيف خود كوشيده است و خود را مثل ديگران در امور پست و كوچكي چون تقاضا و مدح و هجو ، مشغول نكرده است ، و به همين دليل موضوعات شعري نظامي نسبت به موضوعات شاعران ديگر از جاذبه و كشش بيشتري برخوردارند. نظامي غير از غنا به حماسه نيز پرداخته است و در همين منظومه خسرو و شيرين به اشعار حماسي نيز برمي خوريم. نظامي از ميان صور خيال شعري ، استعاره را برگزيده است و او استاد بي بديل استعاره است.
زبان شعري نظامي زباني كاملاً تصويري و كنايي است . يعني او برخلاف شعر حرفي ، تنها قصد انتقال پيام ندارد بلكه با به كاربردن صور خيال متعدد و پروراندن معاني در كارگاه خيال خود تصوير و فضاهايي را ترسيم مي كند كه خواننده يا شنونده نهايت بهره و حظ را ببرد