PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نقشه‌برداري از مغزهاي وسواسي



نارون1
24th July 2012, 12:35 AM
جام جم آنلاين: وسواس يك بيماري نسبتا شايع است كه در برخي مبتلايان باعث اختلال جدي در عملكرد روزمره مي‌شود. شيوع زياد و مشكلات مبتلايان به وسواس باعث شده تاكنون مطالعات زيادي روي علت ايجاد اين بيماري انجام شود.




در جديدترين تحقيقات، يك دانشمند ايراني با استفاده از ام‌آرآي مغز دريافت اختلال وسواس به بزرگ بودن قسمتي از مغز مربوط است.



در اين كار پژوهشي پروفسور مجيد زارعي به همراه همكاران خود در دانشگاه لندن توانستند با استفاده از روش‌هاي نوين نقشه‌برداري مغز به روشني نشان دهند اختلال وسواس مربوط به بزرگ بودن قسمتي از هسته‌هاي قاعده‌اي مغز و افزايش ارتباطات آن با قشر پيشين مخ است.



زارعي تحصيلات مقدماتي پزشكي (MD) خود را در دانشگاه علوم پزشكي شيراز به پايان برده و سال 1992 براي استفاده از جايزه تحصيلي خود به انگلستان رفته و دوره PhD خود را در رشته نوروساينس در كينگزكالج لندن آغاز كرده است.



به بهانه دستاورد جديد دكتر زارعي و همكارانش كه به نوعي مي‌تواند پرده از منشأ مغزي و عصبي وسواس بردارد و در ادامه به درمان‌هاي موثر مبتلايان كمك كند، با اين عصب‌شناس برجسته ايراني به گفت‌وگو نشستيم.





از نظر شما به عنوان يك متخصص مغز و اعصاب وسواس يعني چه؟


وسواس در واقع بيماري‌ است كه فرد مبتلا به آن بيش از حد احساس يا تفكر خاصي دارد كه منجر به رفتاري همچون شستن بيش از حد دست‌ها مي‌شود به طوري كه اين رفتار باعث اختلال در زندگي روزمره فرد مي‌گردد. البته بايد بگويم كه وسواس در حيطه روانپزشكي است و نه تخصص مغز و اعصاب و خوانندگان شما بايد دقت كنند اگر به اين مشكل گرفتارند ‌بايد به روانپزشك مراجعه كنند.







قبل از اين‌كه اخبار مربوط با كار شما و همكارانتان را بشنويم فكر مي‌كرديم وسواس بيشتر اكتسابي است. اما نتايجي كه شما به​دست آورده‌ايد نشان مي‌دهد اختلال وسواس ناشي از بزرگ بودن قسمتي از هسته‌هاي قاعده مغز و افزايش ارتباطات آن با قشر پيشين مخ است.



گروهي از بيماراني كه ما روي آنها تحقيق كرديم نوجواناني بودند كه دچار وسواس شده بودند. اين كار با همكاري بخش روانپزشكي دانشگاه آكسفورد و بخش روان‌شناسي انستيتو روانپزشكي دانشگاه لندن انجام شد. آنها مي‌خواستند ببينند چه تغييراتي در مغز افراد وسواسي در نوجواني اتفاق مي‌افتد.

براي اين كار از مغز اين بيماران اسكن‌هاي ام​آرآي گرفتند. نقش من (به عنوان فردي كه فوق‌تخصص نقشه‌برداري از مغز دارد) تحليل‌هاي آماري و رياضي و تفسير نتايج آنها بود. با اين تحليل‌ها ما توانستيم تغييراتي پيدا كنيم كه در حالت عادي در اسكن‌هاي مغز غير قابل تشخيص است. البته بايد توجه داشته باشيم كه هيچ موردي براي اسكن از مغز بيماران وسواسي براي تشخيص باليني وجود ندارد. روش‌هايي كه ما استفاده كرديم فعلا فقط در سطح تحقيقاتي مطرح است و هنوز به عرصه كاربرد روزمره باليني نرسيده است.






براساس اين تصاوير مغز يك انسان وسواسي با فرد عادي چه تفاوتي دارد؟



قبل از پاسخ به اين سوال بايد بگويم گروه مورد مطالعه ما، گروه نوجوانان وسواسي بودند. علت مهم بودن اين نكته اين است كه در افراد از از سن 40 تا50 سال اين بيماري مدت طولاني است كه وجود دارد. به طور كلي وسواس روندي است كه از نوجواني شروع مي‌شود. افراد مبتلا سعي مي‌كنند يا آن را تحمل كنند يا در طول سال‌ها انواع و اقسام دارو‌ها روي آنان استفاده شده است.

در نتيجه مشكل است بدانيم بزرگسالاني كه وسواس دارند آيا تغييرات مغزي آنان به​خاطر اثر داروست يا اثر خود بيماري در طول سال‌هاي ابتلا به آن. اما در تحقيق ما براي اولين بار از نوجواناني كه بيش از 16 سال نداشتند، استفاده شد كه تغييرات سني بر مغز در اين گروه‌ها بسيار كم بود. با تعجب مشاهده كرديم تغييرات قابل توجهي در مغز آنان در مقايسه با آدم‌هاي عادي وجود دارد. به نظر مي‌رسد مشكلاتي بر سر روند رشد طبيعي قسمتي از مغز بيماران وسواسي وجود دارد كه منجر به علائم رفتاري مي‌شود.








پس براساس اين يافته بايد بگوييم فردي كه دچار وسواس است كاملا بي‌تقصير است و در واقع اين بزرگي مغز است كه زندگي را براي او و اطرافيانش سخت كرده.



بدون شك و براساس تعريف بيماري، بروز اين مشكل تقصير خود فرد نيست. البته برخي افراد ممكن است رفتارهاي افراطي را ياد بگيرند. به عنوان مثال كودكي كه با والدين وسواسي زندگي مي‌كند ممكن است رفتارهايشان را ياد بگيرد و آنها را طبيعي بپندارد. اما حتي در اين مورد هم بيمار بي‌تقصير است. مشكل اين است كه در بسياري وقت‌ها ما نمي‌دانيم چقدر از اين علائم حاصل يادگيري است و چقدر حاصل ژنتيك منتقل شده از والدين. به هر حال ژن و محيط از يكديگر تاثير مي‌گيرند.







نكته‌اي كه شايد اين موضوع را كمي پيچيده مي‌كند و اتفاقا شما هم از آن به عنوان يكي از عوامل موثر در بروز وسواس نام برديد اين است كه وسواس الزاما از پدر و مادر به فرزند منتقل نمي‌شود و ممكن است فردي پس از مدتي زندگي در كنار همسر خود اين رفتار را ياد بگيرد. وسواسي شدن اين فرد چه تاثيري بر حجم مغزش مي‌گذارد؟


اين را هنوز نمي‌دانيم. يعني نمي‌دانيم كه آيا انجام يك رفتار به طور افراطي باعث بزرگي هسته دمي شكل و ارتباط آن با قسمت پيشين مغز مي‌شود يا نه.







نكته جالب اين كه سازمان بهداشت جهاني هر از گاهي نقشه‌اي تحت عنوان نقشه پراكندگي وسواس فكري منتشر مي‌كند اما به نظر شما اين نقشه براساس چه معيارهايي سنجيده شده است؟


اين را واقعا نمي‌دانم چرا كه خارج از دامنه تخصص من است. ‌ارتباطات فرهنگي به نظر من در اين مساله بسيار موثر است. مثلا به طور متوسط يك فرد پنج بار در روز دست‌هايش را مي‌شويد اگر اين تعداد ده بار يا دو بار شد طبيعي است. حالا فرض كنيد در جامعه‌اي برويد كه بگويند تا 20 بار دست شستن هم موردي ندارد. پس آن رفتاري كه جامعه مي‌پذيرد ميزان طبيعي بودن يك رفتار را مشخص مي‌كند.


به طور كلي ما مردمي هستيم كه خيلي چيزهاي غيرمعمول را تحمل نمي‌كنيم. اما در كشوري مثل انگليس كه افتخارشان همين تحمل بالايشان است، رفتارهاي غير معمول خيلي ديرتر ممكن است به توجه پزشكي برسد. بله اين موضوع نكته مهمي است، من وسواسي نيستم، اما حدود 20 سال است كه در انگليس زندگي مي‌كنم. رفتار من تغيير كرده است، وقتي به من مي‌گويند ساعت 9 جلسه‌ است واقعا ساعت 9 جلسه است. بنابراين ياد گرفتم كه چه چيزي عادي است، بنابراين كمي برايم سخت است تغييراتي كه اينجا وجود دارد را تحمل كنم، پس افراد جامعه متغير مي‌شوند.






البته شما هم تاكيد مي‌كنيد كه وسواسي بودن فقط در شست و شو و تميز بودن نيست و در واقع اين موضوع تنها نشانه‌اي از وسواس‌هاي فكري فرد است. اما سوال اينجاست كه اين بزرگ شدن مغز و وسواسي بودن را چطور مي‌توان تشخيص داد؟


در حال حاضر از لحاظ باليني احتياجي به كشف بزرگي مغز در افراد وسواسي نيست چرا كه اساس تشخيص مصاحبه و معاينه باليني روانپزشك با بيمار است.








درست است اما چطور بايد تشخيص بدهيم بخش‌هاي مرتبط با وسواس در مغز فردي بزرگ است يا نه؟


اول بايد ديد فايده اين كه متوجه شويم مغز تغييراتي دارد يا خير چيست؟ اصولا ما زماني توجهات باليني به فرد داريم كه خود او به دليل وجود مشكلي به ما مراجعه مي‌كند مثلا من سرم درد مي‌كند و براي پيدا كردن راه حل به پزشك مراجعه مي‌كنم، اما ممكن است شما سال‌ها سردرد داشته باشيد، اما به پزشك مراجعه نكنيد، در وسواس هم همين‌طور است.

از شخصي كه با وسواس سال‌ها زندگي مي‌كند و مشكل او آزاردهنده نيست، ام آر آي نمي​گيريم. در واقع اين فرد نه ‌لزومي دارد دارويي بخورد و نه ما كاري به او داشته باشيم. در حال حاضر اسكن فقط براي تحقيق استفاده مي‌شود.






در نهايت اگر به كمك اين تصويربرداري وجود وسواس تشخيص داده شود، آيا مي‌توان فرد مبتلا را درمان كرد؟


دارو براي وسواس وجود دارد. اما ما نمي‌دانيم كه اين دسته از داروها مساله بزرگ شدن مغز و افزايش ارتباطات آن را تغيير مي‌دهد يا خير؟ در واقع اين كار يك مرحله ديگر از مطالعه است كه در آن تاثير دارو روي مغز را بايد مطالعه كرد.





پس شما در گام‌هاي اوليه اين كار قرار داريد و نمي‌دانيد علت اين كه مغز بيماران وسواسي بزرگ مي‌شود چيست؟


بله. در گام اول هستيم و اما احتمالا ژنتيك در قضيه بزرگ شدن يا بزرگ ماندن قسمتي از مغز نقش دارد. منظور از بزرگ ماندن آن است كه در سنين جنيني ارتباطات مغزي شكل مي‌گيرند مثلا نقطه B با A ارتباطات زيادي پيدا مي‌كنند اما مقدار زيادي از اين ارتباطات اضافي تا اواخر دومين دهه زندگي از بين مي‌روند و ارتباطات موثر باقي مي‌ماند. احتمالا در اين روند در مورد ارتباط هسته دمي و قسمت پيشين مخ در افراد وسواسي به درستي انجام نمي‌شود.







به طور كلي وسواس از جمله بيماري‌هايي است كه گفته مي‌شود مي‌توان آن را درمان كرد. اما يافته‌هاي شما روند درماني را پيچيده مي‌كند چرا كه به نظر مي‌رسد بزرگ شدن مغز را نمي‌توان درمان كرد؟


اين واقعا معلوم نيست. يافته ما درمان را سخت‌تر نمي‌كند. كاملا محتمل است كه درمان‌هاي دارويي يا حتي روان درماني بتواند روي اندازه هسته دمي و ارتباط آن با قسمت پيشين مغز تاثير اصلاحي داشته باشد. ما هنوز به طور دقيق اين را ثابت نكرده‌ايم اما مثال‌هاي مشابهي وجود دارد كه فرآيندهاي محيطي بر قسمت‌هايي از مغز اثر مي‌گذارد. مثال بارز آن هم كورتكس بينايي است، نوزاد وقتي به دنيا مي‌آيد تقريبا چيزي نمي‌تواند ببيند اين تاثيرات محيطي است كه تمام ساختار قشر مغز را به صورتي درمي‌آورد كه شما قادريد يك پرنده را با يك تكان كوچك ببينيد يا قيافه‌اي را تشخيص دهيد. پس قشر بينايي مقدار زيادي تغيير مي‌كند.






پس به اعتقاد شما وسواس مانند بيماري​هايي كه روي ساختار مغز تاثير مي‌گذارند مثل آلزايمر نيست و مي‌توان آن را درمان كرد؟


مطمئنا اگر يك روان‌شناس يا روانپزشك در اينجا بود به شما مي‌گفت كه مي‌تواند وسواس را درمان كند و درست هم مي‌گويد. روانپزشكان هميشه اين را مي‌دانستند كه اين بيماري يك دليل مغزي دارد و ما تنها كاري كه كرديم اين است كه آن را روي تصوير ام‌آر آي نشان داديم. بقيه بيماري‌هاي روانپزشكي هم اين‌گونه است. به طور كلي مطالعات نشان داده كه به كمك عوامل محيطي مي‌توان بسياري از فرآيندهاي مرگ سلولي را كاهش داد. بنابراين در هيچ جايي تقريبا نيست كه محيط از مغز تاثير نگيرد و بالعكس. نكته مهم اين است كه در جاهايي مي‌دانيم چطور جلوي آن را بگيريم و در جاهايي نمي‌توانيم جلوي آن را بگيريم.







به طور كلي آيا درمان موثري براي كنترل وسواس ارائه شده است؟


درمان وسواس در تخصص من نيست. تا آنجا كه من مي‌دانم درمان وسواس اساسا درمان‌هاي رفتارشناختي و درمان‌هاي دارويي مثل داروهاي افسردگي و... است.





در صورتي كه پروژه شما ادامه پيدا كند و به كمك تصويربرداري از مغز از علت فيزيولوژيك ابتلاي افراد به وسواس كاملا مطمئن شويد، آيا مي‌توان اين مشكل را درمان يا حتي با تجويز داروهايي از بروز آن پيشگيري كرد؟


از لحاظ درماني فايده اين يافته اين است كه مي‌توان تغييراتي كه درمان‌هاي موجود در مغز ايجاد مي‌كنند را تا حدي مشاهده كرد. آن موقع مشخص مي‌شود كه اين تصويربرداري نه تنها در تشخيص بلكه براي درمان هم موثر خواهد بود. در ضمن از اين روش تصويربرداري مي‌توان به‌عنوان معياري در تاثيرپذيري داروها بر مغز بيماران وسواسي استفاده كرد. اينها همه بايد مطالعه و امتحان شوند.







در نهايت چقدر طول مي‌كشد تا به كمك تصويربرداري از مغز، افراد وسواسي را شناسايي كنيم؟


متاسفانه اين فرآيندها كند پيش مي‌رود و نياز به بودجه‌هاي بزرگ دارد. اگر كسي دنبال كار زودبازده باشد نبايد دنبال تحقيق برود اين تحقيقات بايد قدم به قدم پيش برود و بعد از سال‌ها به نتيجه‌ برسد.








آيا در اين زمينه همكاري‌هايي هم با مراكز ايراني انجام داده‌ايد؟


لازمه اين كار استقبال همكاران روانپزشك است. يكي از ‌تخصص‌هاي من در حوزه نقشه‌برداري مغز Brain Mapping است. من مريض وسواسي نمي‌بينم. افراد وسواسي بايد به همان روانپزشكان مراجعه كنند. متاسفانه يكي از مشكلاتي كه در ايران وجود دارد اين است كه افراد گاهي به پزشكاني مراجعه مي‌كنند كه تخصص بيماري​شان را ندارند. مثلا مريض وسواسي پيش متخصص مغز و اعصاب مي‌رود يا مريض سكته مغزي و صرع سراغ جراح مغز مي‌رود كه البته همه اشتباه است. هركسي بايد كار تخصصي خودش را انجام دهد تا بيمار بهترين نتيجه را بگيرد.








وسواس زير سر بزرگي مغز است

http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1391/04/27/100817499302.jpgدر بروز وسواس ارث نقش دارد ولي گاه روند بيماري‌هاي ديگر باعث صدمات به مغز مي‌شود و مي‌توانند بيماري وسواس را هم در فرد تشديد كنند.
البته رفتارهاي وسواسي در جوامع مختلف براساس فرهنگ‌هاي مختلف متفاوت است ولي به اين معنا نيست كه اساس مغزي‌ اين افراد با هم متفاوت است.


گروهي كه در مطالعات پروفسور زارعي شرکت داشتند نشان دادند اول اين كه قسمت سر caudate nucleus (هسته دمي‌شكل)‌‌ آنها بزرگ‌تر از افراد عادي است.
دوم ارتباط عصبي اين قسمت با قسمت پشتي جانبي پيشين قشر مخ با هسته دمي شكل خيلي بيشتر از افراد عادي است.


بيشتر افراد مورد مطالعه در پروژه، اين مساله را داشتند البته بايد توجه داشت كه اين يك مقايسه آماري بوده يعني الزاما در همه افراد چنين تغييري را نمي‌توان يافت.
به علاوه اندازه يك قسمت در مغز يك متغير نسبي است بنابراين الزاما بزرگي يا كوچكي قسمتي از مغز به تنهايي براي تشخيص يا توضيح بيماري كافي نيست.
‌پس اين‌گونه نيست كه اين يافته به طور 100 درصد باشد، اما از لحاظ احتمالات و آمار مي‌توانيم بگوييم افراد وسواسي اين مساله را بيشتر از افراد غيروسواسي دارند.






بهاره صفوي

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد