sheri khoshgele
20th July 2012, 05:09 PM
3 زن انگليسي، فرانسوي و ایرانی با هم قرار ميزارن كه اعتصاب كنن و ديگه تو خونه كار نكنن و بعد از يك هفته نتيجه كارو به هم بگن.
زن فرانسوي گفت:
به شوهرم گفتم كه من ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم. خودت يه فكري بكن، من كه ديگه نيستم يعني بريدم.
روز بعد خبري نشد، روز بعدش هم همينطور،
روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه درست كرده بود و آورد تو رختخواب، من هم هنوز خواب بودم، وقتي بيدار شدم رفته بود.
زن انگليسي گفت:
من هم مثل فرانسوي همونا رو گفتم و رفتم كنار،
روز اول و دوم خبري نشد ولي روز سوم ديدم شوهرم ليست خريدو كاملاً تهيه كرده بود، خونه رو تميز كرد و گفت كاري نداري عزيزم، منو بوسيد و رفت.
زن ایرانیه گفت:
من هم عين شما همونا رو به شوهرم گفتم،
روز اول چيزي نديدم،
روز دوم چيزي نديدم،
روز سوم چيزي نديدم،
شكر خدا روز چهارم يه كمي تونستم با چشم چپم ببينم.
زن فرانسوي گفت:
به شوهرم گفتم كه من ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم. خودت يه فكري بكن، من كه ديگه نيستم يعني بريدم.
روز بعد خبري نشد، روز بعدش هم همينطور،
روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه درست كرده بود و آورد تو رختخواب، من هم هنوز خواب بودم، وقتي بيدار شدم رفته بود.
زن انگليسي گفت:
من هم مثل فرانسوي همونا رو گفتم و رفتم كنار،
روز اول و دوم خبري نشد ولي روز سوم ديدم شوهرم ليست خريدو كاملاً تهيه كرده بود، خونه رو تميز كرد و گفت كاري نداري عزيزم، منو بوسيد و رفت.
زن ایرانیه گفت:
من هم عين شما همونا رو به شوهرم گفتم،
روز اول چيزي نديدم،
روز دوم چيزي نديدم،
روز سوم چيزي نديدم،
شكر خدا روز چهارم يه كمي تونستم با چشم چپم ببينم.