PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر و كجـــــــايي سهـــــــراب؟



artadokht
17th July 2012, 11:29 PM
و كجـــــــايي سهـــــــراب؟

آب را گـــــــل كردند

چشـــــــم ها را بستند وچـــــــه با دل كـــــــردند!

واي ســـــــــهراب كجـــــــايي آخر؟

زخـــــــم ها بر دل عـــــــاشق كردند

خون به چشمـــــــان شقايق كردند..

تو كجـــــــاييسهـــــــراب؟

كه همـــــــين نزديكي؛

عشـــــــق را دار زدنـــــــد

همه جا ســـــــايه ي ديـــــــوار زدنـــــــد..

واي سهـــــــراب كجـــــــايي كه ببيني

حـــــــالا دل خوش مثقـــــــاليست!!

دل خـــــــوش سيـــــــري چنـــــــد؟!

صـــــــبر كن سهـــــــراب!!

قـــــــايقت جـــــــادارد؟؟؟

aq saba
17th July 2012, 11:49 PM
wooooo00o!

*elman*
30th July 2012, 01:54 AM
آی سهراب کجایی که ببینی حالا

دل خوش مثقالی است

دل خوش نایاب است

توسوالت این بود

دل خوش سیری چند

من سوالم این است

معدن این دل خوش

تو بگو ای سهراب

در کدامین کوه است

در کدامین صحرا

در کدامین جنگل

راستی این دل خوش میوه ی زیباییست؟

من شنیدم این دل

بوی خوبی دارد

مثل خون دل آن آهوها

راستی ای سهراب

نکند این دل خوش

مثل آن مشک ختن

نافه ی آهوییست

شاید اصلادل خوش

بوده یک افسانه

چون در این عهد ندیدم دل خوش

دم هر عطاری عده ای منتظرند

مرد عطار به ایشان گفتست

دل خوش می آید

قیمت مثقالش

جانتان میطلبد

مردهامیگویند

جان ما را تو بگیر

دل خوش را به عزیزانمان ده

مرد عطار فرورفته به فکر


او چنین قیمت گفت

تا کسی در پی این افسانه

به در دکانش

ننشیند شب و روز

خود مرد عطار

فکر می کرد ، دل خوش مثل

نغمه های ققنوس

بوده یک افسانه

آی سهراب بگو ، تو اگر میشنوی

بکجا باید رفت ، تادل خوش را دید

عده ای می گویند ، دل خوش ، مال و منال دنیاست

دیگران می گویند ، دل خوش اینجانیست ، دل خوش آن دنیاست

من بلاتکلیفم

دل خوش گر پول است

مردم ثروتمند ، پس چرا نالانند

لب آنها خندان ، چشمشان گریان است

آی سهراب تو از این دنیا ،رفته ای گو تو به ما

دل خوش آنجابود ؟!

چند بود ارزش آن

مزه اش چیست بگو – مشتاقیم –

حیف بین من وتو سخنی ممکن نیست

ما ندیدیم دل خوش اما ، در پی اش می گردیم

اگر آن را دیدیم ، ما به او میگوییم درپی اش می گشتی

آی سهراب ... توهم .... اگر او رادیدی

نبری از یادت مردم عهد مرا

گو به این عهد سری هم بزند

شاید اینجا ماند و ، دل ما هم خوش شد

آی سهراب بخواب

سرد وآرام و خموش

چون که آرامش تو ،پر از زیباییست

ما ولی می گردیم ،ما ولی می جوییم...

*elman*
30th July 2012, 02:04 AM
سهراب گفتی:چشمها را باید شست شستم و ...گفتی: جور دیگر باید دید دیدم و .... گفتی زیر باران باید رفت رفتم ولی .... او نه چشمهای خیس و شسته ام را....نه نگاه دیگرم را....هیچ کدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت: ” دیوانه باران ندیده!

*elman*
30th July 2012, 02:06 AM
تورابه رخ تمام شقایق هامیکشم و میگویم،تا گل من هست زندگی باید کرد

http://www.pic.iran-forum.ir/images/h3enriw4tf66w2y31gv7.jpg

نازخاتون
30th July 2012, 02:46 AM
به سراغ من اگر می آیید دیگر نرم و آهسته نیایید

که چینی نازک تنهایی من دیگر ترک برداشته و
گمان نمی برم
هیچ چینی بند زنی هم بتواند ان را بند زند!!!

*elman*
30th July 2012, 06:17 AM
نفس نفس پارو زنان به ساحل رسیدمناگهان تمام دنیا دور سرم چرخید حباب امیدم در سینه ام شکست...ای وای

سهراب گفت پشت دریا شهریست که در آن....
اینجا جز غروب غمناک افق چیزی نیست دیگر مرا تاب زندگینیست....
درهمین فکرها بودم که ناگهان موجی عظیم آخرین صفحات دفتر مشقزندگیم را خط زد.

mozhgan.z.1368
3rd August 2012, 01:19 AM
ای سهراب جان میگویی چشم هارا بشورید تا جور دیگر ببینید
ولی الان چشم بسته میگویند ونظر میدهند چرا جای دور میروی

*elman*
4th August 2012, 11:45 AM
مناظره با سهراب سپهري (http://ehya313.tebyan.net/viewPost.aspx?PostID=232005)





سهراب:اهل كاشانم.
م.م:اهل... ام من
سهراب:روزگارم بد نيست.
م.م:بد نمي دانم چيست
سهراب:تكه ناني دارم ،
م.م: نان برفتست و ايمان زپي اش مست و خرام،
سهراب:خرده هوشي ،
م.م:هوش امروز شدست عقل معاش،من نميخواهم،نه
سهراب:سر سوزن ذوقي .
م.م:ذوق امروز سكوتست ،سكوت
سهراب:مادري دارم ، بهتر از برگ درخت .
م.م:مادرم ميگويد"من مريضم ،نه چون برگ درخت"
سهراب:دوستاني ، بهتر از آب روان .
م.م:خانه دوست كجاست؟
----
ادامه دارد...

Silena
4th August 2012, 03:25 PM
آری... تو راست میگویی... آسمان مال من است. پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است.
اما سهراب تو قضاوت کن...بر دل سنگ زمین جای من است...
من نمیدانم که چرا این مردم دانه های دلشان پیدا نیست...
صبر کن ای سهراب!
قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم.
به سراغ من اگر می آیید،
تند و آهسته چه فرقی دارد؟
تو به هر جور دلت خواست بیا...
مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بردارد
مثل مرمر شده است چینی نازک تنهایی من...

*elman*
4th August 2012, 08:36 PM
شايد آن روز كه سهراب نوشت : تا شقايق هست زندگي بايد كرد خبري از دل پر درد گل ياس نداشت بايد اينجور نوشت هر گلي هم باشي چه شقايق چه گل پيچك و ياس زندگي اجبارست ...

http://www.webneveshteha.com/images/gallery/M830319w.jpg

*tara*
5th August 2012, 12:46 PM
فهميدن عشق را چه مشکل کردند
ما را ز درون خويش غافل کردند
انگار کسي به فکر ماهي ها نيست
سهراب بيا که آب را گل کردند...

*elman*
30th August 2012, 07:47 PM
دوستی ها بیرنگ .....بی کسی ها پیداست .....راست میگفت سهراب .....آدم اینجا تنهاست

*elman*
13th September 2012, 04:40 PM
بوی هجرت می اید.
باید امشب بروم.
باید امشب چمدانی را که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم و به سمتی بروم.
رو به ان وسعت بی واژه که همواره مرا میخواند..
کفش هایم کو؟


فهمیدن عشق را مشکل کردند / (http://www.3ali3.com/) ما را از درون خویش غافل کردند
انگار کسی به فکر ماهی ها نیست / سهراب بیا که آب را گل کردند

hadi elec
13th September 2012, 06:18 PM
و کجایی سهراب؟؟؟؟؟؟
آبها گِل شده اند
ناله ها ول شده اند

اسمان ابر گرفته در خود
دل من غمزده شد

و هوا بغض شکانده انگاااار
شر و شر میبارد

تو کجایی سهراب؟
چشم را میشویم
جور دیگر دیدم
جاییییییییییی تو خالی باددد

*elman*
28th September 2012, 09:23 PM
ياد سهراب بخير!
آن سپهري که تا لحظه ي خاموشي گفت:
تو مرا ياد کني يا نکني
باورت گر بشود، گر نشود
حرفي نيست؛
اما...
نفسم مي گيرد در هوايي که نفس هاي تو نيست!

*elman*
28th September 2012, 09:26 PM
به سراغ من اگر می آیید دیگر نرم و آهسته نیایید

که چینی نازک تنهایی من دیگر ترک برداشته و
گمان نمی برم
هیچ چینی بند زنی هم بتواند ان را بند زند!!!








به سراغ من اگر می آیید با خود تبر بیاورید..تنهایی من چینی نازک نیست.. دیوار است....

*elman*
21st October 2012, 01:19 PM
چشم ها را شستم
جور دیگر دیدم
باز هم فرقی نداشت













تو همان بودی که باید دوست داشت

*elman*
24th October 2012, 01:12 PM
یادت را از من نگیر...
بگذار من هم مثل سهراب بگویم...
"دلخوشی ها "کم نیست....

*elman*
25th October 2012, 07:01 PM
شاید راست می گفت : بغض دارم ، رفیق شانه ات چند ؟نمی دانم معنای کلمه رفاقت تغییر کرده یا من مدعی شده ام رفیق:نمی خواهم با من گریه کنی شادی هایم از ان توتنها بگذارم تنهایی هایم از ان من باشد.بگذار سکوتم را داشته باشم.تنهایی هم دیگر از ان من نیستدلخوشی دنیا کجاست؟می شود راهنماییم کنید؟راست می گفت سهراب خانه دوست کجاست ؟

*elman*
10th November 2012, 01:37 PM
سهراب کجایی که ببینی
امروز عشق صدای تپش قلب ها نیست
جیر جیر تخت هاست




احساس ... سیری چند!؟؟ (http://nazanin.iran.sc/post1238.php)












گذشت آن زمانی که فاصله معنی نداشت ،

آن زمانی که احساس اهمیت داشت ...

در این زمانه حتی یک قدم هم فاصله بگیری ...


جایت را با دیگری پُر میکنند، احساس ... سیری چند!؟؟




از باران بیزارم از وقتی گفتی زیر باران باید رفت
رفت و نیامدی
به سراغ من اصلا نیایید
خودم را هم از تنم بیرون کرده ام
فقط اوست که در من است
حبس ابد

زیر باران.... (http://asiresanieha.blogfa.com/post-52.aspx)
بي تـو نـشـسـتم در خـيـابـان زيـر بـاران
گـويي کـه مـجـنـون در بيـابـان زيـر بـاران

افـتــاده نــان خشـکي از منـقـار زاغــي
گنجشک خيسي مي خورد نان زير باران

هـر کـس بـه قـدر روزي خـود سهـم دارد
سهـم مـن از تـو :چشـم گـريان زير باران

اي کاش مي شد با تو ساعتها قــدم زد
از راه آهـــــن تــا شـمـيـران زيــر بـــاران

بـا طــعــنـه عـابـرهـا سـراغـت را گـرفتند
آخـر چـه مي گـفـتـم بـه آنـان زير باران؟!

باور کن از تو دست شستن کار من نيست
عشق تـو مي گــردد دو چــنـدان زير باران

وقـتـي دعـــا در زير باران مستجــاب است
ديـگـر چــه کـــاري بـهـتـر از آن زيــر بــاران

پــروردگــارا در غــيـاب حـضـــرت عـــشــق
رعـــدي بـــزن مـــا را بــســـوزان زيـر بـاران


ماه های زیادی ست که از رفتنت می گذرد....
وهنوز نمی دانم که زیر باران باید رفت یا نه....؟؟!

*elman*
25th November 2012, 03:54 AM
سهراب گفتی:" زیرباران باید رفت... چشمها را باید شست... جور دیگر باید دید ".....................
چشمها راشستم باز همان را دیدم ............
جز دو رنگی و دروغ ..............
جز غم و غصه و تلخی هیچ به چشمم نرسید.................
پس چه شد آن همه توصیف قشنگت سهراب..............
دورهء تلخ فریب ...........
دورهء رنگ سیاهی ایست سهراب............
دورهء این همه نامردی هاست.............
تو اگرمیدانستی! دل آسمان هم از دست بشر می گرید؟.............
باز سر می دادی زیر باران باید رفت؟...................

*elman*
27th December 2012, 07:33 PM
و در آن شبهای پاییزی
یاد ِ تو گرمای وجودم بود
همچون شعله های عشق،
طبع پر شورم بود.

من طعم ِ شرر انگیز ِ‌ آرزوهای محالم را
با همرهی باد سرد خزان
به استقبال گور خواهم برد
که بپوسند در آنجا
و به دیدارکسی در خموشی بروند.

راستی چه کسی می گفت؟
« زندگی تر شدن پی در پی در حوضچه اکنون است »
گویا سهراب هم تر شده بود...!

من آخر هر کوچه بن بست
به دنبا ل ِ دری می گردم
دری که مرا ببرد به وسعتِ مرگ
دری رو به آفتاب
دری تا انتهای بودن
شایدم مردن!!

- - - به روز رسانی شده - - -

*elman*
29th January 2013, 03:21 AM
سهراب:اهل كاشانم.


م.م:اهل غمهایم من


سهراب:روزگارم بد نيست.
م.م:بد نمي دانم چيست
سهراب:تكه ناني دارم ،
م.م: نان برفتست و ايمان زپي اش مست و خرام،
سهراب:خرده هوشي ،
م.م:هوش امروز شدست عقل معاش،من نميخواهم،نه
سهراب:سر سوزن ذوقي .
م.م:ذوق امروز سكوتست ،سكوت
سهراب:مادري دارم ، بهتر از برگ درخت .
م.م:مادرم ميگويد"من مريضم ،نه چون برگ درخت"
سهراب:دوستاني ، بهتر از آب روان .
م.م:خانه دوست كجاست؟


روزگارم این است:

دلخوشم با غزلی

تکه نانی، آبی

جمله ی کوتاهی

یا به شعر نابی

و اگر باز بپرسی گویم:

دلخوشم با نفسی

حبه قندی، چایی

صحبت اهل دلی

فارغ از همهمه ی دنیایی

دلخوشی ها کم نیست، دیده ها نابیناست...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد