وحید 0319
1st July 2012, 08:47 PM
معمار در خواب است؟
خواستم از معماي معماري بنويسم اما نشد، با نگاه به گذشته زيباي معماري ايران ديگر نيم نگاهي نيز باقي نمي ماند كه من آن را در نوشته خود درج نمايم.
از اثر چه مي ماند؟ از اين دنياي معماري از اين مادر شير دل زمان، گويي خاك در مستعمره خود نيز جايگاهي ندارد. خاك اي زيباترين به سخاوت منديت مي ستايمت. به گذشته ساختن مي نگرم، و مي گريم برايت اي خاك سرد تو براي ابديت ساخته شده اي و هميشه با تمام سردي و گرمي هاي زمانه بسختي ساخته اي، چه بنويسم؟ هنگامي كه معمار خسته از تمام خاك و خاك خسته تر از معمار.
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRnUJwp0WlzS9W9BZ6TL1HM7sGfL6lF-5idxrkJoiqcVhKfCekNbnRSDmp8
هر از گاهي گوش كن و بشنو كه ديوار چه مي گويد؟ اگر معمار هستي به صداي ناله آجرهاي جدا شده از زمان گوش خواهي داد. كه در دامگه انساني اسير زمان و با رشد فكري از هم گسيخته، چگونه مي تواند حرفي براي گفتن داشته باشد.
هنگامي كه درخشش خورشيد در زير پنجره هاي مت گم مي شود آيا انسان مي تواند فكرش آسمان آبي را حس كند؟، ما مي رويم و آنچه از ما مي ماند آثار به جاي مانده از ماست. همانند تخت جمشيد و يا ارگ بم، از آنها كه رفته اند.
آه خداي من
هنگامي كه به اسطوره زيباي معماي معماري، و به آثار به جاي مانده از تمام هنرمندان معماري فكر مي كنم جز خروارها خاك نمدار تبدار به مغزم خطور نمي كند.
اي معمار تو بايد همانند خاك صبور باشي، و در طلاتم زمان اشك نريزي،
زيرا زمان خواهد رفت و تو نيز؛ آب، خاك، معمار... عجين شو با آن
آيا ما بايد تفكر غلط كوركورانه داشته باشيم؟
معماري پاياني ندارد، اقليم را از ياد نبر، و نحوه ساختن سازه در محلي كه در آن زندگي مي كني.
صداي پاي خاك را بشنو كه چگونه قدم بر مي دارد.
ميراث فرهنگي را تبديل به ميراث فرنگي نكنيم. ما ايراني هستيم چرا بايد يك اروپايي آرامگاه هنرمند ما را طراحي كند؟ مگر معمار ايراني هنوز در خواب است؟ من ميميرم و تو به ابديت مي پيوندي اي طرح خاك، گوش مي دهم آواي فن تو را از ديرگاهيست كه مرا به سوي خود خوانده است. من پنجره ها و ديوارهاي ساندويچي بدون سس حرف مي زنم.
صدايم را بشنو. آيا تو به جنگ با طبيعت آمدي؟ چقدر ساده مي گويي تكنولوي ساختمان عصر روز ؟؟؟؟؟؟ آيا تو هنوز به زيبايي كاخ باغچه جوق فكر كرده اي و يا به زيبايي چهل ستون و يا به زيباي حمام فين كاشان و يا به زيبايي ارگ بم و ....
چرا من بايد به دردهاي فرو ريخته آوار سرزمين خود فكر نكنم؟ اول دردم را دوا كن، معماري ايان بيمار است و همواره سعي مي كند تا بتواند به ياد نياورد گذشته خود را ارضا كند كه من در عصر جديد تكنولوژي هستم. آري خواستم از معماي معماري بنويسم اما نمي شود گفت، نمي شود شنيد، نمي شود ديد، بايد به فكر باشي براثي هويت خود اي معمار، با زمان زندگي كن اما گذشته را به ياد آر.
سخت است آزموده را دوباره آزمودن،
نفس مي كشيد معمار با آينه،زنده مي شد با خاك،و تمنا مي كرد زندگي و عشق را، منابع انساني فراتر از آن است كه فكرش را بكني،صدا كن چلچله را كه بيايد تا بر آجرهاي سفالين زنجاب شده معمار خانه بسازد. زنگي ببخش به خاك اي معمار زمان اگر زندگي را بگيري نه خود مي ماني نه آثارت.
من روزي كوچ خواهم كرد اما آيا به سبك بالي چلچله؟
از من به يادگار مي ماند آنچه باقي مانده حتي يك آجر چارك اما بايد ارزش داشته باشد.
http://zorwanplus.persiangig.com/world-architecture/chandigar.jpg
ارزش خود را در بالاي معماري بيزانس و اسپرسيونيسم ندانيم. خود را فقير ندانيم. ما ثروتمند هستيم اگر فكر كنيم. به ديوارها مي نگرم حس مي كنم از نحوه ساختن خود ناراضي هستند آيا تو نيز اين حس را داري؟پس دانستي چه نوشتم.
اين همه علامت تعجب براي چيست؟ براي تو كه هويت خود را به كاغذي خوش آب و رنگ فروخته اي. نه اين را من نمي گويم اما شنيده ام. صدايت مي آيد؟ شنيده ام اما باز باور نمي كنم كه جمجمه هاي پرچرب غذا خورده در زير خاك نيز بيشتر عمر مي كنند بدان كم نيستند.
خواستم از معماي معماري بنويسم اما هنوز معما را حل نكرده ام و بخواب رفته ام در سكوت خاك در لبريز شدن شوره هاي ماسه اما باز خاك، من مي ستايمت. چگونه طراحي كنم؟هنگامي كه نفس در سينه حبس است. ببين چگونه قناري مي لرزد در آوار نخاله ساختمان،و چگونه كودك بدون خاك بازي مي كند. من از ضربان قلب معمار شايد سخن بگويم كه دهليز آن بيمار است. مرا ببخش طرح خاك اما فراموشم مكن كسي كه تو را دوست دارد معمار است.
خواستم از معماي معماري بنويسم اما نشد، با نگاه به گذشته زيباي معماري ايران ديگر نيم نگاهي نيز باقي نمي ماند كه من آن را در نوشته خود درج نمايم.
از اثر چه مي ماند؟ از اين دنياي معماري از اين مادر شير دل زمان، گويي خاك در مستعمره خود نيز جايگاهي ندارد. خاك اي زيباترين به سخاوت منديت مي ستايمت. به گذشته ساختن مي نگرم، و مي گريم برايت اي خاك سرد تو براي ابديت ساخته شده اي و هميشه با تمام سردي و گرمي هاي زمانه بسختي ساخته اي، چه بنويسم؟ هنگامي كه معمار خسته از تمام خاك و خاك خسته تر از معمار.
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRnUJwp0WlzS9W9BZ6TL1HM7sGfL6lF-5idxrkJoiqcVhKfCekNbnRSDmp8
هر از گاهي گوش كن و بشنو كه ديوار چه مي گويد؟ اگر معمار هستي به صداي ناله آجرهاي جدا شده از زمان گوش خواهي داد. كه در دامگه انساني اسير زمان و با رشد فكري از هم گسيخته، چگونه مي تواند حرفي براي گفتن داشته باشد.
هنگامي كه درخشش خورشيد در زير پنجره هاي مت گم مي شود آيا انسان مي تواند فكرش آسمان آبي را حس كند؟، ما مي رويم و آنچه از ما مي ماند آثار به جاي مانده از ماست. همانند تخت جمشيد و يا ارگ بم، از آنها كه رفته اند.
آه خداي من
هنگامي كه به اسطوره زيباي معماي معماري، و به آثار به جاي مانده از تمام هنرمندان معماري فكر مي كنم جز خروارها خاك نمدار تبدار به مغزم خطور نمي كند.
اي معمار تو بايد همانند خاك صبور باشي، و در طلاتم زمان اشك نريزي،
زيرا زمان خواهد رفت و تو نيز؛ آب، خاك، معمار... عجين شو با آن
آيا ما بايد تفكر غلط كوركورانه داشته باشيم؟
معماري پاياني ندارد، اقليم را از ياد نبر، و نحوه ساختن سازه در محلي كه در آن زندگي مي كني.
صداي پاي خاك را بشنو كه چگونه قدم بر مي دارد.
ميراث فرهنگي را تبديل به ميراث فرنگي نكنيم. ما ايراني هستيم چرا بايد يك اروپايي آرامگاه هنرمند ما را طراحي كند؟ مگر معمار ايراني هنوز در خواب است؟ من ميميرم و تو به ابديت مي پيوندي اي طرح خاك، گوش مي دهم آواي فن تو را از ديرگاهيست كه مرا به سوي خود خوانده است. من پنجره ها و ديوارهاي ساندويچي بدون سس حرف مي زنم.
صدايم را بشنو. آيا تو به جنگ با طبيعت آمدي؟ چقدر ساده مي گويي تكنولوي ساختمان عصر روز ؟؟؟؟؟؟ آيا تو هنوز به زيبايي كاخ باغچه جوق فكر كرده اي و يا به زيبايي چهل ستون و يا به زيباي حمام فين كاشان و يا به زيبايي ارگ بم و ....
چرا من بايد به دردهاي فرو ريخته آوار سرزمين خود فكر نكنم؟ اول دردم را دوا كن، معماري ايان بيمار است و همواره سعي مي كند تا بتواند به ياد نياورد گذشته خود را ارضا كند كه من در عصر جديد تكنولوژي هستم. آري خواستم از معماي معماري بنويسم اما نمي شود گفت، نمي شود شنيد، نمي شود ديد، بايد به فكر باشي براثي هويت خود اي معمار، با زمان زندگي كن اما گذشته را به ياد آر.
سخت است آزموده را دوباره آزمودن،
نفس مي كشيد معمار با آينه،زنده مي شد با خاك،و تمنا مي كرد زندگي و عشق را، منابع انساني فراتر از آن است كه فكرش را بكني،صدا كن چلچله را كه بيايد تا بر آجرهاي سفالين زنجاب شده معمار خانه بسازد. زنگي ببخش به خاك اي معمار زمان اگر زندگي را بگيري نه خود مي ماني نه آثارت.
من روزي كوچ خواهم كرد اما آيا به سبك بالي چلچله؟
از من به يادگار مي ماند آنچه باقي مانده حتي يك آجر چارك اما بايد ارزش داشته باشد.
http://zorwanplus.persiangig.com/world-architecture/chandigar.jpg
ارزش خود را در بالاي معماري بيزانس و اسپرسيونيسم ندانيم. خود را فقير ندانيم. ما ثروتمند هستيم اگر فكر كنيم. به ديوارها مي نگرم حس مي كنم از نحوه ساختن خود ناراضي هستند آيا تو نيز اين حس را داري؟پس دانستي چه نوشتم.
اين همه علامت تعجب براي چيست؟ براي تو كه هويت خود را به كاغذي خوش آب و رنگ فروخته اي. نه اين را من نمي گويم اما شنيده ام. صدايت مي آيد؟ شنيده ام اما باز باور نمي كنم كه جمجمه هاي پرچرب غذا خورده در زير خاك نيز بيشتر عمر مي كنند بدان كم نيستند.
خواستم از معماي معماري بنويسم اما هنوز معما را حل نكرده ام و بخواب رفته ام در سكوت خاك در لبريز شدن شوره هاي ماسه اما باز خاك، من مي ستايمت. چگونه طراحي كنم؟هنگامي كه نفس در سينه حبس است. ببين چگونه قناري مي لرزد در آوار نخاله ساختمان،و چگونه كودك بدون خاك بازي مي كند. من از ضربان قلب معمار شايد سخن بگويم كه دهليز آن بيمار است. مرا ببخش طرح خاك اما فراموشم مكن كسي كه تو را دوست دارد معمار است.