PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سیاه مشق



Sookoot
27th June 2012, 02:38 AM
میخوام اینجا بنویسم خوندین گل روتون نخوندین هم فدای یه تار موتون

میخوام چسب نواری بردارمو بزنم به یه مشت ورق های پاره پوره ای که یه روزی همه زندگیم بود و باچه شوقی نشستم نوشتمشون ...اما این روزا فقط دارم زرد شدنشونو تماشا میکنم ..

بنویسم از دیروز و از امروز و از فردای این هر روز

مینویسم که اگر نبودم دل نوشته هام بمونه ...


دفتر مشقمو سیاه میکنم ، سیاه سیاه مثل سیاه مشق ....بلکه بازم معلم بیاد و بایه لبخند همه شو خط بزنه !



سکوت / تیر 91

Sookoot
29th June 2012, 04:22 PM
http://www.uc-njavan.ir/images/5jh9kcheyx31s21kk38b.jpg

عکس تزیینی است اما ماجرا واقعیست !




شنبه ساعت 11 صبح : با اینکه یه نیم ساعتی میشه کنارمه حواسم بهش نیست ، دور و برم که خلوت شد ناخوداگاه سرم رفت سمت پایین و نگاش کردم وقتی بهش خیره شدم حس کردم چقدر این چهره دلنشینه و چقدر این صورتو دوس دارم یه پسر ده ، یازده ساله لاغر اندام صورت سفید استخونی که زیر چشماش به زردی میزد شیطنت کودکانه رو با ورجه وورجه ای که میکرد تو تموم اجزا بدنش براحتی میشد حس کرد همینطور که نگاش میکردم دستاشو گرفتم تازه یادم اومد کجام ، مرکز نگهداری از کودکان سرطانی ...


امروز از صبح اصلا حوصله اومدن همچین جایی رو نداشتم دیگه با اصرار دوستم پاشدم اومدم ، یه جای بزرگ و خوش و اب و هوا پراز بچه منتها همه مبتلا به سرطان و مریضیهای دیگه الانم یه کدومشون کنارمه اسمش اریا س دیگه اومده تو بغلم ، همونی که بالا گفتم همون که دستاش تودستامه و منم چه ناشیانه دارم نوازشش میکنم ، موندم چی بگم ! اما اون معصومانه بهم نگاه کرد و گفت عمویه چی بگم ؟ منم گفتم جان بگو ، گفت یه ام پی تری میخوام که اهنگ گوش کنم منم دستی به صورتش کشیدم و گفتم چشم برات میارم یه بوسش کردمو به دوستم نگاه کردم که وسط بچه ها انگار یه ادم دیگه شده بود ..


پنجشنبه بعد ساعت 2 بعدازظهر:یه نگاه تو کیفم کردم ببینم همراهم هست یانه ام پی تری رو میگم که برای اریا خریدم الانم میخوام ببرم بهش بدم حس کردم برخلاف دفعه قبل که بابی میلی اینجا اومدم امروز چقدر اشتیاق دارم که اینجا بیامو و اریا رو ببینمش ... اما !!

هنوز حرفای متصدی بخش تمون نشده بود که حس کردم قلبم چه تیری کشید اونم باهمین یه جمله کوتاه : دوشنبه اریا حالش بد شد بردیم بیمارستان شبش فوت کرد

اشکام به کمکم اومد اما انگار گاهی گریه کردن هم دردی رو دوا نمیکنه تو دلم چند تا بدو بیراه نثار اون دوستم کردم که شنبه منو اورد اینجا
مگه تمام خواسته اریا از زندگی چی بود یه ام پی تری که دیگه فرصت نشد حتی از کیفم درش بیارم
چرا بدنیا اومد چرا رفت ؟
اون چی میخواست از زندگی ؟
من چی میخوام از زندگی ؟
تو چی میخوای از زندگی ؟
زندگی !
زندگی !
اوووووف بسه .... فکر کنم دارم دارم از غم و غصه خفه میشم ....

Sookoot
15th July 2012, 12:15 AM
بنظر من آدما دو دسته هستن:


یا از من پولدارترن که بهشون میگم مال مردم خور یا بی پول ترن که بهشون میگم گدا گشنه
یا بهتر از من کار میکنن که بهشون میگم تراکتور یا کمتر کار میکنن که بهشون میگم بی عار


یا از من سرسخت ترن که بهشون میگم کله خر یا بی خیال ترن که بهشون میگم ببو
یا از من هوشیارترن که بهشون میگم فضول یا ساده ترن که بهشون میگم هالــو


یا از من دست و دل باز ترن که بهشون میگم ولخرج یا اهل حساب و کتابن که بهشون میگم ای کنس خسیس

یا از من بزرگترن که بهشون میگم گنده بگ یا کوچیکترن که بهشون میگم فسقلی



یا از من مردم دار ترن که بهشون میگم بوقلمون صفت یا رو راست ترن که بهشون میگم احمق


خدا رو شکر که همه مثل من فکر نمیکنن والا معلوم نیست مملکتمون به چه روزی می افتاد !

Sookoot
2nd August 2012, 12:51 AM
چه اصراری داره این خدا !!

انگار باخودش عهد کرده دست همه مخلوقاتشو بگیره و بزور ببرتشون بهشت

یه جاهایی که فکرشو نمیکنی دستتو میگیره و همه کارارتو راست و ریس میکنه

بالا پایین میپری حالیت نیس ! نگرت میداره درست مث بچه ای که توبغل مامانش ورجه وورجه میکنه

مهمونی میده

واسطه میفرسته

منتظره بگی " ب " بعدش میگه حتما منظور بنده ام بسم الله بوده ..خواسته منوصداکنه

همه اینکارو میکنه

اما اخرش چی من بی مخ بهش میگم :

خوب خدا جون مگه زوره ؟ نمیام ...نمیخام ....اصلا ولم کن چیکار داری باهام !!!


امان از ماادما که فقط منتظریم کارمون راه بیفته ، بعدش دیگه .... ..![labkhand]

Sookoot
19th August 2012, 03:06 AM
خداوند اینها را نخواهد پرسید !

1- خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟

2- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟
3- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟



4- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟
5- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟
6- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟


7- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟
8- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می‌شدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟
9- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.

10- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می‌کردی؟

Sookoot
2nd November 2012, 01:37 PM
کلاغ پر ...

گنجشک پـر

ملت پـر

یارانه پـر

امنیت پـر

آزادی پـر

تفریح پـر

وی پی ان پـر

آرامش پـر

زندگی پـر

عشق پـر

اختلاس.... که پر نداره باباش خبر نداره...

Sookoot
9th November 2012, 06:21 PM
ماجرای من و عبید زاکانی !









خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ ی ایرانیان

خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما ایرانی ها اعتماد کرده نگهبان نگمارده‏ اند؟

گفت
می‌دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله

خواستم بپرسم: اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند

نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود ما بهتر از هر نگهبانی لنگش کشیم و به ته چاله باز گردانیم

Sookoot
5th December 2012, 01:25 PM
انرژی منفی را از خوددور کنید....

اولین گام برای بیرون فرستادن انرزی منفی فرستادن انرزی منفی به جایی است که به ان صدمه نمی زند
انرزی منفی توسط طبیعت جذب میشود و به ان صدمه ای نمیزند به همین دلیل است که هنگامی که گرفتار استرس هستید با رفتن به گردش در جنگل یا طبیعت خود به خود به ارامش بیشتری دست می یابید .
عوامل طبیعی با جذب انرزی منفی انرزی مثبت منتشر میکنند .
گیاهان - گلها - درختان بهترین هدف برای تخلیه انرزی هستند برای اغلب افراد گل ها بسیار نیرومند هستند ومیتوانند به بهبود حال انها کمک کنند .
محل دیگر برای تخلیه انرزی ظرف اب وان حمام استخر حوض دریاچه است هر چه حجم اب بیشتر باشد قدرت تخلیه انرزی بیشتر است اب انرزی منفی را جذب میکند.
اتش عنصر نیرومند دیگری از طبیعت است ما میتوانیم برای تخلیه انرزی منفی خود از ان استفاده کنیم اتش قادر است انرزی منفی ما را دریافت کند .

Sookoot
5th December 2012, 02:17 PM
موضوع انشاء: يك لقمه نون حلال
نان حلال خيلي خيلي خوب است. من نان حلال را خيلي دوست دارم. ما بايد هميشه دنبال نان حلال باشيم. مثل آقا تقي. آقاتقي يك ماست‌بندي دارد. او هميشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت مي‌دهد تا آبي كه در شيرها مي‌ريزد و ماست مي‌بندد حلال باشد. آقا تقي مي‌گويد: آدم بايد يك لقمه نان حلال به زن و بچه‌اش بدهد تا فردا كه سرش را گذاشت روي زمين و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بيراه نباشد.
دايي من كارمند يك شركت است. او مي‌گويد: تا مطمئن نشوم كه ارباب رجوع از ته دل راضي شده، از او رشوه نمي‌گيرم. آدم بايد دنبال نان حلال باشد. دايي‌ام مي‌گويد: من ارباب رجوع را مجبور مي‌كنم قسم بخورد كه راضي است و بعد رشوه مي‌گيرم!

عموي من يك غذاخوري دارد. عمو هميشه حواسش است كه غذاي خوبي به مردم بدهد. او مي‌گويد: در غذاخوري ما از گوشت حيوانات پير استفاده نمي‌شود و هر چه ذبح مي‌كنيم كره الاغ است كه گوشتش تُرد و تازه است و كبابش خوب در مي‌آيد. او حتماً چك مي‌كند كه كره الاغ‌ها سالم باشند وگرنه آن‌ها را ذبح نمي‌كند. عمويم مي‌گويد: ارزش يك لقمه نان حلال از همه‌ي پول‌هاي دنيا بيشتر است!! آدم بايد حلال و حروم نكند. عمو مي‌گويد: تا پول آدم حلال نباشد، بركت نمي‌كند. پول حرام بي‌بركت است.
من فكر مي‌كنم پدر من پولش حرام است؛ چون هيچ‌وقت بركت ندارد و هميشه وسط برج كم مي‌آورد. تازه يارانه‌ها را خرج مي‌كند و پول آب و برق و گاز را نداريم كه بدهيم. ماه قبل گاز ما را قطع كردند چون پولش را نداده بوديم. ديشب مي‌خواستم به پدرم بگويم: اگر دنبال يك لقمه نان حلال بودي، پول ما بركت مي‌كرد و هميشه پول داشتيم؛ اما جرأت نكردم. اي كاش پدر من هم آدم حلال خوري بود!!!

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد