نارون1
24th June 2012, 06:59 PM
متن کامل مصاحبه با پروفسور لطف آبادی در مورد مسائل روان شناختی ايرانيان
چاپ شده در مجلة موفقيت
شماره های 215 و 216 (نيمة دوم تير و نيمة اول مرداد ماه 1390)
مصاحبه کننده: آقای احمد حلّت، صاحب امتياز و مدير مسئول مجله
اين فرزند نيشابور خراسان بزرگ، سالها در شهر تورنتوي کانادا به تدريس و پژوهش اشتغال داشته است. دانشآموخته دکتراي روانشناسي تربيتي دانشگاه روانشناسي سوئد و عاشق ايران و ايراني است. او که وقتي نام وطن ميآيد با چشمانش بغض سنگيني را فرياد ميزند، به مدت 10 سال در دانشگاههاي بزرگ لينشوپينگ و کالمار در سوئد نيز به آموزش و تدريس و تحقيق علمي مشغول بوده و اکنون استاد روان شناسی دانشگاه شهيد بهشتی در تهران است.
حلت به عنوان يک دانشجوي هميشگي رشته روانشناسي، براي لحظاتي با خود انديشه کرد که: کاش مسوولان کشور من بهخصوص در آموزش و پرورش، از انديشه و دانش و تجربيات اين فيلسوف معاصر و دانشمند فرهيخته، بيشتر بهره ببرند.
با هم اين گفتوگوي صميمانه را که توسط مديرمسوول محترم مجله، انجام گرفته است ميخوانيم:
__ به عنوان يک روانشناس، کشور ما را از نظر رواني چگونه توصيف ميکنيد؟ ميخواهيم بدانيم وضعيت رواني مردم ايران در حال حاضر چگونه است؟
من 27 سال است که همزمان با بازگشايي دانشگاهها از سوئد به ايران بازگشته ام و در اين مدت مستمراً بر روي روانشناسي مردم ايران مطالعه کردهام. اين مطالعات نکات بيشماري را در روان شناسي مردم ايران به من ثابت کرده است.
می توانم از پيشينه و نقاط قوت و روح زيبای ايرانيان اصيل سخنها بگويم اما اجازه بدهيد به مشکلات روان شناختی عموم مردم اشاره کنم تا به خود آييم و برای ايجاد وضعيت بهتری تلاش کنيم:
مساله اول و اساسي روانشناختي اکثر مردم ايران، وجود مشکلات در شخصيت آنها و در چگونگي شکل گيري هويت آنهاست.
مساله دوم وجود مشکلات بنياني در شيوه فکر کردن و در ضعف خردمندي و کم توجهي به يافته هاي دقيق علمي در مورد جهان هستي و زندگي انساني است.
مسألة سوم آن است که مردم ما خود را غالباً دانا تصور مي کنند اما ناداني و خرافه شيوع بسيار گسترده اي دارد.
از اين سه مشکل بزرگ يک چيزي متولد ميشود و آن هم مشکلات رفتاري افراد است که خود را در رفتار شهروندي، در رفتار اجتماعي، در رفتار اقتصادي، در رفتارهاي بهداشتي و حتي در شهرسازي و معماري و ترافيک شهري نيز نشان مي دهد. بنابراين ريشه مشکل در ساختار شخصيت و نقشه هاي مفهومي ذهني و داده هايي است که مردم با آنها فکر و عمل مي کنند و زندگي خود را مي گذرانند.
رشد شخصيت و انديشه و دانايي مردم وقتي امکان پذير است که آنان از کودکي در فضاي متعادل و با کمک انسانهاي رشديافته اعم از پدر و مادر و معلم و نيز در خانواده و مدرسه و رسانه و ديگر نهادهاي اجتماعي و فرهنگي پرورش يابند اما واقعيت اين است که وضعيت رشد و تربيت آنان در حال حاضر چنان نيست که انتظار داريم.
ما هر روز در ارتباطات روزمرة خود مشاهده و تجربه مي کنيم که هويتها مشکل دارند، شخصيتها مشکل دارند. هويت مدني و شغلي و فکري و فرهنگي عامة مردم را نگاه کنيد بهتر حس خواهيد کرد که من چه مي گويم. نگرش انساني و انديشه درست و واقع گرايي علمي نيز کمياب است.
از همه بدتر آنکه تبعيض و دروغ و دغلکاري و عقب ماندگي و سطحي نگري شيوع دارد و ما از جايگاه تاريخي خود به عنوان يک ملت بزرگ و زندگي ساز که در طول تاريخ خود به انديشه ورزي و آبادکردن جهان شُهره بوده ايم فروافتاده ايم.
تنها راه نجات از اين وضعيت يک تحول اساسي رسانه اي و فرهنگي و تعليم و تربيتي است تا فرزندان ايران با نگرش مينوي و انسان دوستي تربيت شوند، روش درست انديشيدن و نگاه واقع گرايانه به هستي و به زندگي انساني را بياموزند، و رفتارهاي متناسب با زيستن در جهان معاصر را فراگيرند.
بنابراين يک مشکل شخصيتي و يک مشکل فکري و يک کمبود واقع گرايي علمي، زمينهساز مجموعهاي از مشکلات رفتاري است که يک قلم آن يازده ميليون پروندة جاري در دستگاه قضايي است که ميليونها نفر که اقلاً نيمي از جمعيت کشور را در بر مي گيرد با آن درگيرند.
همين طور، تعداد بيکاران، بينوايان، بيماران، نابکاران، معتادان، آدمهاي کلاهبردار، و آدمهاي خلافکار و دغلکار به نسبت جمعيت مردم ايران زياد است. از مردم شايسته ايران با تاريخ و فرهنگ چند هزار ساله و ارزشهاي عميق مينوي و انساني واقعا انتظار بالاتري ميرود.
از نظر روان شناختي نيز، رقم اضطراب و افسردگي و پرخاشگري و روان رنجوري و ترس و وسواسهاي فکري و احساسي و رفتاري و خرافه گرايي رقم بسيار بالايي است.
به جرأت مي توان گفت که نيمي از مردم دچار درجاتي از اين اختلالهاي رواني هستند و بقيه نيز نيازمند تحول در نگرش و ساختار انديشه و نقشه هاي شناختي و مفهومي و مجهز شدن به واقع گرايي علمي هستند.
در وضعيتي که هستيم، من به عنوان کسي که نيم قرن است به کار روان شناسي اشتغال دارم و اين دانش رهايي بخش حرفة من است، احساس نگراني ميکنم.
__ در حال حاضر بيشترين مراجعهکنندگان به مرکز شما چه کساني هستند؟ و چه اختلالات رفتاري دارند؟
من بيرون مطب خود تابلو نصب نميکنم. خودتان ميبينيد که تبليغات هم نميکنم. من زياد وقت ندارم و عمدتاً در ساعات بعد از ظهر به کار سنجش رواني و مشاوره مي پردازم. افرادي که اينجا مي آيند طيف وسيعي از سنين گوناگون را تشکيل مي دهند و مشکلاتشان از همان نوع اختلالهاي روان شناختي است که برشمردم.
آدمي که مشکل روان شناختي دارد معمولاً ظرف 10 تا 15 جلسة يکساعت و نيمة بررسي و سنجش و تشخيص و مشاوره بهبودي پيدا مي کند. به اين ترتيب وقتي شما 15 مراجعهکننده در هفته داريد وقتتان به کلي پُر است.
تازه من استاد رسمي و قطعي دانشگاه هم هستم و وظايفي دارم که سعي مي کنم به درستي آنها را نيز انجام دهم يعني کارهاي تدريس و پژوهش وقت کمي را براي کارهاي روان سنجي و مشاوره براي من باقي مي گذارد.
اما مشکلات اصلي روان شناختي مردم از خانوادهها شروع مي شود و در سطوح گوناگون اجتماعي و فرهنگي و جهاني و تاريخي تداوم مي يابد. اين مشکلات را اصلاً نبايد صرفاً در محدودة روان شناسي فردي محصور کرد بلکه بايد نگرش فلسفي و تاريخي و اجتماعي و فرهنگي را نيز به آن اضافه کرد.
بگذاريد از مشکلات فردي شروع کنيم. اضطراب و افسردگي و پرخاشگري و ترس و وسواسهاي گوناگون و خرافي گري که به شکلهاي مختلف بروز ميکنند شيوع فراوان دارند و اقلاً نيمي از مردم را گرفتار خود کرده اند.
اين مشکلات، خاصه به دلايل وضعيت متفاوت اجتماعي و فرهنگي در کشور ما در مقايسه با کشورهاي پيشرفتة صنعتي مجموعهاي از اختلالها را ايجاد کرده است که خاص مردم ماست و درمان آنها نيز بايد با ويژگيهاي زندگي مردم ايران همخواني داشته باشد.
به همين دليل است که من بر اساس يک نظرية درماني ابداعي خود که آن را "درمان زندگي ايراني" ناميده ام، به کار مشاوره و بهبودبخشي مي پردازم. شما مي توانيد برخي از کارهاي رسانه اي را که در يوتيوب در "لطف آبادي چَنل" در اين مورد وجود دارد ملاحظه کنيد. اين شيوة درماني بر همان فلسفة "خردگرايي مينوي و علمي" استوار است.
از ديدگاه اين روشِ "درمان زندگي ايراني"، فردي که دچار اختلال رواني است در واقع طبيعت زيباي انساني خود را گم کرده و بنياد مشکلش اين است که در چگونگي انديشه و احساس و رفتار خود نه به طبيعت دروني انساني خود پاسخ درستی می دهد و نه از دانشهای موجود و فرهنگ انساني و ملي و مقتضيات حقوق انساني خويش در عصر حاضر، کمک می گيرد.
و چنين است که من به هفت مشکل بنيادي روان شناختي مردم، يعني به اضطراب و افسردگي و پرخاشگري و روان رنجوري و ترس و وسواس و خرافه گري، يک مفهوم ديگر به نام گمگشتگي هويتي را نيز که خاص ايرانيان است اضافه ميکنم و تلاشم اين است که فرد را به خود انساني و انديشة درست و واقع نگري باز گردانم تا خود او بتواند قدم به قدم اختيار زندگي سالم و پاسخگويي به طبيعت انساني خويش و جايابي خود در تاريخ و فرهنگ انساني معاصر جهاني و ملي را بدست گيرد و در جريان تشخيص و مقابله با اين هشت بيماري که برشمردم، و اکثر افراد به نوعي گرفتار همه يا برخي از آنها هستند، به سلامت رواني برسد و راه رشد و کمال انساني ممکن و مخصوص به خود را پيش گيرد.
در فرايند اين درمان و بهبودبخشي، اساس کار در بررسي و سنجش و تشخيص درست است. به بيان ديگر، مهمترين بخش درمان، روانسنجي است و اگر کار سنجش و تشخيص به درستي صورت گيرد و کار مشاوره با سنجش و تشخيص مستمر همراه گردد، درمان و بهبودبخشي نيز امکان پذير مي شود.
مجموعه دوم از مشکلات، مسايل خانوادگي افراداست. که متاسفانه ميزان آن هم بالاست. يعني ما، به عنوان زنان و مردان بزرگسال، ادراک درستي از يکديگر نداريم. انتخاب غلط، ادامه دادن غلط، و راه حل هاي غلط در برخورد با مسائل باعث مي شود که مشکلات هم مدام در حال افزايش است.
برخي از مشکلات خانوادگي، که با اختلالهاي رواني هشت گانه اي که نام بردم گره خورده، آنقدر شديد است که نشانة روشني از درهم ريختگي خانواده و نيازمند درمان و بهبودبخشي است.
مجموعة سوم از مشکلات مربوط به نوع فلسفة تعليم و تربيت و برنامه ريزيهاي آموزشي و درسي و تربيتي در مدارس است که هدفها و برنامه ها و محتوا و روشهاي موجود آنها دچار گرفتاريهاي بزرگ و بيشمار است. شرح اين ماجرا مثنوي هفتاد من کاغذ خواهد شد.
افزون بر اينها مي توان به چهار مجموعة مهم ديگر، يعني زمينه ها و بافتهاي اجتماعي و اقتصادي و رسانه اي و فرهنگي اشاره کرد که شرح و توضيح آنها نيز از محدودة اين گفتگوي کوتاه بسيار فراتر است. فهم اين مشکلات روان شناختي در کشور ما، هرچند وجوه شباهتي با مشکلات مردم کشورهاي ديگر دارد ولي داراي وجوه تفاوت بسيار نيز هست و ما واقعاً نيازمند پژوهش و نظريه پردازي و برنامه ريزيهاي نوآورانه در بررسي و سنجش و تشخيص و درمان و بهبودبخشي رواني-اجتماعي-فرهنگي مردم هستيم تا بتوانيم ريشه هاي بسيار عميق اين اختلالها را در کليت خود از کشورمان ريشه کن کنيم.
__ نگاه شما در مسايل خانوادگي، بيشتر يک نگاه احساسي و عاطفي است يا يک نگاه منطقي؟ مثلا: زن و مردي مراجعه ميکنند که مرد از نظر مالي وضع خوبي دارد، ولي بسيار خسيس است. زن هم در يک خانواده فقير بزرگ شده و آمده تا از نظر مالي نتايج بهتري بگيرد که عملا اتفاق نميافتد. فکر کنيد اين زن و شوهر به شما مراجعه کردهاند، آيا بيشتر، کفه ترازو را به سمت طلاق ميبريد يا ادامه زندگي؟
اولا من کساني را که ميآيند اينجا و عزمشان را جزم کرده اند که طلاق بگيرند ميفرستم منزل. اينجا جاي جداکردن اعضای خانواده از يکديگر نيست. ميگويم اگر آمدهايد مسالهتان حل شود من کمکتان ميکنم، ولي اگر آمده ايد که ما را بهانه و وسيله کنيد تا از هم جدا شويد، برويد جاي ديگر.
http://lotfabadi.com/sites/lotfabadi.com/files/styles/article/public/movaffaghyyat-1390-2.jpg
چاپ شده در مجلة موفقيت
شماره های 215 و 216 (نيمة دوم تير و نيمة اول مرداد ماه 1390)
مصاحبه کننده: آقای احمد حلّت، صاحب امتياز و مدير مسئول مجله
اين فرزند نيشابور خراسان بزرگ، سالها در شهر تورنتوي کانادا به تدريس و پژوهش اشتغال داشته است. دانشآموخته دکتراي روانشناسي تربيتي دانشگاه روانشناسي سوئد و عاشق ايران و ايراني است. او که وقتي نام وطن ميآيد با چشمانش بغض سنگيني را فرياد ميزند، به مدت 10 سال در دانشگاههاي بزرگ لينشوپينگ و کالمار در سوئد نيز به آموزش و تدريس و تحقيق علمي مشغول بوده و اکنون استاد روان شناسی دانشگاه شهيد بهشتی در تهران است.
حلت به عنوان يک دانشجوي هميشگي رشته روانشناسي، براي لحظاتي با خود انديشه کرد که: کاش مسوولان کشور من بهخصوص در آموزش و پرورش، از انديشه و دانش و تجربيات اين فيلسوف معاصر و دانشمند فرهيخته، بيشتر بهره ببرند.
با هم اين گفتوگوي صميمانه را که توسط مديرمسوول محترم مجله، انجام گرفته است ميخوانيم:
__ به عنوان يک روانشناس، کشور ما را از نظر رواني چگونه توصيف ميکنيد؟ ميخواهيم بدانيم وضعيت رواني مردم ايران در حال حاضر چگونه است؟
من 27 سال است که همزمان با بازگشايي دانشگاهها از سوئد به ايران بازگشته ام و در اين مدت مستمراً بر روي روانشناسي مردم ايران مطالعه کردهام. اين مطالعات نکات بيشماري را در روان شناسي مردم ايران به من ثابت کرده است.
می توانم از پيشينه و نقاط قوت و روح زيبای ايرانيان اصيل سخنها بگويم اما اجازه بدهيد به مشکلات روان شناختی عموم مردم اشاره کنم تا به خود آييم و برای ايجاد وضعيت بهتری تلاش کنيم:
مساله اول و اساسي روانشناختي اکثر مردم ايران، وجود مشکلات در شخصيت آنها و در چگونگي شکل گيري هويت آنهاست.
مساله دوم وجود مشکلات بنياني در شيوه فکر کردن و در ضعف خردمندي و کم توجهي به يافته هاي دقيق علمي در مورد جهان هستي و زندگي انساني است.
مسألة سوم آن است که مردم ما خود را غالباً دانا تصور مي کنند اما ناداني و خرافه شيوع بسيار گسترده اي دارد.
از اين سه مشکل بزرگ يک چيزي متولد ميشود و آن هم مشکلات رفتاري افراد است که خود را در رفتار شهروندي، در رفتار اجتماعي، در رفتار اقتصادي، در رفتارهاي بهداشتي و حتي در شهرسازي و معماري و ترافيک شهري نيز نشان مي دهد. بنابراين ريشه مشکل در ساختار شخصيت و نقشه هاي مفهومي ذهني و داده هايي است که مردم با آنها فکر و عمل مي کنند و زندگي خود را مي گذرانند.
رشد شخصيت و انديشه و دانايي مردم وقتي امکان پذير است که آنان از کودکي در فضاي متعادل و با کمک انسانهاي رشديافته اعم از پدر و مادر و معلم و نيز در خانواده و مدرسه و رسانه و ديگر نهادهاي اجتماعي و فرهنگي پرورش يابند اما واقعيت اين است که وضعيت رشد و تربيت آنان در حال حاضر چنان نيست که انتظار داريم.
ما هر روز در ارتباطات روزمرة خود مشاهده و تجربه مي کنيم که هويتها مشکل دارند، شخصيتها مشکل دارند. هويت مدني و شغلي و فکري و فرهنگي عامة مردم را نگاه کنيد بهتر حس خواهيد کرد که من چه مي گويم. نگرش انساني و انديشه درست و واقع گرايي علمي نيز کمياب است.
از همه بدتر آنکه تبعيض و دروغ و دغلکاري و عقب ماندگي و سطحي نگري شيوع دارد و ما از جايگاه تاريخي خود به عنوان يک ملت بزرگ و زندگي ساز که در طول تاريخ خود به انديشه ورزي و آبادکردن جهان شُهره بوده ايم فروافتاده ايم.
تنها راه نجات از اين وضعيت يک تحول اساسي رسانه اي و فرهنگي و تعليم و تربيتي است تا فرزندان ايران با نگرش مينوي و انسان دوستي تربيت شوند، روش درست انديشيدن و نگاه واقع گرايانه به هستي و به زندگي انساني را بياموزند، و رفتارهاي متناسب با زيستن در جهان معاصر را فراگيرند.
بنابراين يک مشکل شخصيتي و يک مشکل فکري و يک کمبود واقع گرايي علمي، زمينهساز مجموعهاي از مشکلات رفتاري است که يک قلم آن يازده ميليون پروندة جاري در دستگاه قضايي است که ميليونها نفر که اقلاً نيمي از جمعيت کشور را در بر مي گيرد با آن درگيرند.
همين طور، تعداد بيکاران، بينوايان، بيماران، نابکاران، معتادان، آدمهاي کلاهبردار، و آدمهاي خلافکار و دغلکار به نسبت جمعيت مردم ايران زياد است. از مردم شايسته ايران با تاريخ و فرهنگ چند هزار ساله و ارزشهاي عميق مينوي و انساني واقعا انتظار بالاتري ميرود.
از نظر روان شناختي نيز، رقم اضطراب و افسردگي و پرخاشگري و روان رنجوري و ترس و وسواسهاي فکري و احساسي و رفتاري و خرافه گرايي رقم بسيار بالايي است.
به جرأت مي توان گفت که نيمي از مردم دچار درجاتي از اين اختلالهاي رواني هستند و بقيه نيز نيازمند تحول در نگرش و ساختار انديشه و نقشه هاي شناختي و مفهومي و مجهز شدن به واقع گرايي علمي هستند.
در وضعيتي که هستيم، من به عنوان کسي که نيم قرن است به کار روان شناسي اشتغال دارم و اين دانش رهايي بخش حرفة من است، احساس نگراني ميکنم.
__ در حال حاضر بيشترين مراجعهکنندگان به مرکز شما چه کساني هستند؟ و چه اختلالات رفتاري دارند؟
من بيرون مطب خود تابلو نصب نميکنم. خودتان ميبينيد که تبليغات هم نميکنم. من زياد وقت ندارم و عمدتاً در ساعات بعد از ظهر به کار سنجش رواني و مشاوره مي پردازم. افرادي که اينجا مي آيند طيف وسيعي از سنين گوناگون را تشکيل مي دهند و مشکلاتشان از همان نوع اختلالهاي روان شناختي است که برشمردم.
آدمي که مشکل روان شناختي دارد معمولاً ظرف 10 تا 15 جلسة يکساعت و نيمة بررسي و سنجش و تشخيص و مشاوره بهبودي پيدا مي کند. به اين ترتيب وقتي شما 15 مراجعهکننده در هفته داريد وقتتان به کلي پُر است.
تازه من استاد رسمي و قطعي دانشگاه هم هستم و وظايفي دارم که سعي مي کنم به درستي آنها را نيز انجام دهم يعني کارهاي تدريس و پژوهش وقت کمي را براي کارهاي روان سنجي و مشاوره براي من باقي مي گذارد.
اما مشکلات اصلي روان شناختي مردم از خانوادهها شروع مي شود و در سطوح گوناگون اجتماعي و فرهنگي و جهاني و تاريخي تداوم مي يابد. اين مشکلات را اصلاً نبايد صرفاً در محدودة روان شناسي فردي محصور کرد بلکه بايد نگرش فلسفي و تاريخي و اجتماعي و فرهنگي را نيز به آن اضافه کرد.
بگذاريد از مشکلات فردي شروع کنيم. اضطراب و افسردگي و پرخاشگري و ترس و وسواسهاي گوناگون و خرافي گري که به شکلهاي مختلف بروز ميکنند شيوع فراوان دارند و اقلاً نيمي از مردم را گرفتار خود کرده اند.
اين مشکلات، خاصه به دلايل وضعيت متفاوت اجتماعي و فرهنگي در کشور ما در مقايسه با کشورهاي پيشرفتة صنعتي مجموعهاي از اختلالها را ايجاد کرده است که خاص مردم ماست و درمان آنها نيز بايد با ويژگيهاي زندگي مردم ايران همخواني داشته باشد.
به همين دليل است که من بر اساس يک نظرية درماني ابداعي خود که آن را "درمان زندگي ايراني" ناميده ام، به کار مشاوره و بهبودبخشي مي پردازم. شما مي توانيد برخي از کارهاي رسانه اي را که در يوتيوب در "لطف آبادي چَنل" در اين مورد وجود دارد ملاحظه کنيد. اين شيوة درماني بر همان فلسفة "خردگرايي مينوي و علمي" استوار است.
از ديدگاه اين روشِ "درمان زندگي ايراني"، فردي که دچار اختلال رواني است در واقع طبيعت زيباي انساني خود را گم کرده و بنياد مشکلش اين است که در چگونگي انديشه و احساس و رفتار خود نه به طبيعت دروني انساني خود پاسخ درستی می دهد و نه از دانشهای موجود و فرهنگ انساني و ملي و مقتضيات حقوق انساني خويش در عصر حاضر، کمک می گيرد.
و چنين است که من به هفت مشکل بنيادي روان شناختي مردم، يعني به اضطراب و افسردگي و پرخاشگري و روان رنجوري و ترس و وسواس و خرافه گري، يک مفهوم ديگر به نام گمگشتگي هويتي را نيز که خاص ايرانيان است اضافه ميکنم و تلاشم اين است که فرد را به خود انساني و انديشة درست و واقع نگري باز گردانم تا خود او بتواند قدم به قدم اختيار زندگي سالم و پاسخگويي به طبيعت انساني خويش و جايابي خود در تاريخ و فرهنگ انساني معاصر جهاني و ملي را بدست گيرد و در جريان تشخيص و مقابله با اين هشت بيماري که برشمردم، و اکثر افراد به نوعي گرفتار همه يا برخي از آنها هستند، به سلامت رواني برسد و راه رشد و کمال انساني ممکن و مخصوص به خود را پيش گيرد.
در فرايند اين درمان و بهبودبخشي، اساس کار در بررسي و سنجش و تشخيص درست است. به بيان ديگر، مهمترين بخش درمان، روانسنجي است و اگر کار سنجش و تشخيص به درستي صورت گيرد و کار مشاوره با سنجش و تشخيص مستمر همراه گردد، درمان و بهبودبخشي نيز امکان پذير مي شود.
مجموعه دوم از مشکلات، مسايل خانوادگي افراداست. که متاسفانه ميزان آن هم بالاست. يعني ما، به عنوان زنان و مردان بزرگسال، ادراک درستي از يکديگر نداريم. انتخاب غلط، ادامه دادن غلط، و راه حل هاي غلط در برخورد با مسائل باعث مي شود که مشکلات هم مدام در حال افزايش است.
برخي از مشکلات خانوادگي، که با اختلالهاي رواني هشت گانه اي که نام بردم گره خورده، آنقدر شديد است که نشانة روشني از درهم ريختگي خانواده و نيازمند درمان و بهبودبخشي است.
مجموعة سوم از مشکلات مربوط به نوع فلسفة تعليم و تربيت و برنامه ريزيهاي آموزشي و درسي و تربيتي در مدارس است که هدفها و برنامه ها و محتوا و روشهاي موجود آنها دچار گرفتاريهاي بزرگ و بيشمار است. شرح اين ماجرا مثنوي هفتاد من کاغذ خواهد شد.
افزون بر اينها مي توان به چهار مجموعة مهم ديگر، يعني زمينه ها و بافتهاي اجتماعي و اقتصادي و رسانه اي و فرهنگي اشاره کرد که شرح و توضيح آنها نيز از محدودة اين گفتگوي کوتاه بسيار فراتر است. فهم اين مشکلات روان شناختي در کشور ما، هرچند وجوه شباهتي با مشکلات مردم کشورهاي ديگر دارد ولي داراي وجوه تفاوت بسيار نيز هست و ما واقعاً نيازمند پژوهش و نظريه پردازي و برنامه ريزيهاي نوآورانه در بررسي و سنجش و تشخيص و درمان و بهبودبخشي رواني-اجتماعي-فرهنگي مردم هستيم تا بتوانيم ريشه هاي بسيار عميق اين اختلالها را در کليت خود از کشورمان ريشه کن کنيم.
__ نگاه شما در مسايل خانوادگي، بيشتر يک نگاه احساسي و عاطفي است يا يک نگاه منطقي؟ مثلا: زن و مردي مراجعه ميکنند که مرد از نظر مالي وضع خوبي دارد، ولي بسيار خسيس است. زن هم در يک خانواده فقير بزرگ شده و آمده تا از نظر مالي نتايج بهتري بگيرد که عملا اتفاق نميافتد. فکر کنيد اين زن و شوهر به شما مراجعه کردهاند، آيا بيشتر، کفه ترازو را به سمت طلاق ميبريد يا ادامه زندگي؟
اولا من کساني را که ميآيند اينجا و عزمشان را جزم کرده اند که طلاق بگيرند ميفرستم منزل. اينجا جاي جداکردن اعضای خانواده از يکديگر نيست. ميگويم اگر آمدهايد مسالهتان حل شود من کمکتان ميکنم، ولي اگر آمده ايد که ما را بهانه و وسيله کنيد تا از هم جدا شويد، برويد جاي ديگر.
http://lotfabadi.com/sites/lotfabadi.com/files/styles/article/public/movaffaghyyat-1390-2.jpg