توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چرا گرفته دلت ، مثل آنکه تنهایی
تووت فرنگی
20th June 2012, 11:36 PM
چرا گرفته دلت ، مثل آنکه تنهایی
چقدر هم تنها!
خیال میکنم
دچار آن رگ پنهان رنگها هستی
دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
چه فکر نازک غمناکی!
و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست
نه، وصل ممکن نیست
همیشه فاصلهای هست
اگرچه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر
همیشه فاصلهای هست
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست
و عشق
صدای فاصلههاست
صدای فاصلههایی که
غرق ابهامند
دختر
23rd July 2012, 12:32 AM
سهراب نیستم و پدرم تهمتن نبود.
اما زخمی در پهلو دارم.زخمی که به دشنه ای تیز پدر برایم به یادگارگذاشته است.
هزار سال است که تز زخم پهلوی من خون می چکد و من نوشدارو ندارم.
پدرم وصیت کرده است که هرگز برای نوشدارو برابر هیچ کی کاووسی گردن کج نکنم و گفته است
که زخم درپهلو وتیر در گرده خوشتر تا طلب نوشدارو از کسان.
زیرا درد است که مرد می زاید و زخم است که انسان می افریندپدرم گفته است:قدر هر آدمی به عمق زخمهای اوست.پس زخمهایت را گرامی دار.
زخمهای کوچک را نوشدارویی اندک بس است.تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد.وهیچ نوشدارویی شگفت تر از عشق نیست
و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست.او که نامش خداوند است.پدرم گفته بود که عشق شریف است وشگفت است
و معجزه گر.اما نگفته بود که عشق چقدر نمکین است.و نگفته بود او که نوشدارو دارد دستهایش این همه از نمک عشق پر است.
و نگفته بود که او هر که را دوست تر دارد بر زخمش از نمک عشق بیشتر می پاشد!
زخمی بر پهلویم است وخون می چکد و خدا نمک کی پاشد من پیچ می خورم و تاب می خورم و دیگران گمانشان که می رقصم!
من این پیچ و تاب را و این رقص خونین را دوست دارم.زیرا به یادم می اورد که سنگ نیستم
چوب نیستم خشت و خاک نیستم که انسانم.....
پدرم وصیت کرده و گفته است:
از جانت دست بردار از زخمت اما نه.
زیرا اگر زخمی نباشد دردی نیست
و اگر دردی نباشد در پی نوشدارو نخواهی بود
و اگر در پی نوشدارو نباشی عاشق نخواهی شد
و عاشق اگر نباشی خدایی نخواهی داشت......
دست بر زخمم می گذارم و گرامی اش می دارم که این زخم عشق است و عشق میراث پدر است میراث پدر علیه السلام!
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.