PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اشتباه كردن را به جوانان بياموزيم



نارون1
8th June 2012, 01:05 PM
گفت و گو با دكتر حسن عشايري استاد دانشگاه و رفتارشناس



اشتباه كردن را به جوانان بياموزيم





مدارا از صفات و خصوصيات ديرينه ما شرقيان است. صفتي كه اكنون به دليل روند روزافزون زندگي ماشيني دچار اختلال شده است.اما آيا مديريت جديد، به ويژه از نوع آموزشگاهي آن، مدارا را برمي تابد. آنچه درپي مي آيد گفتگويي است كه با دكتر حسن عشايري، متخصص علوم اعصاب و رفتار و فوق تخصص در نوروپيسكولوژی (رابطه مغز و رفتار) به عمل آمده است.

متخصصي كه با فروتني خاص دانشمندان و با روحيه اي شرقي، خود را بيشتر تأثيرپذير مي داند تا تأثيرگذار. فعاليت و تحقيقات اين استاد، بيشتر در زمينه رفتارها و فعاليت هاي انساني است. اميدواريم اين گفتگو، پاسخي براي برخي ناگفته ها باشد.



آقاي دكتر، اساساً مدارا يك بحث اخلاقي است يا علمي؟

تا آنجا كه من با زبان لاتين آشنايي دارم، مدارا يا Tolerance ريشه و مبنايي فيزيكي دارد.
مدارا در درجه نخست نگرشي بوده كه از علوم طبيعي برخاسته و بعدا در زمينه اخلاقي- رفتاري توسعه پيدا كرده است.



در نگرشهاي مديريتي، به ويژه نگرشهاي جديد و علمي،جايگاه مدارا كجاست؟

اصولا در علم، يكي از شاخص هاي شخصيت به طور عام اين است كه شخص، مدارا و آستانه تحمل زيادي داشته باشد. او بايد تمام انديشه هاي متضاد را پردازش كند. البته اين بدان معني نيست كه همه چيز را قبول كند؛ بلكه بايد آستانه بالايي براي شنيدن و تحمل در بحث داشته باشد


.
درمسائل اجرايي و مديريتي چه طور؟

در مديريت، اصولي وجود دارد كه قراردادي و نسبي است. به سبب مباني تربيتي، بايد در روح حاكم زمان رعايت شود، بايد يك شعاع اعتماد افقي و عمودي وجود داشته باشد كه همان مداراست و استعدادها را پرورش مي دهد. اساسا ما بايد هدف آموزش را مشخص كنيم.

براي چه آموزش مِي دهيم؟ براي بهتر زيستن، نه براي محدودشدن و زجر كشيدن. آموزش براي همزيستي، براي شكوفايي خلاقيت است. مدارا هم با خلاقيت ارتباط دارد. خلاقيت در جايي بروز مي كند كه انديشه ديگري نيز ابراز وجود كند. اگر همه يكسان بيانديشند، هيچ كس نمي انديشد
.
مديريت اين نيست كه همه جا مين كاري شود. مديريت، به خصوص در آموزش و پرورش، بايد اين مدارا را داشته باشد كه به كودك، نوجوان و جوان فرصت دهد تا فكر كردن، حتي غلط فكر كردن و اشتباه كردن را بياموزند. پس حتي بايد اشتباه كردن را هم آموخت؛ اما به شرطي كه با استدلال ورزي توأمان باشد و جلوي تكرار اشتباه گرفته شود

.مدارا به شخص امكان جرأت ورزي مي دهد و بدون آن، جرأت ورزي هم خاموش مي شود. متأسفانه ما در گفتار و رفتار، اين جرأت ورزي را نداريم. براي مثال، زبان ما بيشتر زبان تعارف است؛ حال آن كه بايد ابزاري براي نيل به حقيقت و واقعيت باشد. روي اين اصل، مدارا اين امكان را فراهم مي آورد كه مين ذهني كاشته نشود، انديشيدن بال و پر پيدا كند، شخص فكركردن را ياد بگيرد و اصولا درست فكر كردن را بياموزد.


















پس آقاي دكتر، ميتوان گفت كه مدارا باعث تقويت مديريت ميشود؟

مدارا اصول و قواعد خاص خود را دارد. معلوم است كه نمي توانيم كار تخريبي را تحمل كنيم؛ اينجا تحمل كردن يعني بي تفاوت بودن و احساس مسئوليت نكردن. مسلما اگر اين مسئوليت پذيري آسيب نبيند، مدارا وجود خواهد داشت. معمولا در جايي كه ترس، فقر و جهل هست، مدارا كاهش پيدا ميكند.اگر مدارا نداشته باشيم، نمي توانيم شخصيت هاي فرزانه، فرهيخته و خلاق پرورش دهيم. نبود مدارا در مدارس و مديريت آموزشي ما، مساوي با ايجاد گورستان استعدادهاست.




با توجه به اينكه همواره احتمالسوءاستفادههايي وجود دارد، آيا مدارا فرهنگ و بستر خاصي را نميطلبد؟

رفتار يك طيف است؛ تفكر نيز در طيفي در سنين متفاوت و با قواعد گوناگون ابراز مي شود و سازمان بندي پيدا مي كند. مسلما نمي شود رفتاري را كه سامانه زندگي را به هم مي زند، تحمل كرد. عدالت زيربناي تمام اين مباحث است. زماني كه رفتارهاي ناقض عدالت را تحمل مي كنيم، يك تحمل منفي است و در حقيقت رفتار غيراجتماعي را پاداش مي دهيم.

بنابراين، تحمل در جايي است كه با آموزش، با خود شكوفايي و باخلاقيت سر و كار دارد.ما در تعليم و تربيت، ذهن پادگاني نداريم. ذهن تفويضي، مشاركتي و مشورتي داريم؛ يعني آنچه كه شايسته است، بايد ابراز وجود كند. آنچه كه نوتر است، بايد شكوفا شود.

بايد بدانيم كه نوآوري به معناي پشت پا زدن به سنت ها نيست؛ بلكه نوآوري، خود، ارزش دهي به سنني است كه اينك كهنه به نظر مي رسند، زيرا بدين طريق، آنها را يك قدم به پيش مي برد و نوتر مي كند. آموزش يعني نوآموزي و هم آموزي. كسي كه مدارا مي كند، خود نيز ياد مي دهد بدون مدارا، نوآموزي نخواهيم داشت و همانند صفحه گرامافون تنها تكرار خواهيم كرد و درجا خواهيم زد.




در مبحث مدارا در مديريت آموزشي و مدارس،آيا ميشود خط مشي ها،شيوه ها و راهكارهايي ارائه داد يا اين كار بيشتر به خلاقيت فردي بستگي دارد؟

در يك يادگيري مشاركتي، بايد مهارت هاي مديريتي را ياد بگيريم. ببينيم كاربرد مديريت پادگاني كجاست، مديريت مشاركتي چه كاربردي دارد و به اين ترتيب، خود مفهوم مديريت را بياموزيم.مديريت مفاهيمي چون تدبير، مدبربودن، مشورت با ديگران را دربر مي گيرد. مدير بايستي يادگيرنده و ياددهنده باشد.بخشي از مديران ما رياست مي كنند؛ در حالي كه رياست با مديريت فرق دارد. مديريت يعني مسئوليت پذيري و آموزشي كه تكرار مي شود. البته نه به معني بازآموزي، بلكه در معني آموزش مداوم. خود مديريت، آموزش است
.
از دانش آموز و نيازهايش مي آموزد. مدير نبايد فكر بسته داشته باشد و تفاوت هاي فردي و فرهنگي دانش آموزان بايد ارزشيابي شود.متأسفانه ما، در مديريت، خودمداري را تربيت مي كنيم؛ در صورتي كه مديريت همگاني است.

مدير بايد به دانش آموزان ضعيف و كم توان بيشتر بپردازد، نه اينكه عده اي را انتخاب و با دوپينگ شاگرداني تحويل دهد كه حداكثر ۱۰ تا ۲۰% در كنكور قبولي بدهند. مدير خوب امروزه بايد بداند كه براي آن ۸۰% كه نمي توانند كنكور قبول شوند، چه برنامه اي دارد و قرار است با آنان چگونه مدارا كند. چگونه مي خواهد آن ها را از نظر رواني واكسينه كند كه در مقابل شكست ها و ناكامي ها از راه بازنمانند
.
مديريت هيچ ارتباطي با ترس و تنبيه ندارد. مدير بايد در دل ها باشد. در مدارس، مدارا به اين سبب ضروري است كه دانش آموز بتواند جايگزين آن امكاناتي را كه در خانه و محيط اجتماعي ندارد، پيدا كند و احساس او به خلاء نرود. يعني احساس كند الگويي وجود داردكه مي تواند از طريق آن استعدادهاي خود را افزايش دهد و راه زندگي را پيدا كند.البته فرهنگ مدارا در مدارس، خانه و اجتماع از هم جدا نيست.

وقتي در خانه پدرسالاري و در مدرسه كتاب سالاري و مديرسالاري حاكم است، جامعه نيز از آن تبعيت خواهد كرد. ما بايد در محور «خانه- مدرسه- جامعه» كار كنيم و جامعه هم بايد مدارا را قبول كند تا مديري كه مدبر است و نوآوري مي كند، جرأت ورزي مدارا را داشته باشد. طبيعتا در شرايطي كه مدارا وجود ندارد، اگر بخواهيد ناگهان با مدارا شروع كنيد، ممكن است دچار عوارض جانبي بشويد.

در فرهنگ هايي كه به سختگيري عادت كرده اند و به استبداد خو گرفته اند، طبيعي است كه اگر اين ها نباشد، سيستم به هم مي خورد.مدير خوب، مدير فرآيند مدار است، نه پي آمد مدار. فرآيند ها و دلايل را بررسي مي كند، به عمق وجود دانش آموز نظر دارد و نه فقط به رفتاري كه در ظاهر بروز مي كند. حتي وقتي كه مدير نيست و حضور فيزيكي ندارد، مديريت تربيتي بايد در كوله پشتي رواني دانش آموز به خانه انتقال پيدا كند و خانه را تغيير دهد. زيرا آموزش و پرورش مي تواند درفرهنگ خانه نيز اثرگذار باشد.

احساس من اين نيست كه مدارا شاخص جداشده اي است كه مي توان آن را آموزش داد. مدارا كل شخصيت مدير، مهارت هاي اجتماعي، مهارت برقرار كردن ارتباط سالم در سنين متفاوت با دانش آموز است و بدون فهم آن، مدارايي وجود ندارد
.
تفكر مدير خوب بايد در يك طيف باشد، نه در يك خط، تفكر در حل مسئله بايد واگرا باشد؛ مدير بايد متقاعد شود و متقاعد كند، محكوم نشود و محكوم نكند. زيرا مدارا در اين نمودها ظهور مي ِيابد.نبايد جلوي شور دانش آموز را گرفت؛ بلكه بايد خردورزي را بياموزيم و آن شور را با شعور همراه كنيم. براي مثال، مدير خوب بايد سن بلوغ و مقتضيات آن را بشناسد. بايد بداند كه آنچه در سن بلوغ نمود پيدا مي كند، غريزه است و غريزه بايد به وظيفه تبديل شود. او بايد اين تعارض را با مدارا حل كند


.
آيا ميتوان گفت كه مدارا با انضباط در تعارض قرار ميگيرد؟

اتفاقا مدارا يعني انضباط. يعني آن چيزي كه شايسته است جاي خود را بگيرد و آنچه كه ناشايست است، به سوي شايستگي برود. در مدارا يك اصلاح و تغيير وجود دارد. مدارا پوياست و روي اين اصل، هيچ مغايرتي با انضباط ندارد. برعكس آن نظمي كه ظاهرا وجود دارد، اما بدون عدالت، در حقيقت يك نوع بي نظمي است كه تنها ظاهري آراسته دارد.

مدارا وقتي است كه من، بي نظمي را به بي عدالتي ترجيح مي دهم. عصيانگري دانش آموز در مقابل ناحقي كه اتفاق افتاده است، يك خشم مقدس است و بايد تحمل شود. پس ملاحظه مي كنيد كه در مدارا، پردازش اطلاعات بسيار مهم است.در مدرسه بايد عشق و آزادگي را بياموزيم. آزادي، هماهنگي قوانين است. آزادي، تشخيص اين است كه اگر وجود من نفعي به ديگران نرساند، دست كم كمترين آسيب را به جامعه برساند. اين معني ارتباط مدارا با آزادي است. من فكر مي كنم مدارا را بايد در انضباط هم ديد و بدون انضباط، مدارا امكان پذير نيست.

باز تأكيد مي كنم كه بدون شناخت و آگاهي و تفكر نوآور، مدارايي وجود ندارد. كسي كه از مديريت و مهارت مديريت آموزشي و تربيتي آگاهي نداشته باشد، با مدارا بيگانه است. چون آگاهي ندارد و مي ترسد و اين ترس، اتفاقا مدارا را خفه مي كند. هر چه آگاهي از مباني آموزش و مباني جديد خلاقيت در آموزش بيشتر شود و از مباني صحيح تربيت بالا رود و عمق و وسعت پيدا كند، زمينه براي مدارا آماده تر مي شود. آنجا كه آگاهي و مهارت محدود است، خشونت ظاهر مي شود. برخي از مديرهاي آموزشي، ناداني و كم تواني خود را با خشونت مي پوشانند. در حقيقت خشونت نشانه اي از ضعف و ناتواني و ناآگاهي است.




با اين اوصاف، نبود مدارا ازعوامل اساسي ضعف آموزش و پرورش ماست؟

اجرازدگي يكي از آفت هاي آموزش و پرورش است. نگاه «از به» بايد اصلاح و به نگاه افقي و دوطرفه تبديل شود.بدون مدارا، خلاقيت وجود ندارد؛ خلاقيتي كه به معناي فرارفتن و جرأت ابراز آنچه كه در كليشه و طبقه بندي هاي موجود نمي گنجد، در نظر گرفته مي شود. ما مدارا را با ضد آن تعريف مي كنيم: ندانستن حقوق كودك، رعايت نكردن آن، پي آمدمدار بودن، فرآيند را مشاهده نكردن، تفاوت هاي فردي را رعايت نكردن، به اصل پويايي گروه توجه نكردن و... بايد در نظر داشت كه ذهن هاي پيش ساخته، مدارا را از بين مي برد

.



نظام فعلي آموزش و پرورش و شرايط كنوني جامعه را در نظر ميگيريم؛شما چه راهكارهايي را براي متوليان تعليم و تربيت، به ويژه براي مديران جهت بهبودشاخص هاي مدارا توصيه ميكنيد؟

در گردهمايي هاي داوطلبانه و نه فرمايشي، وضع موجود خود را بررسي و سئوال مطرح كنند. زيرا پرسشگري، تقواي فكر است و به چراها پاسخ مي دهد. آنان بايد دلايل شكست و سهم مديران را در اين مسئله بررسي كنند
.
ذهنيت ها هم بايد اصلاح شود. ما مي خواهيم قبل از علت يابي، علامت درماني كنيم. مدير خوب آموزشي، وقتي مدبر شود و معيارهاي مدارا را داشته باشد، به رهبر آموزشي تبديل مي شود. مدير تا رهبر نشود، تأثير نمي گذارد. رهبري در مديريت، يعني اين كه به غير از مدير و مربي بودن، او را به منزله رهبر هم قبول كنند و اين، يك شاخص شخصيتي است.

بر اين مبنا، مدير مي تواند براي بعضي رفتارهاي ناهنجار بازدارنده و براي برخي رفتارها، حتي بدون كلام، تشديدكننده و حضور فيزيكي و نگاهش تأثيرگذار باشد. مدير با رفتار غيركلامي خود هم مدير است؛ نه با صداي آمرانه. مدير خوب، هيچگاه نصيحت نمي كند.دانش آموز از وجود و منش يك مدير خيلي بيشتر از كلام او تأثير مي پذيرد و از كلام تندش، تأثيري جز نفرت نمي پذيرد، خشونت مي آموزد و آن را در زندگي اجتماعي خود نيز به كار مي گيرد.




با اين تفاسير،مدير خوب را چگونه تعريف ميكنيد؟

در حقيقت، مدير فرزانه اي است كه راه را نشان مي دهد، بدون اين كه سدمعبر كند. مي درخشد، بدون اين كه خيره كند. تيز است، بدون اين كه ببرد. رازدار است و با محركي كوچك از كوره درنمي رود. مديريت مساوي اختيار است، نه قدرتمندي و جبار بودن. براي اين كه تشخيص دهيم مديري مدارا دارد، بايد به ذهنيتي كه او در بين دانش آموزان و معلمان تكوين داده است، رجوع كنيم. آيا در آنان شخصيتي تداعي مي شود كه بتوان به آن پناه برد يا كارمند و شبه كارمندي هستند كه مصوبات را به صورت اجرازده ديكته مي كنند؟





ميخواهم اين گفتوگو را اينگونه به پايان برم: شما خودتان چه قدراهل مدارا هستيد؟

براي چيزهايي، مداراي من بسيار كم است؛ ولي براي چيزهايي ديگر، تقريبا بي كران است. من از درخت بيد، انتظار آلبالو ندارم! مداراي من بر شناخت مبتني است. هرچه شناخت عميق تر، دقيق تر و به واقعيت نزديك تر باشد، مدارا عملي تر كار مي كند. زماني كه با شخصي كه ريا و تزوير مي كند، مدارا كنم، درحقيقت بخشي از ضعف شخصيتي خودم را نشان مي دهم و روي اين اصل، اين گونه موارد را تحمل نمي كنم و مدارا ندارم.

ولي عقيده دارم كم تواني و ناتواني، در جاهايي كه علت دارد، معلول قضيه است و در اين اوقات، مدارايم زياد است. من سعي نمي كنم كه تنها ضعف هاي دانشجويانم را كشف كنم؛ بلكه مي كوشم ده بار امتحان كنم و ببينم كه آنان، چه توانايي هايي دارند كه كشف نكرده ام. در كنارشان، چه انعطاف ها و چه زيبايي هايي دارند؟ قرار نيست بر زخم ها انگشت بگذارم؛ زخم ها بايد التيام پيدا كنند. حال چه اندازه موفق هستم، نمي دانم.




با تشكر از اينكه وقتتان رادر اختيار ما گذاشتيد
.
از شما تشكر مي كنم كه اين قدر با من مدارا داشتيد و خوانندگان شما نيز به احتمال قوي، امتحان خود را در مدارا داده اند كه اين مصاحبه را با مداراي زياد بخوانند







انجمن روانشناسی اجتماعی ایران

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد