jazmin
4th June 2012, 10:21 PM
کسی میدونه این شعر از کیه؟
اين چه شوري است كه در دور قمر مي بينم
همه آفاق پر از فتنه و شر مي بينم
هر كسي روز بهي مي طلبد از ايام
علت آنست كه هر روز بتر مي بينم
ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است
قوت دانا همه از خون جگر مي بينم
اسب تازي شده مجروح به زير پالان
طوق زرين همه بر گردن خر مي بينم
دختران را همه در جنگ و جدل با مادر
پسران را همه بدخواه پدر مي بينم
هيچ رحمي نه برادر به برادر دارد
هيچ شفقت نه پدر را به پسر مي بينم
پند حافظ بشنو خواجه برو نيكي كن
كه من اين پند به از گنج و گهر مي بينم
اين چه شوري است كه در دور قمر مي بينم
همه آفاق پر از فتنه و شر مي بينم
هر كسي روز بهي مي طلبد از ايام
علت آنست كه هر روز بتر مي بينم
ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است
قوت دانا همه از خون جگر مي بينم
اسب تازي شده مجروح به زير پالان
طوق زرين همه بر گردن خر مي بينم
دختران را همه در جنگ و جدل با مادر
پسران را همه بدخواه پدر مي بينم
هيچ رحمي نه برادر به برادر دارد
هيچ شفقت نه پدر را به پسر مي بينم
پند حافظ بشنو خواجه برو نيكي كن
كه من اين پند به از گنج و گهر مي بينم