mamadshumakher
3rd June 2012, 02:02 AM
http://www.uc-njavan.ir/images/5j51dv07pp2g4u0evx2g.jpg (http://beautifulmind2.persianblog.ir/post/49/)
+ عقل یا احساس؟
عقل و احساس!
دو واژه که خیلی از ما همواره در بین این دو گرفتار میشیم.
هر کدومشون ما رو به یه سمت هدایت می کنند.
کم پیش میاد که هر دو به یک سو برن!
بنابراین اکثر مواقع مجبوریم یکیشون رو سرکوب کنیم و از دیگری پیروی کنیم!
شاید خیلی از ما، حتی اون هایی که می گن به حکم عقل عمل می کنند،
در عمل از احساسشون تبعیت می کنند.
خیلی از کارهامون احساسیه!
کارهای احساسی یه حس جالبی دارند وقتی انجامشون میدیم.
البته وقتی بعد از یک مدت احساسمون لگد مال شد یا از کار احساسیمون ضربه
خوردیم، هزاران بار خودمون رو لعنت می کنیم که چرا به حرف عقلمون گوش نکردیم!
اما سری بعد باز هم احساسی عمل می کنیم!
احساس خیلی لطیفه! آدمی با احساسش زنده هستش! کسی که احساس نداره،
بویی از انسانیت نبرده! احساس رو نمیشه با سرکوب کردن مخفی نگه داشت!
لااقل برای مدت طولانی نمیشه پنهانش کرد! خیلی زود برملا میشه.
اما وقتی از بروز احساسات یا کار احساسی لطمه می خوری، دیگه می ترسی!
ترس از شکست تو وجودت نشئت میگیره. تو برزخ انجام دادن یا ندادن اون کار قرار
میگیری و وجودت آشفته میشه! کشمکش بین عقل و دل به اوج میرسه.
نمی دونی کدوم رو انتخاب کنی! شایدم هر دو رو انتخاب کنی! یعنی تلفیقی از
هر دوی اون ها! اما انتخاب سخته واقعا! عقل میگه نه، دل میگه آره!
بعدش کم میاری و خسته میشی!
اما چیز هایی که من نوعی رو به فکر میبره اینه که واقعا باید کدوم رو انتخاب کنیم؟
شاید تو وجود من احساس بر عقل چیره باشه!(البته الانا کمتر از قبل)
اما اون هایی که به حرف عقل گوش میدن، آیا مثلا طرف مقابل براشون مهمه؟
مهمه براشون که بر سر اون چی میاد؟ شاید عقل ما از احساس اون هم کم تر
حالیش باشه یا برعکس!
از این تقابل بین عقل و دل اعصابم داغون میشه! خیلی سخته!
می دونم که تو خیلی از شماها هم بارها این کشمکش به وجود اومده!
واقعا حس عجیبیه این حالت.
عقل یا دل! مساله این است!
+ عقل یا احساس؟
عقل و احساس!
دو واژه که خیلی از ما همواره در بین این دو گرفتار میشیم.
هر کدومشون ما رو به یه سمت هدایت می کنند.
کم پیش میاد که هر دو به یک سو برن!
بنابراین اکثر مواقع مجبوریم یکیشون رو سرکوب کنیم و از دیگری پیروی کنیم!
شاید خیلی از ما، حتی اون هایی که می گن به حکم عقل عمل می کنند،
در عمل از احساسشون تبعیت می کنند.
خیلی از کارهامون احساسیه!
کارهای احساسی یه حس جالبی دارند وقتی انجامشون میدیم.
البته وقتی بعد از یک مدت احساسمون لگد مال شد یا از کار احساسیمون ضربه
خوردیم، هزاران بار خودمون رو لعنت می کنیم که چرا به حرف عقلمون گوش نکردیم!
اما سری بعد باز هم احساسی عمل می کنیم!
احساس خیلی لطیفه! آدمی با احساسش زنده هستش! کسی که احساس نداره،
بویی از انسانیت نبرده! احساس رو نمیشه با سرکوب کردن مخفی نگه داشت!
لااقل برای مدت طولانی نمیشه پنهانش کرد! خیلی زود برملا میشه.
اما وقتی از بروز احساسات یا کار احساسی لطمه می خوری، دیگه می ترسی!
ترس از شکست تو وجودت نشئت میگیره. تو برزخ انجام دادن یا ندادن اون کار قرار
میگیری و وجودت آشفته میشه! کشمکش بین عقل و دل به اوج میرسه.
نمی دونی کدوم رو انتخاب کنی! شایدم هر دو رو انتخاب کنی! یعنی تلفیقی از
هر دوی اون ها! اما انتخاب سخته واقعا! عقل میگه نه، دل میگه آره!
بعدش کم میاری و خسته میشی!
اما چیز هایی که من نوعی رو به فکر میبره اینه که واقعا باید کدوم رو انتخاب کنیم؟
شاید تو وجود من احساس بر عقل چیره باشه!(البته الانا کمتر از قبل)
اما اون هایی که به حرف عقل گوش میدن، آیا مثلا طرف مقابل براشون مهمه؟
مهمه براشون که بر سر اون چی میاد؟ شاید عقل ما از احساس اون هم کم تر
حالیش باشه یا برعکس!
از این تقابل بین عقل و دل اعصابم داغون میشه! خیلی سخته!
می دونم که تو خیلی از شماها هم بارها این کشمکش به وجود اومده!
واقعا حس عجیبیه این حالت.
عقل یا دل! مساله این است!