ماری مریم
23rd April 2012, 10:30 PM
یکی این روزها گذرم به یکی ازکتابخانه های سطح شهر افتاد از درد ودل های فروشنده بسیارمتاثر شدم ."امروز دیگر کسی کتاب نمی خواند اگر بخواند.ویا بخرد !کتاب درسی وکمک درسی آن هم برای کسب نمره ویا قبولی دردانشگاه ونه برای افزایش معلومات"
امروزه ٬دیگر کسی حال نویسندگی هم نداردچون خواننده ای برای نوشته هایش نمی یابد وشب را باید گرسنه به سحر رساند.گوشی همراه وکامپیوتر وماهواره خوب اند اما نه تا آن جا که عرصه بر مطالعه وکتاب خوانی تا به این حد٬ تنگ شود!
«فقر گرسنگی نیست
فقر عریانی هم نیست
فقر همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته
یک کتابفروشی می نشیند
فقر تیغه های برنده ماشین بازیافت است
که روزنامه های برگشتی را خرد میکند
فقر کتیبه سه هزار ساله ای است
که روی آن یادگاری نوشته اند
فقر همه جا سر می کشد
فقر شب را "بی غذا" سر کردن نیست
فقر روز را "بی اندیشه" سر کردن است» "شریعتی"
امروزه ٬دیگر کسی حال نویسندگی هم نداردچون خواننده ای برای نوشته هایش نمی یابد وشب را باید گرسنه به سحر رساند.گوشی همراه وکامپیوتر وماهواره خوب اند اما نه تا آن جا که عرصه بر مطالعه وکتاب خوانی تا به این حد٬ تنگ شود!
«فقر گرسنگی نیست
فقر عریانی هم نیست
فقر همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته
یک کتابفروشی می نشیند
فقر تیغه های برنده ماشین بازیافت است
که روزنامه های برگشتی را خرد میکند
فقر کتیبه سه هزار ساله ای است
که روی آن یادگاری نوشته اند
فقر همه جا سر می کشد
فقر شب را "بی غذا" سر کردن نیست
فقر روز را "بی اندیشه" سر کردن است» "شریعتی"