پرنا
21st April 2012, 08:21 PM
زن با اصرار از شوهرش میخواهد که طلاقش دهد.شوهرش میگوید چرا؟ ما که
زندگی خوبی داریم.از زن اصرار و از شوهر انکار.در نهایت شوهر با سرسختی
زیاد میپذیرد ، به شرط و شروط ها.
زن مشتاقانه انتظار میکشد شرح شروط را." تمام ۱۳۶۴سکهٔ بهار آزادی مهریه
آت را میباید ببخشی
. زن با کمال میل میپذیرد.در دفتر خانه مرد رو به زن کرده و میگوید حال
که جدا شدیم . لیکن تنها به یک سوالم جواب بده .
s
زن میپذیرد."چه چیز باعث شد اصرار بر جدائی داشته باشی و به خاطر آن
حاضر شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به
گردنم انداختن را بزنی.
زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری.
مرد با آرامی گفت :آری .
زن با اعتماد به نفس گفت: ۲ ماه پیش با مردی اشنا شدم که از هر لحاظ نسبت
به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او ، تا
زندگی واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم.
مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.
زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت .وقتی به مقصد رسید کیفش را
گشود تا کرایه را بپردازد.
نامهای در کیفش بود .با تعجب بازش کرد .خطّ همسر سابقش بود.نوشته بود: "
فکر میکردم احمق باشی ولی نه اینقدر.
نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده
کرده بود رفت .منتظر بود که تلفنش زنگ زد.برق شادی در چشمانش قابل دیدن
بود.شمارهٔ همسر جدیدش بود.
تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی.پاسخ آنطرف خط تمام عالم
را بر سرش ویران کرد . صدا، صدای همسر سابقش بود که میگفت : باور نکردی؟،
گفتم فکر نمیکردم اینقدر احمق باشی.
این روزها میتوان با ۱ میلیون تومان مردی ثروتمند کرایه کرد تا مردان
گرفتار را از شرّ زنان احمق با مهریههای سنگینشان نجات دهد.
زندگی خوبی داریم.از زن اصرار و از شوهر انکار.در نهایت شوهر با سرسختی
زیاد میپذیرد ، به شرط و شروط ها.
زن مشتاقانه انتظار میکشد شرح شروط را." تمام ۱۳۶۴سکهٔ بهار آزادی مهریه
آت را میباید ببخشی
. زن با کمال میل میپذیرد.در دفتر خانه مرد رو به زن کرده و میگوید حال
که جدا شدیم . لیکن تنها به یک سوالم جواب بده .
s
زن میپذیرد."چه چیز باعث شد اصرار بر جدائی داشته باشی و به خاطر آن
حاضر شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به
گردنم انداختن را بزنی.
زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری.
مرد با آرامی گفت :آری .
زن با اعتماد به نفس گفت: ۲ ماه پیش با مردی اشنا شدم که از هر لحاظ نسبت
به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او ، تا
زندگی واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم.
مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.
زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت .وقتی به مقصد رسید کیفش را
گشود تا کرایه را بپردازد.
نامهای در کیفش بود .با تعجب بازش کرد .خطّ همسر سابقش بود.نوشته بود: "
فکر میکردم احمق باشی ولی نه اینقدر.
نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده
کرده بود رفت .منتظر بود که تلفنش زنگ زد.برق شادی در چشمانش قابل دیدن
بود.شمارهٔ همسر جدیدش بود.
تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی.پاسخ آنطرف خط تمام عالم
را بر سرش ویران کرد . صدا، صدای همسر سابقش بود که میگفت : باور نکردی؟،
گفتم فکر نمیکردم اینقدر احمق باشی.
این روزها میتوان با ۱ میلیون تومان مردی ثروتمند کرایه کرد تا مردان
گرفتار را از شرّ زنان احمق با مهریههای سنگینشان نجات دهد.