PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سبــز



تووت فرنگی
2nd April 2012, 10:51 PM
با تو دیشب تا کجا رفتم


تا خدا وانسوی صحرای خدا رفتم

من نمی گویم ملایک بال در بالم شنا کردند

من نمی گویم که باران طلا آمد

لیک ای عطر سبز سایه پرورده

ای پری که باد می بردت

از چمنزار حریر پر گل پرده

تا حریم سایه های سبز


تا بهار سبزه های عطر


تا دیاری که غریبیهایش می آمد به چشم آشنا ، رفتم


پا به پای تو که می بردی مرا با خویش


همچنان کز خویش و بی خویشی


در رکاب تو که می رفتی


هم عنان با نور


در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حیرانی

سوی اقصامرزهای دور

تو قصیل اسب بی آرام من ، تو چتر طاووس نر مستم

تو گرامیتر تعلق ،‌ زمردین زنجیر زهر مهربان من

پا به پای تو

تا تجرد تا رها رفتم

غرفه های خاطرم پر چشمک نور و نوازشها

موجساران زیر پایم رامتر پل بود

شکرها بود و شکایتها


رازها بود و تأمل بود


با همه سنگینی بودن



و سبکبالی بخشودن


تا ترازویی که یک سال بود در آفاق عدل او

عزت و عزل و عزا رفتم


چند و چونها در دلم مردند


که به سوی بی چرا رفتم


شکر پر اشکم نثارت باد


خانه ات آباد ای ویرانی سبز عزیز من


ای زبرجد گون نگین ،‌ خاتمت بازیچه ی هر باد


تا کجا بردی مرا دیشب



با تو دیشب تا کجا رفتم !؟

*alien*
2nd April 2012, 11:08 PM
ممنون خانمی

salma1
2nd April 2012, 11:29 PM
نیلوفر خانم خیلی ممنون
بسیار عالی بود

sunboy461
3rd April 2012, 12:53 AM
کاش می شد خالی از تشویش بود

برگ سبزی تحفه ی درویش بود

کاش تا دل می گرفت و می شکست

عشق می آمد کنارش می نشست

کاش با هر دل , دلی پیوند داشت

هر نگاهی یک سبد لبخند داشت

کاش لبخندها پایان نداشت

سفره ها تشویش آب ونان نداشت

کاش می شد ناز را دزدید و برد

بوسه رابا غنچه هایش چید و برد

کاش دیواری میان ما نبود

بلکه می شد آن طرف تر را سرود

کاش من هم یک قناری می شدم

درتب آواز جاری می شدم

آی مردم من غریبستانی ام

امتداد لحظه ای بارانیم

شهر من آن سو تر از پروازهاست

در حریم آبی افسانه هاست

شهر من بوی تغزل می دهد

هرکه می آید به او گل می دهد

دشتهای سبز , وسعتهای ناب

نسترن , نسرین , شقایق , آفتاب

باز این اطراف حالم را گرفت

لحظه ی پرواز بالم را گرفت

می روم آن سو تو را پیدا کنم

در دل آینه جایی باز کنم

Ehsan M
3rd April 2012, 12:55 AM
امشب در خلوت تنهایی ام آهسته بی تو گریستم
کاش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند…
تا بدانی که بی تو چه میکشم
کاش قاصدک به تو می گفت که در غیاب تو
رودی از اشک به راه انداخته ام….
و کاش پرنده ی سوخته بال عاشق از جانب من
به تو این پیغام را می رساند که:
امید و آرزوهایم بی تو آهسته آهسته
در حال فرو ریختن است
*****
تنها زیر باران قدم نزن…
میترسم تو هم مثل من دق کنی…
******
عشقبازی را ندانستم قماری مشکل است
تا نشستم روبروی یار ، خود را باختم !
فکر کردم بُرد با من بود ، چون دل باختم
هیچ میدانی چه کردم ، کار دل را ساختم .
*******
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده
بعد از تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست
کوه غصه از دلم رفتنی نیست

حرف عشق تو رو من با کی بگم
…همه حرفا که آخه گفتنی نیست
*******
گیرم… پایی نمی دهد تا پر واکنم به سویت
کو بال آن که خود را باز افکنم به کویت
ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت
تا کی به سر بگردم در راه جستجویت
کز اشک شوق دادم یک عمر شستشویت
شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت

kelar
3rd April 2012, 04:05 AM
دست گلت درد نکنه خیلی زیبا بود.

BaAaroOoN
4th April 2012, 11:55 AM
مطمئن باش و برو
ضربه ات کاری بود!!!
وچه زشت به منو سادگی ام خندیدی
به منو عشقی پاک،که پر از یاد تو بود
و خیالم میگفت تا ابد مال تو بود
تو برو،برو تا راحت تر ،
تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد