بلدرچین
15th March 2012, 12:08 AM
نثر عشق 5 :غزل گویم و ازآوای آن نادانم. ندانم که چه نگرش دارم چون استادی دیوانه ام!روزی برآمد و عاشقی درپی ام آمد و گفت:« عشق چه شور و حالی دارد؟ »گفتم:« عشق چنان بلوا وطوفانی درقلب ایجاد می کند که هرچه دراطرافش باشد، چون ویرانه ای، مبتلا می سازد و هرکه باشد درطرفینش، دگرگون می کند! »عاشق تاملی کرد و پرسید:« عشق چه رنگ و بویی دارد؟ »گفتم: « عشق زیباست وجامه ای سرخ برتن دارد وبوی تندی دارد وتندی بوی عشق، وقتی به مشام برسد، ادمی را مات و مبهوت خود میکند و ادمی چیزی نمی فهمد جز زیبایی روی ماه معشوق!»عاشق دگر باره پرسید:«چه کنم که معشوق را به دست آورم؟ »گفتم:« هرکارکه می توانی دربرمعشوق خود انجام ده چون هر چه تلاش کنی در بر معشوقت، زیباست و درچشمانه معشوق می آید و برون نمی رود و معشوق آن را هر لحظه در یاد دارد و هیچ گاه از یادش نمی رود، ای عاشق، زیبایی عشق در این است.عشق چنان وسعتی دارد که هرچه در آن بروی باز هم جای نا نهان و نا پیدا دارد که ندیده ای!؟!»دوباره عاشق پرسید:« اولین نشانه ی عشق چیست؟ »گفتم:« اولین نشانه ی عشق بی تابی است که به سرعت دروجود عاشق متولد می شود و انقدر سخت و طاقت فرساست که عاشق واقعی پدیدارمی شود که حرفش درمورد عشق صدق است یا کذب؟!بی تابی معشوق را فقط عاشق واقعی توان تحملش است واین سرآغازعشق و عاشق شدن است.هرعاشقی اگراین مرحله را بگذراند به پله ی منسوخ به عشق گام می گذارد وآنجا سهل و سهولات به گوشه ای می رود و رنج و مشقت ها و سختی ها پای به میدان عشق می گذارند و این مرحله ی سختیست درمقیاس عشق واین جاست که فرهاد واقعی شناس می شود که چه کسی عاشق واقعیست و چه کسی فقط نام عاشق را به روی خود نهاده است و بویی از دنیای عشق نبرده است!دنیای عشق چنان پر وسعت است که فقط عشاق واقعی حق ورود به این دنیا را دارا می باشند، ای عاشق برو وسوی عشق را بگیر و ریسمانش را رها مکن چون عاشق واقعی ریسمانه عشق را رها نمی کند!خیانت در عشق بی معناست چون عاشق واقعی اهل خیانت نیست و خیانت نمی کند. این یکی از اضلاع مثلث عشق است و دو ضله دیگر، عشق است و عشق!
termaindolente meraviglia
termaindolente meraviglia