PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گفتی بارانم



تووت فرنگی
11th March 2012, 02:48 PM
من بودم و تنهایی (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d8%aa%d9%86%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c) و یک راه بی انتها
یک عالم گله و خدا (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d8%ae%d8%af%d8%a7)یی بی ادعا (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d8%af%d8%b9%d8%a7)
گم شده بودم میان دیروز و فردا
تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم
صدایت در گوشم پیچید
نگاهت در چشمانم نقش بست
نشان دادی به من آنچه بودم
آری، با تو رسیدم من به اوج خودم
نامم را خواندی.. گفتی باران (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86)م
بارانی شد دل و چشمانم
آری بارانی شدم تا ببارم
اما ای کاش بدانی تویی آسمانمبی تو (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d8%a8%db%8c-%d8%aa%d9%88) نه معنا دارد باران
نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان
ای که شبیه تر از خود به منی
بگو تا آخر راه با من هم قدمی

مهدی عباسزاده
11th March 2012, 05:01 PM
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

باران باران باترانه می سراید غمهای فراوان

یک بهانه یک غم و یک زیانه

باران مهربانم تو چه ای به نزد ما پر زده ای

غم و اندوه آوردی و بسرم شانه غم زده ای

(توی شمال خیلی ها از اومدن بارون ناراحت میشن اما من نه! فقط دلم برای پدرم میسوزه که اذیت میشه)

التماس دعا

azar64
11th March 2012, 05:24 PM
[tashvigh]

shabhayebarare
11th March 2012, 06:04 PM
وای ؛ باران باران

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

پرمرغان نگاهم را شست.«حمید مصدق»

shabhayebarare
11th March 2012, 06:04 PM
خيلي وقته ديگه بارون نزده
رنگ عشق به اين خيابون نزده
خيلي وقته ابري پرپر نشده
دل آسمون سبك تر نشده
مه سرد رو تن پنجره ها
مثل بغض توي سينه ي منه
ابر چشمام پر اشكه اي خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه
خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده
قلبم از دوري تو بد جوري دلتنگ شده
بعد تو هيچ چيزي دوست داشتني نيست
كوه غصه از دلم رفتني نيست
حرف عشق تو رو من با كي بگم؟
همه حرفها كه آخه گفتني نيست
خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده
قلبم از دوري تو بدجوري دلتنگ شده

shabhayebarare
11th March 2012, 06:05 PM
زير بارون راه نرفتي
تابفهمي من چي ميگم
تو نديدي اون نگاه رو
تا بفهمي از كي ميگم
چشماي اون زير بارون
سر پناه امن من بود
سايه بون دنج پلكاش
جاي خوب گم شدن بود
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود
تو پرنده بودي من سرو
ريشه هام توي زمين بود
اگه اون رو ديده بودي
با من اين شعر رو مي خوندي
رو به شب دادمي كشيدي
نازنين ! چرا نموندي ؟
حالا زير چتر بارون
بي اون خيس خيس خيسم
زير رگبار گلايه
دارم از اون مي نويسم
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود
تو پرنده بودي من سرو
ريشه هام توي زمين بود

shabhayebarare
11th March 2012, 06:06 PM
دیدم در آن كوير درختي غريب را
محروم از نوازش يك سنگ رهگذر
تنها نشسته اي
بي برگ و بار زير نفسهاي آفتاب
در التهاب
در انتظار قطره باران
در آرزوي آب
ابري رسيد
چهر درخت از شعف شكفت
دلشاد گشت و گفت
اي ابر اي بشارت باران
آيا دل سياه تو از آه من بسوخت؟
غريد تيره ابر
برقي جهيد و چوب درخت كهن بسوخت
چون آن درخت سوخته ام در كوير عمر
اي كاش
خاكستر وجود مرا با خويش
مي برد باد
باد بيابانگرد
اي داد
ديدم كه گرد باد
حتي
خاكستر وجود مرا با خود نمي برد

حمید مصدق

shabhayebarare
11th March 2012, 06:07 PM
كوير تشنه باران است
تشنه خوبي

به من محبت كن !
كه ابر رحمت اگر در كوير مي باريد
به جاي خار بيابان
- بنفشه مي روئيد
و بوي پونه وحشي به دشت بر مي خاست

چرا هراس ؟
چراشك ؟
بيا
كه من
- بي تو
درخت خشك كويرم كه برگ و بارم نيست
اميد بارش باران نو بهارم نيست

hedii
11th March 2012, 06:53 PM
میدانم که می مانی و از قلبم بیرون نمیرویپس لااقل باران (http://RoozFun.com/)را بهانه کن ، دارد باران می آید . . .

باران شب
11th March 2012, 08:01 PM
گرید به حالم
کوه و در و دشت
از این جدایی
می نالد از غم
این دل دمادم
فردا کجایی
سفر بخیر ، سفر بخیر
مسافر من
گریه نکن ، گریه نکن
بخاطر من

باران میبارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره میسپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم
شاید از فکر سفر برگردی امشب
از تو دارم یادگاری
سردی این بوسه را پیوسته بر لب
قطره قطره اشک چشمم
میچکد با نم نم باران به دامن
بسته ای بار سفر را
با تو ای عاشقترین بد کرده ام من


رنگ چشمت رنگ دریا
سینه من دشت غمها
یادم آید زیر باران
با تو بودم با تو تنها
زیر باران با تو بودم
زیر باران با تو تنها


باران میبارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره میسپارد امشب
این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمیشه باور من
رفتنت را کرده باور
التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم
بلکه باران شوید از جانم گناهم

این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمیشه باور من

کی رود از خاطر من
آخرین بوسه شبی در زیر باران
رفتی و کردم صدایت
اما در آغوش شب گشتی تو پنهان

mozhgan.z.1368
11th March 2012, 09:25 PM
ای کاش باران بودم میشستم الودگی ها را زنده میکردم زمین ها را سیراب میکردم تشنگان را ای کاش

mahsa deltang
12th March 2012, 01:03 PM
گفتی بارانم ومن هم گریان
من اشک ریختم از گریه ی تو
تو بارانی و من اشک ریختم
که کسی جزتو نبیند اشک چشمانم
کاش باران از روی شادی بودی
نه از غم و دردهایت
باران را دوست دارم
زیر باران با یار میتوان گفت
سخنان زیبا
به چتر هم نیازی نیت
گرمی دلهامون خشک خواهد کرد خیسی باران را

مسافر007
12th March 2012, 10:23 PM
باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها
می چکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم
من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی دانم ، نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست
نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست
نمی فهمم
کجای اشک یک بابا
که سقفی از گِل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسرو پروانه های مرده اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد
نمی دانم
نمی دانم چرا مردم نمی دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست
نمی فهمم
یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
می دویدم زیر باران ، از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان می داد
فقط من بودم و باران و گِل های خیابان بود
نمی دانم
کجــــای این لجـــــن زیباست
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالا دست
و آن باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست
وباران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب می داند
که این عدل زمینی ، عدل کم دارد

shabhayebarare
13th March 2012, 12:16 AM
كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند
بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را
شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند
مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند
چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران كه می بارد شما را تر كند

shabhayebarare
13th March 2012, 12:20 AM
حتما بخونین خاطرات زیادی رو یادتون می یاره
باز باران،
با ترانه،
با گهر های فراوان
می خورد بر بام خانه.

من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها،
رودها راه اوفتاده.

شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو،
باز هر دم
می پرند، این سو و آن سو

می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی،
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی.

یادم آرد روز باران:
گردش یک روز دیرین؛
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان.

کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک

از پرنده،
از خزنده،
از چرنده،
بود جنگل گرم و زنده.

آسمان آبی، چو دریا
یک دو ابر، اینجا و آنجا
چون دل من،
روز روشن.

بوی جنگل،
تازه و تر
همچو می مستی دهنده.
بر درختان میزدی پر،
هر کجا زیبا پرنده.

برکه ها آرام و آبی؛
برگ و گل هر جا نمایان،
چتر نیلوفر درخشان؛
آفتابی.

سنگ ها از آب جسته،
از خزه پوشیده تن را؛
بس وزغ آنجا نشسته،
دم به دم در شور و غوغا.

رودخانه،
با دو صد زیبا ترانه؛
زیر پاهای درختان
چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.

چشمه ها چون شیشه های آفتابی،
نرم و خوش در جوش و لرزه؛
توی آنها سنگ ریزه،
سرخ و سبز و زرد و آبی.

با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو،
می پریدم از لب جو،
دور میگشتم ز خانه.

می کشانیدم به پایین،
شاخه های بید مشکی
دست من می گشت رنگین،
از تمشک سرخ و مشکی.

می شندیم از پرنده،
داستانهای نهانی،
از لب باد وزنده،
رازهای زندگانی

هر چه می دیدم در آنجا
بود دلکش، بود زیبا؛
شاد بودم
می سرودم
“روز، ای روز دلارا!
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا؛
ورنه بودی زشت و بیجان.

این درختان،
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان؟

روز، ای روز دلارا!
گر دلارایی ست، از خورشید باشد.
ای درخت سبز و زیبا!
هر چه زیبایی ست از خورشید باشد.”

اندک اندک، رفته رفته، ابر ها گشتند چیره.
آسمان گردید تیره،
بسته شد رخساره ی خورشید رخشان
ریخت باران، ریخت باران.

جنگل از باد گریزان
چرخ ها می زد چو دریا
دانه ها ی [ گرد] باران
پهن میگشتند هر جا.

برق چون شمشیر بران
پاره میکرد ابر ها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابر ها را.

روی برکه مرغ آبی،
از میانه، از کرانه،
با شتابی چرخ میزد بی شماره.

گیسوی سیمین مه را
شانه میزد دست باران
باد ها، با فوت، خوانا
می نمودندش پریشان.

سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا.

بس دلارا بود جنگل،
به، چه زیبا بود جنگل!
بس فسانه، بس ترانه،
بس ترانه، بس فسانه.

بس گوارا بود باران
به، چه زیبا بود باران!
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پند های آسمانی؛

“بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا،
زندگانی – خواه تیره، خواه روشن -
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا.”

borzooi
13th March 2012, 07:56 PM
dast shoma dard nakoneh
[golrooz]

sun archi
13th March 2012, 10:57 PM
[golrooz][shaad][tashvigh]

پریسا لطیفیان
14th March 2012, 04:22 PM
وقتی که تو باران (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86)ی می‌شوی در آسمان چشمانت غرق می‌شوم و فراموش می‌کنم که هوا پاییز (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d9%be%d8%a7%db%8c%db%8c%d8%b2)ی است. برخیز تا پنجره‌ها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطرات (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%aa)مان را غارت کند. باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده. از خلوت کوچه دلم می‌گیرد و هنوز در انتظار (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%b8%d8%a7%d8%b1) بارانی شدن چشمانت هستم. هر چند که می‌دانم بارانی شدن، دل آسمانی می‌خواهد.

mina_bushehr
16th March 2012, 02:18 PM
باغ ، در حسرت يک رهگذر باراني ست
و نصيب دل من ، چشم تو باراني ست
بي تو اي ژرف ترين خاطره سبز بهار !
چشمها منتظر يک پدر باراني ست
کسي انگار که آهسته به در مي کوبد
باز کن قاصدکي پشت در باراني ست
پنجره رنگ غريبي و صداقت دارد
دلم افسرده ترين همسفر باراني ست
دردها در شب تنهاي يمن مي پيچند
باغ ، در حسرت يک رهگذر باراني ست

**sahel**
29th March 2012, 01:36 PM
کوتاه قشنگ پرمعنا...فقط چرا لینک داشت؟؟؟؟؟؟؟

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد