*مینا*
10th March 2012, 09:33 PM
سلام
این تاپیک شخصیه !
زاویه ی دید به پیچانه های ذهن من
حضور
درصد حضورها را که بررسی می کنم غیر منطقی میزند ،شاید هم روی منطقِ من را زمین زده باشد و شاید های دیگر ، که باز شاید بخواهد با این "شاید ها" سرم را شیره بمالد ؛ حال می خواهم زاویه دیدم را روی کاغذ بیاورم تا آشفته بازار ذهنم را کِسات کنم !
حضور ما که بی شک برای خودمان پر رنگ خواهد بود ، بدون دخالت ها و حرف و حدیث ها ، اگر حافظه یاریمان کند حضور اول بود که رنگ گرفت و داشت پررنگ تر و لذت بخش تر می شد
حضور دیگری ، نامحسوس به جمع حضورهایمان پیوست و نشاطی که آن هم نامحسوس بود بهمان بخشید .
حضور اول داشت فراموش ناشدنی می شد ، که عدم حضور بعدی کار دست جمع حاضرین داد . عدم حضور دیگری حضور اول را کم رنگ تر _ و باز هم کم رنگ تر جلوه داد .
چه گونه می شود هر دو حضور را دید و ندید _ خواستنمان هر دو را بخواهد که دید! _ عدم حضورِ نو رسیده ی نامحسوس ، حضور کنجِ پیدایمان را در هم زند ؟! _
فکر نمی کردیم مرکز دنیایمان همین که شکل بگیرد دست قضا تغییرش دهد ، و زووم کند روی یک عدم حضور که دنباله ی حضور نامحسوس است ؛ اما آنچه که فکرش را نمی کنی همیشه محتمل تر است . مانده ام آن زمان که فکر همه چیز را بکنم ، چه خواهد شد !.
عدم حضور بعدی که در تکاپوی قرار گرفتن در مرکز دنیایمان بود ، آن قدر این قسمتِ "عدمش" را فشار می دهد ، عمیق می کند ، که زمان می گذرد و فرصت از دستش رها می شود
و زمان می گذرد
و می گذرد
تا مرکزِ در راهِ توقف شتابِ مثبت می گیرد ( می دانی که ؟ جاذبه و دافعه مرکزت را دوران می دهد )
در زمانِ اینکِ آن موقع ، مرکز دنیایت آن قدر دوران می کند که خودت هم جهت ها را گم می کنی ، ولی این چرخش که برای همیشه ادامه ندارد ! خواهد ایستاد ،و وقتی ایستاد می فهمی به سمت حضور اول ایستاده ! همان حضور اول که لذتت می داد!
فتبارک الله و احسن الخالقین
پارادوکسی عجیب ما را از حضور اول به سمت حضور دگر سوق داد و بعد همین پارادوکس بازمان گرداند
بازمان گرداند؟؟!
بعد از این همه گذر زمان _ و گذر زمان _ درصد حضورها مرز صفر را رد کرده است ، حضور اول به چیزی بیش از عدم حضور با درصدی حتی منفی ، و چه قدر دلمان را به رنج می آورد این عدم ترِ حضور که اینک مرکز دنیایمان روی آن متوقف شده است ! ؛ حضور بعدی را دیگر نمی شود اسم عدم رویش گذاشت ، چون حضور اول روی هر چه "عدم" و "عدم تر" بود را سیاه کرده است .
حالِ امروز را که فکر می کنم می فهمم ما حضور ها دنیایمان را عوض کرده ایم و همه با هم درصد حضورمان را در این دنیای مشترک به چیزی به اندازه ی منفی 100 درصد رسانیده ایم . و چه تلخ .........!
این تاپیک شخصیه !
زاویه ی دید به پیچانه های ذهن من
حضور
درصد حضورها را که بررسی می کنم غیر منطقی میزند ،شاید هم روی منطقِ من را زمین زده باشد و شاید های دیگر ، که باز شاید بخواهد با این "شاید ها" سرم را شیره بمالد ؛ حال می خواهم زاویه دیدم را روی کاغذ بیاورم تا آشفته بازار ذهنم را کِسات کنم !
حضور ما که بی شک برای خودمان پر رنگ خواهد بود ، بدون دخالت ها و حرف و حدیث ها ، اگر حافظه یاریمان کند حضور اول بود که رنگ گرفت و داشت پررنگ تر و لذت بخش تر می شد
حضور دیگری ، نامحسوس به جمع حضورهایمان پیوست و نشاطی که آن هم نامحسوس بود بهمان بخشید .
حضور اول داشت فراموش ناشدنی می شد ، که عدم حضور بعدی کار دست جمع حاضرین داد . عدم حضور دیگری حضور اول را کم رنگ تر _ و باز هم کم رنگ تر جلوه داد .
چه گونه می شود هر دو حضور را دید و ندید _ خواستنمان هر دو را بخواهد که دید! _ عدم حضورِ نو رسیده ی نامحسوس ، حضور کنجِ پیدایمان را در هم زند ؟! _
فکر نمی کردیم مرکز دنیایمان همین که شکل بگیرد دست قضا تغییرش دهد ، و زووم کند روی یک عدم حضور که دنباله ی حضور نامحسوس است ؛ اما آنچه که فکرش را نمی کنی همیشه محتمل تر است . مانده ام آن زمان که فکر همه چیز را بکنم ، چه خواهد شد !.
عدم حضور بعدی که در تکاپوی قرار گرفتن در مرکز دنیایمان بود ، آن قدر این قسمتِ "عدمش" را فشار می دهد ، عمیق می کند ، که زمان می گذرد و فرصت از دستش رها می شود
و زمان می گذرد
و می گذرد
تا مرکزِ در راهِ توقف شتابِ مثبت می گیرد ( می دانی که ؟ جاذبه و دافعه مرکزت را دوران می دهد )
در زمانِ اینکِ آن موقع ، مرکز دنیایت آن قدر دوران می کند که خودت هم جهت ها را گم می کنی ، ولی این چرخش که برای همیشه ادامه ندارد ! خواهد ایستاد ،و وقتی ایستاد می فهمی به سمت حضور اول ایستاده ! همان حضور اول که لذتت می داد!
فتبارک الله و احسن الخالقین
پارادوکسی عجیب ما را از حضور اول به سمت حضور دگر سوق داد و بعد همین پارادوکس بازمان گرداند
بازمان گرداند؟؟!
بعد از این همه گذر زمان _ و گذر زمان _ درصد حضورها مرز صفر را رد کرده است ، حضور اول به چیزی بیش از عدم حضور با درصدی حتی منفی ، و چه قدر دلمان را به رنج می آورد این عدم ترِ حضور که اینک مرکز دنیایمان روی آن متوقف شده است ! ؛ حضور بعدی را دیگر نمی شود اسم عدم رویش گذاشت ، چون حضور اول روی هر چه "عدم" و "عدم تر" بود را سیاه کرده است .
حالِ امروز را که فکر می کنم می فهمم ما حضور ها دنیایمان را عوض کرده ایم و همه با هم درصد حضورمان را در این دنیای مشترک به چیزی به اندازه ی منفی 100 درصد رسانیده ایم . و چه تلخ .........!