ashkan
15th September 2008, 12:59 AM
بيش از يکهزار نفر از نخبگان جوان دانشگاهي روز سه شنبه دهم شهريور ماه با حضور در مصلي امام خميني "ره"با رهبر معظم انقلاب اسلامي ديدار کردند. در ابتداي اين ديدار دکتر صادق واعظ زاده معاون علمي و فناوري رئيس جمهور و رئيس بنياد ملي نخبگان با ارائه گزارشي و ضمن تشکر از حمايت هاي مقام معظم رهبري در امر آموزش عالي بويژه رهنمودهاي ايشان در امور مربوط به جوانان اظهار داشت. فناوري هاي راهبردي کشور مشخص و براي توسعه و تقويت آن برنامه ريزي شده است. دکتر واعظ زاده با اشاره به تدوين 27 سياست براي همکاري و اعتلاي مراکز پژوهشي و علمي کشور گفت: برنامه جديدي هم براي ارتقاي همکاريهاي دانشگاه و صنعت و توليد کالا و خدمات صنعتي بر اساس دانش روز تدوين شده است.
معاون علمي و فناوري رئيس جمهور به آماده شدن مقدمات تاسيس دفاتر نخبگان در چند استان اشاره کرد و افزود: برنامه ريزي براي تحت پوشش قرار دادن مخترعان واقعي، " نخبگان مديريتي، حوزوي و قرآني کشور" شناسائي استعداد هاي برتر از ابتداي ورود به مدرسه و ارتباط و هم انديشي گسترده تر بانخبگان خارج از کشور آغاز شده است.
سپس رهبر فرزانه انقلاب اظهار داشتند:
خيلى روز شيرين و ساعت خوشى براى بنده است که در جمع يک مجموعهى نخبه، زبده و اميدبخش براى آيندهى کشور، بنشينيم و راجع به يکى از اساسىترين و اصلىترين مسائل کشور - که مسئلهى پيشرفت علم و بر اساس آن پيشرفت فناورى است - بحث کنيم. همهى مطالبى هم که برادران و خواهران و جوانان عزيز ما آمديد اينجا و بيان کرديد، اين فکر را در انسان تقويت ميکند که جريان نخبهپرورى و توسعهى فکر سازنده در بين جوانان کشور، يک جريان رو به رشدى است؛ داراى پيشرفت است و آيندهى خوبى را نويد ميدهد. من حرفهاى دوستان در سال گذشته را هم کم و بيش در ياد دارم - غير از اينکه حالا يادداشت شده و ثبت شده - آنها هم همين جور است. نکاتى که به ذهن جوانان و نخبگان ما ميرسد که فکر ميکنند اينجا بايد مطرح و بيان کنند، براى ما شاخص است. انسان مىبيند که هم توجه و انگيزهها براى پيشرفت علم و اعتناء به اهميت علم و فناورى بيشتر شده، هم جهتگيريها با اهداف والاى نظام جمهورى اسلامى همخوانتر و منطبقتر شده است.
خب، حالا اين مطلب را من عرض بکنم - شايد پاسخى هم باشد به سؤالى که اين برادر عزيزمان در پايان جلسه مطرح کردند - که علم براى يک جامعهى انسانى، يک موهبت الهى است: هم علوم ارزشى و علوم معرفتى، و هم علومى که به انسان کمک ميکند تا در اين طبيعت عظيم و در اين خلقت شگفتآور خداى بزرگ، از گنجينههائى که خدا براى انسان در اين طبيعت قرار داده، بيشتر و بهتر استفاده کند. از اول پيدايش انسان، حرکت انسان به سمت پيدا کردن رموز طبيعت و کشف کردن کوچه پسکوچههاى تو در توى اين ساخت عظيم و بافت بزرگ به کار گرفته شده و اسلام و همهى اديان اين را تأييد ميکنند. شما نميتوانيد در هيچ دينى - بخصوص دين اسلام - يک تعبير و جملهاى پيدا کنيد که نشاندهندهى اين باشد که اين علوم دنيوى فايدهاى ندارد يا مضر است يا نبايد دنبالش رفت؛ بعکس، همهى اين دانشهائى که تا امروز بشر به آنها دست پيدا کرده - که وسيلهاى است براى اينکه انسان بتواند از اين حقيقتى که وجود دارد و اين طبيعتى که خدا براى ما آفريده، بهتر استفاده کند - و همچنين دانشهائى که تا امروز بشر به آنها دست پيدا نکرده - شايد دانشهاى بيشترى در آينده پيدا خواهد شد که حجم و کميت آنها از همهى دانشهاى بشرى از اول تا حالا بيشتر است و بشر در آينده به آنها دست پيدا خواهد کرد - همهى اين دانشها از نظر اسلام باارزش است.
خودِ علم ارزش است. اين ارزش را کسانى ميتوانند به ضد ارزش تبديل کنند که از او عليه منافع بشريت استفاده کنند؛ اما خودِ دانش يک ارزش است. به برکت دانش، معرفت خدا هم آسان ميشود. کسانى که داراى علماند، بيشتر ميتوانند حقانيت پيام پيغمبران و حقانيت پيام راستين اسلام را بفهمند. علم را با شهوات، با غرضها و با چيزهائى که در عالم مادى و گرايشهاى مادى وجود دارد، مخلوط نبايد کرد. آنى که آنجا بد است، او ضد ارزش حرکت کردنِ آنها و شهوانى و نفسانى بهرهگيرى کردن از علم است، نه خود علم. بنابراين علم يک ارزش است؛ در اين شک نکنيد. هم علوم معرفتى، علوم ارزشى، علوم حقيقى يا اعتبارىاى مثل فلسفه يا فقه يا امثال اينها خيلى با ارزش است و هم علومى که وسيلهى کشف دنياى موجودِ در اختيار بشر و کشف رازهاى آن و توانا شدن بر استفادهى بهتر از اين گنجينهى عظيم است.
اين دنيائى که در اختيار ماست، اين زمينى که در اختيار ماست، اين موادى که در اختيار ماست، اى بسا ميليونها برابر بهرهاى که امروز بشر از آنها استفاده ميکند، قابل بهرهبردارى باشد. از همين آب، از همين خاک، از همين مواد، از همين هوا، از همين موادى که در زير زمين هست و از همين چيزهائى که در اختيار ماست و ما ارزش اينها را نميدانيم، اى بسا بشر در آينده بهرههاى خيلى فراوانى ببرد. ما امروز نفت را ميسوزانيم؛ ممکن است در آينده، بهرهمندىهائى از نفت براى بشر به دست بيايد و به قدرى ارزشمند بشود که هيچ عاقلى حاضر نباشد يک قطرهى نفت را بسوزاند؛ به جاى آن از انرژيهاى ديگر استفاده کنند. شما ببينيد، امروز از زبالهى شما بازيافتِ مواد باارزش ميکنند. خب، زباله زباله است؛ اين يک مثال خيلى کوچک است. خيلى از چيزها هست که ممکن است از آنها استفاده بشود؛ به چه وسيله ميشود آنها را فهميد؟ به چه وسيله ميشود به راههاى دَه توى طبيعت پى برد و راه برد و از آنها استفاده کرد؟ به وسيلهى علم. اينى که پيغمبر ميفرمايد: «اطلبوا العلم و لو بالصّين»، نميخواهد بگويد برويد فلسفه يا فقه را از چين ياد بگيريد؛ برويد دانش را - هر دانشى؛ علم و آنچه که بر علم مترتب ميشود يعنى فناورى و توانائيهاى فراوان سرپنجهى بشرى - ياد بگيريد؛ اينها چيزهاى لازمى است. خب، اين يک مقدارى پرداختن به مسائل بديهى بود؛ يعنى بنده تصور هم نميکردم که در بين شما جوانان نخبه کسى باشد که در اين زمينه شک و ترديدى داشته باشد و تصور کند که حالا اسلام چه ميگويد.
سند چشمانداز هم مطلقاً يک قطعهاى از نگاههاى غربى نيست. ما جهت را عوض کردهايم. ببينيد، يک نکتهاى که شما جوانها خوب است به آن توجه کنيد، اين است که خيلى از چيزها هست که قالب آن ايرادى ندارد، اما جهتش اشکال دارد؛ ما در اسلام هم از اين قبيل چيزها داشتيم. همين حج و عمرهاى که شماها ميرويد و اينقدر دختر جوان ما و پسر جوان ما - با آن دلهاى پاکشان - تحت تأثير آن قرار ميگيرند، اين حج يک رسم جاهلى است و در جاهليت بوده. همين طوافى که شما ميکنيد، اين طواف را در دوران جاهليت ميکردند. در موسم حج، که موسم حج هم همين ماههاى حرام بود، از اطراف عربستان - حالا در بيرون عربستان کسى اعتقاد نداشت - راه مىافتادند و به مکه مىآمدند، براى اينکه اطراف کعبه طواف کنند. قالب کار، همين قالب کارى است که شما انجام ميدهيد؛ اما محتوا و جهت کار، صد و هشتاد درجه تفاوت دارد. امروز شما اطراف کعبه که حرکت ميکنيد، توحيد را داريد تجسم ميکنيد؛ حرکت عظيم عالم بر محور وجود خالق متعال؛ که اينجا يک حرکت سمبليک و يک حرکت نمادين به وجود آمد و کعبه شد مظهر توحيد در اسلام، و حج شد بهترين عامل براى توحيد کلمه در يک مجمع عظيم جهان اسلام؛ اين جهتِ امروز آن است. جهت جاهليت صد و هشتاد درجه تفاوت داشت و نقطهى مقابل اين بود؛ بتهاى گوناگونى بيرون کعبه و درون کعبه آويخته بودند؛ کسانى که مىآمدند و دور کعبه حرکت ميکردند، در واقع دلباخته و دلبستهى آن بت بودند و از خداى واحدِ احد چيزى نميفهميدند. خودِ اين حرکت کردن هم نه فقط آنها را به هم نزديک نميکرد، آنها را از هم دور ميکرد؛ چون دلبستگىهايشان با هم فرق داشت؛ يکى به خاطر فلان بت دور کعبه ميگشت و ديگرى به خاطر فلان بت ديگر که همهى اينها توى کعبه جمع بودند. پيغمبر حج و طواف و سعى را مطلقاً تغيير نداد - اين قالب حفظ شد - جهت آن را صد و هشتاد درجه عوض کرد؛ حجى که مظهر شرک و بتپرستى و خرافهپرستى و عصبيت و جهالت محض بود، تبديل شد به مظهر توحيد، مظهر صفا، مظهر اخلاص و دلباختگى در مقابل ذات اقدس الهى.
قالبها اشکالى ندارند. تکنولوژى هستهاى هيچ گناهى نکرده، گناه مال آن کسى است که جهت او را جهت تخريب انسانها قرار ميدهد. يا مثلاً فناوريهاى پيشرفتهى نانو، يا صنايع الکترونيک بسيار پيشرفته و آيروديناميک و امثال اينها گناهى ندارند؛ اينها خيلى خوبند و ابزارهائى هستند براى اينکه انسان بتواند در دنيا از منابع و فرصتهائى که خدا در اين طبيعت قرار داده، به بهترين وجهى استفاده کند. گناه مال آن کسانى است که از اين نعمت خدادادى و از اين گنجينهى الهى، براى زورگوئى به بشر، تسلط به ديگران و پامال کردن حقوق ديگران استفاده ميکنند. شما که مبناى خوبى داريد، شما که به خدا معتقديد، شما که به کرامت انسان معتقديد، شما که با ظلم و غصب و تعدى و تجاوز مخالفيد، شما که استکبار و جامعهها يا حکومتهاى برآمدهى از شهوات شخصى و جمعى را تقبيح ميکنيد، شما اين علوم را ياد بگيريد تا ارزشهاى خودتان را در دنيا ترويج کنيد و معارف خودتان را در دنيا حاکم کنيد. اين چيز بدى است؟! يک نفر سوار هواپيما ميشود و براى عياشى و هرزگى، به فلان شهرِ فلان کشور ميرود؛ يک نفر هم سوار همين هواپيما ميشود، ميرود براى زيارت خانهى خدا؛ اين هواپيما که گناهى ندارد؛ جهتها فرق ميکند. شما دانش و فناورى را فرا بگيريد و از هوش ويژهاى که در شما هست - که من حالا اشاره خواهم کرد و بعضى از دوستان هم گفتند - استفاده کنيد، براى اينکه در اين جهت، قله را فتح کنيد. آنوقت از اين موقعيت و از اين فرصت، براى نشر ارزشهاى حقيقى - به جاى ارزشهاى دروغين، به جاى نفسانيات، به جاى هرزگى، به جاى سلطهى زر و زور بر سرنوشت بشر - استفاده کنيد.
امروز بيش از دو ميليارد انسان در دنيا گرسنهاند! اين شوخى است؟ امروز ملتهائى بر روى طلا راه ميروند، ولى شکمشان گرسنه است. نظام جهانى نظام سلطه است؛ نظام استکبار است؛ نظام ظلم است. به چه وسيله آمريکا به اينجا رسيد؟ چه طور توانست اينجور به دنيا زورگوئى کند؟ چون دانش داشت و از دانش استفاده کرد. غربيها در اين مسابقهى جهانىاى که در طول تاريخ وجود داشته، سوء استفاده کردند.
ببينيد در طول تاريخ، علم در بين ملتهاى دنيا دست به دست گشته؛ شما هيچ ملتى را پيدا نميکنيد که از اول تا آخر، دانش در اختيار آنها بوده؛ نه، اين يکى از سنتهاى خداست. در اين مسابقهى در بين جوامع بشرى - ملتها مسابقه دارند و از هم جلو ميزنند - از لحاظ دانش يک وقتى شرق جلو بود، يک وقتى کشورهاى اسلامى جلو بودند و يک وقتى بخصوص کشور ايران جلو بود؛ همين حالتى که امروز شما در بعضى از کشورهاى غربى مشاهده ميکنيد که از لحاظ علم در رتبهى بالائى هستند و ديگران بايد سرشان را بالا کنند تا آنها را ببينند، يک روز کشور شما همين حالت را داشت و کشورهاى اروپائى و کشورهاى شرقى و غربى بايد به بالا نگاه ميکردند تا ميتوانستند دانشمند ايرانى را ببينند؛ دانشمندان عظيمى که نه فقط در علم، حتّى در فناورى - فناوريهاى متناسب با آن روز - از همهى دنيا جلو بودند. يک روزى اينجورى بوده؛ يک روز هم غربيها جلو افتادند.
اما يک نکتهى مهمى است که از زمانى که غربيها جلو افتادند، از اين برترىِ علمى، براى مقاصد سياسى و اقتصادىِ سلطهگرانه استفاده کردند؛ استعمار به وجود آمد. استعمار قبلاً وجود نداشت. معناى استعمار اين است که يک کشورى با هزارها کيلومتر فاصله، دستاندازى کند به يک کشورى که منبع ثروت است - مثلاً شبه قارهى هند - و آنجا را به قدرت شمشير و به قدرت سلاح پيشرفته، در اختيار خودش بگيرد. خب ميدانيد، انگليس هم محاط به درياست. انگليسيها چون در کار کشتيرانى و دريانوردى يک مهارتى پيدا کرده بودند؛ اين دريانوردى را توسعه دادند، خطرپذيرى کردند، ريسکپذيرى کردند، آمدند هندوستان را پيدا کردند و بر آن تسلط پيدا کردند؛ اينجا از برترى علمىِ خودشان استفادهى سياسى کردند! کارى که تا آن زمان هيچ کدام از کشورهاى گوناگونى که داراى برترى علمى بودند، نکرده بودند. هم انگليسيها، هم بلژيکيها، هم هلنديها، اينهائى که طرف منطقهى شرق و منطقهى شبه قارهى هند رفتند و اولبار استعمار را راه انداختند، و هم آن کسانى که بعد رفتند آفريقا را گرفتند - گروهى از کشورهاى اروپائى مثل پرتغال - اينها از قدرت پيشرفتِ علمى و توانائى علميشان، استفادهى سياسى کردند؛ يعنى استعمار را به وجود آوردند. وقتى استعمار به وجود آمد، سرنوشت آن ملت استعمارزده در دست آن ملت استعمارگر قرار گرفت؛ از اين استفاده کردند براى اينکه آنها را در جهالت نگه دارند و تا آنجائى که البته ميتوانستند، مسابقهى علمى را متوقف کردند!
اين اتفاقى است که افتاده و کارى است که شده. خب، اين سوء استفادهى از علم بود. دنيا تحولات دارد؛ انسانها در يک حدى محدود نميمانند و انسان را نميشود زندانى کرد. بالاخره جوشش استعداد انسانى - چه در زمينهى علمى، چه در زمينهى سياسى - کار خودش را ميکند، و کرد. حرکتهاى فراوانى از طرف مردم در جاهاى مختلف دنيا به وجود آمد. وضع امروز دنيا اين است که قدرتهائى که داراى پيشرفت علمى هستند، سعى ميکنند اين پيشرفت را به صورت انحصارى نگه دارند. شماها خوب ميدانيد، بخشهائى از دانش در کشورهاى پيشرفتهى غربى هست که مطلقاً اجازهى دسترسى به آنها به کسانى خارج از محدودهى خودشان داده نمىشود؛ يعنى اختصاصى است. مثل اين سندهائى که وقتى کهنه شد، منتشرش ميکنند؛ دانشى هم که در اختيار آنهاست، وقتى از آن مرحلهى اهميت و درجهى اوّلى افتاد، آن وقت اجازه ميدهند ديگرى دست پيدا کند؛ آن وقتى که خودشان به يک مرحلهى بالاترى رسيده باشند. اينجورىاند و در زمينهى علم، انحصارطلبند.
خب، در اين دنيا براى به هم زدن اين سلطه، بايد يک حرکت علمى کرد. نظام جمهورى اسلامى که از لحاظ ارزشگذارى و نظام ارزشى، نقطهى مقابل آن چيزى است که امروز سلطهگران غربى دنبالش هستند - و خب، موفق هم شده؛ از لحاظ سياسى موفق شده؛ خودش را تثبيت کرده؛ عليه توطئهها سى سال ايستادگى کرده و در ابعاد مختلف خودش را پيش برده - براى اينکه بتواند هدفهاى خودش را تأمين بکند - که آن هدفها، هدفهاى والاى انسانى است که هر انسانى آنها را قبول دارد - بايد دنبال علم برود؛ اين است که من گفتهام امروز يکى از پايهاىترين گفتمانهاى کنونى کشور ما بايد گفتمان پيشرفت علم و فناورى باشد؛ اين برو برگرد ندارد. بدون اينکه ما به دنبال پيشرفت علمى و رشد علمى و افزايش توان علمى باشيم، و بدون اينکه اين امکان علمى را در سطح زندگى خودمان بياوريم و زندگى مادى را اعتلاء بدهيم، امکان مقابلهى با آن قدرتها وجود ندارد. اين پرچمى که در دست جمهورى اسلامى است، در اين صورت در اهتزاز و سرپا خواهد ماند و پيروز خواهد شد. خب، در اين زمينه من شايد يک مقدارى بيش از اندازهى لازم صحبت کردم؛ به خاطر اينکه تصور نمىکردم اين فکر و ذهنيت در جوانهاى نخبه باشد که علم و فناورى چه فايدهاى دارد؛ لذا يک مقدارى در اين زمينه بيشتر توضيح دادم.
ببينيد، علم مايهى قدرت و ثروت است. اگر کشور شما و نظام جمهورى اسلامى بايد به اين قدرت و اقتدار دست پيدا کند تا بتواند از ملت خود، از کشور خود، از ارزشهاى خود و از نظام خود پشتيبانى کند و مصونيت ببخشد - که قدرت فايدهاش اين است؛ اقتدار براى زورگوئى به ديگران نيست، براى جلوگيرى از زورگوئى ديگران است - و اگر در کنار اين به ثروت احتياج دارد تا بتواند مشکلات گوناگونى را که ميراث سالها حکومت استبدادى در اين کشور است برطرف کند، بايد علم را به دست بياورد. براى يک ملت، علم وسيلهاى است براى رسيدن به اقتدار ملى و ثروت ملى.
خوشبختانه ما در اين زمينه امکانات زيادى داريم. اگر درست محاسبه بشود، شايد بتوان گفت واقعاً حدود صد و پنجاه سال ملت ايران را متوقف نگه داشتند. اين استعداد جوشانى را که شما امروز مىبينيد، اين مال امروز نيست؛ هميشه نسلهاى ايرانى اين استعداد را داشتهاند. اينها به دلايل مختلف متوقف مانده؛ عمدهاش هم به خاطر حاکميت حکومتهاى مستبد و جائر در همهى زمانها - و بخصوص در اين برههى آخر، به اضافه شدنِ وابستگى و فساد - بوده. اين عقبماندگى وجود دارد. ليکن استعداد ملت ايران، يک استعدادِ از متوسط بالاتر است؛ اين را ما بارها گفتهايم. بعضيها خيال کردند که ما اين را ادعا ميکنيم؛ حالا بتدريج در سطح جهان هم دارد اين معنا منعکس ميشود. گواهيها و تصديقهاى جهانى نسبت به هوش بسيار زياد ايرانى، مکرر در جاهاى گوناگونى دارد تکرار ميشود. توى مجلات آمريکائى مينويسند و بخصوص از بعضى از دانشگاههاى ما اسم مىآورند. البته اين اسمآوردنها مغرضانه است؛ آن دانشگاهى که آنها اسم مىآورند - چه در تهران، چه در اصفهان - اينها دانشگاههاى برترند، شکى نيست؛ اما نام آوردن آنها مغرضانه است؛ چون دانشگاه بر پايهى نيروى انسانى است: دانشجو و استاد و البته مديريت. هم دانشجو و هم استاد، از همين نسلهاى ايرانى هستند؛ بنابراين، اين عموميت دارد و مخصوص دانشگاه خاصى نيست. در هر جائى که تلاشى صورت بگيرد، همين برجستگى نمايان خواهد شد که آنها در مواردى به آن اعتراف ميکنند. بنابراين ما از اين امکان بسيار بالاى انسانى برخورداريم؛ يعنى هوش و استعدادِ از متوسط بالاترِ انسانى در ايران.
اين ميتواند عقبماندگى را جبران کند. اين سالهائى که شما راه افتاديد و اين کاروان علم در کشور حرکت کرده، دستاوردهاى بسيار زيادى داشته. همين تقريباً ده دوازده سال اخير که اين تفکر علمگرائى و دنبال علم رفتن و نهضت توليد علم و نهضت نرمافزارى و مسئلهى نخبهپرورى در کشور شروع شده، تا امروز ما خيلى پيشرفت کردهايم. اين پيشرفتها مغتنم است.
من البته قانع نيستم. نه اينکه تصور کنيد بنده حالا خيال ميکنم ما به مقصود رسيدهايم؛ نه، خيلى کار دارد تا اين عقبماندگى تاريخى و طولانى جبران بشود. بخصوص که ما تنها هستيم؛ ما تنها هستيم! کسى از نظام اسلامى و انديشهى اسلامى حمايت نميکند. اين چينيها - که الان شما مشاهده کرديد و در جريان المپيک در پکن، يک گوشهاى از توانائيهاى فنى چينيها نشان داده شد و در واقع رو شد - خيلى پيشرفتهاى خوبى دارند از لحاظ علمى؛ اما توجه داشته باشيد، اينها در سال 1948 - که چين جديد و چين کمونيست در آن سال تشکيل شده - هيچ چيز نداشتند! وليکن شوروى - يک حکومت باسابقهتر از لحاظ ايدئولوژى، و با سابقهى بسيار بيشتر از لحاظ پيشرفتهاى علمى و فنى - هر چه داشت در اختيار چين قرار داد؛ زمان استالين هم بود. وجود يک کشور عظيم مثل چين - البته آن وقت جمعيتش مثل حالا نبود؛ اما بالاخره کشور بزرگ، پهناور و پرجمعيتى بود - در کنار کشور بزرگ شوروى و در قلب آسيا، براى شوروى کمونيستىِ آن روز خيلى باارزش بود. هر چه داشتند، در اختيار چينيها گذاشتند؛ حتّى انرژى هستهاى را. انرژى هستهاى را جوانهاى ما خودشان به دست آوردند. چينيها انرژى هستهاى را مثل يک هديهاى از روسها گرفتند؛ کمااينکه به کرهى شمالى هم دادند؛ هم چينيها دادند، هم روسها دادند. ببينيد پيشرفتهاى کشورهائى مثل چين، به برکت حمايتهاى فوقالعاده و استثنائى کشورهاى ديگر بود. هند هم همينجور است؛ البته از جهات ديگرى. آن وقتى که بين روسيه و چين اختلاف به وجود آمد - ميدانيد ديگر، تا چند ده سال متمادى بعد از دورهى استالين، بين اين دو کشور بزرگ کمونيستى اختلاف شديد و عميقى بود؛ مثل اختلاف شرق و غرب و شايد هم يک خرده تندتر - اين اختلاف موجب شد که روسها آمدند به کمک هنديها که همسايهى چين بود؛ چينيها هم رفتند به کمک پاکستان که رقيب هند بود! يعنى عوامل سياسى در يارگيريها تأثير گذاشت. آن وقت چينيها انرژى هستهاى را دادند به پاکستان؛ روسها هم انرژى هستهاى و بسيارى از پيشرفتها را دادند به هند. يعنى هم هند، هم پاکستان، دستاوردهايشان را از ديگران گرفتند.
من هر چه نگاه ميکنم، مىبينم هيچ کشورى از اين کشورهائى که در زمينههاى مختلف چنين پيشرفتهائى پيدا کردهاند، مثل کشور ما نيست! ما مظلومانه، تنها و در بين اين همه دشمنيها - در حالى که هم شرقِ کمونيستى و هم غربِ سرمايهدارى با ما به جد دشمن بودند؛ اروپا هم که مايل بود يک نقش مثلاً ميانهاى ايفا کند، هيچگونه کمکى به ما نکرد، بلکه ضربه هم زد - اين جوانهاى باهوش و زيرک و احياناً بسيار زبل از ميان ملت ما، توانستند اين نهالها را رشد بدهند و به ثمر برسانند. کارهاى بزرگى شده؛ اين خيلى اميدبخش است. در آينده هم ميتوانيد اين کارها را انجام بدهيد. لذا من نگاهم به آينده، نگاه خيلى خوبى است؛ اگرچه وضع کنونى را قابل تحسين ميدانم، اما به هيچ وجه قناعت به اين وضع را مجاز نميشمارم، براى هيچ کس: نه براى دولتيها، نه براى خود شما جوانها، نه براى اساتيدتان. ما هنوز خيلى بايد راه برويم؛ خيلى بايد حرکت کنيم. فاصلهى ما هنوز با آن قلهها - حتّى، برخى پائينتر از قلهها - زياد است. بايد اين فاصلهها را طى کنيم.
البته اينها ثروت و پول لازم دارد؛ پول را هم از همين راه بايد به دست بياوريم. دوستان اشاره کردند - اغلب اين نکاتى که دوستان گفتند، نکات درستى است؛ در محاسبات ما و در يادداشتهائى که به ما دادند، همهى اين نکات وجود دارد - ثروت را از همين راه بايد به دست بياوريم. آن روزى که ما بتوانيم درآمد کشور را از راه دانشمان به دست بياوريم و درِ چاههاى نفت را پلمب کنيم، آن روز براى ما روز خوبى است. امروز ما داريم از ذخائرمان ميخوريم. بيشتر بودجهى کشور از نفت است. نفت ذخيرهى ماست. گنجينهمان را داريم تخليه ميکنيم؛ از روى ناچارى. بايد روزى برسد که بتوانيم از دانش خود نان بخوريم و اين ملت بتواند از دانش خود ثروت توليد کند. آن وقت خودِ آن ثروت به پيشرفت دانش کمک خواهد کرد. يک همافزائى پى در پى دارند: علم به ثروت کمک ميکند، ثروت به علم کمک ميکند؛ دائماً همافزائى به وجود مىآيد. ما بايد دنبال اين روز باشيم.
البته جهتگيريها، بايد جهتگيريهاى درست و معنوى و الهى باشد؛ همچنان که در اظهارات خيلى از اين جوانهاى عزيز هم همين را ديديم؛ اين گرايشهاى عزيز در بين اين جوانها، حقيقتاً دل انسان را روشن ميکند و خرسند ميکند. نکات خوبى گفته شد؛ در ذهن بنده هم بود، من هم ميخواهم همينها را تأکيد بکنم. خب، خوشبختانه بنياد نخبگان و آقاى دکتر واعظزاده، الحمدللَّه خيلى خوب فعالند؛ من خيلى خوشحالم از اين که حرکت را شروع کردهاند، کار را آغاز کردهاند؛ ليکن بايد به ضعفهائى که وجود دارد توجه کنند و پى در پى ضعفها را بر طرف کنند.
يکى از ضعفها ناهماهنگيهاست؛ در بخشهاى مرتبط با دانش و علم و فناورى، بايستى هماهنگى کامل بوجود بيايد. ما مسئلهى ارتباط صنعت و دانشگاه را مطرح کرديم - که خب، الحمدللَّه در اين زمينه دارد کار ميشود و بيشتر هم کار خواهد شد؛ حالا مسئولين مطالبى هم دربارهى ارتباط نخبگان با مراکز تحقيقاتى يا با صنايع و امثال اينها، با ما در ميان گذاشتند که مژدهبخش است و انشاءاللَّه در وقت خودش به شما گفته خواهد شد و اطلاع خواهند داد - ليکن هماهنگى بين خود مراکز علمى خيلى لازم است؛ يعنى دو وزارت علوم و بهداشت با همين معاونت علمى و فناورى رئيسجمهور و بنياد نخبگان و سازمان پژوهشهاى علمى و صنعتى و هر بخشى از بخشها که در اين زمينهها همکارى ميکنند، يک ارتباط و همکارى و همافزائىِ دائم لازم است که مبادا اينها کار هم را خنثى بکنند يا حلقههاى مفقوده و خلأهائى در اين زمينه - از قبيل همين که يک خانمى راجع به مشکل جوانهاى خوارزمى بيان کردند - بوجود بيايد.
يک چيز ديگرى که من اينجا لازم است مطرح بکنم - اگر چه مخاطبش در واقع کس ديگرى است - مسئلهى بزرگداشت نخبگان و تکريم نخبگان است. در اين زمينه، در واقع رسانههاى ما و بخصوص رسانهى ملى و صدا و سيما، مخاطبند. خب، شما ملاحظه کنيد در تبليغاتى که انجام ميگيرد: هنرپيشهها و هنرپيشههاى خارجى و اسمهاى گوناگون تبليغ و ترويج ميشوند. مثلاً مسابقه ميگذارند توى تلويزيون و سؤال ميکنند: اسم قهرمانِ اولِ فلان فيلم چى بود؟ اگر گفتى و بلد بودى برنده ميشوى! حالا ندانند اين را؛ مگر چه کسرى و چه نقصى وارد ميشود؟ فرض کنيد ميليونها نفر اين فيلم را نديدهاند و اين هنرمند يا اين بازيگر را نميشناسند؛ اين شد يک نقيصه؟ که شناخت او بشود يک امتياز؟! يا مثلاً ورزش. خب البته ميدانيد و بارها گفتهام، من از طرفداران ورزش قهرمانىام؛ يعنى من بر خلاف يک حرفى که گفته ميشد آقا! ورزش قهرمانى چيست؛ بنده گفتم که نه، ورزش قهرمانى لازم است. ورزش قهرمانى در واقع نخبهپرورىِ در باب ورزش است؛ اين ميشود يک قله؛ تا قله نباشد، دامنه نيست. وقتى يک قله درست شد، آن وقت دامنه - يعنى ورزش عمومى - شکل خواهد گرفت. بنابراين بنده به ورزش قهرمانى معتقدم؛ به اين قهرمانهائى هم که ميروند و پرچم کشورمان و سرود ملى کشورمان را اينجا و آنجا به چشم و گوش مردم دنيا ميرسانند، علاقهمندم؛ از آنها هم تشکر ميکنم؛ خيلى هم دوستشان ميدارم؛ گاهى هم پيش من مىآيند. اما حرف من اين است که چرا ما بايد يک نخبهى علمى را کمتر از يک نخبهى ورزشى بها بدهيم؟ ما چقدر نخبههاى علمى داريم که در قلهاند؛ چقدر نخبهى علمى داريم که اگر چنانچه دست کشورهاى ديگر به اينها برسد، آنها را فوراً ميقاپند و ميبرند؛ اينها را بايد تجليل کنيم.
حالا من از باب مثال مرحوم کاظمى آشتيانى را مثال ميزنم - حالا چون بارها اسم ايشان را بردهايم و از دنيا هم رفته، خدا ايشان را رحمت کند - يا همين جوان عزيزى که آقاى دکتر واعظزاده اسمش را آوردند - که پارسال اينجا در جمع ما بوده و امسال فوت کرده - خب، اينها تجليل بشوند، شناخته بشوند. ما نخبگان علمىِ تاريخىمان را هم ترويج نميکنيم؛ خيلى از مردم کشور ما علماى بزرگ و دانشمندان بزرگِ رشتههاى مختلف را نميشناسند؛ نه فقط در رشتهى فقه و فلسفه و علوم دينى، بلکه دانشمندانى که در رشتههاى رائجِ امروز دنيا - در فيزيک، در رياضى، در شيمى، در مکانيک - در تاريخ خود ما برجسته بودند و کارهاى بزرگى آن روز انجام دادند و بعضى از اختراعات آنها حتّى امروز مورد استفاده است. نه جوانهاى ما اسمهايشان را ميدانند، نه ترويجى از آنها ميشود، نه يادى از آنها ميشود! خيلى نقيصهى بزرگى است. اين هم بايستى حتماً اصلاح بشود.
خب، نکات گوناگون ديگرى هم وجود دارد که بعضىاش را هم دوستان گفتند. اين مسئلهى راه يافتن پروژههاى علمى به بازار مصرف؛ که از جملهى چيزهاى بسيار مهمى است که خب دولت بايد حتماً در اين زمينه کمک کند و بنا هم دارند کمک کنند؛ من اطلاع دارم. انشاءاللَّه در اين زمينه اقداماتى صورت بگيرد که محصول کارها تجارى بشود.
و آخرين مطلب - که ديگر حالا ظهر است و ظاهراً وقت اذان است - اينکه افتخار خدمت به کشور از راه علم را شماها خيلى قدر بدانيد. خدمت به کشور از راههاى مختلفى ممکن است؛ يکى از بهترين راههايش خدمت به کشور از راه علم است. خب، سياستمدارها هم خدمت به کشور ميکنند؛ مجاهدان راه خدا و رزمآوران ميدانهاى جنگ هم خدمت به کشور ميکنند، تجار و بازرگانان و بقيه هم خدمت به کشور ميکنند، صنعتگران هم خدمت به کشور ميکنند؛ اما يکى از راههاى برجستهى خدمت به کشور، از راه علم است؛ به همين دلائلى که قبلاً عرض شد که علم مايهى اقتدار ملى، مايهى قدرت کشور، مايهى ثروت کشور و مايهى سربلندى هر کشورى است. شما در درس خواندن و در حائز شدن رتبههاى بالاى علمى، اگر اين نيت را بکنيد، کارتان ميشود عبادت. يعنى کار انسان - يک کار واحد - با دو نيت مغاير، دو حالت گوناگون پيدا ميکند: گاهى همان کار ميشود عبادت، گاهى همان کار ميشود معصيت. نمازى که انسان ميخواند، اگر به قصد تقرب به خدا بخواند، توجهش به خدا باشد، با اخلاص نماز بخواند، اين بالاترين عبادتهاست؛ اگر همين نماز را براى ريا بخواند، اين نماز ميشود معصيت و خود آن نماز، ميشود گناه. ريا، گناه کبيره است؛ مصداقش هم ميشود همان نمازى که از روى ريا خوانده شد؛ نيت اينقدر مؤثر است. شما اگر چنانچه اين تحصيل را، اين تلاش علمى را، اين سعى براى به دست آوردن رتبههاى نخبگى را، براى خدمت به مردم و براى خدمت به کشور و براى سربلندى نظام اسلامى انجام بدهيد، بلاشک يکى از حسنات شما خواهد بود.
اميدواريم انشاءاللَّه خداوند متعال همهى شماها را توفيق بدهد و به شما کمک کند و انشاءاللَّه روز به روز بيشتر شاهد گسترش علم و تحقيق در کشور باشيم و ببينيم که جوانان مؤمن و جوانان صالح ما، توانستهاند در اين مسابقهى عظيم، پيشاپيش حرکت کنند. انشاءاللَّه خداوند همهى شماها را محفوظ بدارد.
والسّلام عليکم و رحمةاللَّه و برکاته
معاون علمي و فناوري رئيس جمهور به آماده شدن مقدمات تاسيس دفاتر نخبگان در چند استان اشاره کرد و افزود: برنامه ريزي براي تحت پوشش قرار دادن مخترعان واقعي، " نخبگان مديريتي، حوزوي و قرآني کشور" شناسائي استعداد هاي برتر از ابتداي ورود به مدرسه و ارتباط و هم انديشي گسترده تر بانخبگان خارج از کشور آغاز شده است.
سپس رهبر فرزانه انقلاب اظهار داشتند:
خيلى روز شيرين و ساعت خوشى براى بنده است که در جمع يک مجموعهى نخبه، زبده و اميدبخش براى آيندهى کشور، بنشينيم و راجع به يکى از اساسىترين و اصلىترين مسائل کشور - که مسئلهى پيشرفت علم و بر اساس آن پيشرفت فناورى است - بحث کنيم. همهى مطالبى هم که برادران و خواهران و جوانان عزيز ما آمديد اينجا و بيان کرديد، اين فکر را در انسان تقويت ميکند که جريان نخبهپرورى و توسعهى فکر سازنده در بين جوانان کشور، يک جريان رو به رشدى است؛ داراى پيشرفت است و آيندهى خوبى را نويد ميدهد. من حرفهاى دوستان در سال گذشته را هم کم و بيش در ياد دارم - غير از اينکه حالا يادداشت شده و ثبت شده - آنها هم همين جور است. نکاتى که به ذهن جوانان و نخبگان ما ميرسد که فکر ميکنند اينجا بايد مطرح و بيان کنند، براى ما شاخص است. انسان مىبيند که هم توجه و انگيزهها براى پيشرفت علم و اعتناء به اهميت علم و فناورى بيشتر شده، هم جهتگيريها با اهداف والاى نظام جمهورى اسلامى همخوانتر و منطبقتر شده است.
خب، حالا اين مطلب را من عرض بکنم - شايد پاسخى هم باشد به سؤالى که اين برادر عزيزمان در پايان جلسه مطرح کردند - که علم براى يک جامعهى انسانى، يک موهبت الهى است: هم علوم ارزشى و علوم معرفتى، و هم علومى که به انسان کمک ميکند تا در اين طبيعت عظيم و در اين خلقت شگفتآور خداى بزرگ، از گنجينههائى که خدا براى انسان در اين طبيعت قرار داده، بيشتر و بهتر استفاده کند. از اول پيدايش انسان، حرکت انسان به سمت پيدا کردن رموز طبيعت و کشف کردن کوچه پسکوچههاى تو در توى اين ساخت عظيم و بافت بزرگ به کار گرفته شده و اسلام و همهى اديان اين را تأييد ميکنند. شما نميتوانيد در هيچ دينى - بخصوص دين اسلام - يک تعبير و جملهاى پيدا کنيد که نشاندهندهى اين باشد که اين علوم دنيوى فايدهاى ندارد يا مضر است يا نبايد دنبالش رفت؛ بعکس، همهى اين دانشهائى که تا امروز بشر به آنها دست پيدا کرده - که وسيلهاى است براى اينکه انسان بتواند از اين حقيقتى که وجود دارد و اين طبيعتى که خدا براى ما آفريده، بهتر استفاده کند - و همچنين دانشهائى که تا امروز بشر به آنها دست پيدا نکرده - شايد دانشهاى بيشترى در آينده پيدا خواهد شد که حجم و کميت آنها از همهى دانشهاى بشرى از اول تا حالا بيشتر است و بشر در آينده به آنها دست پيدا خواهد کرد - همهى اين دانشها از نظر اسلام باارزش است.
خودِ علم ارزش است. اين ارزش را کسانى ميتوانند به ضد ارزش تبديل کنند که از او عليه منافع بشريت استفاده کنند؛ اما خودِ دانش يک ارزش است. به برکت دانش، معرفت خدا هم آسان ميشود. کسانى که داراى علماند، بيشتر ميتوانند حقانيت پيام پيغمبران و حقانيت پيام راستين اسلام را بفهمند. علم را با شهوات، با غرضها و با چيزهائى که در عالم مادى و گرايشهاى مادى وجود دارد، مخلوط نبايد کرد. آنى که آنجا بد است، او ضد ارزش حرکت کردنِ آنها و شهوانى و نفسانى بهرهگيرى کردن از علم است، نه خود علم. بنابراين علم يک ارزش است؛ در اين شک نکنيد. هم علوم معرفتى، علوم ارزشى، علوم حقيقى يا اعتبارىاى مثل فلسفه يا فقه يا امثال اينها خيلى با ارزش است و هم علومى که وسيلهى کشف دنياى موجودِ در اختيار بشر و کشف رازهاى آن و توانا شدن بر استفادهى بهتر از اين گنجينهى عظيم است.
اين دنيائى که در اختيار ماست، اين زمينى که در اختيار ماست، اين موادى که در اختيار ماست، اى بسا ميليونها برابر بهرهاى که امروز بشر از آنها استفاده ميکند، قابل بهرهبردارى باشد. از همين آب، از همين خاک، از همين مواد، از همين هوا، از همين موادى که در زير زمين هست و از همين چيزهائى که در اختيار ماست و ما ارزش اينها را نميدانيم، اى بسا بشر در آينده بهرههاى خيلى فراوانى ببرد. ما امروز نفت را ميسوزانيم؛ ممکن است در آينده، بهرهمندىهائى از نفت براى بشر به دست بيايد و به قدرى ارزشمند بشود که هيچ عاقلى حاضر نباشد يک قطرهى نفت را بسوزاند؛ به جاى آن از انرژيهاى ديگر استفاده کنند. شما ببينيد، امروز از زبالهى شما بازيافتِ مواد باارزش ميکنند. خب، زباله زباله است؛ اين يک مثال خيلى کوچک است. خيلى از چيزها هست که ممکن است از آنها استفاده بشود؛ به چه وسيله ميشود آنها را فهميد؟ به چه وسيله ميشود به راههاى دَه توى طبيعت پى برد و راه برد و از آنها استفاده کرد؟ به وسيلهى علم. اينى که پيغمبر ميفرمايد: «اطلبوا العلم و لو بالصّين»، نميخواهد بگويد برويد فلسفه يا فقه را از چين ياد بگيريد؛ برويد دانش را - هر دانشى؛ علم و آنچه که بر علم مترتب ميشود يعنى فناورى و توانائيهاى فراوان سرپنجهى بشرى - ياد بگيريد؛ اينها چيزهاى لازمى است. خب، اين يک مقدارى پرداختن به مسائل بديهى بود؛ يعنى بنده تصور هم نميکردم که در بين شما جوانان نخبه کسى باشد که در اين زمينه شک و ترديدى داشته باشد و تصور کند که حالا اسلام چه ميگويد.
سند چشمانداز هم مطلقاً يک قطعهاى از نگاههاى غربى نيست. ما جهت را عوض کردهايم. ببينيد، يک نکتهاى که شما جوانها خوب است به آن توجه کنيد، اين است که خيلى از چيزها هست که قالب آن ايرادى ندارد، اما جهتش اشکال دارد؛ ما در اسلام هم از اين قبيل چيزها داشتيم. همين حج و عمرهاى که شماها ميرويد و اينقدر دختر جوان ما و پسر جوان ما - با آن دلهاى پاکشان - تحت تأثير آن قرار ميگيرند، اين حج يک رسم جاهلى است و در جاهليت بوده. همين طوافى که شما ميکنيد، اين طواف را در دوران جاهليت ميکردند. در موسم حج، که موسم حج هم همين ماههاى حرام بود، از اطراف عربستان - حالا در بيرون عربستان کسى اعتقاد نداشت - راه مىافتادند و به مکه مىآمدند، براى اينکه اطراف کعبه طواف کنند. قالب کار، همين قالب کارى است که شما انجام ميدهيد؛ اما محتوا و جهت کار، صد و هشتاد درجه تفاوت دارد. امروز شما اطراف کعبه که حرکت ميکنيد، توحيد را داريد تجسم ميکنيد؛ حرکت عظيم عالم بر محور وجود خالق متعال؛ که اينجا يک حرکت سمبليک و يک حرکت نمادين به وجود آمد و کعبه شد مظهر توحيد در اسلام، و حج شد بهترين عامل براى توحيد کلمه در يک مجمع عظيم جهان اسلام؛ اين جهتِ امروز آن است. جهت جاهليت صد و هشتاد درجه تفاوت داشت و نقطهى مقابل اين بود؛ بتهاى گوناگونى بيرون کعبه و درون کعبه آويخته بودند؛ کسانى که مىآمدند و دور کعبه حرکت ميکردند، در واقع دلباخته و دلبستهى آن بت بودند و از خداى واحدِ احد چيزى نميفهميدند. خودِ اين حرکت کردن هم نه فقط آنها را به هم نزديک نميکرد، آنها را از هم دور ميکرد؛ چون دلبستگىهايشان با هم فرق داشت؛ يکى به خاطر فلان بت دور کعبه ميگشت و ديگرى به خاطر فلان بت ديگر که همهى اينها توى کعبه جمع بودند. پيغمبر حج و طواف و سعى را مطلقاً تغيير نداد - اين قالب حفظ شد - جهت آن را صد و هشتاد درجه عوض کرد؛ حجى که مظهر شرک و بتپرستى و خرافهپرستى و عصبيت و جهالت محض بود، تبديل شد به مظهر توحيد، مظهر صفا، مظهر اخلاص و دلباختگى در مقابل ذات اقدس الهى.
قالبها اشکالى ندارند. تکنولوژى هستهاى هيچ گناهى نکرده، گناه مال آن کسى است که جهت او را جهت تخريب انسانها قرار ميدهد. يا مثلاً فناوريهاى پيشرفتهى نانو، يا صنايع الکترونيک بسيار پيشرفته و آيروديناميک و امثال اينها گناهى ندارند؛ اينها خيلى خوبند و ابزارهائى هستند براى اينکه انسان بتواند در دنيا از منابع و فرصتهائى که خدا در اين طبيعت قرار داده، به بهترين وجهى استفاده کند. گناه مال آن کسانى است که از اين نعمت خدادادى و از اين گنجينهى الهى، براى زورگوئى به بشر، تسلط به ديگران و پامال کردن حقوق ديگران استفاده ميکنند. شما که مبناى خوبى داريد، شما که به خدا معتقديد، شما که به کرامت انسان معتقديد، شما که با ظلم و غصب و تعدى و تجاوز مخالفيد، شما که استکبار و جامعهها يا حکومتهاى برآمدهى از شهوات شخصى و جمعى را تقبيح ميکنيد، شما اين علوم را ياد بگيريد تا ارزشهاى خودتان را در دنيا ترويج کنيد و معارف خودتان را در دنيا حاکم کنيد. اين چيز بدى است؟! يک نفر سوار هواپيما ميشود و براى عياشى و هرزگى، به فلان شهرِ فلان کشور ميرود؛ يک نفر هم سوار همين هواپيما ميشود، ميرود براى زيارت خانهى خدا؛ اين هواپيما که گناهى ندارد؛ جهتها فرق ميکند. شما دانش و فناورى را فرا بگيريد و از هوش ويژهاى که در شما هست - که من حالا اشاره خواهم کرد و بعضى از دوستان هم گفتند - استفاده کنيد، براى اينکه در اين جهت، قله را فتح کنيد. آنوقت از اين موقعيت و از اين فرصت، براى نشر ارزشهاى حقيقى - به جاى ارزشهاى دروغين، به جاى نفسانيات، به جاى هرزگى، به جاى سلطهى زر و زور بر سرنوشت بشر - استفاده کنيد.
امروز بيش از دو ميليارد انسان در دنيا گرسنهاند! اين شوخى است؟ امروز ملتهائى بر روى طلا راه ميروند، ولى شکمشان گرسنه است. نظام جهانى نظام سلطه است؛ نظام استکبار است؛ نظام ظلم است. به چه وسيله آمريکا به اينجا رسيد؟ چه طور توانست اينجور به دنيا زورگوئى کند؟ چون دانش داشت و از دانش استفاده کرد. غربيها در اين مسابقهى جهانىاى که در طول تاريخ وجود داشته، سوء استفاده کردند.
ببينيد در طول تاريخ، علم در بين ملتهاى دنيا دست به دست گشته؛ شما هيچ ملتى را پيدا نميکنيد که از اول تا آخر، دانش در اختيار آنها بوده؛ نه، اين يکى از سنتهاى خداست. در اين مسابقهى در بين جوامع بشرى - ملتها مسابقه دارند و از هم جلو ميزنند - از لحاظ دانش يک وقتى شرق جلو بود، يک وقتى کشورهاى اسلامى جلو بودند و يک وقتى بخصوص کشور ايران جلو بود؛ همين حالتى که امروز شما در بعضى از کشورهاى غربى مشاهده ميکنيد که از لحاظ علم در رتبهى بالائى هستند و ديگران بايد سرشان را بالا کنند تا آنها را ببينند، يک روز کشور شما همين حالت را داشت و کشورهاى اروپائى و کشورهاى شرقى و غربى بايد به بالا نگاه ميکردند تا ميتوانستند دانشمند ايرانى را ببينند؛ دانشمندان عظيمى که نه فقط در علم، حتّى در فناورى - فناوريهاى متناسب با آن روز - از همهى دنيا جلو بودند. يک روزى اينجورى بوده؛ يک روز هم غربيها جلو افتادند.
اما يک نکتهى مهمى است که از زمانى که غربيها جلو افتادند، از اين برترىِ علمى، براى مقاصد سياسى و اقتصادىِ سلطهگرانه استفاده کردند؛ استعمار به وجود آمد. استعمار قبلاً وجود نداشت. معناى استعمار اين است که يک کشورى با هزارها کيلومتر فاصله، دستاندازى کند به يک کشورى که منبع ثروت است - مثلاً شبه قارهى هند - و آنجا را به قدرت شمشير و به قدرت سلاح پيشرفته، در اختيار خودش بگيرد. خب ميدانيد، انگليس هم محاط به درياست. انگليسيها چون در کار کشتيرانى و دريانوردى يک مهارتى پيدا کرده بودند؛ اين دريانوردى را توسعه دادند، خطرپذيرى کردند، ريسکپذيرى کردند، آمدند هندوستان را پيدا کردند و بر آن تسلط پيدا کردند؛ اينجا از برترى علمىِ خودشان استفادهى سياسى کردند! کارى که تا آن زمان هيچ کدام از کشورهاى گوناگونى که داراى برترى علمى بودند، نکرده بودند. هم انگليسيها، هم بلژيکيها، هم هلنديها، اينهائى که طرف منطقهى شرق و منطقهى شبه قارهى هند رفتند و اولبار استعمار را راه انداختند، و هم آن کسانى که بعد رفتند آفريقا را گرفتند - گروهى از کشورهاى اروپائى مثل پرتغال - اينها از قدرت پيشرفتِ علمى و توانائى علميشان، استفادهى سياسى کردند؛ يعنى استعمار را به وجود آوردند. وقتى استعمار به وجود آمد، سرنوشت آن ملت استعمارزده در دست آن ملت استعمارگر قرار گرفت؛ از اين استفاده کردند براى اينکه آنها را در جهالت نگه دارند و تا آنجائى که البته ميتوانستند، مسابقهى علمى را متوقف کردند!
اين اتفاقى است که افتاده و کارى است که شده. خب، اين سوء استفادهى از علم بود. دنيا تحولات دارد؛ انسانها در يک حدى محدود نميمانند و انسان را نميشود زندانى کرد. بالاخره جوشش استعداد انسانى - چه در زمينهى علمى، چه در زمينهى سياسى - کار خودش را ميکند، و کرد. حرکتهاى فراوانى از طرف مردم در جاهاى مختلف دنيا به وجود آمد. وضع امروز دنيا اين است که قدرتهائى که داراى پيشرفت علمى هستند، سعى ميکنند اين پيشرفت را به صورت انحصارى نگه دارند. شماها خوب ميدانيد، بخشهائى از دانش در کشورهاى پيشرفتهى غربى هست که مطلقاً اجازهى دسترسى به آنها به کسانى خارج از محدودهى خودشان داده نمىشود؛ يعنى اختصاصى است. مثل اين سندهائى که وقتى کهنه شد، منتشرش ميکنند؛ دانشى هم که در اختيار آنهاست، وقتى از آن مرحلهى اهميت و درجهى اوّلى افتاد، آن وقت اجازه ميدهند ديگرى دست پيدا کند؛ آن وقتى که خودشان به يک مرحلهى بالاترى رسيده باشند. اينجورىاند و در زمينهى علم، انحصارطلبند.
خب، در اين دنيا براى به هم زدن اين سلطه، بايد يک حرکت علمى کرد. نظام جمهورى اسلامى که از لحاظ ارزشگذارى و نظام ارزشى، نقطهى مقابل آن چيزى است که امروز سلطهگران غربى دنبالش هستند - و خب، موفق هم شده؛ از لحاظ سياسى موفق شده؛ خودش را تثبيت کرده؛ عليه توطئهها سى سال ايستادگى کرده و در ابعاد مختلف خودش را پيش برده - براى اينکه بتواند هدفهاى خودش را تأمين بکند - که آن هدفها، هدفهاى والاى انسانى است که هر انسانى آنها را قبول دارد - بايد دنبال علم برود؛ اين است که من گفتهام امروز يکى از پايهاىترين گفتمانهاى کنونى کشور ما بايد گفتمان پيشرفت علم و فناورى باشد؛ اين برو برگرد ندارد. بدون اينکه ما به دنبال پيشرفت علمى و رشد علمى و افزايش توان علمى باشيم، و بدون اينکه اين امکان علمى را در سطح زندگى خودمان بياوريم و زندگى مادى را اعتلاء بدهيم، امکان مقابلهى با آن قدرتها وجود ندارد. اين پرچمى که در دست جمهورى اسلامى است، در اين صورت در اهتزاز و سرپا خواهد ماند و پيروز خواهد شد. خب، در اين زمينه من شايد يک مقدارى بيش از اندازهى لازم صحبت کردم؛ به خاطر اينکه تصور نمىکردم اين فکر و ذهنيت در جوانهاى نخبه باشد که علم و فناورى چه فايدهاى دارد؛ لذا يک مقدارى در اين زمينه بيشتر توضيح دادم.
ببينيد، علم مايهى قدرت و ثروت است. اگر کشور شما و نظام جمهورى اسلامى بايد به اين قدرت و اقتدار دست پيدا کند تا بتواند از ملت خود، از کشور خود، از ارزشهاى خود و از نظام خود پشتيبانى کند و مصونيت ببخشد - که قدرت فايدهاش اين است؛ اقتدار براى زورگوئى به ديگران نيست، براى جلوگيرى از زورگوئى ديگران است - و اگر در کنار اين به ثروت احتياج دارد تا بتواند مشکلات گوناگونى را که ميراث سالها حکومت استبدادى در اين کشور است برطرف کند، بايد علم را به دست بياورد. براى يک ملت، علم وسيلهاى است براى رسيدن به اقتدار ملى و ثروت ملى.
خوشبختانه ما در اين زمينه امکانات زيادى داريم. اگر درست محاسبه بشود، شايد بتوان گفت واقعاً حدود صد و پنجاه سال ملت ايران را متوقف نگه داشتند. اين استعداد جوشانى را که شما امروز مىبينيد، اين مال امروز نيست؛ هميشه نسلهاى ايرانى اين استعداد را داشتهاند. اينها به دلايل مختلف متوقف مانده؛ عمدهاش هم به خاطر حاکميت حکومتهاى مستبد و جائر در همهى زمانها - و بخصوص در اين برههى آخر، به اضافه شدنِ وابستگى و فساد - بوده. اين عقبماندگى وجود دارد. ليکن استعداد ملت ايران، يک استعدادِ از متوسط بالاتر است؛ اين را ما بارها گفتهايم. بعضيها خيال کردند که ما اين را ادعا ميکنيم؛ حالا بتدريج در سطح جهان هم دارد اين معنا منعکس ميشود. گواهيها و تصديقهاى جهانى نسبت به هوش بسيار زياد ايرانى، مکرر در جاهاى گوناگونى دارد تکرار ميشود. توى مجلات آمريکائى مينويسند و بخصوص از بعضى از دانشگاههاى ما اسم مىآورند. البته اين اسمآوردنها مغرضانه است؛ آن دانشگاهى که آنها اسم مىآورند - چه در تهران، چه در اصفهان - اينها دانشگاههاى برترند، شکى نيست؛ اما نام آوردن آنها مغرضانه است؛ چون دانشگاه بر پايهى نيروى انسانى است: دانشجو و استاد و البته مديريت. هم دانشجو و هم استاد، از همين نسلهاى ايرانى هستند؛ بنابراين، اين عموميت دارد و مخصوص دانشگاه خاصى نيست. در هر جائى که تلاشى صورت بگيرد، همين برجستگى نمايان خواهد شد که آنها در مواردى به آن اعتراف ميکنند. بنابراين ما از اين امکان بسيار بالاى انسانى برخورداريم؛ يعنى هوش و استعدادِ از متوسط بالاترِ انسانى در ايران.
اين ميتواند عقبماندگى را جبران کند. اين سالهائى که شما راه افتاديد و اين کاروان علم در کشور حرکت کرده، دستاوردهاى بسيار زيادى داشته. همين تقريباً ده دوازده سال اخير که اين تفکر علمگرائى و دنبال علم رفتن و نهضت توليد علم و نهضت نرمافزارى و مسئلهى نخبهپرورى در کشور شروع شده، تا امروز ما خيلى پيشرفت کردهايم. اين پيشرفتها مغتنم است.
من البته قانع نيستم. نه اينکه تصور کنيد بنده حالا خيال ميکنم ما به مقصود رسيدهايم؛ نه، خيلى کار دارد تا اين عقبماندگى تاريخى و طولانى جبران بشود. بخصوص که ما تنها هستيم؛ ما تنها هستيم! کسى از نظام اسلامى و انديشهى اسلامى حمايت نميکند. اين چينيها - که الان شما مشاهده کرديد و در جريان المپيک در پکن، يک گوشهاى از توانائيهاى فنى چينيها نشان داده شد و در واقع رو شد - خيلى پيشرفتهاى خوبى دارند از لحاظ علمى؛ اما توجه داشته باشيد، اينها در سال 1948 - که چين جديد و چين کمونيست در آن سال تشکيل شده - هيچ چيز نداشتند! وليکن شوروى - يک حکومت باسابقهتر از لحاظ ايدئولوژى، و با سابقهى بسيار بيشتر از لحاظ پيشرفتهاى علمى و فنى - هر چه داشت در اختيار چين قرار داد؛ زمان استالين هم بود. وجود يک کشور عظيم مثل چين - البته آن وقت جمعيتش مثل حالا نبود؛ اما بالاخره کشور بزرگ، پهناور و پرجمعيتى بود - در کنار کشور بزرگ شوروى و در قلب آسيا، براى شوروى کمونيستىِ آن روز خيلى باارزش بود. هر چه داشتند، در اختيار چينيها گذاشتند؛ حتّى انرژى هستهاى را. انرژى هستهاى را جوانهاى ما خودشان به دست آوردند. چينيها انرژى هستهاى را مثل يک هديهاى از روسها گرفتند؛ کمااينکه به کرهى شمالى هم دادند؛ هم چينيها دادند، هم روسها دادند. ببينيد پيشرفتهاى کشورهائى مثل چين، به برکت حمايتهاى فوقالعاده و استثنائى کشورهاى ديگر بود. هند هم همينجور است؛ البته از جهات ديگرى. آن وقتى که بين روسيه و چين اختلاف به وجود آمد - ميدانيد ديگر، تا چند ده سال متمادى بعد از دورهى استالين، بين اين دو کشور بزرگ کمونيستى اختلاف شديد و عميقى بود؛ مثل اختلاف شرق و غرب و شايد هم يک خرده تندتر - اين اختلاف موجب شد که روسها آمدند به کمک هنديها که همسايهى چين بود؛ چينيها هم رفتند به کمک پاکستان که رقيب هند بود! يعنى عوامل سياسى در يارگيريها تأثير گذاشت. آن وقت چينيها انرژى هستهاى را دادند به پاکستان؛ روسها هم انرژى هستهاى و بسيارى از پيشرفتها را دادند به هند. يعنى هم هند، هم پاکستان، دستاوردهايشان را از ديگران گرفتند.
من هر چه نگاه ميکنم، مىبينم هيچ کشورى از اين کشورهائى که در زمينههاى مختلف چنين پيشرفتهائى پيدا کردهاند، مثل کشور ما نيست! ما مظلومانه، تنها و در بين اين همه دشمنيها - در حالى که هم شرقِ کمونيستى و هم غربِ سرمايهدارى با ما به جد دشمن بودند؛ اروپا هم که مايل بود يک نقش مثلاً ميانهاى ايفا کند، هيچگونه کمکى به ما نکرد، بلکه ضربه هم زد - اين جوانهاى باهوش و زيرک و احياناً بسيار زبل از ميان ملت ما، توانستند اين نهالها را رشد بدهند و به ثمر برسانند. کارهاى بزرگى شده؛ اين خيلى اميدبخش است. در آينده هم ميتوانيد اين کارها را انجام بدهيد. لذا من نگاهم به آينده، نگاه خيلى خوبى است؛ اگرچه وضع کنونى را قابل تحسين ميدانم، اما به هيچ وجه قناعت به اين وضع را مجاز نميشمارم، براى هيچ کس: نه براى دولتيها، نه براى خود شما جوانها، نه براى اساتيدتان. ما هنوز خيلى بايد راه برويم؛ خيلى بايد حرکت کنيم. فاصلهى ما هنوز با آن قلهها - حتّى، برخى پائينتر از قلهها - زياد است. بايد اين فاصلهها را طى کنيم.
البته اينها ثروت و پول لازم دارد؛ پول را هم از همين راه بايد به دست بياوريم. دوستان اشاره کردند - اغلب اين نکاتى که دوستان گفتند، نکات درستى است؛ در محاسبات ما و در يادداشتهائى که به ما دادند، همهى اين نکات وجود دارد - ثروت را از همين راه بايد به دست بياوريم. آن روزى که ما بتوانيم درآمد کشور را از راه دانشمان به دست بياوريم و درِ چاههاى نفت را پلمب کنيم، آن روز براى ما روز خوبى است. امروز ما داريم از ذخائرمان ميخوريم. بيشتر بودجهى کشور از نفت است. نفت ذخيرهى ماست. گنجينهمان را داريم تخليه ميکنيم؛ از روى ناچارى. بايد روزى برسد که بتوانيم از دانش خود نان بخوريم و اين ملت بتواند از دانش خود ثروت توليد کند. آن وقت خودِ آن ثروت به پيشرفت دانش کمک خواهد کرد. يک همافزائى پى در پى دارند: علم به ثروت کمک ميکند، ثروت به علم کمک ميکند؛ دائماً همافزائى به وجود مىآيد. ما بايد دنبال اين روز باشيم.
البته جهتگيريها، بايد جهتگيريهاى درست و معنوى و الهى باشد؛ همچنان که در اظهارات خيلى از اين جوانهاى عزيز هم همين را ديديم؛ اين گرايشهاى عزيز در بين اين جوانها، حقيقتاً دل انسان را روشن ميکند و خرسند ميکند. نکات خوبى گفته شد؛ در ذهن بنده هم بود، من هم ميخواهم همينها را تأکيد بکنم. خب، خوشبختانه بنياد نخبگان و آقاى دکتر واعظزاده، الحمدللَّه خيلى خوب فعالند؛ من خيلى خوشحالم از اين که حرکت را شروع کردهاند، کار را آغاز کردهاند؛ ليکن بايد به ضعفهائى که وجود دارد توجه کنند و پى در پى ضعفها را بر طرف کنند.
يکى از ضعفها ناهماهنگيهاست؛ در بخشهاى مرتبط با دانش و علم و فناورى، بايستى هماهنگى کامل بوجود بيايد. ما مسئلهى ارتباط صنعت و دانشگاه را مطرح کرديم - که خب، الحمدللَّه در اين زمينه دارد کار ميشود و بيشتر هم کار خواهد شد؛ حالا مسئولين مطالبى هم دربارهى ارتباط نخبگان با مراکز تحقيقاتى يا با صنايع و امثال اينها، با ما در ميان گذاشتند که مژدهبخش است و انشاءاللَّه در وقت خودش به شما گفته خواهد شد و اطلاع خواهند داد - ليکن هماهنگى بين خود مراکز علمى خيلى لازم است؛ يعنى دو وزارت علوم و بهداشت با همين معاونت علمى و فناورى رئيسجمهور و بنياد نخبگان و سازمان پژوهشهاى علمى و صنعتى و هر بخشى از بخشها که در اين زمينهها همکارى ميکنند، يک ارتباط و همکارى و همافزائىِ دائم لازم است که مبادا اينها کار هم را خنثى بکنند يا حلقههاى مفقوده و خلأهائى در اين زمينه - از قبيل همين که يک خانمى راجع به مشکل جوانهاى خوارزمى بيان کردند - بوجود بيايد.
يک چيز ديگرى که من اينجا لازم است مطرح بکنم - اگر چه مخاطبش در واقع کس ديگرى است - مسئلهى بزرگداشت نخبگان و تکريم نخبگان است. در اين زمينه، در واقع رسانههاى ما و بخصوص رسانهى ملى و صدا و سيما، مخاطبند. خب، شما ملاحظه کنيد در تبليغاتى که انجام ميگيرد: هنرپيشهها و هنرپيشههاى خارجى و اسمهاى گوناگون تبليغ و ترويج ميشوند. مثلاً مسابقه ميگذارند توى تلويزيون و سؤال ميکنند: اسم قهرمانِ اولِ فلان فيلم چى بود؟ اگر گفتى و بلد بودى برنده ميشوى! حالا ندانند اين را؛ مگر چه کسرى و چه نقصى وارد ميشود؟ فرض کنيد ميليونها نفر اين فيلم را نديدهاند و اين هنرمند يا اين بازيگر را نميشناسند؛ اين شد يک نقيصه؟ که شناخت او بشود يک امتياز؟! يا مثلاً ورزش. خب البته ميدانيد و بارها گفتهام، من از طرفداران ورزش قهرمانىام؛ يعنى من بر خلاف يک حرفى که گفته ميشد آقا! ورزش قهرمانى چيست؛ بنده گفتم که نه، ورزش قهرمانى لازم است. ورزش قهرمانى در واقع نخبهپرورىِ در باب ورزش است؛ اين ميشود يک قله؛ تا قله نباشد، دامنه نيست. وقتى يک قله درست شد، آن وقت دامنه - يعنى ورزش عمومى - شکل خواهد گرفت. بنابراين بنده به ورزش قهرمانى معتقدم؛ به اين قهرمانهائى هم که ميروند و پرچم کشورمان و سرود ملى کشورمان را اينجا و آنجا به چشم و گوش مردم دنيا ميرسانند، علاقهمندم؛ از آنها هم تشکر ميکنم؛ خيلى هم دوستشان ميدارم؛ گاهى هم پيش من مىآيند. اما حرف من اين است که چرا ما بايد يک نخبهى علمى را کمتر از يک نخبهى ورزشى بها بدهيم؟ ما چقدر نخبههاى علمى داريم که در قلهاند؛ چقدر نخبهى علمى داريم که اگر چنانچه دست کشورهاى ديگر به اينها برسد، آنها را فوراً ميقاپند و ميبرند؛ اينها را بايد تجليل کنيم.
حالا من از باب مثال مرحوم کاظمى آشتيانى را مثال ميزنم - حالا چون بارها اسم ايشان را بردهايم و از دنيا هم رفته، خدا ايشان را رحمت کند - يا همين جوان عزيزى که آقاى دکتر واعظزاده اسمش را آوردند - که پارسال اينجا در جمع ما بوده و امسال فوت کرده - خب، اينها تجليل بشوند، شناخته بشوند. ما نخبگان علمىِ تاريخىمان را هم ترويج نميکنيم؛ خيلى از مردم کشور ما علماى بزرگ و دانشمندان بزرگِ رشتههاى مختلف را نميشناسند؛ نه فقط در رشتهى فقه و فلسفه و علوم دينى، بلکه دانشمندانى که در رشتههاى رائجِ امروز دنيا - در فيزيک، در رياضى، در شيمى، در مکانيک - در تاريخ خود ما برجسته بودند و کارهاى بزرگى آن روز انجام دادند و بعضى از اختراعات آنها حتّى امروز مورد استفاده است. نه جوانهاى ما اسمهايشان را ميدانند، نه ترويجى از آنها ميشود، نه يادى از آنها ميشود! خيلى نقيصهى بزرگى است. اين هم بايستى حتماً اصلاح بشود.
خب، نکات گوناگون ديگرى هم وجود دارد که بعضىاش را هم دوستان گفتند. اين مسئلهى راه يافتن پروژههاى علمى به بازار مصرف؛ که از جملهى چيزهاى بسيار مهمى است که خب دولت بايد حتماً در اين زمينه کمک کند و بنا هم دارند کمک کنند؛ من اطلاع دارم. انشاءاللَّه در اين زمينه اقداماتى صورت بگيرد که محصول کارها تجارى بشود.
و آخرين مطلب - که ديگر حالا ظهر است و ظاهراً وقت اذان است - اينکه افتخار خدمت به کشور از راه علم را شماها خيلى قدر بدانيد. خدمت به کشور از راههاى مختلفى ممکن است؛ يکى از بهترين راههايش خدمت به کشور از راه علم است. خب، سياستمدارها هم خدمت به کشور ميکنند؛ مجاهدان راه خدا و رزمآوران ميدانهاى جنگ هم خدمت به کشور ميکنند، تجار و بازرگانان و بقيه هم خدمت به کشور ميکنند، صنعتگران هم خدمت به کشور ميکنند؛ اما يکى از راههاى برجستهى خدمت به کشور، از راه علم است؛ به همين دلائلى که قبلاً عرض شد که علم مايهى اقتدار ملى، مايهى قدرت کشور، مايهى ثروت کشور و مايهى سربلندى هر کشورى است. شما در درس خواندن و در حائز شدن رتبههاى بالاى علمى، اگر اين نيت را بکنيد، کارتان ميشود عبادت. يعنى کار انسان - يک کار واحد - با دو نيت مغاير، دو حالت گوناگون پيدا ميکند: گاهى همان کار ميشود عبادت، گاهى همان کار ميشود معصيت. نمازى که انسان ميخواند، اگر به قصد تقرب به خدا بخواند، توجهش به خدا باشد، با اخلاص نماز بخواند، اين بالاترين عبادتهاست؛ اگر همين نماز را براى ريا بخواند، اين نماز ميشود معصيت و خود آن نماز، ميشود گناه. ريا، گناه کبيره است؛ مصداقش هم ميشود همان نمازى که از روى ريا خوانده شد؛ نيت اينقدر مؤثر است. شما اگر چنانچه اين تحصيل را، اين تلاش علمى را، اين سعى براى به دست آوردن رتبههاى نخبگى را، براى خدمت به مردم و براى خدمت به کشور و براى سربلندى نظام اسلامى انجام بدهيد، بلاشک يکى از حسنات شما خواهد بود.
اميدواريم انشاءاللَّه خداوند متعال همهى شماها را توفيق بدهد و به شما کمک کند و انشاءاللَّه روز به روز بيشتر شاهد گسترش علم و تحقيق در کشور باشيم و ببينيم که جوانان مؤمن و جوانان صالح ما، توانستهاند در اين مسابقهى عظيم، پيشاپيش حرکت کنند. انشاءاللَّه خداوند همهى شماها را محفوظ بدارد.
والسّلام عليکم و رحمةاللَّه و برکاته
http://www.insf.org/NewsShow.php?NewsID=280
معاون علمي و فناوري رئيس جمهور به آماده شدن مقدمات تاسيس دفاتر نخبگان در چند استان اشاره کرد و افزود: برنامه ريزي براي تحت پوشش قرار دادن مخترعان واقعي، " نخبگان مديريتي، حوزوي و قرآني کشور" شناسائي استعداد هاي برتر از ابتداي ورود به مدرسه و ارتباط و هم انديشي گسترده تر بانخبگان خارج از کشور آغاز شده است.
سپس رهبر فرزانه انقلاب اظهار داشتند:
خيلى روز شيرين و ساعت خوشى براى بنده است که در جمع يک مجموعهى نخبه، زبده و اميدبخش براى آيندهى کشور، بنشينيم و راجع به يکى از اساسىترين و اصلىترين مسائل کشور - که مسئلهى پيشرفت علم و بر اساس آن پيشرفت فناورى است - بحث کنيم. همهى مطالبى هم که برادران و خواهران و جوانان عزيز ما آمديد اينجا و بيان کرديد، اين فکر را در انسان تقويت ميکند که جريان نخبهپرورى و توسعهى فکر سازنده در بين جوانان کشور، يک جريان رو به رشدى است؛ داراى پيشرفت است و آيندهى خوبى را نويد ميدهد. من حرفهاى دوستان در سال گذشته را هم کم و بيش در ياد دارم - غير از اينکه حالا يادداشت شده و ثبت شده - آنها هم همين جور است. نکاتى که به ذهن جوانان و نخبگان ما ميرسد که فکر ميکنند اينجا بايد مطرح و بيان کنند، براى ما شاخص است. انسان مىبيند که هم توجه و انگيزهها براى پيشرفت علم و اعتناء به اهميت علم و فناورى بيشتر شده، هم جهتگيريها با اهداف والاى نظام جمهورى اسلامى همخوانتر و منطبقتر شده است.
خب، حالا اين مطلب را من عرض بکنم - شايد پاسخى هم باشد به سؤالى که اين برادر عزيزمان در پايان جلسه مطرح کردند - که علم براى يک جامعهى انسانى، يک موهبت الهى است: هم علوم ارزشى و علوم معرفتى، و هم علومى که به انسان کمک ميکند تا در اين طبيعت عظيم و در اين خلقت شگفتآور خداى بزرگ، از گنجينههائى که خدا براى انسان در اين طبيعت قرار داده، بيشتر و بهتر استفاده کند. از اول پيدايش انسان، حرکت انسان به سمت پيدا کردن رموز طبيعت و کشف کردن کوچه پسکوچههاى تو در توى اين ساخت عظيم و بافت بزرگ به کار گرفته شده و اسلام و همهى اديان اين را تأييد ميکنند. شما نميتوانيد در هيچ دينى - بخصوص دين اسلام - يک تعبير و جملهاى پيدا کنيد که نشاندهندهى اين باشد که اين علوم دنيوى فايدهاى ندارد يا مضر است يا نبايد دنبالش رفت؛ بعکس، همهى اين دانشهائى که تا امروز بشر به آنها دست پيدا کرده - که وسيلهاى است براى اينکه انسان بتواند از اين حقيقتى که وجود دارد و اين طبيعتى که خدا براى ما آفريده، بهتر استفاده کند - و همچنين دانشهائى که تا امروز بشر به آنها دست پيدا نکرده - شايد دانشهاى بيشترى در آينده پيدا خواهد شد که حجم و کميت آنها از همهى دانشهاى بشرى از اول تا حالا بيشتر است و بشر در آينده به آنها دست پيدا خواهد کرد - همهى اين دانشها از نظر اسلام باارزش است.
خودِ علم ارزش است. اين ارزش را کسانى ميتوانند به ضد ارزش تبديل کنند که از او عليه منافع بشريت استفاده کنند؛ اما خودِ دانش يک ارزش است. به برکت دانش، معرفت خدا هم آسان ميشود. کسانى که داراى علماند، بيشتر ميتوانند حقانيت پيام پيغمبران و حقانيت پيام راستين اسلام را بفهمند. علم را با شهوات، با غرضها و با چيزهائى که در عالم مادى و گرايشهاى مادى وجود دارد، مخلوط نبايد کرد. آنى که آنجا بد است، او ضد ارزش حرکت کردنِ آنها و شهوانى و نفسانى بهرهگيرى کردن از علم است، نه خود علم. بنابراين علم يک ارزش است؛ در اين شک نکنيد. هم علوم معرفتى، علوم ارزشى، علوم حقيقى يا اعتبارىاى مثل فلسفه يا فقه يا امثال اينها خيلى با ارزش است و هم علومى که وسيلهى کشف دنياى موجودِ در اختيار بشر و کشف رازهاى آن و توانا شدن بر استفادهى بهتر از اين گنجينهى عظيم است.
اين دنيائى که در اختيار ماست، اين زمينى که در اختيار ماست، اين موادى که در اختيار ماست، اى بسا ميليونها برابر بهرهاى که امروز بشر از آنها استفاده ميکند، قابل بهرهبردارى باشد. از همين آب، از همين خاک، از همين مواد، از همين هوا، از همين موادى که در زير زمين هست و از همين چيزهائى که در اختيار ماست و ما ارزش اينها را نميدانيم، اى بسا بشر در آينده بهرههاى خيلى فراوانى ببرد. ما امروز نفت را ميسوزانيم؛ ممکن است در آينده، بهرهمندىهائى از نفت براى بشر به دست بيايد و به قدرى ارزشمند بشود که هيچ عاقلى حاضر نباشد يک قطرهى نفت را بسوزاند؛ به جاى آن از انرژيهاى ديگر استفاده کنند. شما ببينيد، امروز از زبالهى شما بازيافتِ مواد باارزش ميکنند. خب، زباله زباله است؛ اين يک مثال خيلى کوچک است. خيلى از چيزها هست که ممکن است از آنها استفاده بشود؛ به چه وسيله ميشود آنها را فهميد؟ به چه وسيله ميشود به راههاى دَه توى طبيعت پى برد و راه برد و از آنها استفاده کرد؟ به وسيلهى علم. اينى که پيغمبر ميفرمايد: «اطلبوا العلم و لو بالصّين»، نميخواهد بگويد برويد فلسفه يا فقه را از چين ياد بگيريد؛ برويد دانش را - هر دانشى؛ علم و آنچه که بر علم مترتب ميشود يعنى فناورى و توانائيهاى فراوان سرپنجهى بشرى - ياد بگيريد؛ اينها چيزهاى لازمى است. خب، اين يک مقدارى پرداختن به مسائل بديهى بود؛ يعنى بنده تصور هم نميکردم که در بين شما جوانان نخبه کسى باشد که در اين زمينه شک و ترديدى داشته باشد و تصور کند که حالا اسلام چه ميگويد.
سند چشمانداز هم مطلقاً يک قطعهاى از نگاههاى غربى نيست. ما جهت را عوض کردهايم. ببينيد، يک نکتهاى که شما جوانها خوب است به آن توجه کنيد، اين است که خيلى از چيزها هست که قالب آن ايرادى ندارد، اما جهتش اشکال دارد؛ ما در اسلام هم از اين قبيل چيزها داشتيم. همين حج و عمرهاى که شماها ميرويد و اينقدر دختر جوان ما و پسر جوان ما - با آن دلهاى پاکشان - تحت تأثير آن قرار ميگيرند، اين حج يک رسم جاهلى است و در جاهليت بوده. همين طوافى که شما ميکنيد، اين طواف را در دوران جاهليت ميکردند. در موسم حج، که موسم حج هم همين ماههاى حرام بود، از اطراف عربستان - حالا در بيرون عربستان کسى اعتقاد نداشت - راه مىافتادند و به مکه مىآمدند، براى اينکه اطراف کعبه طواف کنند. قالب کار، همين قالب کارى است که شما انجام ميدهيد؛ اما محتوا و جهت کار، صد و هشتاد درجه تفاوت دارد. امروز شما اطراف کعبه که حرکت ميکنيد، توحيد را داريد تجسم ميکنيد؛ حرکت عظيم عالم بر محور وجود خالق متعال؛ که اينجا يک حرکت سمبليک و يک حرکت نمادين به وجود آمد و کعبه شد مظهر توحيد در اسلام، و حج شد بهترين عامل براى توحيد کلمه در يک مجمع عظيم جهان اسلام؛ اين جهتِ امروز آن است. جهت جاهليت صد و هشتاد درجه تفاوت داشت و نقطهى مقابل اين بود؛ بتهاى گوناگونى بيرون کعبه و درون کعبه آويخته بودند؛ کسانى که مىآمدند و دور کعبه حرکت ميکردند، در واقع دلباخته و دلبستهى آن بت بودند و از خداى واحدِ احد چيزى نميفهميدند. خودِ اين حرکت کردن هم نه فقط آنها را به هم نزديک نميکرد، آنها را از هم دور ميکرد؛ چون دلبستگىهايشان با هم فرق داشت؛ يکى به خاطر فلان بت دور کعبه ميگشت و ديگرى به خاطر فلان بت ديگر که همهى اينها توى کعبه جمع بودند. پيغمبر حج و طواف و سعى را مطلقاً تغيير نداد - اين قالب حفظ شد - جهت آن را صد و هشتاد درجه عوض کرد؛ حجى که مظهر شرک و بتپرستى و خرافهپرستى و عصبيت و جهالت محض بود، تبديل شد به مظهر توحيد، مظهر صفا، مظهر اخلاص و دلباختگى در مقابل ذات اقدس الهى.
قالبها اشکالى ندارند. تکنولوژى هستهاى هيچ گناهى نکرده، گناه مال آن کسى است که جهت او را جهت تخريب انسانها قرار ميدهد. يا مثلاً فناوريهاى پيشرفتهى نانو، يا صنايع الکترونيک بسيار پيشرفته و آيروديناميک و امثال اينها گناهى ندارند؛ اينها خيلى خوبند و ابزارهائى هستند براى اينکه انسان بتواند در دنيا از منابع و فرصتهائى که خدا در اين طبيعت قرار داده، به بهترين وجهى استفاده کند. گناه مال آن کسانى است که از اين نعمت خدادادى و از اين گنجينهى الهى، براى زورگوئى به بشر، تسلط به ديگران و پامال کردن حقوق ديگران استفاده ميکنند. شما که مبناى خوبى داريد، شما که به خدا معتقديد، شما که به کرامت انسان معتقديد، شما که با ظلم و غصب و تعدى و تجاوز مخالفيد، شما که استکبار و جامعهها يا حکومتهاى برآمدهى از شهوات شخصى و جمعى را تقبيح ميکنيد، شما اين علوم را ياد بگيريد تا ارزشهاى خودتان را در دنيا ترويج کنيد و معارف خودتان را در دنيا حاکم کنيد. اين چيز بدى است؟! يک نفر سوار هواپيما ميشود و براى عياشى و هرزگى، به فلان شهرِ فلان کشور ميرود؛ يک نفر هم سوار همين هواپيما ميشود، ميرود براى زيارت خانهى خدا؛ اين هواپيما که گناهى ندارد؛ جهتها فرق ميکند. شما دانش و فناورى را فرا بگيريد و از هوش ويژهاى که در شما هست - که من حالا اشاره خواهم کرد و بعضى از دوستان هم گفتند - استفاده کنيد، براى اينکه در اين جهت، قله را فتح کنيد. آنوقت از اين موقعيت و از اين فرصت، براى نشر ارزشهاى حقيقى - به جاى ارزشهاى دروغين، به جاى نفسانيات، به جاى هرزگى، به جاى سلطهى زر و زور بر سرنوشت بشر - استفاده کنيد.
امروز بيش از دو ميليارد انسان در دنيا گرسنهاند! اين شوخى است؟ امروز ملتهائى بر روى طلا راه ميروند، ولى شکمشان گرسنه است. نظام جهانى نظام سلطه است؛ نظام استکبار است؛ نظام ظلم است. به چه وسيله آمريکا به اينجا رسيد؟ چه طور توانست اينجور به دنيا زورگوئى کند؟ چون دانش داشت و از دانش استفاده کرد. غربيها در اين مسابقهى جهانىاى که در طول تاريخ وجود داشته، سوء استفاده کردند.
ببينيد در طول تاريخ، علم در بين ملتهاى دنيا دست به دست گشته؛ شما هيچ ملتى را پيدا نميکنيد که از اول تا آخر، دانش در اختيار آنها بوده؛ نه، اين يکى از سنتهاى خداست. در اين مسابقهى در بين جوامع بشرى - ملتها مسابقه دارند و از هم جلو ميزنند - از لحاظ دانش يک وقتى شرق جلو بود، يک وقتى کشورهاى اسلامى جلو بودند و يک وقتى بخصوص کشور ايران جلو بود؛ همين حالتى که امروز شما در بعضى از کشورهاى غربى مشاهده ميکنيد که از لحاظ علم در رتبهى بالائى هستند و ديگران بايد سرشان را بالا کنند تا آنها را ببينند، يک روز کشور شما همين حالت را داشت و کشورهاى اروپائى و کشورهاى شرقى و غربى بايد به بالا نگاه ميکردند تا ميتوانستند دانشمند ايرانى را ببينند؛ دانشمندان عظيمى که نه فقط در علم، حتّى در فناورى - فناوريهاى متناسب با آن روز - از همهى دنيا جلو بودند. يک روزى اينجورى بوده؛ يک روز هم غربيها جلو افتادند.
اما يک نکتهى مهمى است که از زمانى که غربيها جلو افتادند، از اين برترىِ علمى، براى مقاصد سياسى و اقتصادىِ سلطهگرانه استفاده کردند؛ استعمار به وجود آمد. استعمار قبلاً وجود نداشت. معناى استعمار اين است که يک کشورى با هزارها کيلومتر فاصله، دستاندازى کند به يک کشورى که منبع ثروت است - مثلاً شبه قارهى هند - و آنجا را به قدرت شمشير و به قدرت سلاح پيشرفته، در اختيار خودش بگيرد. خب ميدانيد، انگليس هم محاط به درياست. انگليسيها چون در کار کشتيرانى و دريانوردى يک مهارتى پيدا کرده بودند؛ اين دريانوردى را توسعه دادند، خطرپذيرى کردند، ريسکپذيرى کردند، آمدند هندوستان را پيدا کردند و بر آن تسلط پيدا کردند؛ اينجا از برترى علمىِ خودشان استفادهى سياسى کردند! کارى که تا آن زمان هيچ کدام از کشورهاى گوناگونى که داراى برترى علمى بودند، نکرده بودند. هم انگليسيها، هم بلژيکيها، هم هلنديها، اينهائى که طرف منطقهى شرق و منطقهى شبه قارهى هند رفتند و اولبار استعمار را راه انداختند، و هم آن کسانى که بعد رفتند آفريقا را گرفتند - گروهى از کشورهاى اروپائى مثل پرتغال - اينها از قدرت پيشرفتِ علمى و توانائى علميشان، استفادهى سياسى کردند؛ يعنى استعمار را به وجود آوردند. وقتى استعمار به وجود آمد، سرنوشت آن ملت استعمارزده در دست آن ملت استعمارگر قرار گرفت؛ از اين استفاده کردند براى اينکه آنها را در جهالت نگه دارند و تا آنجائى که البته ميتوانستند، مسابقهى علمى را متوقف کردند!
اين اتفاقى است که افتاده و کارى است که شده. خب، اين سوء استفادهى از علم بود. دنيا تحولات دارد؛ انسانها در يک حدى محدود نميمانند و انسان را نميشود زندانى کرد. بالاخره جوشش استعداد انسانى - چه در زمينهى علمى، چه در زمينهى سياسى - کار خودش را ميکند، و کرد. حرکتهاى فراوانى از طرف مردم در جاهاى مختلف دنيا به وجود آمد. وضع امروز دنيا اين است که قدرتهائى که داراى پيشرفت علمى هستند، سعى ميکنند اين پيشرفت را به صورت انحصارى نگه دارند. شماها خوب ميدانيد، بخشهائى از دانش در کشورهاى پيشرفتهى غربى هست که مطلقاً اجازهى دسترسى به آنها به کسانى خارج از محدودهى خودشان داده نمىشود؛ يعنى اختصاصى است. مثل اين سندهائى که وقتى کهنه شد، منتشرش ميکنند؛ دانشى هم که در اختيار آنهاست، وقتى از آن مرحلهى اهميت و درجهى اوّلى افتاد، آن وقت اجازه ميدهند ديگرى دست پيدا کند؛ آن وقتى که خودشان به يک مرحلهى بالاترى رسيده باشند. اينجورىاند و در زمينهى علم، انحصارطلبند.
خب، در اين دنيا براى به هم زدن اين سلطه، بايد يک حرکت علمى کرد. نظام جمهورى اسلامى که از لحاظ ارزشگذارى و نظام ارزشى، نقطهى مقابل آن چيزى است که امروز سلطهگران غربى دنبالش هستند - و خب، موفق هم شده؛ از لحاظ سياسى موفق شده؛ خودش را تثبيت کرده؛ عليه توطئهها سى سال ايستادگى کرده و در ابعاد مختلف خودش را پيش برده - براى اينکه بتواند هدفهاى خودش را تأمين بکند - که آن هدفها، هدفهاى والاى انسانى است که هر انسانى آنها را قبول دارد - بايد دنبال علم برود؛ اين است که من گفتهام امروز يکى از پايهاىترين گفتمانهاى کنونى کشور ما بايد گفتمان پيشرفت علم و فناورى باشد؛ اين برو برگرد ندارد. بدون اينکه ما به دنبال پيشرفت علمى و رشد علمى و افزايش توان علمى باشيم، و بدون اينکه اين امکان علمى را در سطح زندگى خودمان بياوريم و زندگى مادى را اعتلاء بدهيم، امکان مقابلهى با آن قدرتها وجود ندارد. اين پرچمى که در دست جمهورى اسلامى است، در اين صورت در اهتزاز و سرپا خواهد ماند و پيروز خواهد شد. خب، در اين زمينه من شايد يک مقدارى بيش از اندازهى لازم صحبت کردم؛ به خاطر اينکه تصور نمىکردم اين فکر و ذهنيت در جوانهاى نخبه باشد که علم و فناورى چه فايدهاى دارد؛ لذا يک مقدارى در اين زمينه بيشتر توضيح دادم.
ببينيد، علم مايهى قدرت و ثروت است. اگر کشور شما و نظام جمهورى اسلامى بايد به اين قدرت و اقتدار دست پيدا کند تا بتواند از ملت خود، از کشور خود، از ارزشهاى خود و از نظام خود پشتيبانى کند و مصونيت ببخشد - که قدرت فايدهاش اين است؛ اقتدار براى زورگوئى به ديگران نيست، براى جلوگيرى از زورگوئى ديگران است - و اگر در کنار اين به ثروت احتياج دارد تا بتواند مشکلات گوناگونى را که ميراث سالها حکومت استبدادى در اين کشور است برطرف کند، بايد علم را به دست بياورد. براى يک ملت، علم وسيلهاى است براى رسيدن به اقتدار ملى و ثروت ملى.
خوشبختانه ما در اين زمينه امکانات زيادى داريم. اگر درست محاسبه بشود، شايد بتوان گفت واقعاً حدود صد و پنجاه سال ملت ايران را متوقف نگه داشتند. اين استعداد جوشانى را که شما امروز مىبينيد، اين مال امروز نيست؛ هميشه نسلهاى ايرانى اين استعداد را داشتهاند. اينها به دلايل مختلف متوقف مانده؛ عمدهاش هم به خاطر حاکميت حکومتهاى مستبد و جائر در همهى زمانها - و بخصوص در اين برههى آخر، به اضافه شدنِ وابستگى و فساد - بوده. اين عقبماندگى وجود دارد. ليکن استعداد ملت ايران، يک استعدادِ از متوسط بالاتر است؛ اين را ما بارها گفتهايم. بعضيها خيال کردند که ما اين را ادعا ميکنيم؛ حالا بتدريج در سطح جهان هم دارد اين معنا منعکس ميشود. گواهيها و تصديقهاى جهانى نسبت به هوش بسيار زياد ايرانى، مکرر در جاهاى گوناگونى دارد تکرار ميشود. توى مجلات آمريکائى مينويسند و بخصوص از بعضى از دانشگاههاى ما اسم مىآورند. البته اين اسمآوردنها مغرضانه است؛ آن دانشگاهى که آنها اسم مىآورند - چه در تهران، چه در اصفهان - اينها دانشگاههاى برترند، شکى نيست؛ اما نام آوردن آنها مغرضانه است؛ چون دانشگاه بر پايهى نيروى انسانى است: دانشجو و استاد و البته مديريت. هم دانشجو و هم استاد، از همين نسلهاى ايرانى هستند؛ بنابراين، اين عموميت دارد و مخصوص دانشگاه خاصى نيست. در هر جائى که تلاشى صورت بگيرد، همين برجستگى نمايان خواهد شد که آنها در مواردى به آن اعتراف ميکنند. بنابراين ما از اين امکان بسيار بالاى انسانى برخورداريم؛ يعنى هوش و استعدادِ از متوسط بالاترِ انسانى در ايران.
اين ميتواند عقبماندگى را جبران کند. اين سالهائى که شما راه افتاديد و اين کاروان علم در کشور حرکت کرده، دستاوردهاى بسيار زيادى داشته. همين تقريباً ده دوازده سال اخير که اين تفکر علمگرائى و دنبال علم رفتن و نهضت توليد علم و نهضت نرمافزارى و مسئلهى نخبهپرورى در کشور شروع شده، تا امروز ما خيلى پيشرفت کردهايم. اين پيشرفتها مغتنم است.
من البته قانع نيستم. نه اينکه تصور کنيد بنده حالا خيال ميکنم ما به مقصود رسيدهايم؛ نه، خيلى کار دارد تا اين عقبماندگى تاريخى و طولانى جبران بشود. بخصوص که ما تنها هستيم؛ ما تنها هستيم! کسى از نظام اسلامى و انديشهى اسلامى حمايت نميکند. اين چينيها - که الان شما مشاهده کرديد و در جريان المپيک در پکن، يک گوشهاى از توانائيهاى فنى چينيها نشان داده شد و در واقع رو شد - خيلى پيشرفتهاى خوبى دارند از لحاظ علمى؛ اما توجه داشته باشيد، اينها در سال 1948 - که چين جديد و چين کمونيست در آن سال تشکيل شده - هيچ چيز نداشتند! وليکن شوروى - يک حکومت باسابقهتر از لحاظ ايدئولوژى، و با سابقهى بسيار بيشتر از لحاظ پيشرفتهاى علمى و فنى - هر چه داشت در اختيار چين قرار داد؛ زمان استالين هم بود. وجود يک کشور عظيم مثل چين - البته آن وقت جمعيتش مثل حالا نبود؛ اما بالاخره کشور بزرگ، پهناور و پرجمعيتى بود - در کنار کشور بزرگ شوروى و در قلب آسيا، براى شوروى کمونيستىِ آن روز خيلى باارزش بود. هر چه داشتند، در اختيار چينيها گذاشتند؛ حتّى انرژى هستهاى را. انرژى هستهاى را جوانهاى ما خودشان به دست آوردند. چينيها انرژى هستهاى را مثل يک هديهاى از روسها گرفتند؛ کمااينکه به کرهى شمالى هم دادند؛ هم چينيها دادند، هم روسها دادند. ببينيد پيشرفتهاى کشورهائى مثل چين، به برکت حمايتهاى فوقالعاده و استثنائى کشورهاى ديگر بود. هند هم همينجور است؛ البته از جهات ديگرى. آن وقتى که بين روسيه و چين اختلاف به وجود آمد - ميدانيد ديگر، تا چند ده سال متمادى بعد از دورهى استالين، بين اين دو کشور بزرگ کمونيستى اختلاف شديد و عميقى بود؛ مثل اختلاف شرق و غرب و شايد هم يک خرده تندتر - اين اختلاف موجب شد که روسها آمدند به کمک هنديها که همسايهى چين بود؛ چينيها هم رفتند به کمک پاکستان که رقيب هند بود! يعنى عوامل سياسى در يارگيريها تأثير گذاشت. آن وقت چينيها انرژى هستهاى را دادند به پاکستان؛ روسها هم انرژى هستهاى و بسيارى از پيشرفتها را دادند به هند. يعنى هم هند، هم پاکستان، دستاوردهايشان را از ديگران گرفتند.
من هر چه نگاه ميکنم، مىبينم هيچ کشورى از اين کشورهائى که در زمينههاى مختلف چنين پيشرفتهائى پيدا کردهاند، مثل کشور ما نيست! ما مظلومانه، تنها و در بين اين همه دشمنيها - در حالى که هم شرقِ کمونيستى و هم غربِ سرمايهدارى با ما به جد دشمن بودند؛ اروپا هم که مايل بود يک نقش مثلاً ميانهاى ايفا کند، هيچگونه کمکى به ما نکرد، بلکه ضربه هم زد - اين جوانهاى باهوش و زيرک و احياناً بسيار زبل از ميان ملت ما، توانستند اين نهالها را رشد بدهند و به ثمر برسانند. کارهاى بزرگى شده؛ اين خيلى اميدبخش است. در آينده هم ميتوانيد اين کارها را انجام بدهيد. لذا من نگاهم به آينده، نگاه خيلى خوبى است؛ اگرچه وضع کنونى را قابل تحسين ميدانم، اما به هيچ وجه قناعت به اين وضع را مجاز نميشمارم، براى هيچ کس: نه براى دولتيها، نه براى خود شما جوانها، نه براى اساتيدتان. ما هنوز خيلى بايد راه برويم؛ خيلى بايد حرکت کنيم. فاصلهى ما هنوز با آن قلهها - حتّى، برخى پائينتر از قلهها - زياد است. بايد اين فاصلهها را طى کنيم.
البته اينها ثروت و پول لازم دارد؛ پول را هم از همين راه بايد به دست بياوريم. دوستان اشاره کردند - اغلب اين نکاتى که دوستان گفتند، نکات درستى است؛ در محاسبات ما و در يادداشتهائى که به ما دادند، همهى اين نکات وجود دارد - ثروت را از همين راه بايد به دست بياوريم. آن روزى که ما بتوانيم درآمد کشور را از راه دانشمان به دست بياوريم و درِ چاههاى نفت را پلمب کنيم، آن روز براى ما روز خوبى است. امروز ما داريم از ذخائرمان ميخوريم. بيشتر بودجهى کشور از نفت است. نفت ذخيرهى ماست. گنجينهمان را داريم تخليه ميکنيم؛ از روى ناچارى. بايد روزى برسد که بتوانيم از دانش خود نان بخوريم و اين ملت بتواند از دانش خود ثروت توليد کند. آن وقت خودِ آن ثروت به پيشرفت دانش کمک خواهد کرد. يک همافزائى پى در پى دارند: علم به ثروت کمک ميکند، ثروت به علم کمک ميکند؛ دائماً همافزائى به وجود مىآيد. ما بايد دنبال اين روز باشيم.
البته جهتگيريها، بايد جهتگيريهاى درست و معنوى و الهى باشد؛ همچنان که در اظهارات خيلى از اين جوانهاى عزيز هم همين را ديديم؛ اين گرايشهاى عزيز در بين اين جوانها، حقيقتاً دل انسان را روشن ميکند و خرسند ميکند. نکات خوبى گفته شد؛ در ذهن بنده هم بود، من هم ميخواهم همينها را تأکيد بکنم. خب، خوشبختانه بنياد نخبگان و آقاى دکتر واعظزاده، الحمدللَّه خيلى خوب فعالند؛ من خيلى خوشحالم از اين که حرکت را شروع کردهاند، کار را آغاز کردهاند؛ ليکن بايد به ضعفهائى که وجود دارد توجه کنند و پى در پى ضعفها را بر طرف کنند.
يکى از ضعفها ناهماهنگيهاست؛ در بخشهاى مرتبط با دانش و علم و فناورى، بايستى هماهنگى کامل بوجود بيايد. ما مسئلهى ارتباط صنعت و دانشگاه را مطرح کرديم - که خب، الحمدللَّه در اين زمينه دارد کار ميشود و بيشتر هم کار خواهد شد؛ حالا مسئولين مطالبى هم دربارهى ارتباط نخبگان با مراکز تحقيقاتى يا با صنايع و امثال اينها، با ما در ميان گذاشتند که مژدهبخش است و انشاءاللَّه در وقت خودش به شما گفته خواهد شد و اطلاع خواهند داد - ليکن هماهنگى بين خود مراکز علمى خيلى لازم است؛ يعنى دو وزارت علوم و بهداشت با همين معاونت علمى و فناورى رئيسجمهور و بنياد نخبگان و سازمان پژوهشهاى علمى و صنعتى و هر بخشى از بخشها که در اين زمينهها همکارى ميکنند، يک ارتباط و همکارى و همافزائىِ دائم لازم است که مبادا اينها کار هم را خنثى بکنند يا حلقههاى مفقوده و خلأهائى در اين زمينه - از قبيل همين که يک خانمى راجع به مشکل جوانهاى خوارزمى بيان کردند - بوجود بيايد.
يک چيز ديگرى که من اينجا لازم است مطرح بکنم - اگر چه مخاطبش در واقع کس ديگرى است - مسئلهى بزرگداشت نخبگان و تکريم نخبگان است. در اين زمينه، در واقع رسانههاى ما و بخصوص رسانهى ملى و صدا و سيما، مخاطبند. خب، شما ملاحظه کنيد در تبليغاتى که انجام ميگيرد: هنرپيشهها و هنرپيشههاى خارجى و اسمهاى گوناگون تبليغ و ترويج ميشوند. مثلاً مسابقه ميگذارند توى تلويزيون و سؤال ميکنند: اسم قهرمانِ اولِ فلان فيلم چى بود؟ اگر گفتى و بلد بودى برنده ميشوى! حالا ندانند اين را؛ مگر چه کسرى و چه نقصى وارد ميشود؟ فرض کنيد ميليونها نفر اين فيلم را نديدهاند و اين هنرمند يا اين بازيگر را نميشناسند؛ اين شد يک نقيصه؟ که شناخت او بشود يک امتياز؟! يا مثلاً ورزش. خب البته ميدانيد و بارها گفتهام، من از طرفداران ورزش قهرمانىام؛ يعنى من بر خلاف يک حرفى که گفته ميشد آقا! ورزش قهرمانى چيست؛ بنده گفتم که نه، ورزش قهرمانى لازم است. ورزش قهرمانى در واقع نخبهپرورىِ در باب ورزش است؛ اين ميشود يک قله؛ تا قله نباشد، دامنه نيست. وقتى يک قله درست شد، آن وقت دامنه - يعنى ورزش عمومى - شکل خواهد گرفت. بنابراين بنده به ورزش قهرمانى معتقدم؛ به اين قهرمانهائى هم که ميروند و پرچم کشورمان و سرود ملى کشورمان را اينجا و آنجا به چشم و گوش مردم دنيا ميرسانند، علاقهمندم؛ از آنها هم تشکر ميکنم؛ خيلى هم دوستشان ميدارم؛ گاهى هم پيش من مىآيند. اما حرف من اين است که چرا ما بايد يک نخبهى علمى را کمتر از يک نخبهى ورزشى بها بدهيم؟ ما چقدر نخبههاى علمى داريم که در قلهاند؛ چقدر نخبهى علمى داريم که اگر چنانچه دست کشورهاى ديگر به اينها برسد، آنها را فوراً ميقاپند و ميبرند؛ اينها را بايد تجليل کنيم.
حالا من از باب مثال مرحوم کاظمى آشتيانى را مثال ميزنم - حالا چون بارها اسم ايشان را بردهايم و از دنيا هم رفته، خدا ايشان را رحمت کند - يا همين جوان عزيزى که آقاى دکتر واعظزاده اسمش را آوردند - که پارسال اينجا در جمع ما بوده و امسال فوت کرده - خب، اينها تجليل بشوند، شناخته بشوند. ما نخبگان علمىِ تاريخىمان را هم ترويج نميکنيم؛ خيلى از مردم کشور ما علماى بزرگ و دانشمندان بزرگِ رشتههاى مختلف را نميشناسند؛ نه فقط در رشتهى فقه و فلسفه و علوم دينى، بلکه دانشمندانى که در رشتههاى رائجِ امروز دنيا - در فيزيک، در رياضى، در شيمى، در مکانيک - در تاريخ خود ما برجسته بودند و کارهاى بزرگى آن روز انجام دادند و بعضى از اختراعات آنها حتّى امروز مورد استفاده است. نه جوانهاى ما اسمهايشان را ميدانند، نه ترويجى از آنها ميشود، نه يادى از آنها ميشود! خيلى نقيصهى بزرگى است. اين هم بايستى حتماً اصلاح بشود.
خب، نکات گوناگون ديگرى هم وجود دارد که بعضىاش را هم دوستان گفتند. اين مسئلهى راه يافتن پروژههاى علمى به بازار مصرف؛ که از جملهى چيزهاى بسيار مهمى است که خب دولت بايد حتماً در اين زمينه کمک کند و بنا هم دارند کمک کنند؛ من اطلاع دارم. انشاءاللَّه در اين زمينه اقداماتى صورت بگيرد که محصول کارها تجارى بشود.
و آخرين مطلب - که ديگر حالا ظهر است و ظاهراً وقت اذان است - اينکه افتخار خدمت به کشور از راه علم را شماها خيلى قدر بدانيد. خدمت به کشور از راههاى مختلفى ممکن است؛ يکى از بهترين راههايش خدمت به کشور از راه علم است. خب، سياستمدارها هم خدمت به کشور ميکنند؛ مجاهدان راه خدا و رزمآوران ميدانهاى جنگ هم خدمت به کشور ميکنند، تجار و بازرگانان و بقيه هم خدمت به کشور ميکنند، صنعتگران هم خدمت به کشور ميکنند؛ اما يکى از راههاى برجستهى خدمت به کشور، از راه علم است؛ به همين دلائلى که قبلاً عرض شد که علم مايهى اقتدار ملى، مايهى قدرت کشور، مايهى ثروت کشور و مايهى سربلندى هر کشورى است. شما در درس خواندن و در حائز شدن رتبههاى بالاى علمى، اگر اين نيت را بکنيد، کارتان ميشود عبادت. يعنى کار انسان - يک کار واحد - با دو نيت مغاير، دو حالت گوناگون پيدا ميکند: گاهى همان کار ميشود عبادت، گاهى همان کار ميشود معصيت. نمازى که انسان ميخواند، اگر به قصد تقرب به خدا بخواند، توجهش به خدا باشد، با اخلاص نماز بخواند، اين بالاترين عبادتهاست؛ اگر همين نماز را براى ريا بخواند، اين نماز ميشود معصيت و خود آن نماز، ميشود گناه. ريا، گناه کبيره است؛ مصداقش هم ميشود همان نمازى که از روى ريا خوانده شد؛ نيت اينقدر مؤثر است. شما اگر چنانچه اين تحصيل را، اين تلاش علمى را، اين سعى براى به دست آوردن رتبههاى نخبگى را، براى خدمت به مردم و براى خدمت به کشور و براى سربلندى نظام اسلامى انجام بدهيد، بلاشک يکى از حسنات شما خواهد بود.
اميدواريم انشاءاللَّه خداوند متعال همهى شماها را توفيق بدهد و به شما کمک کند و انشاءاللَّه روز به روز بيشتر شاهد گسترش علم و تحقيق در کشور باشيم و ببينيم که جوانان مؤمن و جوانان صالح ما، توانستهاند در اين مسابقهى عظيم، پيشاپيش حرکت کنند. انشاءاللَّه خداوند همهى شماها را محفوظ بدارد.
والسّلام عليکم و رحمةاللَّه و برکاته
معاون علمي و فناوري رئيس جمهور به آماده شدن مقدمات تاسيس دفاتر نخبگان در چند استان اشاره کرد و افزود: برنامه ريزي براي تحت پوشش قرار دادن مخترعان واقعي، " نخبگان مديريتي، حوزوي و قرآني کشور" شناسائي استعداد هاي برتر از ابتداي ورود به مدرسه و ارتباط و هم انديشي گسترده تر بانخبگان خارج از کشور آغاز شده است.
سپس رهبر فرزانه انقلاب اظهار داشتند:
خيلى روز شيرين و ساعت خوشى براى بنده است که در جمع يک مجموعهى نخبه، زبده و اميدبخش براى آيندهى کشور، بنشينيم و راجع به يکى از اساسىترين و اصلىترين مسائل کشور - که مسئلهى پيشرفت علم و بر اساس آن پيشرفت فناورى است - بحث کنيم. همهى مطالبى هم که برادران و خواهران و جوانان عزيز ما آمديد اينجا و بيان کرديد، اين فکر را در انسان تقويت ميکند که جريان نخبهپرورى و توسعهى فکر سازنده در بين جوانان کشور، يک جريان رو به رشدى است؛ داراى پيشرفت است و آيندهى خوبى را نويد ميدهد. من حرفهاى دوستان در سال گذشته را هم کم و بيش در ياد دارم - غير از اينکه حالا يادداشت شده و ثبت شده - آنها هم همين جور است. نکاتى که به ذهن جوانان و نخبگان ما ميرسد که فکر ميکنند اينجا بايد مطرح و بيان کنند، براى ما شاخص است. انسان مىبيند که هم توجه و انگيزهها براى پيشرفت علم و اعتناء به اهميت علم و فناورى بيشتر شده، هم جهتگيريها با اهداف والاى نظام جمهورى اسلامى همخوانتر و منطبقتر شده است.
خب، حالا اين مطلب را من عرض بکنم - شايد پاسخى هم باشد به سؤالى که اين برادر عزيزمان در پايان جلسه مطرح کردند - که علم براى يک جامعهى انسانى، يک موهبت الهى است: هم علوم ارزشى و علوم معرفتى، و هم علومى که به انسان کمک ميکند تا در اين طبيعت عظيم و در اين خلقت شگفتآور خداى بزرگ، از گنجينههائى که خدا براى انسان در اين طبيعت قرار داده، بيشتر و بهتر استفاده کند. از اول پيدايش انسان، حرکت انسان به سمت پيدا کردن رموز طبيعت و کشف کردن کوچه پسکوچههاى تو در توى اين ساخت عظيم و بافت بزرگ به کار گرفته شده و اسلام و همهى اديان اين را تأييد ميکنند. شما نميتوانيد در هيچ دينى - بخصوص دين اسلام - يک تعبير و جملهاى پيدا کنيد که نشاندهندهى اين باشد که اين علوم دنيوى فايدهاى ندارد يا مضر است يا نبايد دنبالش رفت؛ بعکس، همهى اين دانشهائى که تا امروز بشر به آنها دست پيدا کرده - که وسيلهاى است براى اينکه انسان بتواند از اين حقيقتى که وجود دارد و اين طبيعتى که خدا براى ما آفريده، بهتر استفاده کند - و همچنين دانشهائى که تا امروز بشر به آنها دست پيدا نکرده - شايد دانشهاى بيشترى در آينده پيدا خواهد شد که حجم و کميت آنها از همهى دانشهاى بشرى از اول تا حالا بيشتر است و بشر در آينده به آنها دست پيدا خواهد کرد - همهى اين دانشها از نظر اسلام باارزش است.
خودِ علم ارزش است. اين ارزش را کسانى ميتوانند به ضد ارزش تبديل کنند که از او عليه منافع بشريت استفاده کنند؛ اما خودِ دانش يک ارزش است. به برکت دانش، معرفت خدا هم آسان ميشود. کسانى که داراى علماند، بيشتر ميتوانند حقانيت پيام پيغمبران و حقانيت پيام راستين اسلام را بفهمند. علم را با شهوات، با غرضها و با چيزهائى که در عالم مادى و گرايشهاى مادى وجود دارد، مخلوط نبايد کرد. آنى که آنجا بد است، او ضد ارزش حرکت کردنِ آنها و شهوانى و نفسانى بهرهگيرى کردن از علم است، نه خود علم. بنابراين علم يک ارزش است؛ در اين شک نکنيد. هم علوم معرفتى، علوم ارزشى، علوم حقيقى يا اعتبارىاى مثل فلسفه يا فقه يا امثال اينها خيلى با ارزش است و هم علومى که وسيلهى کشف دنياى موجودِ در اختيار بشر و کشف رازهاى آن و توانا شدن بر استفادهى بهتر از اين گنجينهى عظيم است.
اين دنيائى که در اختيار ماست، اين زمينى که در اختيار ماست، اين موادى که در اختيار ماست، اى بسا ميليونها برابر بهرهاى که امروز بشر از آنها استفاده ميکند، قابل بهرهبردارى باشد. از همين آب، از همين خاک، از همين مواد، از همين هوا، از همين موادى که در زير زمين هست و از همين چيزهائى که در اختيار ماست و ما ارزش اينها را نميدانيم، اى بسا بشر در آينده بهرههاى خيلى فراوانى ببرد. ما امروز نفت را ميسوزانيم؛ ممکن است در آينده، بهرهمندىهائى از نفت براى بشر به دست بيايد و به قدرى ارزشمند بشود که هيچ عاقلى حاضر نباشد يک قطرهى نفت را بسوزاند؛ به جاى آن از انرژيهاى ديگر استفاده کنند. شما ببينيد، امروز از زبالهى شما بازيافتِ مواد باارزش ميکنند. خب، زباله زباله است؛ اين يک مثال خيلى کوچک است. خيلى از چيزها هست که ممکن است از آنها استفاده بشود؛ به چه وسيله ميشود آنها را فهميد؟ به چه وسيله ميشود به راههاى دَه توى طبيعت پى برد و راه برد و از آنها استفاده کرد؟ به وسيلهى علم. اينى که پيغمبر ميفرمايد: «اطلبوا العلم و لو بالصّين»، نميخواهد بگويد برويد فلسفه يا فقه را از چين ياد بگيريد؛ برويد دانش را - هر دانشى؛ علم و آنچه که بر علم مترتب ميشود يعنى فناورى و توانائيهاى فراوان سرپنجهى بشرى - ياد بگيريد؛ اينها چيزهاى لازمى است. خب، اين يک مقدارى پرداختن به مسائل بديهى بود؛ يعنى بنده تصور هم نميکردم که در بين شما جوانان نخبه کسى باشد که در اين زمينه شک و ترديدى داشته باشد و تصور کند که حالا اسلام چه ميگويد.
سند چشمانداز هم مطلقاً يک قطعهاى از نگاههاى غربى نيست. ما جهت را عوض کردهايم. ببينيد، يک نکتهاى که شما جوانها خوب است به آن توجه کنيد، اين است که خيلى از چيزها هست که قالب آن ايرادى ندارد، اما جهتش اشکال دارد؛ ما در اسلام هم از اين قبيل چيزها داشتيم. همين حج و عمرهاى که شماها ميرويد و اينقدر دختر جوان ما و پسر جوان ما - با آن دلهاى پاکشان - تحت تأثير آن قرار ميگيرند، اين حج يک رسم جاهلى است و در جاهليت بوده. همين طوافى که شما ميکنيد، اين طواف را در دوران جاهليت ميکردند. در موسم حج، که موسم حج هم همين ماههاى حرام بود، از اطراف عربستان - حالا در بيرون عربستان کسى اعتقاد نداشت - راه مىافتادند و به مکه مىآمدند، براى اينکه اطراف کعبه طواف کنند. قالب کار، همين قالب کارى است که شما انجام ميدهيد؛ اما محتوا و جهت کار، صد و هشتاد درجه تفاوت دارد. امروز شما اطراف کعبه که حرکت ميکنيد، توحيد را داريد تجسم ميکنيد؛ حرکت عظيم عالم بر محور وجود خالق متعال؛ که اينجا يک حرکت سمبليک و يک حرکت نمادين به وجود آمد و کعبه شد مظهر توحيد در اسلام، و حج شد بهترين عامل براى توحيد کلمه در يک مجمع عظيم جهان اسلام؛ اين جهتِ امروز آن است. جهت جاهليت صد و هشتاد درجه تفاوت داشت و نقطهى مقابل اين بود؛ بتهاى گوناگونى بيرون کعبه و درون کعبه آويخته بودند؛ کسانى که مىآمدند و دور کعبه حرکت ميکردند، در واقع دلباخته و دلبستهى آن بت بودند و از خداى واحدِ احد چيزى نميفهميدند. خودِ اين حرکت کردن هم نه فقط آنها را به هم نزديک نميکرد، آنها را از هم دور ميکرد؛ چون دلبستگىهايشان با هم فرق داشت؛ يکى به خاطر فلان بت دور کعبه ميگشت و ديگرى به خاطر فلان بت ديگر که همهى اينها توى کعبه جمع بودند. پيغمبر حج و طواف و سعى را مطلقاً تغيير نداد - اين قالب حفظ شد - جهت آن را صد و هشتاد درجه عوض کرد؛ حجى که مظهر شرک و بتپرستى و خرافهپرستى و عصبيت و جهالت محض بود، تبديل شد به مظهر توحيد، مظهر صفا، مظهر اخلاص و دلباختگى در مقابل ذات اقدس الهى.
قالبها اشکالى ندارند. تکنولوژى هستهاى هيچ گناهى نکرده، گناه مال آن کسى است که جهت او را جهت تخريب انسانها قرار ميدهد. يا مثلاً فناوريهاى پيشرفتهى نانو، يا صنايع الکترونيک بسيار پيشرفته و آيروديناميک و امثال اينها گناهى ندارند؛ اينها خيلى خوبند و ابزارهائى هستند براى اينکه انسان بتواند در دنيا از منابع و فرصتهائى که خدا در اين طبيعت قرار داده، به بهترين وجهى استفاده کند. گناه مال آن کسانى است که از اين نعمت خدادادى و از اين گنجينهى الهى، براى زورگوئى به بشر، تسلط به ديگران و پامال کردن حقوق ديگران استفاده ميکنند. شما که مبناى خوبى داريد، شما که به خدا معتقديد، شما که به کرامت انسان معتقديد، شما که با ظلم و غصب و تعدى و تجاوز مخالفيد، شما که استکبار و جامعهها يا حکومتهاى برآمدهى از شهوات شخصى و جمعى را تقبيح ميکنيد، شما اين علوم را ياد بگيريد تا ارزشهاى خودتان را در دنيا ترويج کنيد و معارف خودتان را در دنيا حاکم کنيد. اين چيز بدى است؟! يک نفر سوار هواپيما ميشود و براى عياشى و هرزگى، به فلان شهرِ فلان کشور ميرود؛ يک نفر هم سوار همين هواپيما ميشود، ميرود براى زيارت خانهى خدا؛ اين هواپيما که گناهى ندارد؛ جهتها فرق ميکند. شما دانش و فناورى را فرا بگيريد و از هوش ويژهاى که در شما هست - که من حالا اشاره خواهم کرد و بعضى از دوستان هم گفتند - استفاده کنيد، براى اينکه در اين جهت، قله را فتح کنيد. آنوقت از اين موقعيت و از اين فرصت، براى نشر ارزشهاى حقيقى - به جاى ارزشهاى دروغين، به جاى نفسانيات، به جاى هرزگى، به جاى سلطهى زر و زور بر سرنوشت بشر - استفاده کنيد.
امروز بيش از دو ميليارد انسان در دنيا گرسنهاند! اين شوخى است؟ امروز ملتهائى بر روى طلا راه ميروند، ولى شکمشان گرسنه است. نظام جهانى نظام سلطه است؛ نظام استکبار است؛ نظام ظلم است. به چه وسيله آمريکا به اينجا رسيد؟ چه طور توانست اينجور به دنيا زورگوئى کند؟ چون دانش داشت و از دانش استفاده کرد. غربيها در اين مسابقهى جهانىاى که در طول تاريخ وجود داشته، سوء استفاده کردند.
ببينيد در طول تاريخ، علم در بين ملتهاى دنيا دست به دست گشته؛ شما هيچ ملتى را پيدا نميکنيد که از اول تا آخر، دانش در اختيار آنها بوده؛ نه، اين يکى از سنتهاى خداست. در اين مسابقهى در بين جوامع بشرى - ملتها مسابقه دارند و از هم جلو ميزنند - از لحاظ دانش يک وقتى شرق جلو بود، يک وقتى کشورهاى اسلامى جلو بودند و يک وقتى بخصوص کشور ايران جلو بود؛ همين حالتى که امروز شما در بعضى از کشورهاى غربى مشاهده ميکنيد که از لحاظ علم در رتبهى بالائى هستند و ديگران بايد سرشان را بالا کنند تا آنها را ببينند، يک روز کشور شما همين حالت را داشت و کشورهاى اروپائى و کشورهاى شرقى و غربى بايد به بالا نگاه ميکردند تا ميتوانستند دانشمند ايرانى را ببينند؛ دانشمندان عظيمى که نه فقط در علم، حتّى در فناورى - فناوريهاى متناسب با آن روز - از همهى دنيا جلو بودند. يک روزى اينجورى بوده؛ يک روز هم غربيها جلو افتادند.
اما يک نکتهى مهمى است که از زمانى که غربيها جلو افتادند، از اين برترىِ علمى، براى مقاصد سياسى و اقتصادىِ سلطهگرانه استفاده کردند؛ استعمار به وجود آمد. استعمار قبلاً وجود نداشت. معناى استعمار اين است که يک کشورى با هزارها کيلومتر فاصله، دستاندازى کند به يک کشورى که منبع ثروت است - مثلاً شبه قارهى هند - و آنجا را به قدرت شمشير و به قدرت سلاح پيشرفته، در اختيار خودش بگيرد. خب ميدانيد، انگليس هم محاط به درياست. انگليسيها چون در کار کشتيرانى و دريانوردى يک مهارتى پيدا کرده بودند؛ اين دريانوردى را توسعه دادند، خطرپذيرى کردند، ريسکپذيرى کردند، آمدند هندوستان را پيدا کردند و بر آن تسلط پيدا کردند؛ اينجا از برترى علمىِ خودشان استفادهى سياسى کردند! کارى که تا آن زمان هيچ کدام از کشورهاى گوناگونى که داراى برترى علمى بودند، نکرده بودند. هم انگليسيها، هم بلژيکيها، هم هلنديها، اينهائى که طرف منطقهى شرق و منطقهى شبه قارهى هند رفتند و اولبار استعمار را راه انداختند، و هم آن کسانى که بعد رفتند آفريقا را گرفتند - گروهى از کشورهاى اروپائى مثل پرتغال - اينها از قدرت پيشرفتِ علمى و توانائى علميشان، استفادهى سياسى کردند؛ يعنى استعمار را به وجود آوردند. وقتى استعمار به وجود آمد، سرنوشت آن ملت استعمارزده در دست آن ملت استعمارگر قرار گرفت؛ از اين استفاده کردند براى اينکه آنها را در جهالت نگه دارند و تا آنجائى که البته ميتوانستند، مسابقهى علمى را متوقف کردند!
اين اتفاقى است که افتاده و کارى است که شده. خب، اين سوء استفادهى از علم بود. دنيا تحولات دارد؛ انسانها در يک حدى محدود نميمانند و انسان را نميشود زندانى کرد. بالاخره جوشش استعداد انسانى - چه در زمينهى علمى، چه در زمينهى سياسى - کار خودش را ميکند، و کرد. حرکتهاى فراوانى از طرف مردم در جاهاى مختلف دنيا به وجود آمد. وضع امروز دنيا اين است که قدرتهائى که داراى پيشرفت علمى هستند، سعى ميکنند اين پيشرفت را به صورت انحصارى نگه دارند. شماها خوب ميدانيد، بخشهائى از دانش در کشورهاى پيشرفتهى غربى هست که مطلقاً اجازهى دسترسى به آنها به کسانى خارج از محدودهى خودشان داده نمىشود؛ يعنى اختصاصى است. مثل اين سندهائى که وقتى کهنه شد، منتشرش ميکنند؛ دانشى هم که در اختيار آنهاست، وقتى از آن مرحلهى اهميت و درجهى اوّلى افتاد، آن وقت اجازه ميدهند ديگرى دست پيدا کند؛ آن وقتى که خودشان به يک مرحلهى بالاترى رسيده باشند. اينجورىاند و در زمينهى علم، انحصارطلبند.
خب، در اين دنيا براى به هم زدن اين سلطه، بايد يک حرکت علمى کرد. نظام جمهورى اسلامى که از لحاظ ارزشگذارى و نظام ارزشى، نقطهى مقابل آن چيزى است که امروز سلطهگران غربى دنبالش هستند - و خب، موفق هم شده؛ از لحاظ سياسى موفق شده؛ خودش را تثبيت کرده؛ عليه توطئهها سى سال ايستادگى کرده و در ابعاد مختلف خودش را پيش برده - براى اينکه بتواند هدفهاى خودش را تأمين بکند - که آن هدفها، هدفهاى والاى انسانى است که هر انسانى آنها را قبول دارد - بايد دنبال علم برود؛ اين است که من گفتهام امروز يکى از پايهاىترين گفتمانهاى کنونى کشور ما بايد گفتمان پيشرفت علم و فناورى باشد؛ اين برو برگرد ندارد. بدون اينکه ما به دنبال پيشرفت علمى و رشد علمى و افزايش توان علمى باشيم، و بدون اينکه اين امکان علمى را در سطح زندگى خودمان بياوريم و زندگى مادى را اعتلاء بدهيم، امکان مقابلهى با آن قدرتها وجود ندارد. اين پرچمى که در دست جمهورى اسلامى است، در اين صورت در اهتزاز و سرپا خواهد ماند و پيروز خواهد شد. خب، در اين زمينه من شايد يک مقدارى بيش از اندازهى لازم صحبت کردم؛ به خاطر اينکه تصور نمىکردم اين فکر و ذهنيت در جوانهاى نخبه باشد که علم و فناورى چه فايدهاى دارد؛ لذا يک مقدارى در اين زمينه بيشتر توضيح دادم.
ببينيد، علم مايهى قدرت و ثروت است. اگر کشور شما و نظام جمهورى اسلامى بايد به اين قدرت و اقتدار دست پيدا کند تا بتواند از ملت خود، از کشور خود، از ارزشهاى خود و از نظام خود پشتيبانى کند و مصونيت ببخشد - که قدرت فايدهاش اين است؛ اقتدار براى زورگوئى به ديگران نيست، براى جلوگيرى از زورگوئى ديگران است - و اگر در کنار اين به ثروت احتياج دارد تا بتواند مشکلات گوناگونى را که ميراث سالها حکومت استبدادى در اين کشور است برطرف کند، بايد علم را به دست بياورد. براى يک ملت، علم وسيلهاى است براى رسيدن به اقتدار ملى و ثروت ملى.
خوشبختانه ما در اين زمينه امکانات زيادى داريم. اگر درست محاسبه بشود، شايد بتوان گفت واقعاً حدود صد و پنجاه سال ملت ايران را متوقف نگه داشتند. اين استعداد جوشانى را که شما امروز مىبينيد، اين مال امروز نيست؛ هميشه نسلهاى ايرانى اين استعداد را داشتهاند. اينها به دلايل مختلف متوقف مانده؛ عمدهاش هم به خاطر حاکميت حکومتهاى مستبد و جائر در همهى زمانها - و بخصوص در اين برههى آخر، به اضافه شدنِ وابستگى و فساد - بوده. اين عقبماندگى وجود دارد. ليکن استعداد ملت ايران، يک استعدادِ از متوسط بالاتر است؛ اين را ما بارها گفتهايم. بعضيها خيال کردند که ما اين را ادعا ميکنيم؛ حالا بتدريج در سطح جهان هم دارد اين معنا منعکس ميشود. گواهيها و تصديقهاى جهانى نسبت به هوش بسيار زياد ايرانى، مکرر در جاهاى گوناگونى دارد تکرار ميشود. توى مجلات آمريکائى مينويسند و بخصوص از بعضى از دانشگاههاى ما اسم مىآورند. البته اين اسمآوردنها مغرضانه است؛ آن دانشگاهى که آنها اسم مىآورند - چه در تهران، چه در اصفهان - اينها دانشگاههاى برترند، شکى نيست؛ اما نام آوردن آنها مغرضانه است؛ چون دانشگاه بر پايهى نيروى انسانى است: دانشجو و استاد و البته مديريت. هم دانشجو و هم استاد، از همين نسلهاى ايرانى هستند؛ بنابراين، اين عموميت دارد و مخصوص دانشگاه خاصى نيست. در هر جائى که تلاشى صورت بگيرد، همين برجستگى نمايان خواهد شد که آنها در مواردى به آن اعتراف ميکنند. بنابراين ما از اين امکان بسيار بالاى انسانى برخورداريم؛ يعنى هوش و استعدادِ از متوسط بالاترِ انسانى در ايران.
اين ميتواند عقبماندگى را جبران کند. اين سالهائى که شما راه افتاديد و اين کاروان علم در کشور حرکت کرده، دستاوردهاى بسيار زيادى داشته. همين تقريباً ده دوازده سال اخير که اين تفکر علمگرائى و دنبال علم رفتن و نهضت توليد علم و نهضت نرمافزارى و مسئلهى نخبهپرورى در کشور شروع شده، تا امروز ما خيلى پيشرفت کردهايم. اين پيشرفتها مغتنم است.
من البته قانع نيستم. نه اينکه تصور کنيد بنده حالا خيال ميکنم ما به مقصود رسيدهايم؛ نه، خيلى کار دارد تا اين عقبماندگى تاريخى و طولانى جبران بشود. بخصوص که ما تنها هستيم؛ ما تنها هستيم! کسى از نظام اسلامى و انديشهى اسلامى حمايت نميکند. اين چينيها - که الان شما مشاهده کرديد و در جريان المپيک در پکن، يک گوشهاى از توانائيهاى فنى چينيها نشان داده شد و در واقع رو شد - خيلى پيشرفتهاى خوبى دارند از لحاظ علمى؛ اما توجه داشته باشيد، اينها در سال 1948 - که چين جديد و چين کمونيست در آن سال تشکيل شده - هيچ چيز نداشتند! وليکن شوروى - يک حکومت باسابقهتر از لحاظ ايدئولوژى، و با سابقهى بسيار بيشتر از لحاظ پيشرفتهاى علمى و فنى - هر چه داشت در اختيار چين قرار داد؛ زمان استالين هم بود. وجود يک کشور عظيم مثل چين - البته آن وقت جمعيتش مثل حالا نبود؛ اما بالاخره کشور بزرگ، پهناور و پرجمعيتى بود - در کنار کشور بزرگ شوروى و در قلب آسيا، براى شوروى کمونيستىِ آن روز خيلى باارزش بود. هر چه داشتند، در اختيار چينيها گذاشتند؛ حتّى انرژى هستهاى را. انرژى هستهاى را جوانهاى ما خودشان به دست آوردند. چينيها انرژى هستهاى را مثل يک هديهاى از روسها گرفتند؛ کمااينکه به کرهى شمالى هم دادند؛ هم چينيها دادند، هم روسها دادند. ببينيد پيشرفتهاى کشورهائى مثل چين، به برکت حمايتهاى فوقالعاده و استثنائى کشورهاى ديگر بود. هند هم همينجور است؛ البته از جهات ديگرى. آن وقتى که بين روسيه و چين اختلاف به وجود آمد - ميدانيد ديگر، تا چند ده سال متمادى بعد از دورهى استالين، بين اين دو کشور بزرگ کمونيستى اختلاف شديد و عميقى بود؛ مثل اختلاف شرق و غرب و شايد هم يک خرده تندتر - اين اختلاف موجب شد که روسها آمدند به کمک هنديها که همسايهى چين بود؛ چينيها هم رفتند به کمک پاکستان که رقيب هند بود! يعنى عوامل سياسى در يارگيريها تأثير گذاشت. آن وقت چينيها انرژى هستهاى را دادند به پاکستان؛ روسها هم انرژى هستهاى و بسيارى از پيشرفتها را دادند به هند. يعنى هم هند، هم پاکستان، دستاوردهايشان را از ديگران گرفتند.
من هر چه نگاه ميکنم، مىبينم هيچ کشورى از اين کشورهائى که در زمينههاى مختلف چنين پيشرفتهائى پيدا کردهاند، مثل کشور ما نيست! ما مظلومانه، تنها و در بين اين همه دشمنيها - در حالى که هم شرقِ کمونيستى و هم غربِ سرمايهدارى با ما به جد دشمن بودند؛ اروپا هم که مايل بود يک نقش مثلاً ميانهاى ايفا کند، هيچگونه کمکى به ما نکرد، بلکه ضربه هم زد - اين جوانهاى باهوش و زيرک و احياناً بسيار زبل از ميان ملت ما، توانستند اين نهالها را رشد بدهند و به ثمر برسانند. کارهاى بزرگى شده؛ اين خيلى اميدبخش است. در آينده هم ميتوانيد اين کارها را انجام بدهيد. لذا من نگاهم به آينده، نگاه خيلى خوبى است؛ اگرچه وضع کنونى را قابل تحسين ميدانم، اما به هيچ وجه قناعت به اين وضع را مجاز نميشمارم، براى هيچ کس: نه براى دولتيها، نه براى خود شما جوانها، نه براى اساتيدتان. ما هنوز خيلى بايد راه برويم؛ خيلى بايد حرکت کنيم. فاصلهى ما هنوز با آن قلهها - حتّى، برخى پائينتر از قلهها - زياد است. بايد اين فاصلهها را طى کنيم.
البته اينها ثروت و پول لازم دارد؛ پول را هم از همين راه بايد به دست بياوريم. دوستان اشاره کردند - اغلب اين نکاتى که دوستان گفتند، نکات درستى است؛ در محاسبات ما و در يادداشتهائى که به ما دادند، همهى اين نکات وجود دارد - ثروت را از همين راه بايد به دست بياوريم. آن روزى که ما بتوانيم درآمد کشور را از راه دانشمان به دست بياوريم و درِ چاههاى نفت را پلمب کنيم، آن روز براى ما روز خوبى است. امروز ما داريم از ذخائرمان ميخوريم. بيشتر بودجهى کشور از نفت است. نفت ذخيرهى ماست. گنجينهمان را داريم تخليه ميکنيم؛ از روى ناچارى. بايد روزى برسد که بتوانيم از دانش خود نان بخوريم و اين ملت بتواند از دانش خود ثروت توليد کند. آن وقت خودِ آن ثروت به پيشرفت دانش کمک خواهد کرد. يک همافزائى پى در پى دارند: علم به ثروت کمک ميکند، ثروت به علم کمک ميکند؛ دائماً همافزائى به وجود مىآيد. ما بايد دنبال اين روز باشيم.
البته جهتگيريها، بايد جهتگيريهاى درست و معنوى و الهى باشد؛ همچنان که در اظهارات خيلى از اين جوانهاى عزيز هم همين را ديديم؛ اين گرايشهاى عزيز در بين اين جوانها، حقيقتاً دل انسان را روشن ميکند و خرسند ميکند. نکات خوبى گفته شد؛ در ذهن بنده هم بود، من هم ميخواهم همينها را تأکيد بکنم. خب، خوشبختانه بنياد نخبگان و آقاى دکتر واعظزاده، الحمدللَّه خيلى خوب فعالند؛ من خيلى خوشحالم از اين که حرکت را شروع کردهاند، کار را آغاز کردهاند؛ ليکن بايد به ضعفهائى که وجود دارد توجه کنند و پى در پى ضعفها را بر طرف کنند.
يکى از ضعفها ناهماهنگيهاست؛ در بخشهاى مرتبط با دانش و علم و فناورى، بايستى هماهنگى کامل بوجود بيايد. ما مسئلهى ارتباط صنعت و دانشگاه را مطرح کرديم - که خب، الحمدللَّه در اين زمينه دارد کار ميشود و بيشتر هم کار خواهد شد؛ حالا مسئولين مطالبى هم دربارهى ارتباط نخبگان با مراکز تحقيقاتى يا با صنايع و امثال اينها، با ما در ميان گذاشتند که مژدهبخش است و انشاءاللَّه در وقت خودش به شما گفته خواهد شد و اطلاع خواهند داد - ليکن هماهنگى بين خود مراکز علمى خيلى لازم است؛ يعنى دو وزارت علوم و بهداشت با همين معاونت علمى و فناورى رئيسجمهور و بنياد نخبگان و سازمان پژوهشهاى علمى و صنعتى و هر بخشى از بخشها که در اين زمينهها همکارى ميکنند، يک ارتباط و همکارى و همافزائىِ دائم لازم است که مبادا اينها کار هم را خنثى بکنند يا حلقههاى مفقوده و خلأهائى در اين زمينه - از قبيل همين که يک خانمى راجع به مشکل جوانهاى خوارزمى بيان کردند - بوجود بيايد.
يک چيز ديگرى که من اينجا لازم است مطرح بکنم - اگر چه مخاطبش در واقع کس ديگرى است - مسئلهى بزرگداشت نخبگان و تکريم نخبگان است. در اين زمينه، در واقع رسانههاى ما و بخصوص رسانهى ملى و صدا و سيما، مخاطبند. خب، شما ملاحظه کنيد در تبليغاتى که انجام ميگيرد: هنرپيشهها و هنرپيشههاى خارجى و اسمهاى گوناگون تبليغ و ترويج ميشوند. مثلاً مسابقه ميگذارند توى تلويزيون و سؤال ميکنند: اسم قهرمانِ اولِ فلان فيلم چى بود؟ اگر گفتى و بلد بودى برنده ميشوى! حالا ندانند اين را؛ مگر چه کسرى و چه نقصى وارد ميشود؟ فرض کنيد ميليونها نفر اين فيلم را نديدهاند و اين هنرمند يا اين بازيگر را نميشناسند؛ اين شد يک نقيصه؟ که شناخت او بشود يک امتياز؟! يا مثلاً ورزش. خب البته ميدانيد و بارها گفتهام، من از طرفداران ورزش قهرمانىام؛ يعنى من بر خلاف يک حرفى که گفته ميشد آقا! ورزش قهرمانى چيست؛ بنده گفتم که نه، ورزش قهرمانى لازم است. ورزش قهرمانى در واقع نخبهپرورىِ در باب ورزش است؛ اين ميشود يک قله؛ تا قله نباشد، دامنه نيست. وقتى يک قله درست شد، آن وقت دامنه - يعنى ورزش عمومى - شکل خواهد گرفت. بنابراين بنده به ورزش قهرمانى معتقدم؛ به اين قهرمانهائى هم که ميروند و پرچم کشورمان و سرود ملى کشورمان را اينجا و آنجا به چشم و گوش مردم دنيا ميرسانند، علاقهمندم؛ از آنها هم تشکر ميکنم؛ خيلى هم دوستشان ميدارم؛ گاهى هم پيش من مىآيند. اما حرف من اين است که چرا ما بايد يک نخبهى علمى را کمتر از يک نخبهى ورزشى بها بدهيم؟ ما چقدر نخبههاى علمى داريم که در قلهاند؛ چقدر نخبهى علمى داريم که اگر چنانچه دست کشورهاى ديگر به اينها برسد، آنها را فوراً ميقاپند و ميبرند؛ اينها را بايد تجليل کنيم.
حالا من از باب مثال مرحوم کاظمى آشتيانى را مثال ميزنم - حالا چون بارها اسم ايشان را بردهايم و از دنيا هم رفته، خدا ايشان را رحمت کند - يا همين جوان عزيزى که آقاى دکتر واعظزاده اسمش را آوردند - که پارسال اينجا در جمع ما بوده و امسال فوت کرده - خب، اينها تجليل بشوند، شناخته بشوند. ما نخبگان علمىِ تاريخىمان را هم ترويج نميکنيم؛ خيلى از مردم کشور ما علماى بزرگ و دانشمندان بزرگِ رشتههاى مختلف را نميشناسند؛ نه فقط در رشتهى فقه و فلسفه و علوم دينى، بلکه دانشمندانى که در رشتههاى رائجِ امروز دنيا - در فيزيک، در رياضى، در شيمى، در مکانيک - در تاريخ خود ما برجسته بودند و کارهاى بزرگى آن روز انجام دادند و بعضى از اختراعات آنها حتّى امروز مورد استفاده است. نه جوانهاى ما اسمهايشان را ميدانند، نه ترويجى از آنها ميشود، نه يادى از آنها ميشود! خيلى نقيصهى بزرگى است. اين هم بايستى حتماً اصلاح بشود.
خب، نکات گوناگون ديگرى هم وجود دارد که بعضىاش را هم دوستان گفتند. اين مسئلهى راه يافتن پروژههاى علمى به بازار مصرف؛ که از جملهى چيزهاى بسيار مهمى است که خب دولت بايد حتماً در اين زمينه کمک کند و بنا هم دارند کمک کنند؛ من اطلاع دارم. انشاءاللَّه در اين زمينه اقداماتى صورت بگيرد که محصول کارها تجارى بشود.
و آخرين مطلب - که ديگر حالا ظهر است و ظاهراً وقت اذان است - اينکه افتخار خدمت به کشور از راه علم را شماها خيلى قدر بدانيد. خدمت به کشور از راههاى مختلفى ممکن است؛ يکى از بهترين راههايش خدمت به کشور از راه علم است. خب، سياستمدارها هم خدمت به کشور ميکنند؛ مجاهدان راه خدا و رزمآوران ميدانهاى جنگ هم خدمت به کشور ميکنند، تجار و بازرگانان و بقيه هم خدمت به کشور ميکنند، صنعتگران هم خدمت به کشور ميکنند؛ اما يکى از راههاى برجستهى خدمت به کشور، از راه علم است؛ به همين دلائلى که قبلاً عرض شد که علم مايهى اقتدار ملى، مايهى قدرت کشور، مايهى ثروت کشور و مايهى سربلندى هر کشورى است. شما در درس خواندن و در حائز شدن رتبههاى بالاى علمى، اگر اين نيت را بکنيد، کارتان ميشود عبادت. يعنى کار انسان - يک کار واحد - با دو نيت مغاير، دو حالت گوناگون پيدا ميکند: گاهى همان کار ميشود عبادت، گاهى همان کار ميشود معصيت. نمازى که انسان ميخواند، اگر به قصد تقرب به خدا بخواند، توجهش به خدا باشد، با اخلاص نماز بخواند، اين بالاترين عبادتهاست؛ اگر همين نماز را براى ريا بخواند، اين نماز ميشود معصيت و خود آن نماز، ميشود گناه. ريا، گناه کبيره است؛ مصداقش هم ميشود همان نمازى که از روى ريا خوانده شد؛ نيت اينقدر مؤثر است. شما اگر چنانچه اين تحصيل را، اين تلاش علمى را، اين سعى براى به دست آوردن رتبههاى نخبگى را، براى خدمت به مردم و براى خدمت به کشور و براى سربلندى نظام اسلامى انجام بدهيد، بلاشک يکى از حسنات شما خواهد بود.
اميدواريم انشاءاللَّه خداوند متعال همهى شماها را توفيق بدهد و به شما کمک کند و انشاءاللَّه روز به روز بيشتر شاهد گسترش علم و تحقيق در کشور باشيم و ببينيم که جوانان مؤمن و جوانان صالح ما، توانستهاند در اين مسابقهى عظيم، پيشاپيش حرکت کنند. انشاءاللَّه خداوند همهى شماها را محفوظ بدارد.
والسّلام عليکم و رحمةاللَّه و برکاته
http://www.insf.org/NewsShow.php?NewsID=280