artadokht
29th February 2012, 11:50 PM
می گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس درماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر ازموقع به محل رفت.
در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیینشده بود، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نمایندهانگلستان نشست.
قبل از شروع جلسه، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نمایندههیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست، اما پیرمرد توجهی نکردو روی همان صندلی نشست. جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیسروبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویشبنشیند، اما پیرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد.
جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جاینماینده انگلستان نشسته اید، جای شما آن جاست. کم کم ماجرا داشت پیچیدهمی شد و بیخ پیدا می کرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت:
"شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیسکدام است؟ نه جناب رییس، خوب می دانیم جایمان کدام است. اما علت اینکهچند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند
بر جای دیگران نشستن یعنی چه؟ او اضافه کرد که سال های سال است دولتانگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جانیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه سرزمین آنان."
سکوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایانسخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت.
با همین ابتکار و حرکت، عجیب بود که تا انتهای نشست، فضای جلسه تحت تاثیرمستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محکومشد.
در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیینشده بود، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نمایندهانگلستان نشست.
قبل از شروع جلسه، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نمایندههیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست، اما پیرمرد توجهی نکردو روی همان صندلی نشست. جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیسروبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویشبنشیند، اما پیرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد.
جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جاینماینده انگلستان نشسته اید، جای شما آن جاست. کم کم ماجرا داشت پیچیدهمی شد و بیخ پیدا می کرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت:
"شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیسکدام است؟ نه جناب رییس، خوب می دانیم جایمان کدام است. اما علت اینکهچند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند
بر جای دیگران نشستن یعنی چه؟ او اضافه کرد که سال های سال است دولتانگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جانیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه سرزمین آنان."
سکوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایانسخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت.
با همین ابتکار و حرکت، عجیب بود که تا انتهای نشست، فضای جلسه تحت تاثیرمستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محکومشد.