بلدرچین
16th February 2012, 09:30 PM
پسرچاقی به دلیل عشق و علاقه ی خاص و عمیقی که به وطن خودش دارد،در پی چندین طرح اختراع خودش می رود.شرایط زندگی او زیاد جالب نیست و او میکوشد تا بودجه ای ازجایی کسب کند و طرح های خودش را عملی سازد اما هربار به بن بست میخورد و ناامید میشود و هربارگوشه ای ازعشق و علاقه اش به میهن ازبین میرود.
براساس کنجکاوی اش ازجایی سردرمیاورد که مخترعین زیادی درانجا هستند و به دلیل توجه و دست کمکی که به سمت این فرد دراز میشود،شاداب ترازگذشته میشود و به شدت تحقیق میکند.آن پسر چاق وعده و وعید هایی ازطرف ان چند نفرمی شنود اما برخلاف قول ها و وعده هایی که داده بودند،ان پسرچاق را در نیمه راه رها میکنند و تنها می گذارند و او ناامید و دل شکسته ترازقبل می شود و چند سال بعد در مرکز روانی فوت میکند.
چند سال بعد یکی از دوستان او این طرح ها و نقشه ها را برای یکی از دانشگاه های امریکا می فرستد و مورد قبول واقع میشود و او ازایران می رود...
براساس کنجکاوی اش ازجایی سردرمیاورد که مخترعین زیادی درانجا هستند و به دلیل توجه و دست کمکی که به سمت این فرد دراز میشود،شاداب ترازگذشته میشود و به شدت تحقیق میکند.آن پسر چاق وعده و وعید هایی ازطرف ان چند نفرمی شنود اما برخلاف قول ها و وعده هایی که داده بودند،ان پسرچاق را در نیمه راه رها میکنند و تنها می گذارند و او ناامید و دل شکسته ترازقبل می شود و چند سال بعد در مرکز روانی فوت میکند.
چند سال بعد یکی از دوستان او این طرح ها و نقشه ها را برای یکی از دانشگاه های امریکا می فرستد و مورد قبول واقع میشود و او ازایران می رود...