PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستان(ایده) تنهای تنها



بلدرچین
16th February 2012, 09:30 PM
پسرچاقی به دلیل عشق و علاقه ی خاص و عمیقی که به وطن خودش دارد،در پی چندین طرح اختراع خودش می رود.شرایط زندگی او زیاد جالب نیست و او میکوشد تا بودجه ای ازجایی کسب کند و طرح های خودش را عملی سازد اما هربار به بن بست میخورد و ناامید میشود و هربارگوشه ای ازعشق و علاقه اش به میهن ازبین میرود.
براساس کنجکاوی اش ازجایی سردرمیاورد که مخترعین زیادی درانجا هستند و به دلیل توجه و دست کمکی که به سمت این فرد دراز میشود،شاداب ترازگذشته میشود و به شدت تحقیق میکند.آن پسر چاق وعده و وعید هایی ازطرف ان چند نفرمی شنود اما برخلاف قول ها و وعده هایی که داده بودند،ان پسرچاق را در نیمه راه رها میکنند و تنها می گذارند و او ناامید و دل شکسته ترازقبل می شود و چند سال بعد در مرکز روانی فوت میکند.
چند سال بعد یکی از دوستان او این طرح ها و نقشه ها را برای یکی از دانشگاه های امریکا می فرستد و مورد قبول واقع میشود و او ازایران می رود...

بلدرچین
16th February 2012, 09:32 PM
نمیدونم اسم خوبی هست یا نه!؟
وقتی داستان رو خوندید یک اسم براش انتخاب کنید تا بتونم یه اسم خوب براش بزارم این هم قراره تبدیل به فیلمنامه شه ممنونم

ساناز فرهیدوش
17th February 2012, 11:24 PM
کمی دیگه از متن رو گذارید در موردش فکر کنیم

Sa.n
17th February 2012, 11:28 PM
خیلی جالب بود ممنون

بلدرچین
19th February 2012, 12:41 AM
اجی رکسانا خیلی واضح هستش ها...چند بار بخون میفهمی منظورم چیه و داستان چه جوریه!!!
اسم پیشنهادی یادتون نره

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد