بلدرچین
16th February 2012, 09:15 PM
محمد رضا که چند سالی است ازدواج کرده درخوابی که شب قبل می بیند،شماره اخرین دوست دخترش(قبل ازدواج) را با هزار زحمت و تلاش ازدورن دفترچه خاطراتش پیدا میکند و در پی تماس با او است.
چند بار هوس خواندن دفترش را میکند و چند بارهم مجبورمیشود که این دفترخاطرات و سر درونش را از همسرش (سوگند)پنهان کند،اما با کنجکاویه همسرش این راز زیاد دوام پیدا نمیکند و سوگند اززندگیه گذشته شوهرش مطلع میشود.
محمد رضا چند بار از زنگ زدن به الهه پشیمان میشود و تماس را قطع میکند اما در یکی از دفعات وقتی صدای الهه را میشنود یاد خاطرات سراسر خوشی با او می افتد و قطع نمیکند.
قبلا محمد رضا به الهه قول ازدواج داده بود و او تا این سال منتظراو مانده بود وازدواج نکرده بود.بعد ازاینکه به او زنگ زد عذاب وجدان شدیدی سراسر وجود محمد رضا را فراگرفت و ترس و وحشت جدایی همواره با او بود.
الهه بعد ازکمی سعی و تلاش شماره تلفن خانه ی محمد رضا را پیدا میکند و به خانه ی او می رود و وقتی از ازدواج او با سوگند مطلع میشود به سرعت ازانجا بیرون می زند و شب همان روز خودکشی میکند و فردایش عکسش و ماجرایش درصفحه ی اول روزنامه چاپ میشود.وقتی سوگند روزنامه را میخواند نامه ای برای محمد رضا می نویسد و ازخانه بیرون می رود و چند روز بعد دادخواست طلاق میدهد و این گونه برداشت میکند که محمد رضا و الهه باهم رابطه ای مخفی داشته اند...
چند بار هوس خواندن دفترش را میکند و چند بارهم مجبورمیشود که این دفترخاطرات و سر درونش را از همسرش (سوگند)پنهان کند،اما با کنجکاویه همسرش این راز زیاد دوام پیدا نمیکند و سوگند اززندگیه گذشته شوهرش مطلع میشود.
محمد رضا چند بار از زنگ زدن به الهه پشیمان میشود و تماس را قطع میکند اما در یکی از دفعات وقتی صدای الهه را میشنود یاد خاطرات سراسر خوشی با او می افتد و قطع نمیکند.
قبلا محمد رضا به الهه قول ازدواج داده بود و او تا این سال منتظراو مانده بود وازدواج نکرده بود.بعد ازاینکه به او زنگ زد عذاب وجدان شدیدی سراسر وجود محمد رضا را فراگرفت و ترس و وحشت جدایی همواره با او بود.
الهه بعد ازکمی سعی و تلاش شماره تلفن خانه ی محمد رضا را پیدا میکند و به خانه ی او می رود و وقتی از ازدواج او با سوگند مطلع میشود به سرعت ازانجا بیرون می زند و شب همان روز خودکشی میکند و فردایش عکسش و ماجرایش درصفحه ی اول روزنامه چاپ میشود.وقتی سوگند روزنامه را میخواند نامه ای برای محمد رضا می نویسد و ازخانه بیرون می رود و چند روز بعد دادخواست طلاق میدهد و این گونه برداشت میکند که محمد رضا و الهه باهم رابطه ای مخفی داشته اند...