تووت فرنگی
11th February 2012, 07:22 AM
اگر مثل همیشه دوست داری، دختر خود را
بیا بگْذار روی دامن دختر، سر خود را
فراموشم نمیگردد كه در هر روز، چندین بار
در آغوش محبّت میگرفتی، دختر خود را
همه جمعیم گِرد عارضت، ای ماه سرگردان!
مگر چشمی گشایی، بنْگری دور و برِ خود را
سكینه زآن بُوَد تنها، كه تنها زآن من باشی
نخواهم ُبرد از خاطر، گذشتِ خواهر خود را
حدیث روی مادر بازمیخوانی ز رخسارم
ببین، ای باغبان! روی گل نیلوفر خود را
چو بینم در گلویت جای نیزه، خوب میفهمم
كه عمّه از چه زد بر چوبهی محمل، سر خود را
گله از میزبان تو، به اشك دیده دارم من
نشُست از روی ماهت از چه رو، خاكستر خود را؟
به غیر از دیدن اصغر، ندارم آرزو دیگر
بیا و شادمان كن، دختر غمپرور خود را
پدر جان! از تو دارد «رستگار»، امّید امضایی
كه زینت داده با نام رقیّه، دفتر خود را
بیا بگْذار روی دامن دختر، سر خود را
فراموشم نمیگردد كه در هر روز، چندین بار
در آغوش محبّت میگرفتی، دختر خود را
همه جمعیم گِرد عارضت، ای ماه سرگردان!
مگر چشمی گشایی، بنْگری دور و برِ خود را
سكینه زآن بُوَد تنها، كه تنها زآن من باشی
نخواهم ُبرد از خاطر، گذشتِ خواهر خود را
حدیث روی مادر بازمیخوانی ز رخسارم
ببین، ای باغبان! روی گل نیلوفر خود را
چو بینم در گلویت جای نیزه، خوب میفهمم
كه عمّه از چه زد بر چوبهی محمل، سر خود را
گله از میزبان تو، به اشك دیده دارم من
نشُست از روی ماهت از چه رو، خاكستر خود را؟
به غیر از دیدن اصغر، ندارم آرزو دیگر
بیا و شادمان كن، دختر غمپرور خود را
پدر جان! از تو دارد «رستگار»، امّید امضایی
كه زینت داده با نام رقیّه، دفتر خود را