کودکی هایم

[تووت فرنگی]

کودکی هایم اتاقی ساده بود





قصه ای ، دور ِ اجاقی ساده بود



شب که می شد نقشها جان می گرفت


روی سقف ما که طاقی ساده بود


می شدم پروانه ، خوابم می پرید



خوابهایم اتفاقی ساده بود


زندگی دستی پر از پوچی نبود


بازی ما جفت و طاقی ساده بود


قهر می کردم به شوق آشتی


عشق هایم اشتیاقی ساده بود


ساده بودن عادتی مشکل نبود


سختی نان بود و باقی ساده بود

[yas-90]

کاش همیشه کودک میماندیم تا به جای دلهایمان سر زانوهایمان زخمی می شد.

[salma1]

کودکی و جوانی صندوق در بسته ایست که فقط پیران میدانند که درون آن چیست

[mina_bushehr]

لابه‌لاي مدادهاي رنگي‌ كودكي

مردي گم شده است
و لابه‌لاي من ، كودكي


يكي بيايد مرا پيدا كند
يا نقاشي‌ام كند
لااقل
مداد‌ رنگي‌‌هاي آن بچه را
روي ميزش مرتب كند

************

لابه‌لاي بغض‌هاي كودكي
مردي
عاشقانه‌اي از شاملو مي‌خواند
لابه‌لاي روپوشِ دبستان
مردي
موهايش را شانه مي‌كند

كاش امروز
نروم «پريوش» را ببينم
كاش زنگِ اول
ديكته داشته باشيم
تا من
براي تمام الف‌هاي دنيا
يك كلاهِ قشنگ بكشم

*************

لابه‌لاي زنگِ تغذيه
مردي قهوه مي‌نوشد
كودك
پشتِ تپش‌هاي مرد
لحاف را سرش كشيده و خوابيده
و مرد فكر مي‌كند
اگر مداد قرمزش اينجا بود
لبهاي زن را
كمي سرختر مي‌كشيد

[yasi70]

کودکی هایم بی چتر در بارن دوید....

[gollyakh]

کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدم
بهترین دورانی که هیچ وقت بر نمی گرده