Majid_GC
31st January 2012, 11:52 PM
کار علمى فیلسوف – شرقشناس بزرگ فرانسوى، هانرى کربن (۱۹۳۰ – ۱۹۷۸)، خود آفرینشى فلسفى است; آفرینشى بیمانند از اندیشه و هنر که باید آن را نه جزء بجزء، بلکه بعنوان یک کل ارزیابى کرد. در این مقاله ما کار علمى کربن را با تاکید بر سهم وى در مطالعه ملاصدرا و فلسفه او مطرح مى کنیم.(۱)
اینجا این رویکرد گزینشى موجه تر بنظر مى رسد; زیرا باعتقاد نگارنده، تفکر اصیل ملاصدرا در برداشت کربن از فرهنگ ایرانى و فلسفه اسلامى و در واقع، در تفکر فلسفى خود وى جایگاهى ویژه دارد. وانگهى، با وجود آنکه کربن بعنوان شارح آراء شخصیتهاى برجسته اى مانند ابن سینا، سهروردى (شیخ اشراق)، ابن عربى و در کل بسبب مطالعاتش در زمینه عرفان، تشیع و تصوف ایرانى مشهوراست، کار وسیع او در این زمینه مستلزم اصلاحاتى است; زیرا از نوشته هاى او در باره ملاصدرا و فلسفه اسلامى متأخر فقط بخش کوچکى به انگلیسى ترجمه شده است. کتابى در ۱۳۵۸ درتهران منتشرشد و مدعى آن بود که ترجمه فارسى مطالعاتى است که چندشرقشناس، ازجمله هانرى کربن انجام داده اند. متأسفانه کربن دراین کتاب بدرستى شناسانده نشده است و مانمى توانیم این کربن غیرواقعى را در بررسیهاى کنونى مطمح نظر قرار دهیم.(۲)
بنابرین، جستارمان را اینگونه آغاز مى کنیم که هانرى کربن واقعى دست کم سه تحقیق در باره ملاصدرا انجام داده است.
نخست: او ویرایشى انتقادى از متن عربى کتاب المشاعر – مهمترین رساله صدرا در مورد نظریه ویژه او یعنى «اصالت وجود» – بهمراه ترجمه فارسى و شرح آن بقلم بدیع الملک میرزاعمادالدوله، بدست داده است. این کتاب در ۱۹۶۴ بعنوان جلد دهم گنجینه نوشته هاى ایرانى منتشر شد. (این گنجینه سلسله متون و مطالعاتى است که خود کربن در ۱۹۴۹ آن را رسماً آغاز و تا ۱۹۷۵ سرپرستى کرد.) بروش آن مجموعه، این کتاب نیز شامل ترجمه و تفسیر کامل متن اصلى بزبان فرانسه و مقدمه مفصل فلسفى و حاوى زندگینامه و کتابنامه است. در این مقدمه، کربن اهمیت مابعدالطبیعه «انقلابى» صدرا در زمینه «وجود» را توضیح مى دهد و در عین حال برغم تشابهات ظاهرى بین این انقلاب و انقلابى که با نام مارتین هایدگر در غرب گره خورده است، به تفاوت بنیادى بین آنها اشاره مى کند. با توجه به اشتغال کربن به فلسفه هایدگرى در مراحل نخستین کارش به این نکته باز خواهیم گشت.
دوم اینکه: آنچه در وهله نخست توجه کربن را به ملاصدرا، یعنى به تعلیقات او بر حکمة الاشراق سهروردى جلب کرد، علاقه و مطالعه دیرینه کربن در باره سهروردى (شیخ اشراق) بود. کربن بسرعت اهمیت این تعلیقات بسیار جالب توجه اما دشوار را دریافت. در این تعلیقات، ملاصدرا موضع خود را بطریقى خاص در برابر سهروردى مطرح مى کند – گرایشى مرکب از تحسین فراوان در برابر شیخ اشراق و انتقاد شدید از وى – از اینرو، کربن هم بر فهم درست متن اصلى سهروردى و شرح کلاسیک قطب الدین شیرازى همت گمارد و هم براى درک صحیح تعلیقات ملاصدرا سخت کوشید و قسمتهاى عمده اى از هر سه اثر را بفرانسه ترجمه کرد. این ترجمه عظیم که سراسر زندگى تحقیقاتى او را در بر گرفت، بقلم کریستین ژامبت (Christian Jambet) ویرایش و پس از مرگ کربن با عنوان حکمت شرقى منتشر شد.(۳)
در عنوان این کتاب، کلمه Sagesse (حکمت) که شاید تا حدى قدیم است، بعمد و براى جلوگیرى از بدفهمیهاى مکرر که درباره کلمه مرجّح خود کربن، یعنى Theosophie روى داد، بکار رفته بود; هرچند کربن، خود کاملا روشن کرده بود که این کلمه را فقط به این جهت بکار برده است، که بطور تحت اللفظى مطابق با حکمت الهى و بمعناى نوع خاصى از تفکر است که در عین حال، هم عقلى و هم الهامى است.(۴)
سومین رویکرد مهم کربن به ملاصدرا، به علاقه علمى و گرایش شخصى وى به تشیع، بویژه معادشناسى شیعه بر مبناى سنت نبوى ارتباط دارد. کربن در حکمة العرشیة و شرح ملاصدرا بر کتاب معروف حدیث شیعه محمدبن یعقوب کلینى، یعنى شرح اصول کافى، مباحث فراوانى یافت که این جنبه از تفکرملاصدرا را منعکس مى کند. ازنظرکربن، شایداین جنبه مهمترین جنبه بود; زیرا او رابرخلاف دیگرمفسران غربى وچند مفسرشرقى بدانجا رساندکه ملاصدرا را اندیشمند بینظیرى بداند که فلسفه او را مى توان با آنچه خود کربن «فلسفه نبوى» خوانده است، سنجید.
این فلسفه از «مشکات النبوه» الهام مى گیرد که بیانگر نوعى دسترسى مستقیم به معرفت درست قرآنى است; روشى که آن را «صراط مستقیم» مى نامند. این صراط بتعبیر کربن، هم از ظاهرگرایى دین فقهى و هم عقلگرایى مورد انکار آن، به یک اندازه فاصله دارد و در زبان سنتى رایج از زمان فیلسوفان اسکندرانى، بخوبى مى توانیم آن را «طریق شاهانه» (Royal Path)
بخوانیم. تحلیل کربن از این «فلسفه نبوى» نخستین بار با عنوان سخنرانى اِرانوس (Eranos) که در ۱۹۶۲ ایراد شد، انتشار یافت. او بعدها آن را بسط داد و همراه با چند مقاله دیگر در باره سایر جنبه هاى اندیشه ملاصدرا، در کتاب بزرگ خود اسلام ایرانى (En Islam Iranien) جمع کرد.(۵)
در اینجا باید چند نکته درباره زمینه رویکرد کلى کربن به فلسفه اسلامى ذکر شود در آغاز باید بیاد داشت که روش متعارف و شناخته شده اروپایى براى مطالعه سنت فلسفى اسلامى، قطعاً اروپا محور بوده است. بطور کلى، در این روش فرض بر این است که تنها دلیل لزوم بررسى فلسفه باصطلاح عربى، بُعد تاریخى آن است; یعنى این واقعیت که ادامه حیات سنت فلسفى یونانى در طول سده هاى میانه مرهون اعراب است. ]در این روش[ مسلم فرض شده است که سنت مزبور در اسپانیاى قرن دوازدهم، در وجود مفسر بزرگ ابن رشد، که دانته او را شارح بزرگ نامیده است، به بزرگترین شارح خود دست یافت. پس از آنکه اعراب مسیحى و مسلمان، ترکانى (نویسنده اشتباهاً فارابى را که فرزند خراسان قدیم بوده است، ترک دانسته-مترجم.) مانند فارابى و ایرانیانى نظیر ابن سینا، که همه تحت حاکمیت اسلامى زندگى مى کردند و عمدتاً بعربى مى نوشتند، وظیفه خود را با انتقال این سنت به یهودیان و مسیحیان لاتین انجام دادند، دیگر جذابیتى نداشتند.
اینجا این رویکرد گزینشى موجه تر بنظر مى رسد; زیرا باعتقاد نگارنده، تفکر اصیل ملاصدرا در برداشت کربن از فرهنگ ایرانى و فلسفه اسلامى و در واقع، در تفکر فلسفى خود وى جایگاهى ویژه دارد. وانگهى، با وجود آنکه کربن بعنوان شارح آراء شخصیتهاى برجسته اى مانند ابن سینا، سهروردى (شیخ اشراق)، ابن عربى و در کل بسبب مطالعاتش در زمینه عرفان، تشیع و تصوف ایرانى مشهوراست، کار وسیع او در این زمینه مستلزم اصلاحاتى است; زیرا از نوشته هاى او در باره ملاصدرا و فلسفه اسلامى متأخر فقط بخش کوچکى به انگلیسى ترجمه شده است. کتابى در ۱۳۵۸ درتهران منتشرشد و مدعى آن بود که ترجمه فارسى مطالعاتى است که چندشرقشناس، ازجمله هانرى کربن انجام داده اند. متأسفانه کربن دراین کتاب بدرستى شناسانده نشده است و مانمى توانیم این کربن غیرواقعى را در بررسیهاى کنونى مطمح نظر قرار دهیم.(۲)
بنابرین، جستارمان را اینگونه آغاز مى کنیم که هانرى کربن واقعى دست کم سه تحقیق در باره ملاصدرا انجام داده است.
نخست: او ویرایشى انتقادى از متن عربى کتاب المشاعر – مهمترین رساله صدرا در مورد نظریه ویژه او یعنى «اصالت وجود» – بهمراه ترجمه فارسى و شرح آن بقلم بدیع الملک میرزاعمادالدوله، بدست داده است. این کتاب در ۱۹۶۴ بعنوان جلد دهم گنجینه نوشته هاى ایرانى منتشر شد. (این گنجینه سلسله متون و مطالعاتى است که خود کربن در ۱۹۴۹ آن را رسماً آغاز و تا ۱۹۷۵ سرپرستى کرد.) بروش آن مجموعه، این کتاب نیز شامل ترجمه و تفسیر کامل متن اصلى بزبان فرانسه و مقدمه مفصل فلسفى و حاوى زندگینامه و کتابنامه است. در این مقدمه، کربن اهمیت مابعدالطبیعه «انقلابى» صدرا در زمینه «وجود» را توضیح مى دهد و در عین حال برغم تشابهات ظاهرى بین این انقلاب و انقلابى که با نام مارتین هایدگر در غرب گره خورده است، به تفاوت بنیادى بین آنها اشاره مى کند. با توجه به اشتغال کربن به فلسفه هایدگرى در مراحل نخستین کارش به این نکته باز خواهیم گشت.
دوم اینکه: آنچه در وهله نخست توجه کربن را به ملاصدرا، یعنى به تعلیقات او بر حکمة الاشراق سهروردى جلب کرد، علاقه و مطالعه دیرینه کربن در باره سهروردى (شیخ اشراق) بود. کربن بسرعت اهمیت این تعلیقات بسیار جالب توجه اما دشوار را دریافت. در این تعلیقات، ملاصدرا موضع خود را بطریقى خاص در برابر سهروردى مطرح مى کند – گرایشى مرکب از تحسین فراوان در برابر شیخ اشراق و انتقاد شدید از وى – از اینرو، کربن هم بر فهم درست متن اصلى سهروردى و شرح کلاسیک قطب الدین شیرازى همت گمارد و هم براى درک صحیح تعلیقات ملاصدرا سخت کوشید و قسمتهاى عمده اى از هر سه اثر را بفرانسه ترجمه کرد. این ترجمه عظیم که سراسر زندگى تحقیقاتى او را در بر گرفت، بقلم کریستین ژامبت (Christian Jambet) ویرایش و پس از مرگ کربن با عنوان حکمت شرقى منتشر شد.(۳)
در عنوان این کتاب، کلمه Sagesse (حکمت) که شاید تا حدى قدیم است، بعمد و براى جلوگیرى از بدفهمیهاى مکرر که درباره کلمه مرجّح خود کربن، یعنى Theosophie روى داد، بکار رفته بود; هرچند کربن، خود کاملا روشن کرده بود که این کلمه را فقط به این جهت بکار برده است، که بطور تحت اللفظى مطابق با حکمت الهى و بمعناى نوع خاصى از تفکر است که در عین حال، هم عقلى و هم الهامى است.(۴)
سومین رویکرد مهم کربن به ملاصدرا، به علاقه علمى و گرایش شخصى وى به تشیع، بویژه معادشناسى شیعه بر مبناى سنت نبوى ارتباط دارد. کربن در حکمة العرشیة و شرح ملاصدرا بر کتاب معروف حدیث شیعه محمدبن یعقوب کلینى، یعنى شرح اصول کافى، مباحث فراوانى یافت که این جنبه از تفکرملاصدرا را منعکس مى کند. ازنظرکربن، شایداین جنبه مهمترین جنبه بود; زیرا او رابرخلاف دیگرمفسران غربى وچند مفسرشرقى بدانجا رساندکه ملاصدرا را اندیشمند بینظیرى بداند که فلسفه او را مى توان با آنچه خود کربن «فلسفه نبوى» خوانده است، سنجید.
این فلسفه از «مشکات النبوه» الهام مى گیرد که بیانگر نوعى دسترسى مستقیم به معرفت درست قرآنى است; روشى که آن را «صراط مستقیم» مى نامند. این صراط بتعبیر کربن، هم از ظاهرگرایى دین فقهى و هم عقلگرایى مورد انکار آن، به یک اندازه فاصله دارد و در زبان سنتى رایج از زمان فیلسوفان اسکندرانى، بخوبى مى توانیم آن را «طریق شاهانه» (Royal Path)
بخوانیم. تحلیل کربن از این «فلسفه نبوى» نخستین بار با عنوان سخنرانى اِرانوس (Eranos) که در ۱۹۶۲ ایراد شد، انتشار یافت. او بعدها آن را بسط داد و همراه با چند مقاله دیگر در باره سایر جنبه هاى اندیشه ملاصدرا، در کتاب بزرگ خود اسلام ایرانى (En Islam Iranien) جمع کرد.(۵)
در اینجا باید چند نکته درباره زمینه رویکرد کلى کربن به فلسفه اسلامى ذکر شود در آغاز باید بیاد داشت که روش متعارف و شناخته شده اروپایى براى مطالعه سنت فلسفى اسلامى، قطعاً اروپا محور بوده است. بطور کلى، در این روش فرض بر این است که تنها دلیل لزوم بررسى فلسفه باصطلاح عربى، بُعد تاریخى آن است; یعنى این واقعیت که ادامه حیات سنت فلسفى یونانى در طول سده هاى میانه مرهون اعراب است. ]در این روش[ مسلم فرض شده است که سنت مزبور در اسپانیاى قرن دوازدهم، در وجود مفسر بزرگ ابن رشد، که دانته او را شارح بزرگ نامیده است، به بزرگترین شارح خود دست یافت. پس از آنکه اعراب مسیحى و مسلمان، ترکانى (نویسنده اشتباهاً فارابى را که فرزند خراسان قدیم بوده است، ترک دانسته-مترجم.) مانند فارابى و ایرانیانى نظیر ابن سینا، که همه تحت حاکمیت اسلامى زندگى مى کردند و عمدتاً بعربى مى نوشتند، وظیفه خود را با انتقال این سنت به یهودیان و مسیحیان لاتین انجام دادند، دیگر جذابیتى نداشتند.