تووت فرنگی
31st January 2012, 11:05 PM
باز در حجم زمستانی سردی دیگر
سایه گسترد شبی دیگر و دردی دیگر
شب نفرین شده ای رایت یلدا بر دوش
شب ننگی علم کشتن فردا بر دوش
شبی آشفته شبی شوم شبی سرگشته
شبی از سردترین قطب زمین برگشته
امشب از مملکت زاغ و زغن می آیم
از لگد مالترین سمت چمن می آیم
گفتنی هاهمه راز است ولی خواهم گفت
سر این رشته دراز ات ولی خواهم گفت
من فرو پاشی ارکان وفا را دیدم
خوش ندارید ولی اشک خدا را دیدم
چه چمنها که نروئیده پریشان کردند
چه خداها که فدای دو سه من نان کردند
چه لطیفان که به پیران حبش بخشیدند
چه ظریفان که به مشتی تنه لش بخشیدند
همه را دیدم و بر بستر خون خوابیدم
این حکایت تو فقط میشنوی من دیدم
شهر را با دهن روزه به دریا بردند
کوزه بر دوش به دریوزه به دریا بردند
آشنا!مردی و عصمت به اسارت رفته
جرعه نه،جام نه،میخانه به غارت رفته
دیده آماج کمان است قدم بردارید
سینه تاراج خزان است قلم بردارید
تا به کی زخم زبان رخنه کند در تن مان
و به جایی نرسد خون جگر خوردن مان
کم به این ورطه کشاندند و تحمل کردیم؟
کم به ما آب ندادند ولی گل کردیم؟
کم پراکنده شدیم از دم درهای بهشت
به گناهی که نکردیم و قلم زود نوشت
کم در تب بازار ملامت کردند
کم نوشتیم و نخواندند و قضاوت کردند
ترک این طایفه کن حلقه به گوش دل باش
تو سلیمانی و این ران ملخ،عاقل باش
برقی اینگونه که بر روی زمین میبینی
شعله خرمن دین است چنین میبینید
سایه گسترد شبی دیگر و دردی دیگر
شب نفرین شده ای رایت یلدا بر دوش
شب ننگی علم کشتن فردا بر دوش
شبی آشفته شبی شوم شبی سرگشته
شبی از سردترین قطب زمین برگشته
امشب از مملکت زاغ و زغن می آیم
از لگد مالترین سمت چمن می آیم
گفتنی هاهمه راز است ولی خواهم گفت
سر این رشته دراز ات ولی خواهم گفت
من فرو پاشی ارکان وفا را دیدم
خوش ندارید ولی اشک خدا را دیدم
چه چمنها که نروئیده پریشان کردند
چه خداها که فدای دو سه من نان کردند
چه لطیفان که به پیران حبش بخشیدند
چه ظریفان که به مشتی تنه لش بخشیدند
همه را دیدم و بر بستر خون خوابیدم
این حکایت تو فقط میشنوی من دیدم
شهر را با دهن روزه به دریا بردند
کوزه بر دوش به دریوزه به دریا بردند
آشنا!مردی و عصمت به اسارت رفته
جرعه نه،جام نه،میخانه به غارت رفته
دیده آماج کمان است قدم بردارید
سینه تاراج خزان است قلم بردارید
تا به کی زخم زبان رخنه کند در تن مان
و به جایی نرسد خون جگر خوردن مان
کم به این ورطه کشاندند و تحمل کردیم؟
کم به ما آب ندادند ولی گل کردیم؟
کم پراکنده شدیم از دم درهای بهشت
به گناهی که نکردیم و قلم زود نوشت
کم در تب بازار ملامت کردند
کم نوشتیم و نخواندند و قضاوت کردند
ترک این طایفه کن حلقه به گوش دل باش
تو سلیمانی و این ران ملخ،عاقل باش
برقی اینگونه که بر روی زمین میبینی
شعله خرمن دین است چنین میبینید