PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نثر برگرد...



master_mind
31st January 2012, 12:12 AM
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند ... چشمانم


بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد ...


آخ که چقدر تنهایم ... دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم


بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته


شده است ...
http://www.uc-njavan.ir/images/om0a3js9bi4hmlugire.jpg


رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته .... پیر


تنها.... تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های


دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ....


اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی


دوباره ای است ... پس برگرد ... عاشقانه برگرد


برای همیشه برگرد...

r321.r
31st January 2012, 12:32 AM
وقتی در یک لحظه خیلی معمولی
در زمانی میان ضربه های مدام قلب
حس زیر جلدی دلتنگی به همه جا سرک کشید
و مرا پر کرد از فهم بی کسی
در آن لحظه
من تنهایی را یاد گرفتم

ــ sahra ــ
31st January 2012, 01:37 AM
نذر کــَـــردم

سفره ای پهــن کـُنم

از حــَـــ ـــ ـرف های نگفتــه ی دلم ..

....اگـــــ ـــ ــر برگـــَـــردی

LEILA1979
31st January 2012, 10:44 AM
وقتی دلم برای خودم تنگ می شود
پای عبور ثانیه ها لنگ می شود
باور کن ای عزیز که زندگی بی عشق
چیزی شبیه حرکت آونگ می شود
وقتی که من توام تو هم رفته ای سفر
آن وقت دلم برای خودم تنگ می شود.

yas-90
31st January 2012, 03:05 PM
برایت قصری از احساس خواهم ساخت
برایت جامه‌ای از یاس و از الماس خواهم ساخت
بیا برگرد ویرانم
دلم آن‌جاست می‌دانی
دلت این‌جاست می‌دانم
تو ای زیباترین آغاز یک تردید
یکی دارد برایت شعر می‌خواند
یکی در اوج یک اندوه
این‌جا
پشت این دروازه‌های بسته‌ی امید می‌ماند
بیا برگرد من این‌جا
به جرم عاشقی بر دار خواهم شد
بیا برگرد، من این‌جا
ز سوی زندگی انکار خواهم شد
بیا برگرد، من با تو
نوای زندگی را ساز خواهم کرد
بیا برگرد، من با تو
به اوج کهکشان پرواز خواهم کرد
بیا برگرد، من این‌جا
تن ِ ویرانه را آباد خواهم کرد
بیا برگرد، من این‌جا
تمام بغضهای کهنه را
فریاد خواهم کرد
بیا برگرد ویرانم
دلم آن‌جاست می‌دانی
دلت این‌جاست می‌دانم
بیا برگرد ویرانم
و می‌دانی که می‌دانم
که گفتی تا قیامت عاشق و آشفته می‌مانم
بیا...
برگرد...
ویرانم ...

yas-90
31st January 2012, 03:08 PM
برگرد…

یادت را جا گذاشته ای

نمی‌ خواهم عمری به این امید باشم

که برای بردنش برمی ‌گردی...

sirus mohamadi
31st January 2012, 04:15 PM
طبیب عشق مسیحا دمست و مشفق لیک [golrooz] چودر تو درد نبیند که را دوا کند


تبسم اگر مخلوط با عشق نباشد گناه است { شکسپیر }

mozhgan.z.1368
2nd February 2012, 04:54 PM
فرقے نمے کند !! بگویم و بدانے ...! یا ... نگویم و بدانے..! فاصله دورت نمی کند ...!!! در خوب ترین جاے جھان جا دارے ...! جایے که دست ھیچ کسے به تو نمے رسد.: دلم.....!!!

saeed azizi
10th February 2012, 01:21 PM
روز اول پیش خودگفتم
دیگرش هرگزنخواهم دید
روزدوم بازمیگفتم
لیک بااندوه وباتردید


روزسوم هم گذشت اما
برسرپیمان خودبودم
ظلمت زندان مرامیکشت
باززندان بان خودبودم


ان من دیوانه عاصی
دردرونم های هومیکرد
مشت بردیوارهامیکوفت
روزنی راجستجومیکرد


دردرونم راه میپیمود
همچوروحی درشبستانی
بردرونم سایه می افکند
همچوابری بربیابانی


میشنیدم نیمه شب درخواب
های های گریه هایش را
درصدایم گوش میکردم
ردسیال صدایش را


شرمگین میخواندمش برخویش
ازچه روبیهوده گریانی
درمیان گریه مینالید
دوستش دارم نمیدانی

mina_bushehr
10th February 2012, 08:07 PM
برگرد ...
برگرد و دل مرا بسی شادم کن ...
با آمدنت جان به من اهدایم کن...
دل من سنگ نبود ، مشتی خاک ...
با خاک دلم روح مرا خاکم کن...
رخصت رَدِّ نفس را ندهد بغض گران ...
بشکن این بغض و تو فریادم کن...
گر در اندیشه ی تو لایق عشقت نیستم...
برگرد و مرا از این جهان پاکم کن...
اندوه نبودنت مرا بشکسته ست ... برگرد و دل مرا بسی شادم کن

*elman*
5th August 2012, 08:31 AM
حرف دارم منم ناگفته ها دارم که به هیچکس نگفته امحالا که از جنس من هستی و همدرد من برگردمیخواهم برایت در دل کنممن هم ... مثل تو تنهایم
باورت میشود؟!

*elman*
27th September 2012, 03:48 AM
برگرد برگرد واژه ای که انتهای راه است
حتی اگر او که رفته برگردد هم فایده ای ندارد

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد