sahel110
30th January 2012, 07:10 PM
سلام به همه ی دوستان...من رشتم تجربیه اما عاشق ادبیاتم!و گاهی یه چیزایی می نویسم که واقعا نمیدونم در حدی هست که بشه اسم شعر روش گذاشت یا نه!!!از همین اول هم میگم که دیگه حرفی نباشه من فقط عاشق خدام و بس و این شعر ها هم میتونه از زبون هر دل شکسته ای باشه...من تازه کارم و به کمک همتون نیاز دارم تا یه کم قلق این سایت دستم بیاد...خوشحال میشم نظراتتون رو در مورد شعرم بدونم...[golrooz][golrooz][golrooz]
سکوت خسته ام را بشنو
چرا که فریاد من به چشمت نمی آید
تو رفتی
و هرگز ندیدی
که این خسته ترین پروانه
به گرد شمع وجودت سوخت
و هرگز نشنیدی
چگونه بی صدا می شکنم
در فراغ تو
تو رفتی
و هرگز حس نکردی
خیسی خونی را
که از قلبم
که به زیر پایت بود
می تراوید
و هرگز ندیدی که این ساحل طوفانی
در غمت بیابان شده است
و هرگز نگاهی به پشت سرت نیانداختی
تا که شاهد باشی
چگونه غرورم را قربانی عشقت کردم
قربانی که هرگز مقبول نگاهت نشد ...
سکوت خسته ام را بشنو
چرا که فریاد من به چشمت نمی آید
تو رفتی
و هرگز ندیدی
که این خسته ترین پروانه
به گرد شمع وجودت سوخت
و هرگز نشنیدی
چگونه بی صدا می شکنم
در فراغ تو
تو رفتی
و هرگز حس نکردی
خیسی خونی را
که از قلبم
که به زیر پایت بود
می تراوید
و هرگز ندیدی که این ساحل طوفانی
در غمت بیابان شده است
و هرگز نگاهی به پشت سرت نیانداختی
تا که شاهد باشی
چگونه غرورم را قربانی عشقت کردم
قربانی که هرگز مقبول نگاهت نشد ...