Sa.n
25th January 2012, 12:04 AM
پسرکی نیازمند که با 3ماه التماس به مادرش پول ناچیزی دریافت کرد واز خانه بیرون زد او رفت و از رستورانی یک کاسه ی کوچک آش خریدوقتی داشت بر میگشت افرادی به او می خورد و کاسه ی آش هم می لرزید دل او هم می لرزید که مبادا کاسه ی آ ش بریزد و هر لرزه به دل او چنگی می زدوقتی به سر چهارراه رسید دید پسرکی روی زمین افتاده وکاسه ی آشش هم ریخته آش خود را نصف کرد ونصفی را به پسر بچه داد ورفت.
الان حتی یک نفر هم حاضر نیست از نانی که از سیری به دور می ریزد به کسی بدهد اما چه خوب است ما از داشته های مان حتی اگر کم هم باشد به دیگران بدهیم
الان حتی یک نفر هم حاضر نیست از نانی که از سیری به دور می ریزد به کسی بدهد اما چه خوب است ما از داشته های مان حتی اگر کم هم باشد به دیگران بدهیم