PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چرا دخترها با مینی ژوپ می آیند؟ + پاسخ جالب دکتر شریعتی



*تانیا*
22nd January 2012, 01:47 PM
http://images.seemorgh.com/iContent2/Files/94555.jpg


هفتادوچهارمین عنوان از مجموعه «كتاب‌دانشجویی» با عنوان «علی شریعتی» نگاهی به زندگی و مبارزات دكتر علی شریعتی از سوی انتشارات میراث اهل قلم منتشر شد.
این كتاب كه در شمارگان 2500نسخه منتشر شده است، در قالب داستانك‌هایی جذاب از زندگی و مبارزات دكتر شریعتی در كنار ذكر برگزیده‌ای سخنان و پندهای این چهره محبوب نسل‌های مختلف كشور، در 96صفحه به زیور طبع آراسته شده است.
كتاب كه ضمیمه‌ای از برخی سخنان بزرگان از جمله امام راحل(ره)، شهید بهشتی، رهبر انقلاب و شهید چمران در مورد دكتر شریعتی را نیز در خود جای داده، با سروده‌ای از مرحوم شریعتی برای امام خمینی(ره) به پایان می رسد.

بخش‌هایی از این كتاب



فحش بده تا آزادت كنم

صدای ضجّه‌هایش را به وضوح می‌شنیدم، لابه‌لای بازجویی، اسم شریعتی هم از زبان دختر دانشجو شنیده می‌شد.
نزدیك‌های غروب صدای در سلول خبر از ورود زندانی جدید می‌داد، از گفتگوی ماموران ساواك فهمیدم علی شریعتی است. هنوز صدای بازجویی دخترك از سلول روبه‌رویی به گوش می‌رسید:
ـ دكتر شریعتی تو رو به این روز انداخته، اگه به شریعتی فحش بدی آزادت می‌كنم.
این صدای زمخت شكنجه‌گر ساواك بود كه هر لحظه بلندتر می‌شد، دختر از حضور علی در چند سلول آن طرف‌تر بی‌خبر بود فقط فریاد می‌زد: من فحش بلد نیستم، بلد نیستم.
دكتر میله‌های سلول را با یك دستش می‌فشرد و با دست دیگر به میله‌ها می‌كوفت، رنگ از رخسارش پریده بود، ناگهان خطاب به دختر فریاد كشید:
ـ شریعتی منم دخترم، به من فحش بده، به من فحش بده.
صدای خفه و ناله‌های پی در پی دخترك همه را بی‌تاب كرده بود، آتش سیگار شكنجه‌گر كه به صورت دختر می‌نشست فریادش را جانسوز و ناله‌های دكتر را شدیدتر می‌كرد و این وضع تا سپیده‌دم ادامه داشت.




با مینی‌ژوپ پای منبر

وقتی سخنرانی بود همه می‌آمدند، نمی‌شد جلودارشان شد، با حجاب و بی‌حجاب، ‌آنوقت مخالفین خرده می‌گرفتند كه: چرا عده‌ای دختر با مینی‌ژوپ می‌آیند پای سخنرانی‌تان؟!
دكتر هم جواب زیركانه‌ای می‌داد:
ـ آخه اونا بد میان، شما چرا نگاه می‌كنین؟
آن روز هم یكی رو به دكتر ایستاد و گفت: «آقا، شما نمی‌خوای هیچ‌كاری بكنی؟! یه عده نسوان جلوی در جمع شدن، با یك وضع بدی!»
دكتر پرسید: یعنی باز هم یكی بی‌حجاب آمده؟
ـ نه آقا! ولی زیر چادرش دامن پوشیده!
دكتر خندید و در حالی كه زیر چشمی نگاهش می‌كرد، گفت:
ـ مومن! زیر چادر دامن پوشیدن منكر است یا از توی جمعیت زیر چادر مردم رو دید زدن!؟



زنِ روز

با هم رفتیم اطراف سبزوار، گشت‌زنی توی یك دهِ كوچك. آن‌جا بود كه چشم‌مان افتاد به پیرزن كشاورز. با مختصری آب و ملك و گوسفند، صبح تا شب آبیاری و وجین و چرای گوسفندها كارش بود. شوهرش مرده بود. زن، دست تنها، چندتا پسر و دختر را فرستاده بود سر زندگی‌شان.
اول علی سرصحبت را با پیرزن باز كرد و همه‌ این حرف‌ها را از زبانش كشید؛ بعد رو كرد به ما و با اشتیاق و سرخوشی گفت: «زنِ روز اینه، نه اون قرتی ها و عروسك‌ها و دختر و زنهای بی‌كاره كه به اسم زنِ روز،‌قالبمون می‌كنن»

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد