PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رویاهای کودکی



Majid_GC
20th January 2012, 05:34 PM
دست من رنگی شد ، چهره ام نیز نقاب . کودکی رفت و دگر بار نمی آید باز.

دیگران هرچه بگویند ولی ، من که خود می دانم ، دگر آن روح سپید ، همدم دست دل رنگی نیست ...

آسمان بر سر من آبی نیست. بر درختان اثر از سبزی نیست و دگر این دلم از بوییدن یک غنچه ی گل پر نکشید.

در دل کودکی ام ، در همان حال و هوای دیرین ، گاه بی گاه که از کوچه مان پیرزنی با سبدش رد می شد ، تا که شاید به فروشی اندک ، روز بی روزی خود را به شبش بسپارد ، دل من زار برایش می سوخت.

با خودم می گفتم : می توانم بروم ، بروم تا بزنم داد که مردم ! بخرید ، بخرید از این ها ، پیرزن نای ندارد که بگوید بخرید.
این منم کودک آن خانه همان جا سر نبش. پیرزن خسته و آزرده دل است ، و صدایش به بلندای عبور ، از سر پنجره و در ها نیست.

آن قدر نیست بلند ، کز سر پنجره هاتان به سهولت گذرد.

من صدایش هستم . بخرید ای مردم ، بخرید و بخرید.

قصد کردم ، بروم ؛ ولی افسوس که این مادر دل نازک من گفت که آخر نکند گم بشوی . نکند طعمه ی بی مغزی مردم بشوی.

بکذر تا دو سه سالی که از این روز گذشت ، بعد از آن باز سراغش برگرد.

گر چه حرفش به دلم خوش ننشست ، لیک بگذشت از آن روز ، سپس روزی چند هفته ها ، ماه و سپس سالی چند .. و من اکنون شده ام ، شدم مثل همه .

شده ام مثل هم آنانی که ، بی تفاوت به غذای شب یک پیرزن اند . یا هم آنان که صدای پیرزن ، از سر پنجره هاشان زبلندی نگذشت.

بی خیال از شب و روز همه ی دلشدگان ، در کتاب و سخن وبحث ، پی شوکت انسان رفتم.

لیکن امروز به حق می دانم ؛ راه انسان ز همان کوچه مان می گذرد . کوچه ای که در آن پیرزنی با سبدش ، چشم در خدا دوخته است.

دست من رنگی شد . چهره ام نیز نقاب . کودکی رفت و دگر نمی آید باز ...


مهدی عسگری پاییز 89

پت
20th January 2012, 07:01 PM
زیبا بود..[tashvigh]

*مینا*
21st January 2012, 09:20 PM
واقعیــت رو خیلی خیلی زیبا به تصویر کشیده
یاد اون داستانی افتادم که تو کتاب ادبیات دبیرستانمون بود ، همونی که نوشته بود ، وقتی کودک بودم از گل و طبیعت و ستاره های دنباله دار چه لذتی می بردم و چه خیال ها که می کردم ...( البته خیال هاش رو هم نوشته بود ، خیلی زیبا بودن ) ، اما حالا که بزرگ شده ام لطافت گل زیر دستان تشریح محو شده ... یه همچین چیزایی [nishkhand]
یادش به خیر چـــه قدر لذت می بردم وقتی اون داستان رو می خوندم
این نوشته هم به همون زیبایی بود [golrooz]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد