PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر کاش می شد...



haniye.R
15th January 2012, 05:54 PM
کاش می شد خالی از تشویش بود

برگ سبزی تحفه ی درویش بود

کاش تا دل می گرفت و می شکست

عشق می آمد کنارش می نشست

کاش با هر دل , دلی پیوند داشت

هر نگاهی یک سبد لبخند داشت

کاش لبخندها پایان نداشت

سفره ها تشویش آب ونان نداشت

کاش می شد ناز را دزدید و برد

بوسه رابا غنچه هایش چید و برد

کاش دیواری میان ما نبود

بلکه می شد آن طرف تر را سرود

کاش من هم یک قناری می شدم

درتب آواز جاری می شدم

آی مردم من غریبستانی ام

امتداد لحظه ای بارانیم

شهر من آن سو تر از پروازهاست

در حریم آبی افسانه هاست

شهر من بوی تغزل می دهد

هرکه می آید به او گل می دهد

دشتهای سبز , وسعتهای ناب

نسترن , نسرین , شقایق , آفتاب

باز این اطراف حالم را گرفت

لحظه ی پرواز بالم را گرفت

می روم آن سو تو را پیدا کنم

در دل آینه جایی باز کنم .

http://aryaclick.net/img_gallery/content/etc/2/love2.jpg

analyzer
16th January 2012, 02:05 AM
به بابا بزرگ فريدون، ولي بي تو باز از آن كوچه گذشتم، مرسي از شعر

raha78
16th January 2012, 10:34 AM
واقعا لذت بردم

mohandes89
18th January 2012, 11:30 AM
کاش می شد خالی از تشویش بود

برگ سبزی تحفه ی درویش بود

کاش تا دل می گرفت و می شکست

عشق می آمد کنارش می نشست

کاش با هر دل , دلی پیوند داشت

هر نگاهی یک سبد لبخند داشت

کاش لبخندها پایان نداشت

سفره ها تشویش آب ونان نداشت

کاش می شد ناز را دزدید و برد

بوسه رابا غنچه هایش چید و برد

کاش دیواری میان ما نبود

بلکه می شد آن طرف تر را سرود

کاش من هم یک قناری می شدم

درتب آواز جاری می شدم

آی مردم من غریبستانی ام

امتداد لحظه ای بارانیم

شهر من آن سو تر از پروازهاست

در حریم آبی افسانه هاست

شهر من بوی تغزل می دهد

هرکه می آید به او گل می دهد

دشتهای سبز , وسعتهای ناب

نسترن , نسرین , شقایق , آفتاب

باز این اطراف حالم را گرفت

لحظه ی پرواز بالم را گرفت

می روم آن سو تو را پیدا کنم

در دل آینه جایی باز کنم .

http://aryaclick.net/img_gallery/content/etc/2/love2.jpg



واقعا شعر عالیییییییییی....یه :)

عطا گلی
18th January 2012, 12:54 PM
دنیا پر از کاشهاست اصل ان است که از انها درس زندگی اموخت
ممنون از شعرت عالی بود[tashvigh]

خردبین
18th January 2012, 01:50 PM
کاش می شد...


کاشکی رو کاشتند در نیومد...

yas-90
18th January 2012, 02:13 PM
كاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم كرد / كاش می شد با نگاه شاپرك عشق را بر آسمان تفهیم كرد / كاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز كرد/ كاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز كرد / كاش می شد با نسیم شا مگاه برگ زرد یاس ها را رنگ كرد / كاش می شد با خزان قلب ها مثل دشمن عاشقانه جنگ كرد / كاش می شد در سكوت دشت شب ناله ی غمگین باران را شنید/ بعد ، دست قطره ها یش را گرفت تا بها ر آرزوها پر كشید / كاش می شد مثل یك حس لطیف لابه لای آسمان پرنور شد / كاش می شد چا در شب را كشید از نقاب شوم ظلمت دور شد / كاش می شد از میا ن ژاله ها جرعه ای از مهر با نی را چشید / در جواب خوبها جان هدیه داد سختی و نا مهربانی را شنید / كاش می شد با محبت خا نه سا خت یك اطاقش را به مروارید داد/ كاش می شد آسما ن مهر را خانه كرد و به گل خورشید داد / كاش می شد بر تمام مردمان پیشوند نام انسان را گذاشت / كاش می شد كه دلی راشا دكرد برآب خشكیده ای یك غنچه كاشت / كاش می شد با كلامی سرخ و سبز یك دل غمدیده راتسكین دهم/ كاش می شد درطلوع یاس ها به صنوبر یك سبد نسرین دهم/

yas-90
18th January 2012, 03:33 PM
کاش می شد که کسی می آمد



این دل خسته ی ما را می برد

چشم ما را می شست

راز لبخند به لب می آموخت

کاش می شد دل دیوار پر از پنجره بود

و قفس ها همه خالی بودند

آسمان آبی بود

و نسیمی روی آرامش اندیشه ی ما می رقصید


کاش می شد که غم و دلتنگی

راه این خانه ی ما گم می کرد

و دل از هر چه سیاهی ست رها می کردیم

و سکوت جای خود را به هم آوائی ما می بخشید



کاش می شد دشنام، جای خود را به سلامی می داد

گل لبخند به مهمانی لب می بردیم

بذر امید به دشت دل هم

کسی از جنس محبت غزلی را می خواند

و به یلدای زمستانی و تنهائی هم

یک بغل عاطفه گرم به مهمانی دل می بردیم

کاش می فهمیدیم

قدر این لحظه که در دوری هم می راندیم



کاش می دانستیم راز این رود حیات

که به سرچشمه نمی گردد باز

کاش می شد مزه خوبی را

می چشاندیم به کام دلمان



کاش ما تجربه ای می کردیم

شستن اشک از چشم

بردن غم از دل

همدلی کردن را





کاش می شد که کسی می آمد

باور تیره ی ما را می شست

و به ما می فهماند

دل ما منزل تاریکی نیست

اخم بر چهره بسی نازیباست

بهترین واژه همان لبخند است

که ز لبهای همه دور شده ست



کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم

تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم!!!

قبل از آنی که کسی سر برسد

ما نگاهی به دل خسته ی خود می کردیم

شاید این قفل به دست خود ما باز شود

پیش از آنی که به پیمانه ی دل باده کنند

همگی زنگ پیمانه ی دل می شستیم



کاش در باور هر روزه مان

جای تردید نمایان می شد

و سوالی که چرا سنگ شدیم

و چرا خاطر دریایی مان خشکیده ست؟

کاش می شد که شعار

جای خود را به شعوری می داد

تا چراغی گردد دست اندیشه مان



کاش می شد که کمی آینه پیدا می شد

تا ببینیم در آن صورت خسته این انسان را

شبح تار امانت داران



کاش پیدا می شد

دست گرمی که تکانی بدهد

تا که بیدار شود، خاطر آن پیمان

و کسی می آمد و به ما می فهماند

از خدا دور شدیم ...

LEILA1979
30th January 2012, 11:47 AM
کاش هیچ وقت نمی گفتیم کاش...[golrooz][golrooz]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد