نارون1
12th January 2012, 08:38 PM
مكانيزمهاي دفاعي ـ رواني
در زير تعدادي از مكانيزمهاي دفاعي ـ رواني كه روانكاوان و نوروانكاوان آنها را مطرح ساختند، فهرست شده است:
۱. سركوب يا واپسراني (Repression):
سركوب و يا واپسراني اصليترين مكانيسم دفاعي محسوب شده و ديگر مكانيسمها بهعنوان ابزار كمكي بهكار ميروند. واپسراني به معني جلوگيري از ورود افكار، خاطرات، آرزوها، اميال و تجارب دردناك، ناخوشآيند، شرمآور و ناپسند به سطح خودآگاه و هشياري است. در اين مكانيسم خاطرات تنشزا بهطور گزينشي به ناخودآگاه رانده ميشوند. واپسراني با انكار متفاوت است. در واپسراني فرد هيچ چيزي را نفي نميكند. مثال: دختري كه در خردسالي مورد تعرض جنسي واقع شده است، اين تجربة دردناك را سركوب ميكند.
۲. فرونشاني (Suppression):
واپسرانياي كه بهطور ارادي و خودآگاه صورت ميگرد، فرونشاني ناميده ميگردد: بازداري ارادي و هشيار از ورود افكار، احساسات، تجارب و خاطرات خاص به سطح هشيار. احتراز از انديشيدن به مواد اضطرابزا و آزاردهنده و منحرف كردن هشياري به موضوعات ديگر. مثال: دانشآموزي كه به تعطيلات رفته، نگران است كه نتواند از پسِ امتحانات برآيد، اما وي تصميم ميگيرد براي اينكه تعطيلاتش خراب نشود، مدرسه و امتحاناتش را فرو نشانده و به آنها فكر نكند.
۳. واپسروي (Regression):
در اين مكانيسم، شيوههاي حلّ مسائل به سبك بزرگسالان جاي خود را به رويكردي كودكانه ميدهند. واپسروي يعني بازگشت به مراحل ابتدايي رشد و تكامل (مراحلي مطمئنتر، امنتر و بدون استرس) و بروز واكنشهاي بلوغنيافته. مثال: بزرگسالي كه هنگام سرخوردگي و ناكامي عروسكي را در آغوش ميگيرد. مثال: مرد ۲۵ سالهاي كه دچار مشكلات مالي جدّي گرديده، تمايل پيدا ميكند به خانة پدري خود بازگشته و والدين از وي مراقبت كنند. مثال: مكيدن شست و يا مداد، به لحن كودكان صحبت كردن و هرگونه بروز رفتار سنين پايينتر از خود واپسروي محسوب ميگردد.
۴. انكار (Denial):
انكار عبارت است از انكار و نفي واقعيت، رفتار، كردار و عامل اضطرابزا بهصورت خودآگاهانه. عدم پذيرش واقعيت و ردّ رويدادها. مثال: مادري پس از دريافت خبر كشته شدن پسرش در جنگ، مرگ پسرش را انكار كرده و باز بشقاب غذايش را سر ميز غذاخوري ميآورد و يا لباسهايش را مرتب ميكند. مثال: افراد مسن غالباً پير شدن خود را انكار كرده و ميگويند ما هنوز جوان هستيم. مثال: معتادان همواره اعتياد خود را انكار ميكنند. مثال: پسري كه دوست دختري ندارد، ميگويد من به دخترها نيازي ندارم. مثالي ديگر، هنگامي كه پزشك سرطان را در بيمارش تشخيص ميدهد، بيمار آن را نادرست پنداشته و سراغ پزشك ديگري ميرود.
۵. جابجايي (Displacement):
انتقال احساسات، هيجانات و تكانههاي اضطرابزا از يك شخص و يا شيء (تهديدكننده و يا غيرقابلدسترس) به فرد و يا شيء امنتر و قابلپذيرشتر. تخلية احساسات فروخورده بر سر اهداف بيخطرتر (افراد زيردست، تحت فرمان، وابسته و يا ضعيفتر از شما). مثال: كارمند عصباني از دست رئيس خود، از آنجايي كه قادر نيست بر سر رئيس خود فرياد بكشد، هنگامي كه به خانه باز ميگردد عصبانيت خود را سر همسر خود خالي كرده و سر وي فرياد ميكشد. مثال: فرزندان عصبانيت خود را با كوبيدن درها به هم ابراز ميكنند. مثال: يك مرد ناكام در ارضاي نيازهاي جنسي خود، به پرخوري روي ميآورد. مثال: دختري كه از سوي دوستپسر خود طرد شده فوراً با پسر ديگري دوست ميشود.
۶. دليل تراشي (Rationalization):
دليلتراشي عبارت است از استفاده از استدلالهاي منطقي و پذيرفتني براي توجيه رفتار و احساسات غيرموجه و توجيهناپذير ـ بازآرايي شناختي از ادراكات فردي ـ علل غيرواقعي، جانشين علّت و انگيزة اصلي و واقعي ميگردد. مثال: فردي كه از ادارة خود اخراج گرديده علّت اخراج خود را چنين توجيه ميكند: من چون آدم متملّقي نبودم و چاپلوسي رئيس را نميكردم، اخراج شدم. در صورتي كه بيكفايتي و عملكرد ضعيف وي علّت اصلي بركناري وي بوده است. مثال: سارقي كه به يك سوپرماركت دستبرد ميزند، هنگام بازجويي ميگويد كه صاحب سوپرماركت مستحق آن بوده است و يا برداشتن چند قلم جنس از ثروت صاحب آن نخواهد كاست.
۷. جبران (Compensation):
مستور ساختن جنبههاي منفي (كاستيهاي نامطلوب) خودانگاره و شخصيت با تأكيد و تقويت اغراقآميز جنبههاي مثبت ـ متوازنسازي تقابلي ضعفها و عيوب ـ فرد حسّ خودكمبيني، حقارت و شكستهايش را با مطرح ساختن خود در زمينههاي ديگر پنهان ميسازد ـ تقويت يك ويژگي مثبت در جبران يك ويژگي منفي. و يا جبران ناكاميها با كامجويي مفرط در زمينههاي ديگر. جبران دو گونه است: يكي تقويت ويژگي منفي و ضعيف و دوّم جايگزين ساختن يك ويژگي مثبت و كارآمد بهجاي يك ويژي منفي. مثال: كودك لاغر و نزار در بزرگسالي به پرورشاندام روي آورده و بدنساز ميشود. مثال: نوجواني كه از مشكلات تكلمي رنج ميبرد، در بزرگسالي سياستمدار و يا سخنران ميشود. مثال: يك دانشآموز با چهرة نازيبا در دانشگاه، دانشجوي ممتاز گرديده و يا پژوهشگر ميشود. مثال: يك دختر نازيبا رقاص ماهر ميشود.
۸. توجيه عقلي (Intellectualization):استفادة مفرط از تفكر و منطق انتزاعي، پرهيز از احساسات آزاردهنده با تمركز بر جنبههاي عقلاني، انفصال هيجان از انديشه، ناديده گرفتن جنبة احساسي قضايا و پرداختن به تجزيه و تحليل شناختي آنها. مثال: تمركز بر جزئيات برگزاري مراسم ترحيم و خاكسپاري بهجاي عزاداري و سوگواري. مثال: بحث در مورد فاكتورهاي مهندسي ساختمانها و يا مكانيسم عمل زلزلهها پس از روي دادن زلزله جاي سوگواري و پرداختن به جنبة احساسي آن. مثال: زني كه مورد تعرض جنسي قرار گرفته شروع ميكند به تحقيق و جستجوي اطلاعات در زمينة ساير موارد تجاوزها و روانشناسي متجاوزان و قربانيان آن و يا در كلاسهاي دفاع شخصي شركت ميكند.
۹. برونريزي (Acting out):
استفاده از كنشهاي فيزيكي بهجاي كنار آمدن مستقيم با چالشها و صحبت كردن دربارة احساسات خود - درست نقطة مقابل مكانيسم والايش است - تسليم خواستههاي نهاد شدن بدون در نظر گرفتن عواقب منفي آن. مثال: مردي كه قادر به ابراز احساسات ناكامي و درماندگي خود در زندگي زناشويي نيست، به برقراري رابطة نامشروع روي ميآورد، بدون در نظر گرفتن عواقب آن. مثال: فردي كه هنگام خشمگين شدن قادر به كنترل خود نيست و به همهچيز آسيب ميرساند.
۱۰. درونفكني (Introjection):
نوع شديد همانندسازي است كه در آن فرد ارزشها و ويژگيهاي فرد و يا گروه ديگر را جذب ساختار "خود" ميكند. دروني كردن احساسات، ارزشها و ويژگيهاي فرد ديگر، ويژگيهايي كه خودمان در آن زمينه ضعف داريم. نسبت دادن افكار و احساسات ديگران به خود و تقليد از آنها. مثال: فردي كه قرار است كنفرانس بدهد، خود را جاي يك سخنران نامدار قرار ميدهد و اينگونه اعتمادبهنفس پيدا ميكند. مثال درونفكني شديد: فرد پس از فوت همسرش نشانة بيماري متوفي را بروز ميدهد، مثلا اگر همسرش بر اثر سكتة قلبي فوت كرده باشد، وي در جريان سوگواري به درد سينه مبتلا ميشود.
در زير تعدادي از مكانيزمهاي دفاعي ـ رواني كه روانكاوان و نوروانكاوان آنها را مطرح ساختند، فهرست شده است:
۱. سركوب يا واپسراني (Repression):
سركوب و يا واپسراني اصليترين مكانيسم دفاعي محسوب شده و ديگر مكانيسمها بهعنوان ابزار كمكي بهكار ميروند. واپسراني به معني جلوگيري از ورود افكار، خاطرات، آرزوها، اميال و تجارب دردناك، ناخوشآيند، شرمآور و ناپسند به سطح خودآگاه و هشياري است. در اين مكانيسم خاطرات تنشزا بهطور گزينشي به ناخودآگاه رانده ميشوند. واپسراني با انكار متفاوت است. در واپسراني فرد هيچ چيزي را نفي نميكند. مثال: دختري كه در خردسالي مورد تعرض جنسي واقع شده است، اين تجربة دردناك را سركوب ميكند.
۲. فرونشاني (Suppression):
واپسرانياي كه بهطور ارادي و خودآگاه صورت ميگرد، فرونشاني ناميده ميگردد: بازداري ارادي و هشيار از ورود افكار، احساسات، تجارب و خاطرات خاص به سطح هشيار. احتراز از انديشيدن به مواد اضطرابزا و آزاردهنده و منحرف كردن هشياري به موضوعات ديگر. مثال: دانشآموزي كه به تعطيلات رفته، نگران است كه نتواند از پسِ امتحانات برآيد، اما وي تصميم ميگيرد براي اينكه تعطيلاتش خراب نشود، مدرسه و امتحاناتش را فرو نشانده و به آنها فكر نكند.
۳. واپسروي (Regression):
در اين مكانيسم، شيوههاي حلّ مسائل به سبك بزرگسالان جاي خود را به رويكردي كودكانه ميدهند. واپسروي يعني بازگشت به مراحل ابتدايي رشد و تكامل (مراحلي مطمئنتر، امنتر و بدون استرس) و بروز واكنشهاي بلوغنيافته. مثال: بزرگسالي كه هنگام سرخوردگي و ناكامي عروسكي را در آغوش ميگيرد. مثال: مرد ۲۵ سالهاي كه دچار مشكلات مالي جدّي گرديده، تمايل پيدا ميكند به خانة پدري خود بازگشته و والدين از وي مراقبت كنند. مثال: مكيدن شست و يا مداد، به لحن كودكان صحبت كردن و هرگونه بروز رفتار سنين پايينتر از خود واپسروي محسوب ميگردد.
۴. انكار (Denial):
انكار عبارت است از انكار و نفي واقعيت، رفتار، كردار و عامل اضطرابزا بهصورت خودآگاهانه. عدم پذيرش واقعيت و ردّ رويدادها. مثال: مادري پس از دريافت خبر كشته شدن پسرش در جنگ، مرگ پسرش را انكار كرده و باز بشقاب غذايش را سر ميز غذاخوري ميآورد و يا لباسهايش را مرتب ميكند. مثال: افراد مسن غالباً پير شدن خود را انكار كرده و ميگويند ما هنوز جوان هستيم. مثال: معتادان همواره اعتياد خود را انكار ميكنند. مثال: پسري كه دوست دختري ندارد، ميگويد من به دخترها نيازي ندارم. مثالي ديگر، هنگامي كه پزشك سرطان را در بيمارش تشخيص ميدهد، بيمار آن را نادرست پنداشته و سراغ پزشك ديگري ميرود.
۵. جابجايي (Displacement):
انتقال احساسات، هيجانات و تكانههاي اضطرابزا از يك شخص و يا شيء (تهديدكننده و يا غيرقابلدسترس) به فرد و يا شيء امنتر و قابلپذيرشتر. تخلية احساسات فروخورده بر سر اهداف بيخطرتر (افراد زيردست، تحت فرمان، وابسته و يا ضعيفتر از شما). مثال: كارمند عصباني از دست رئيس خود، از آنجايي كه قادر نيست بر سر رئيس خود فرياد بكشد، هنگامي كه به خانه باز ميگردد عصبانيت خود را سر همسر خود خالي كرده و سر وي فرياد ميكشد. مثال: فرزندان عصبانيت خود را با كوبيدن درها به هم ابراز ميكنند. مثال: يك مرد ناكام در ارضاي نيازهاي جنسي خود، به پرخوري روي ميآورد. مثال: دختري كه از سوي دوستپسر خود طرد شده فوراً با پسر ديگري دوست ميشود.
۶. دليل تراشي (Rationalization):
دليلتراشي عبارت است از استفاده از استدلالهاي منطقي و پذيرفتني براي توجيه رفتار و احساسات غيرموجه و توجيهناپذير ـ بازآرايي شناختي از ادراكات فردي ـ علل غيرواقعي، جانشين علّت و انگيزة اصلي و واقعي ميگردد. مثال: فردي كه از ادارة خود اخراج گرديده علّت اخراج خود را چنين توجيه ميكند: من چون آدم متملّقي نبودم و چاپلوسي رئيس را نميكردم، اخراج شدم. در صورتي كه بيكفايتي و عملكرد ضعيف وي علّت اصلي بركناري وي بوده است. مثال: سارقي كه به يك سوپرماركت دستبرد ميزند، هنگام بازجويي ميگويد كه صاحب سوپرماركت مستحق آن بوده است و يا برداشتن چند قلم جنس از ثروت صاحب آن نخواهد كاست.
۷. جبران (Compensation):
مستور ساختن جنبههاي منفي (كاستيهاي نامطلوب) خودانگاره و شخصيت با تأكيد و تقويت اغراقآميز جنبههاي مثبت ـ متوازنسازي تقابلي ضعفها و عيوب ـ فرد حسّ خودكمبيني، حقارت و شكستهايش را با مطرح ساختن خود در زمينههاي ديگر پنهان ميسازد ـ تقويت يك ويژگي مثبت در جبران يك ويژگي منفي. و يا جبران ناكاميها با كامجويي مفرط در زمينههاي ديگر. جبران دو گونه است: يكي تقويت ويژگي منفي و ضعيف و دوّم جايگزين ساختن يك ويژگي مثبت و كارآمد بهجاي يك ويژي منفي. مثال: كودك لاغر و نزار در بزرگسالي به پرورشاندام روي آورده و بدنساز ميشود. مثال: نوجواني كه از مشكلات تكلمي رنج ميبرد، در بزرگسالي سياستمدار و يا سخنران ميشود. مثال: يك دانشآموز با چهرة نازيبا در دانشگاه، دانشجوي ممتاز گرديده و يا پژوهشگر ميشود. مثال: يك دختر نازيبا رقاص ماهر ميشود.
۸. توجيه عقلي (Intellectualization):استفادة مفرط از تفكر و منطق انتزاعي، پرهيز از احساسات آزاردهنده با تمركز بر جنبههاي عقلاني، انفصال هيجان از انديشه، ناديده گرفتن جنبة احساسي قضايا و پرداختن به تجزيه و تحليل شناختي آنها. مثال: تمركز بر جزئيات برگزاري مراسم ترحيم و خاكسپاري بهجاي عزاداري و سوگواري. مثال: بحث در مورد فاكتورهاي مهندسي ساختمانها و يا مكانيسم عمل زلزلهها پس از روي دادن زلزله جاي سوگواري و پرداختن به جنبة احساسي آن. مثال: زني كه مورد تعرض جنسي قرار گرفته شروع ميكند به تحقيق و جستجوي اطلاعات در زمينة ساير موارد تجاوزها و روانشناسي متجاوزان و قربانيان آن و يا در كلاسهاي دفاع شخصي شركت ميكند.
۹. برونريزي (Acting out):
استفاده از كنشهاي فيزيكي بهجاي كنار آمدن مستقيم با چالشها و صحبت كردن دربارة احساسات خود - درست نقطة مقابل مكانيسم والايش است - تسليم خواستههاي نهاد شدن بدون در نظر گرفتن عواقب منفي آن. مثال: مردي كه قادر به ابراز احساسات ناكامي و درماندگي خود در زندگي زناشويي نيست، به برقراري رابطة نامشروع روي ميآورد، بدون در نظر گرفتن عواقب آن. مثال: فردي كه هنگام خشمگين شدن قادر به كنترل خود نيست و به همهچيز آسيب ميرساند.
۱۰. درونفكني (Introjection):
نوع شديد همانندسازي است كه در آن فرد ارزشها و ويژگيهاي فرد و يا گروه ديگر را جذب ساختار "خود" ميكند. دروني كردن احساسات، ارزشها و ويژگيهاي فرد ديگر، ويژگيهايي كه خودمان در آن زمينه ضعف داريم. نسبت دادن افكار و احساسات ديگران به خود و تقليد از آنها. مثال: فردي كه قرار است كنفرانس بدهد، خود را جاي يك سخنران نامدار قرار ميدهد و اينگونه اعتمادبهنفس پيدا ميكند. مثال درونفكني شديد: فرد پس از فوت همسرش نشانة بيماري متوفي را بروز ميدهد، مثلا اگر همسرش بر اثر سكتة قلبي فوت كرده باشد، وي در جريان سوگواري به درد سينه مبتلا ميشود.