طلیعه طلا
12th January 2012, 04:57 PM
مجموعهي شعر «حفرهها»ي گروس عبدالملكيان در ششمين نشست باشگاه كتاب تهران، عصر روز سهشنبه، 20 ديماه
در فرهنگسراي ارسباران نقد شد.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ابتداي اين نشست، گروس عبدالملكيان چند قطعه شعر از مجموعههاي
«رنگهاي رفتهي دنيا» و «حفرهها» و يك شعر جديد خود را خواند.
سپس محمدعلي سپانلو در سخناني با تأكيد بر اهميت موسيقي در شعر كلاسيك، گفت: امروزه فكر ميكنم كسي كه شعر كلاسيك حفظ
ميكند، لذت بيشتري از آن ميبرد؛ زيرا گوش به موسيقي شعر عادت دارد و لذت خوانش آن را بيشتر ميكند؛ كساني كه نه از بودن وزن و نه
از عروض در شعر خبر دارند، چطور ميتوانند از خوانش شعري كه موسيقي دارد، لذت ببرند؟ اكثر شاعران جديد كه شعرشان مورد اقبال واقع شده
است، وزن و موسيقي شعر را رعايت ميكنند.
اين شاعر پيشكسوت در ادامه به مجموعهي شعر گروس عبدالملكيان اشاره كرد و متذكر شد: شعر گروس با اينكه وزن عروضي ندارد؛ اما گهگاهي
موسيقي شعر در آن حس ميشود؛ آن چيزي كه شعر معاصر ما را بيحال ميكند، نداشتن وزن و موسيقي است. اميدوارم در اين اجتماع
شعردوستان، مسأله حفظ موسيقي و وزن در اشعار سينه به سينه نقل شود.
سپانلو خطاب به كساني كه شعر را نيز درست نميخوانند، گفت: بعضي از شما همان ديوان حافظ را هم بد ميخوانيد؛ آن وقت چطور ميشود گفت
شما از آن شعر لذت ميبريد؟!
او در ادامه به چند وجه در كار گروس عبدالملكيان اشاره كرد و گفت: گاهي زبان شعر او آهنگين است، گاهي تصاوير بكري در اشعارش ديده ميشود و
گاهي نيز در تداوم اين تصاوير نوعي ساختار ديده ميشود.
سپانلو با اشاره به نزديكي فضاي شعري گروس با خيام كه از زمان گذشته تا به حال به ما ارث رسيده است، به خواندن سطرهايي از شعرهاي مجموعهي
«حفرهها» پرداخت و اينچنين مثال زد: باراني كه روزها بالاي شهر ايستاده بود / عاقبت باريد / تو بعد سالها به خانهام ميآمدي. در واقع اين بخش
از شعر گروس يك بازتاب اجتماعي است بدون اينكه در آن شعاري داده شود؛ ما ايرانيها هميشه منتظر باران هستيم و اين باران مقدمهي بيدار دوست است.
او سپس بر لزوم حفظ موسيقي در شعر تأكيد و توصيه كرد: حفظ اين نوع موسيقي و ديد اجتماعي براي اينكه شاعر كاملي شويم، هميشه بايد در شعر ما
وجود داشته باشد.
اين شاعر پيشكسوت به يكي از شعرهايي كه در مجموعه «حفرهها» خيلي پسنديده است، اشاره كرد و گفت: يكي از كارهايي كه در اين مجموعه
خيلي دوست دارم، شعر قايق كاغذي است؛
يك جفت كفش/
يك جفت جوارب با رنگهاي نارنجي و بنفش/
يك جفت گشواره آبي/
و يك جفت .../
كشتي نوح است اين چمدان كه تو ميبندي!/
در اين شعر يك نوع طنز در كار گروس ديده ميشود و اوج و فرود دارد. در واقع، شاعر با يك پايانبندي خوب، ساختار آن را به هم پيوند ميدهد.
او افزود: در بعضي از شعرها مخاطب با يك شاعر حرفهيي طرف ميشود.
يا اين بخش:
علفزار با موهاي سبز ژوليده در باد/
كوه با موهاي قهوهيي يكدست/
رودخانه با گيرههاي سرخ ماهي به موهايش.
در اين سطرها تصاوير بكر و زيبايي در شعر گروس عبدالملكيان ديده ميشود و ما ميبينيم يك شاعر حرفهيي هوشمندانه اين تركيبها را انتخاب ميكند.
اما بعضي از سطرها كه تكرار ميشوند، در بعضي از شعرهاي او ملالآورند. ولي در بعضي اشعار گروس عبدالملكيان، حساسيت زياد يك شاعر ديده
ميشود كه كاش اين حساسيت در همهي شعرهاي او ديده ميشد.
در ادامهي اين نشست، رضا چايچي در سخناني گفت: در سال 80 مجموعهاي را با عنوان «بازخواني اشعار» منتشر كردم و در اين كتاب از مجموعه
هر يك از شاعران، يك شعر را انتخاب كردم و به نقد زبان و تمهيدات شاعري او پرداختم. در مجموعه جديد «بازخواني اشعار» نيز قطعه شعر
«قايق كاغذي» را از مجموعه «حفرهها»ي گروس انتخاب كرده و به نقد آن پرداختهام.
اين شاعر ادامه داد: يك وجه خيالي در كار گروس است و او به سنتهاي شعر كلاسيك و سنتهاي شعري كه از نيما تا كنون اتفاق افتاده است،
توجه دارد كه فكر ميكنم يك شاعر خوب بايد به سنتهاي پيش از خود توجه داشته باشد.
چايچي همچنين گفت: وقتي ما در شعر يك ساختار داستانگونه انتخاب ميكنيم، بايد به تمام جزيياتي كه در سطر اول و در سطر آخر شعر اتفاق ميافتد،
توجه كنيم.
اين شاعر با بيان اينكه به سطر آخر شعر «مرز» از مجموعه «حفرهها» انتقاد دارد، گفت: زماني كه مسألهاي را در شعر بيان ميكنيم كه روايي است،
بايد به تمام جزييات آن توجه كنيم تا مخاطب خيال ما را باور كند.
چايچي سپس نقدي را كه بر شعر «قايق كاغذي» نوشته بود، خواند و گفت: بايد گفت شعر گروس با همه سادگي زبان، ريتم نرم و آهنگيني به خود
گرفت كه اين تا پايان شعر ادامه دارد. شعر مونولوگ است و شاعر اين تكگويي را تا انتها ادامه ميدهد، ريشه كلام و بافت كلام او را ميتوان در
شعر شاعران دهه 70 يافت. شاعر نميتواند از سنتهاي پيش از خود تأثير نگيرد. نيما، اخوان، فروغ و سهراب سپهري نيز اينگونه بودند. شاعر
علاوه بر سنتهاي گذشته و معاصر، بايد نگاه خود را داشته باشد؛ نه اينكه شعر گذشتگان و معاصر را بيزحمت از آن خود كند. متأسفانه در
جامعه ادبي ما نقد آنچان كه شايسته است، به كار برده نميشود و نميتوان به جريانهاي تازه شعر اميد داشت.
او در ادامه گفت: در شعر گروس، عبارتها و تصاوير نزديك به ذهن، عمق و زيبايي اثربخشي به كار او ميدهد و ميتوان با سادهترين جملهها به اثر پرباري رسيد.
در ادامه، مسيحا ابوعلي گفت: در اين كتاب سه ويژگي خاص حركت، روايت و تصوير در شعر گروس ديده ميشود و اين مسأله هويت منحصر به فردي
در اشعارش القا ميكند. ما در «حفرهها» تصاويري را در شعر ميبينيم كه همانند زنجيره خطي وقايع را به هم متصل ميكنند؛ همانطور كه در سينما
ميبينيم و اين مسأله به ما اين امكان را ميدهد كه خوانش بيشتري از اثر داشته باشيم. نشانههاي زباني و نشانههاي مكاني در تصوير،
اشعار گروس را به لايههاي عميقتري در معنا نفوذ ميدهد. در واقع شاعر در اين كتاب به درك هويت ملي از همگسيختهي خود رسيده و ميخواهد دليل
آن را جستوجو كند.
در بخش پاياني اين نشست، سردار شمسآوري به عنوان منتقدان پاياني نشست، گفت: من فكر ميكنم جريان شعري به عنوان سادهنويسي
وجود ندارد و چنين شعري هويت و پشتوانهي فكري و نظري نيز ندارد. در پي جريانهايي كه در شعر شاعران دهه 70 به وجود آمد و افراط و تفريطها،
به كاركردهاي زبان و ويژگيهاي رفتاري زبان تأكيد شد. در واقع كساني كه به شعر گروس انتقاد ميكنند كه شعر او ساده است، همان افراطيوني هستند
كه بر افراط كاركردهاي زبان و ويژگي رفتاري زبان تأكيد دارند. استفاده ساختاري و سازهيي و كاربردهاي صوري زبان در شعرهاي گروس ديده ميشود و
علاوه بر لايه ساختاري زبان، لايه معنايي و لايه فلسفي نيز درون آن ديده ميشود و گروس توانسته در مجموعه «حفرهها» از تمامي ظرفيتهاي زبان كار
بكشد؛ اما آنهايي كه ادعاي شعري دارند، صرفا با دو لايهي صورت و سازه زبان كار ميكنند و صرفا ميخواهند تصوير بسازند و شعرشان هيچ معنا و هنري ندارد.
در فرهنگسراي ارسباران نقد شد.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ابتداي اين نشست، گروس عبدالملكيان چند قطعه شعر از مجموعههاي
«رنگهاي رفتهي دنيا» و «حفرهها» و يك شعر جديد خود را خواند.
سپس محمدعلي سپانلو در سخناني با تأكيد بر اهميت موسيقي در شعر كلاسيك، گفت: امروزه فكر ميكنم كسي كه شعر كلاسيك حفظ
ميكند، لذت بيشتري از آن ميبرد؛ زيرا گوش به موسيقي شعر عادت دارد و لذت خوانش آن را بيشتر ميكند؛ كساني كه نه از بودن وزن و نه
از عروض در شعر خبر دارند، چطور ميتوانند از خوانش شعري كه موسيقي دارد، لذت ببرند؟ اكثر شاعران جديد كه شعرشان مورد اقبال واقع شده
است، وزن و موسيقي شعر را رعايت ميكنند.
اين شاعر پيشكسوت در ادامه به مجموعهي شعر گروس عبدالملكيان اشاره كرد و متذكر شد: شعر گروس با اينكه وزن عروضي ندارد؛ اما گهگاهي
موسيقي شعر در آن حس ميشود؛ آن چيزي كه شعر معاصر ما را بيحال ميكند، نداشتن وزن و موسيقي است. اميدوارم در اين اجتماع
شعردوستان، مسأله حفظ موسيقي و وزن در اشعار سينه به سينه نقل شود.
سپانلو خطاب به كساني كه شعر را نيز درست نميخوانند، گفت: بعضي از شما همان ديوان حافظ را هم بد ميخوانيد؛ آن وقت چطور ميشود گفت
شما از آن شعر لذت ميبريد؟!
او در ادامه به چند وجه در كار گروس عبدالملكيان اشاره كرد و گفت: گاهي زبان شعر او آهنگين است، گاهي تصاوير بكري در اشعارش ديده ميشود و
گاهي نيز در تداوم اين تصاوير نوعي ساختار ديده ميشود.
سپانلو با اشاره به نزديكي فضاي شعري گروس با خيام كه از زمان گذشته تا به حال به ما ارث رسيده است، به خواندن سطرهايي از شعرهاي مجموعهي
«حفرهها» پرداخت و اينچنين مثال زد: باراني كه روزها بالاي شهر ايستاده بود / عاقبت باريد / تو بعد سالها به خانهام ميآمدي. در واقع اين بخش
از شعر گروس يك بازتاب اجتماعي است بدون اينكه در آن شعاري داده شود؛ ما ايرانيها هميشه منتظر باران هستيم و اين باران مقدمهي بيدار دوست است.
او سپس بر لزوم حفظ موسيقي در شعر تأكيد و توصيه كرد: حفظ اين نوع موسيقي و ديد اجتماعي براي اينكه شاعر كاملي شويم، هميشه بايد در شعر ما
وجود داشته باشد.
اين شاعر پيشكسوت به يكي از شعرهايي كه در مجموعه «حفرهها» خيلي پسنديده است، اشاره كرد و گفت: يكي از كارهايي كه در اين مجموعه
خيلي دوست دارم، شعر قايق كاغذي است؛
يك جفت كفش/
يك جفت جوارب با رنگهاي نارنجي و بنفش/
يك جفت گشواره آبي/
و يك جفت .../
كشتي نوح است اين چمدان كه تو ميبندي!/
در اين شعر يك نوع طنز در كار گروس ديده ميشود و اوج و فرود دارد. در واقع، شاعر با يك پايانبندي خوب، ساختار آن را به هم پيوند ميدهد.
او افزود: در بعضي از شعرها مخاطب با يك شاعر حرفهيي طرف ميشود.
يا اين بخش:
علفزار با موهاي سبز ژوليده در باد/
كوه با موهاي قهوهيي يكدست/
رودخانه با گيرههاي سرخ ماهي به موهايش.
در اين سطرها تصاوير بكر و زيبايي در شعر گروس عبدالملكيان ديده ميشود و ما ميبينيم يك شاعر حرفهيي هوشمندانه اين تركيبها را انتخاب ميكند.
اما بعضي از سطرها كه تكرار ميشوند، در بعضي از شعرهاي او ملالآورند. ولي در بعضي اشعار گروس عبدالملكيان، حساسيت زياد يك شاعر ديده
ميشود كه كاش اين حساسيت در همهي شعرهاي او ديده ميشد.
در ادامهي اين نشست، رضا چايچي در سخناني گفت: در سال 80 مجموعهاي را با عنوان «بازخواني اشعار» منتشر كردم و در اين كتاب از مجموعه
هر يك از شاعران، يك شعر را انتخاب كردم و به نقد زبان و تمهيدات شاعري او پرداختم. در مجموعه جديد «بازخواني اشعار» نيز قطعه شعر
«قايق كاغذي» را از مجموعه «حفرهها»ي گروس انتخاب كرده و به نقد آن پرداختهام.
اين شاعر ادامه داد: يك وجه خيالي در كار گروس است و او به سنتهاي شعر كلاسيك و سنتهاي شعري كه از نيما تا كنون اتفاق افتاده است،
توجه دارد كه فكر ميكنم يك شاعر خوب بايد به سنتهاي پيش از خود توجه داشته باشد.
چايچي همچنين گفت: وقتي ما در شعر يك ساختار داستانگونه انتخاب ميكنيم، بايد به تمام جزيياتي كه در سطر اول و در سطر آخر شعر اتفاق ميافتد،
توجه كنيم.
اين شاعر با بيان اينكه به سطر آخر شعر «مرز» از مجموعه «حفرهها» انتقاد دارد، گفت: زماني كه مسألهاي را در شعر بيان ميكنيم كه روايي است،
بايد به تمام جزييات آن توجه كنيم تا مخاطب خيال ما را باور كند.
چايچي سپس نقدي را كه بر شعر «قايق كاغذي» نوشته بود، خواند و گفت: بايد گفت شعر گروس با همه سادگي زبان، ريتم نرم و آهنگيني به خود
گرفت كه اين تا پايان شعر ادامه دارد. شعر مونولوگ است و شاعر اين تكگويي را تا انتها ادامه ميدهد، ريشه كلام و بافت كلام او را ميتوان در
شعر شاعران دهه 70 يافت. شاعر نميتواند از سنتهاي پيش از خود تأثير نگيرد. نيما، اخوان، فروغ و سهراب سپهري نيز اينگونه بودند. شاعر
علاوه بر سنتهاي گذشته و معاصر، بايد نگاه خود را داشته باشد؛ نه اينكه شعر گذشتگان و معاصر را بيزحمت از آن خود كند. متأسفانه در
جامعه ادبي ما نقد آنچان كه شايسته است، به كار برده نميشود و نميتوان به جريانهاي تازه شعر اميد داشت.
او در ادامه گفت: در شعر گروس، عبارتها و تصاوير نزديك به ذهن، عمق و زيبايي اثربخشي به كار او ميدهد و ميتوان با سادهترين جملهها به اثر پرباري رسيد.
در ادامه، مسيحا ابوعلي گفت: در اين كتاب سه ويژگي خاص حركت، روايت و تصوير در شعر گروس ديده ميشود و اين مسأله هويت منحصر به فردي
در اشعارش القا ميكند. ما در «حفرهها» تصاويري را در شعر ميبينيم كه همانند زنجيره خطي وقايع را به هم متصل ميكنند؛ همانطور كه در سينما
ميبينيم و اين مسأله به ما اين امكان را ميدهد كه خوانش بيشتري از اثر داشته باشيم. نشانههاي زباني و نشانههاي مكاني در تصوير،
اشعار گروس را به لايههاي عميقتري در معنا نفوذ ميدهد. در واقع شاعر در اين كتاب به درك هويت ملي از همگسيختهي خود رسيده و ميخواهد دليل
آن را جستوجو كند.
در بخش پاياني اين نشست، سردار شمسآوري به عنوان منتقدان پاياني نشست، گفت: من فكر ميكنم جريان شعري به عنوان سادهنويسي
وجود ندارد و چنين شعري هويت و پشتوانهي فكري و نظري نيز ندارد. در پي جريانهايي كه در شعر شاعران دهه 70 به وجود آمد و افراط و تفريطها،
به كاركردهاي زبان و ويژگيهاي رفتاري زبان تأكيد شد. در واقع كساني كه به شعر گروس انتقاد ميكنند كه شعر او ساده است، همان افراطيوني هستند
كه بر افراط كاركردهاي زبان و ويژگي رفتاري زبان تأكيد دارند. استفاده ساختاري و سازهيي و كاربردهاي صوري زبان در شعرهاي گروس ديده ميشود و
علاوه بر لايه ساختاري زبان، لايه معنايي و لايه فلسفي نيز درون آن ديده ميشود و گروس توانسته در مجموعه «حفرهها» از تمامي ظرفيتهاي زبان كار
بكشد؛ اما آنهايي كه ادعاي شعري دارند، صرفا با دو لايهي صورت و سازه زبان كار ميكنند و صرفا ميخواهند تصوير بسازند و شعرشان هيچ معنا و هنري ندارد.