طلیعه طلا
12th January 2012, 11:03 AM
خیال پریشان
چه بس خیال پریشان به چشم بی خواب است
به ساکنان سلامت خبر که خواهد برد
که بازکشتی ما در میان غرقاب است
زچشم خویش گرفتم قیاس کار جهان
که نقش مردم حق بین همیشه بر اب است
به سینه سر محبت نهان کنید که باز
هزار تیر بلا در کمین احباب است
ببین در اینه داری ثابت سینه ما
اگر چه با دل لرزان به سان سیماب است
بر استان وفا سر نهادیم و هنوز
اگر امید گشایش بود ازاین باب است
قدح زهر که گرفتیم به جز خمار نداشت
مرید ساقی خویشم که باده اش ناب است
مدار چشم امید از چراغدار سپهر
سیاه گوشه زندان چه جای مهتاب است
زمانه کیفر بیداد سخت خواهد داد
سزای رستم بد روز مرگ سهراب است
عقاب ها به هوا پر گشاده ان و دریغ
که این نمایش پرواز نقش در قاب است
در ارزوی تو اخر به باد خواهم رفت
چنین که جان پریشان سایه بی تاب است
سیاه مشق
چه بس خیال پریشان به چشم بی خواب است
به ساکنان سلامت خبر که خواهد برد
که بازکشتی ما در میان غرقاب است
زچشم خویش گرفتم قیاس کار جهان
که نقش مردم حق بین همیشه بر اب است
به سینه سر محبت نهان کنید که باز
هزار تیر بلا در کمین احباب است
ببین در اینه داری ثابت سینه ما
اگر چه با دل لرزان به سان سیماب است
بر استان وفا سر نهادیم و هنوز
اگر امید گشایش بود ازاین باب است
قدح زهر که گرفتیم به جز خمار نداشت
مرید ساقی خویشم که باده اش ناب است
مدار چشم امید از چراغدار سپهر
سیاه گوشه زندان چه جای مهتاب است
زمانه کیفر بیداد سخت خواهد داد
سزای رستم بد روز مرگ سهراب است
عقاب ها به هوا پر گشاده ان و دریغ
که این نمایش پرواز نقش در قاب است
در ارزوی تو اخر به باد خواهم رفت
چنین که جان پریشان سایه بی تاب است
سیاه مشق