PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نگاهی از زاویه ادبیات داستانی به واقعه عاشورا



butiqa
29th December 2011, 10:22 AM
معمولا مناسبتی نویس نیستم. سعی می‌کنم با توجه به حال و هوای خودم بنویسم؛ اما گاهی بعضی مناسبت‌ها‌ آن قدر پررنگ‌اند که به غیر از توجه جدی نسبت به آن راهی نمی‌ماند. سال‌ها قبل روز عاشورا به همراه دوستی که از ممالک خارجه آمده بود لیوان چای به دست خیابان‌های اطراف حرم (مشهد) را می‌گشتیم. دوست خارجه نشینم نگاه متفاوتی داشت نسبت به نگاه من که عادت کرده بودم به این فضا. هرسال که عاشورا می‌شود به یاد گفته‌اش می‌افتم که با اعجاب می‌گفت:" این مرد چه انرژی‌ای داشته که بعد از هزار و اندی سال این همه آدم را به خیابان‌ها می‌کشاند."
وقتی با دسته‌های عزاداری رو به رو می‌شویم، جدای از نیات‌شان ما را به واقعه‌ی سال شصت و یک هجری می‌برد. واقعه‌ای که با هیچ ترفندی فراموش نشد و هیچ واقعه‌ای نیز جای‌گزین آن نگشت.

این جا پرانتزی باز می‌کنم و ناچار گریزی می‌زنم به جهان ادبیات داستانی. به ساده‌ترین بیان "داستان یعنی بیان یک واقعه توسط یک راوی." ومهم‌ترین رکن داستان گویی تأثیر گذاری آن است که به چه‌گونگی بیان آن ربط دارد. اما تأثیر گذاری یک واقعه، یعنی این‌که مخاطب نسبت خودش را با واقعه مشخص کند و بتواند در آن، جایی برای حداقل احساس‌های انسانی خودش بیابد. به هر میزانی که واقعه شفاف‌تر و دقیق‌تر بیان شده باشد یقینا نسبت خواننده و داستان روشن‌تر و واضح‌تر خواهد بود. و به هرمیزان که واقعه وارد مرزهای وجودی انسان شده باشد به همان میزان نیز ماندگار خواهد ماند. این جا پرانتز را می‌بندم و می‌روم سراغ بقیه مطلبم. که فکر کنم در این مورد زیاد حرف زده‌ام و کل مباحث این جا نمی‌گنجد.

در عاشورا هم ما با یک واقعه روبه روییم. جدای از علایق‌مان ناخودآگاه به دنبال این هستیم که نسبت خود را با این واقعه مشخص کنیم. بهتر است بگویم ویژگی انسانی‌ما می‌طلبد تا نسبت خود را با تمامی وقایعی که افتاده و می‌افتد مشخص کنیم. شاید راز ماندگاری این واقعه چندان نسبتی به اعتقادات مذهبی ما نداشته باشد، که به نظر نگارنده باید همین طور باشد. همان طور که شاهد همدلی و حتی عزاداری هندوها و خیلی‌های دیگر از مذاهب دیگر نیز هستیم. بنابراین این واقعه آن قدر انسانی است که به سادگی نمی‌شود از کنارش گذشت. واقعه‌ای که مرزهای وجودی انسان را در می‌نوردد و می‌تواند یک پرش به مرحله‌ی دیگری از انسانیت باشد یا عقب‌گردی که هیچ وقت قابل جبران نباشد. و ما این پرش ابراهیم وار(1) حسین(ع) را در این واقعه شاهدیم. ماجرا را همه می‌دانیم و نیاز به بازگویی دوباره‌ی آن نیست.

اما آنچه که در طول تاریخ نگران کننده بوده و هست انحصاری کردن این واقعه است برای فرقه و گروه خاصی و تأویل این گروه برای اثبات حقانیتی که باید از راه دیگری به اثبات برساند. یعنی به قول ما جماعت اهل داستان تحلیل بیرونی و ساختگی‌ای که بر این واقعه تحمیل می‌شود و با این تحمیل، شفافیت و زیبایی این واقعه حتی به پستوهای نبردهای فرقه‌ای رانده می‌شود و بعد از آن است که سال‌روز این واقعه به جای این که وجدان‌های انسانی را بیدار کند و نسبت به برد زمانی‌اش برد مکانی مناسب را نیز داشته باشد، هیجانات خفته و حیوانی عده‌ای را بیدار می‌کند و می‌شود آن چه که امروزه در جهان اطراف‌مان شاهد آن هستیم. از ترورها و تروریست‌های فرقه‌ای که به جای ماه انگشت رنگین را می‌بینند. خوب حالا مشکل کار کجاست؟ این مشکل تنها مشکل واقعه عاشورا نیست که مشکل جدی زندگی امروز ما و جامعه اسلامی ماست.

پاسخ به این سئوال نه کار من است و نه به این زودی باید منتظر جواب آن باشیم، اما فکر کردن نسبت به این قضیه و واگذار کردن آن به گذر زمان شاید که مسیر درست را با آزمون و خطا پیدا کند. باز هم می روم سراغ ادبیات داستانی که از آن خیلی آموخته‌ام. آن چه که بیشترین تأکید حداقل جمع ماست ( مجموعه داستانی بوطیقا- مشهد) دوری از تأویل‌های ساده انگارانه و حتی روی‌کردهای ساختارمندی چون مارکسیسم و روان‌کاوی و فمینیسم و دیگر دانش‌هایی است که خارج از داستان قرار دارند و با نشانه‌های برون متنی داستان را تفسیر می‌کنند؛ تا به این صورت واقعه روشن و شفاف شود و هرکسی با توجه به ذهنیت خودش با آن ارتباط برقرار کند. در مورد داستان که این حکم کارایی داشته باشد در مورد واقعه‌ای که در جهان عینی اتفاق افتاده حتما کارایی بیشتری خواهد داشت. پس تنها راه حلی که الان به نظر می‌رسد بیان تاریخی و نزدیک به واقعیت این حادثه است که بیشتر کار تاریخ است تا دانش‌های دیگر که به آن‌ها نیز اشاره خواهم کرد. اما نخستین وظیفه یک پژوهش‌گر تاریخی نگاه نقادانه و انتخاب روایتی به واقع نزدیک‌تر از میان روایت‌های متعدد یک ماجراست. این نکته روشن در مورد تمام قضایای تاریخی صدق می‌کند و اختصاصی به تاریخ اسلام ندارد.

اما در مورد تاریخ اسلام دو ویژگی باعث شده کار بسیار سخت شود: از یک سو کم بودن منابع دست اول و از بین رفتن قسمت عمده آن‌ها و از سوی دیگر وجود جریانات سیاسی و مذهبی قدرتمندی که به میراث تاریخی سمت و سوی زیادی داده است. نتیجه این دومسئله اغتشاش بسیاری است که در قضایای تاریخی مربوط به صدر اسلام می‌بینیم.

مشکل کمبود منابع تاریخی را شاید بشود به نوعی با جستجوی بیشتر و این که بازمانده‌های عینی این واقعه تا امروزه در دسترس است جبران کرد، و شاید هم جبران نشود اما این‌که علی‌اکبر چند ساله بوده و یا مسایلی از این قبیل ضربه ی جدی بر پیکره‌ی این واقعه نمی‌زند. اما این جریانات سیاسی مذهبی قدرتمند است که متأسفانه مشکل اصلی ماست و جامعه را از وضوح و شفافیت این واقعه دور می‌کند. بنابراین نگارنده معتقد است به جای تفسیر و تآویل‌های عرفانی، فلسفی و کلامی که تمامی هستی ما را و گذشته و آینده ما را در دایره تنگ ایده آلیسم خام افلاطونی قرار داده، برویم سراغ خود عینیت تاریخی این واقعه. ما امروزه در زندگی مان چه در پیوند با گذشته یا نگاه به آینده به واقع گرایی نیاز داریم که متأسفانه بسیار کم دیده می‌شود. فکر می کنم با ایجاد میزانی از واقع نگری در زندگی مان قسمت زیادی از مشکلات فردی و اجتماعی ما حد اقل کمتر شود. تفکر در مورد واقعه‌ی عاشورا می‌تواند سرآغازی براین واقع‌نگری ما باشد.


پی‌نوشت:

۱. کی‌یرکی‌گارد اندیشمند دانمارکی تکامل انسان را دارای سه مرحله می‌داند که عبارتند از: الف. مرحله خوش باشی ب. مرحله اخلاقی ج. مرحله دینی. وی معتقد است ابراهیم با به قربان‌گاه بردن فرزندش به آخرین مرحله‌ی انسانی یعنی مرحله دینی قدم گذارده.

منبع:
زاویه دید
http://nuri.blogfa.com/post-40.aspx

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد