yas-90
25th December 2011, 12:39 AM
كارتن خوابها سهمی در تصمیمگیری مسئولان دارند؟
سخن گفتن از معضلاتی مثل كارتن خوابها آن قدر ارزش ندارد كه برای مسئولی از مدیران دولت دهم كه برای برپایی عدالت شب و روز نمیشناسند مهم باشد. مهم این است كه متاسفانه خیابان خوابها در هیچ یك از معادلات این آب و خاك سهمی ندارند حتی جایی برای خوابیدن. زخم ناسور خیابان خوابها در تمام جهان وجود دارند. زخمی كه هیچ وقت درمان نشده است.آنها به راحتی مصاحبه میدهند و از این بابت منتی هم نمیگذارند. فخری هم برایشان باقی نمانده تا به ما بفروشند. حرفی ندارند ا
مهدیه تقوی راد
تهرانامروز نوشت : كارتن خوابها... گاهی لغتها به بدترین شكل ممكن بر زبان و قلم جاری میشوند. فكر میكنم در دنیا لغتی به این نازیبایی وجود نداشته باشد. تفاوت بار مفهومی كارتن خوابها با بیخانمانها فراتر از آن چیزی است كه حتی بتوانیم تصورش را بكنیم. آنهایی كه به اشتباه كارتن خواب میخوانیم بیخانمانهایی هستند كه خانه و سرپناهی برای ماندن ندارند. مجرم نیستند اما زمینههای جرم در میان آنها بسیار وجود دارد. آنها فقط بیخانمان هستند و مشكلات اقتصادی، مشاغل فصلی، نبود كار در شهرستان، بیپولی، اعتیاد و... باعث شده تا از بد روزگار همگی زیر یك سقف كه گرمخانه مینامندش جمع شوند و كارتن خواب نام بگیرند.
اكثر آنهایی كه در گرمخانه «همخانه» هستند یك نقطه مشترك دارند. بیشتر فصلهای زندگی كسانی كه در این محل سكنا گزیدهاند با اعتیاد نوشته شده است.
سكانس اول: مهمانان شبانه
گرمخانهها واژگانی استقراضیاند كه از ینگه دنیا بر پیشانی شهر چسبیدهاند. مكانهای اجتماع وسیع و گروه گرایی كه در آمریكا، آلمان، انگلستان، آمریكای لاتین و حتی چین هم وجود دارد. خیابان خوابها در طول روز اینقدر از بالا تا پایین شهر را پرسه میزنند تا شب چادر سیاهش را بر سر شهر پهن كند و بعد آرام و بیسر و صدا و فقط برای این كه در سرما نمیرند به گرمخانه پناه میآورند و تا سپیده در آن بیتوته میكنند و صبح دوباره روز از نو و روزی از نو. در میان جمعی كه به گرمخانه پناه آوردهاند همه نوع آدمی را میتوانی پیدا كنی. كارتن خوابهای شهر ما یكی فوق لیسانس فیزیك دارد و دیگری كارشناسی مدیریت، یكی خلبان است و اعضای خانواده رهایش كردهاند و به ینگه دنیا رفتهاند و دیگری بعد از ورشكست شدن و دادن طلب طلبكارها خودش مانده و لباسهای تنش.
یكی از سر ناچاری و بیپناهی به گرمخانه پناه آورده و دیگری به اجبار. اما مهم این است هیچ كس در گرمخانه احساس غربت نمیكند یا ظاهرا اینطور به نظر میرسد كه افرادی كه در اینجا شبها را دركنار هم به روز میرسانند با هم غریبه نیستند چون همه آنها در یك مسئله با هم تفاهم دارند. همه بیخانمان هستند و هیچ چشمی منتظر بازگشت آنها نیست.
فرقی نمیكند كارتن خوابها در كجای شهرمان روزهای سیاه را میگذرانند. مهم این است كه كارتن خوابها گوشهای از ذهن ما را به خود مشغول كردهاند و دم به دقیقه با تلنگری تلاش میكنند ما را از خواب زمستانی كه فرو رفتهایم بیدار كنند.
در گرمخانه سهم هر كس از خوشبختی یك جفت دمپایی پلاستیكی آبی، یك وعده غذای گرم، یك دوش آب گرم و جایی برای خوابیدن است. بخاریهای بزرگ، كپسولهای آتشنشانی، یك تلویزیون بزرگ به همراه تعداد زیادی بیخانمان، اعضای ثابت و متغیر گرمخانهها را تشكیل میدهند.
سكانس دوم: مصوبه بیحاصل
ساماندهی بیخانمانها نیازمند یك عزم ملی است و همكاری و تعامل همه نهادها و دستگاههایی را كه به نحوی با این مسئله مربوط میشوند را میطلبد. ساماندهی كارتن خوابها از سال 78 تاكنون مصوبه شورای عالی اداری بوده و در این فاصله زمانی اتفاقات زیادی افتاده است. از ابتدای راهاندازی گرمخانهها در سال 84 قرار بود وزارت رفاه و تامین اجتماعی، شهرداری و بهزیستی، نیروی انتظامی، كمیته امداد،سازمان فنی و حرفهای، وزارت كار، صدا و سیما، قوه قضائیه و... در جمعآوری، نگهداری و تحت پوشش قرار دادن این افراد با هم همكاری كنند اما ظاهرا بعد از گذشت مدتی مسئولیت این كار به عهده شهرداری و نیروی انتظامی افتاد و دیگر سازمانها و نهادها از انجام این مسئولیت شانه خالی كردند.
سكانس سوم: فیزیكدان كارتن خواب
قهر روزگار مرد را كه حالا در سن 49 سالگی به پیرمردهای 60 ساله میماند در بند خود گرفتار كرده است. از قهر روزگار و نامرادی دنیا مینالد برای من كه میخواهم با سماجت از چند و چون زندگیش سر در بیاورم صحبت كه نه درد دل كرد به این امید كه شاید در پس ضبط صوت و قلمی كه دارم بتوانم امثال او را از این نوع زندگی نجات دهم. هر چه بیشتر میگفت، كمتر باورم میشد.
مرد بیخانمان كه نشسته بود و آرام و با وقار حرف میزد فوق لیسانس فیزیك داشت و مدرس یكی از آموزشگاههای خصوصی كنكور بود. اما شب را در گرمخانه سپری میكرد.
مرد با پیروزی انقلاب و تعطیل شدن دانشگا هها مثل بسیاری دیگر از دانشجویان موقتا ترك تحصیل كرد و دوباره در سال 67 برای ادامه تحصیل به دانشگاه رفت و فوق لیسانس فیزیك گرفت و بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه دست به همه كاری زده بود. برای امرار معاش معلم حقالتدریس شده بود اما به علت حقوق كم عطای تدریس را به لقایش بخشید و به كار واردات دستگاههای كپی مشغول شد اما به مرور نتوانسته بود در بازار واردات همتای رقبایش پیش برود و ورشكست شد.
مرد زندگی آرامی داشت اما دست روزگار تقدیر دیگری برایش رقم زد. چند سال قبل در یك درگیری خانوادگی باعث مجروح شدن طرف مقابل شده بود و دادگاه برایش 23 میلیون دیه و چند ماه زندان برید. تقاضای همسرش بعد از زندان رفتنش، طلاق بود.
مرد مجبور بود بعد از آزادی از زندان خیابانگرد شود. در همان شبهایی كه در خیابانها میخوابید مداركش را از دست داد و شروع دردسر زندگیش از همان جا بود. مرد مدتی در خیابانها سرگردان بود شاید به دنبال نیمهگمشده زندگیش و بعد توسط چند خیابان گرد دیگر با محلی به اسم گرمخانه آشنا شد. مرد هنوز با وجود خیابان گردی حاضر نمیشود دست تكدی جلوی رهگذران دراز كند و برای این كه حقوق بخور و نمیری داشته باشد سه ساعت در هفته را در یك آموزشگاه كنكور برای بچههای پشت كنكوری تدریس میكند و پولی را كه از این راه به دست میآورد برای خرجی دختر 9 سالهاش میفرستد.
از آرزو – دخترش – میپرسم كه با تمام شدن امتحانات خرداد حضانتش به مرد سپرده میشود، میگوید: آخرین بار توی دادگاه دیدمش و ماهی صد هزار توان برای خرجی به مادرش میدهم.می پرسم اگر یك روز در این وضعیت ببیندتان... موزاییكهای زمین را با چشمهایش میشمارد. ضرب و تقسیمشان میكند چند بار دهانش را بیصدا باز میكند و بعد در حالی كه سعی میكند از زیر بار نگاهم فرار كند، قبل از رفتن میگوید: ضربه روحی سنگینی میخورد،خیلی سنگین....
سكانس چهارم:عدالت كجاست؟
اگر با چشمهای خودم او را در محوطه گرمخانه ندیده بودم باور نمیكردم كه یك بیخانمان است. شاید شما هم اگر روزی او را در یكی از خیابانها ببینید حتی به مخیله تان هم خطور نمیكند فردی كه میبینید برای این كه از سرما نمیرد به گرمخانه پناه میبرد. سر و وضع مرتب و لباسهای تمیزش حكایت از زندگی مرفه گذشتهاش دارد. زندگیای كه سالهاست اثر آن را در خاطراتش جستوجو میكند. دو سال كارتن خوابی بدترین روزهای زندگی او را تشكیل داده است. كارشناس مدیریت بازرگانی است. سالهای سال در شركت تالبوت انگلستان كارمند بوده و همزمان قطعات یدكی ماشین آلات را به ایران وارد میكرده اما امروز برای این كه امرار معاش كند و پولی برای خرید لباس داشته باشد مجبور است به دار الترجمه برود و به آنها بگوید كه در كار ترجمه اسناد و مدارك به زبان انگلیسی تبحر دارد.
برق عجیبی در چشمهای سبزش خانه كرده انگار اشك صدها سال در گودی چشمانش مرداب شده و آنقدر گریه نكرده كه حالا سبزی جلبكهای ته چشمش زده است بیرون. برای این كه متوجه برق اشك در چشمانش نشوم چشم به زمین میدوزد و آهسته میگوید بعد از بیخانمان شدن تنها دنبال یك چیز بودم: عدالت. اما هر چه بیشتر جستوجو كردم كمتر یافتم.
سهم مرد از دنیایی كه روزی با رفاه تمام در آن زندگی میكرده در حال حاضر فقط یك دست لباس است و یك كیف كوچك كه صبح به صبح تمام بدبختیهایش را در آن میریزد و تا غروب با خود حمل میكند.
از مرد كه حالا از ناراحتی در خود مچاله شده و با انگشتان دستش بازی میكند از زندگیاش میپرسم و بچه هایش. مرغ خیالش را تا بوشهر پرواز میدهد.سری به خانهاش كه حالا پنج سالی میشود از آن خبری ندارد میزند، از حال و روز بچهها پرس و جو میكند و بعد كه خیالش از بابت زندگیاش راحت شد، میگوید: برادرم برای گسترش كارش دست مردم چك داشت و برای این كار به ضامن احتیاج داشت. به حكم بزرگتری و برادری ضمانتش كردم اما برادرم بعد از مدتی كه نتوانست جواب طلبكارها را بدهد خودكشی كرد و من ماندم و یك دنیا طلبكار كه ضامن بازگرداندن پولشان شده بودم.
شب و روز از دست طلبكارهایی كه برای وصول طلبشان مراجعه میكردند آب خوش از گلویم پایین نمیرفت. تمام زار و زندگیام را فروختم اما فقط توانستم طلب تعدادی از آنها را بدهم و برای خودم جز فرش زمین و روكش آسمان چیزی باقی نماند. پنج سال است فقط از طریق تلفن احوال بچههایم را میپرسم.
سرمایه دار دیروز و گرمخانه خواب امروز میگوید: دو سال آزگار در یك مسافرخانه در خیابان سعدی زندگی میكردم و بعد كه دیگر پولی برای كرایه اتاق نداشتم مجبور شدم به خیابان پناه ببرم. اما برای این كه از خیابان گردی راحت شوم خودم را به كلانتری معرفی كردم و آنها مرا به گرمخانه فرستادند.
اعتیاد، وجه مشترك بیخانمانها
دكتر رضا جاگیری،معاون اجتماعی سازمان رفاه و مشارکتهای اجتماعی شهر تهران با اشاره به این نكته كه در حال حاضر دو گرمخانه درتهران فعال هستند و همزمان دو مركز شبانه روزی نیز به خدمات دهی به بیخانمانها مشغولند به تهران امروز میگوید: گرمخانههای خاوران و بهمن هر كدام با 400 و 200 نفر ظرفیت در مواقع عادی و 600 و 250 نفر در مواقع اضطراری مسغول خدمات دهی به متقاضیان هستند.به گفته وی 70 درصد افرادی كه در گشتهای شهرداری جمعآوری میشوند معتاد هستند. وی یكی از علل عمده بیخانمانی این افراد را اعتیاد دانست و گفت این افراد به دلیل معتاد شدن از پایگاه حمایتی خود طرد شده و ناچار به خیابان خوابی میشوند كه 7 تا 10 درصد آنها را خانمها تشكیل میدهند. به گفته وی در چند سال گذشته سن بیخانمانی پایین آمده است.
اگر چه قرار بر این بوده كه 11 سازمان و نهاد در جمعآوری و ساماندهی این كارتن خوابها همكاری كنند اما دكتر جاگیری میگوید: به غیر از نیروی انتظامی، شهرداری و قوه قضائیه هیچ كدام از این سازمانها به مسئولیت خودشان عمل نمیكنند و شهرداری و نیروی انتظامی را در این راه تنها گذاشتهاند. به گفته وی بهزیستی و كمیته امداد به دلیل این كه اكثر این افراد اوراق هویتی ندارند از پذیرش آنها سر باز میزنند. این درحالی است كه با ورود این نهادها به چرخه جمعآوری و اسكان كارتن خوابها نیاز به توسعه فضاهایی همچون گرمخانهها و مراكز نگهداری كمتر میشود و افراد جدید كمتری در این مراكز پذیرش میشوند.
حق بعضی شهروندان پایمال شده
پروفسور حسین باهر، بنیانگذار مكتب رفتار شناسی ایران و جامعهشناس نیز در گفتوگو با تهرانامروز با اشاره به این موضوع كه فقر در بخشی از جامعه بیداد میكند، گفت: این نكته را نمیتوان نادیده گرفت كه حق درصدهایی از دهكهای پایین جامعه به وسیله دهكهای بالای جامعه پایمال شده و تعدادی از این افراد مجبور به كارتنخوابی شدهاند. این استاد دانشگاه تصریح كرد:در عین حال عدهای از افراد هم به دلیل نداشتن كار و امكانات اشتغال از ردههای درآمدی خارج میشوند و به سمت فقر و سرانجام كارتنخوابی كشیده میشوند. باهر از اعتیاد به عنوان سومین عامل برای دور افتادن از خانه و خانواده نام برد و گفت:این افراد در گوشه و كنار شهر تجمع میكنند و امنیت اجتماعی شهر را زیر سوال میبرند.
وی با اشاره به این نكته كه باید با از بین بردن فقر در جامعه از افزایش تعداد این افراد جلوگیری كنیم، گفت: مسئولان باید با ایجاد اشتغال در جامعه از گسترش كارتنخوابی جلوگیری كنند. وی در عین حال تصریح كرد: مجبور كردن كارتنخوابها به انجام كارهای اجباری با پرداخت دستمزد میتواند راهكار مناسبی برای كاهش تعداد این افراد باشد. باهر با انتقاد از كم كاریهایی كه در عرصههای اقتصادی و اجتماعی جامعه صورت میگیرد، افزود: این كمكاریها باعث شده تا تعداد افراد كارتنخواب زیاد شده و چهره كلانشهرها نازیبا شود. پروفسور باهر تصریح كرد:در تمام كشورهای پیشرفته دنیا محلهایی برای كمك به كارتنخوابها و بیخانمانها زیر نظر مراكز دینی فعالیت میكنند و خدماتی از قبیل یك وعده غذای گرم، مددكاری و معاینات پزشكی كه به این افراد ارائه میشود شبیه خدماتی است كه در گرمخانههای كشورمان به كارتنخوابها ارائه میشود.
سكانس آخر: كارتن خوابها نمیخندند
كارتن خوابها نمیخندند. خیابان خوابها نمیدانند خنده چیست، شاید كه سرما را هم دیگر حس نمیكنند. كارتن خوابها دیگر به سرمای كشنده زمستان و گرمای تابستان عادت كردهاند و برایشان مهم نیست كه شب را در كوچه پس كوچههای مسگر آباد و مشیریه و دولت آباد بخوابند یا در زمهریر زعفرانیه و محمودیه و كامرانیه شب را به صبح برسانند. زمان برای بیخانمانها تصویر خامی است از تكرار روزها وشبهایی كه در تعقیب و گریز عقربههای ساعت و غبار فراموشی از یاد میروند. همشهریان فراموششده حرمان زده در دوزخ پایتخت در حالی شبهای سرد زمستان زودرس را به صبح میرسانند كه سرما از هفت جانشان میگذرد تا به جانشان رخنه كند.
كارتن خوابها، فراموش شدگان زندگی اجتماعی امروزند كه هیچ كس آنها را به خاطر نمیآورد. تنها باید یك كارتن خواب باشی تا كارتن خوابها را درك كنی. فقط یك شب كه در سرمای زیر صفر در جه در خیابان با یك پیراهن نم دار بخوابی و جز حریر آسمان رو اندازی و جز زمین سخت تشكی نداشته باشی میتوانی ادعا كنی كه درد كارتن خوابها را حس میكنی.
سخن گفتن از معضلاتی مثل كارتن خوابها آن قدر ارزش ندارد كه برای مسئولی از مدیران دولت دهم كه برای برپایی عدالت شب و روز نمیشناسند مهم باشد. مهم این است كه متاسفانه خیابان خوابها در هیچ یك از معادلات این آب و خاك سهمی ندارند حتی جایی برای خوابیدن. زخم ناسور خیابان خوابها در تمام جهان وجود دارند. زخمی كه هیچ وقت درمان نشده است.آنها به راحتی مصاحبه میدهند و از این بابت منتی هم نمیگذارند. فخری هم برایشان باقی نمانده تا به ما بفروشند. حرفی ندارند ا
مهدیه تقوی راد
تهرانامروز نوشت : كارتن خوابها... گاهی لغتها به بدترین شكل ممكن بر زبان و قلم جاری میشوند. فكر میكنم در دنیا لغتی به این نازیبایی وجود نداشته باشد. تفاوت بار مفهومی كارتن خوابها با بیخانمانها فراتر از آن چیزی است كه حتی بتوانیم تصورش را بكنیم. آنهایی كه به اشتباه كارتن خواب میخوانیم بیخانمانهایی هستند كه خانه و سرپناهی برای ماندن ندارند. مجرم نیستند اما زمینههای جرم در میان آنها بسیار وجود دارد. آنها فقط بیخانمان هستند و مشكلات اقتصادی، مشاغل فصلی، نبود كار در شهرستان، بیپولی، اعتیاد و... باعث شده تا از بد روزگار همگی زیر یك سقف كه گرمخانه مینامندش جمع شوند و كارتن خواب نام بگیرند.
اكثر آنهایی كه در گرمخانه «همخانه» هستند یك نقطه مشترك دارند. بیشتر فصلهای زندگی كسانی كه در این محل سكنا گزیدهاند با اعتیاد نوشته شده است.
سكانس اول: مهمانان شبانه
گرمخانهها واژگانی استقراضیاند كه از ینگه دنیا بر پیشانی شهر چسبیدهاند. مكانهای اجتماع وسیع و گروه گرایی كه در آمریكا، آلمان، انگلستان، آمریكای لاتین و حتی چین هم وجود دارد. خیابان خوابها در طول روز اینقدر از بالا تا پایین شهر را پرسه میزنند تا شب چادر سیاهش را بر سر شهر پهن كند و بعد آرام و بیسر و صدا و فقط برای این كه در سرما نمیرند به گرمخانه پناه میآورند و تا سپیده در آن بیتوته میكنند و صبح دوباره روز از نو و روزی از نو. در میان جمعی كه به گرمخانه پناه آوردهاند همه نوع آدمی را میتوانی پیدا كنی. كارتن خوابهای شهر ما یكی فوق لیسانس فیزیك دارد و دیگری كارشناسی مدیریت، یكی خلبان است و اعضای خانواده رهایش كردهاند و به ینگه دنیا رفتهاند و دیگری بعد از ورشكست شدن و دادن طلب طلبكارها خودش مانده و لباسهای تنش.
یكی از سر ناچاری و بیپناهی به گرمخانه پناه آورده و دیگری به اجبار. اما مهم این است هیچ كس در گرمخانه احساس غربت نمیكند یا ظاهرا اینطور به نظر میرسد كه افرادی كه در اینجا شبها را دركنار هم به روز میرسانند با هم غریبه نیستند چون همه آنها در یك مسئله با هم تفاهم دارند. همه بیخانمان هستند و هیچ چشمی منتظر بازگشت آنها نیست.
فرقی نمیكند كارتن خوابها در كجای شهرمان روزهای سیاه را میگذرانند. مهم این است كه كارتن خوابها گوشهای از ذهن ما را به خود مشغول كردهاند و دم به دقیقه با تلنگری تلاش میكنند ما را از خواب زمستانی كه فرو رفتهایم بیدار كنند.
در گرمخانه سهم هر كس از خوشبختی یك جفت دمپایی پلاستیكی آبی، یك وعده غذای گرم، یك دوش آب گرم و جایی برای خوابیدن است. بخاریهای بزرگ، كپسولهای آتشنشانی، یك تلویزیون بزرگ به همراه تعداد زیادی بیخانمان، اعضای ثابت و متغیر گرمخانهها را تشكیل میدهند.
سكانس دوم: مصوبه بیحاصل
ساماندهی بیخانمانها نیازمند یك عزم ملی است و همكاری و تعامل همه نهادها و دستگاههایی را كه به نحوی با این مسئله مربوط میشوند را میطلبد. ساماندهی كارتن خوابها از سال 78 تاكنون مصوبه شورای عالی اداری بوده و در این فاصله زمانی اتفاقات زیادی افتاده است. از ابتدای راهاندازی گرمخانهها در سال 84 قرار بود وزارت رفاه و تامین اجتماعی، شهرداری و بهزیستی، نیروی انتظامی، كمیته امداد،سازمان فنی و حرفهای، وزارت كار، صدا و سیما، قوه قضائیه و... در جمعآوری، نگهداری و تحت پوشش قرار دادن این افراد با هم همكاری كنند اما ظاهرا بعد از گذشت مدتی مسئولیت این كار به عهده شهرداری و نیروی انتظامی افتاد و دیگر سازمانها و نهادها از انجام این مسئولیت شانه خالی كردند.
سكانس سوم: فیزیكدان كارتن خواب
قهر روزگار مرد را كه حالا در سن 49 سالگی به پیرمردهای 60 ساله میماند در بند خود گرفتار كرده است. از قهر روزگار و نامرادی دنیا مینالد برای من كه میخواهم با سماجت از چند و چون زندگیش سر در بیاورم صحبت كه نه درد دل كرد به این امید كه شاید در پس ضبط صوت و قلمی كه دارم بتوانم امثال او را از این نوع زندگی نجات دهم. هر چه بیشتر میگفت، كمتر باورم میشد.
مرد بیخانمان كه نشسته بود و آرام و با وقار حرف میزد فوق لیسانس فیزیك داشت و مدرس یكی از آموزشگاههای خصوصی كنكور بود. اما شب را در گرمخانه سپری میكرد.
مرد با پیروزی انقلاب و تعطیل شدن دانشگا هها مثل بسیاری دیگر از دانشجویان موقتا ترك تحصیل كرد و دوباره در سال 67 برای ادامه تحصیل به دانشگاه رفت و فوق لیسانس فیزیك گرفت و بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه دست به همه كاری زده بود. برای امرار معاش معلم حقالتدریس شده بود اما به علت حقوق كم عطای تدریس را به لقایش بخشید و به كار واردات دستگاههای كپی مشغول شد اما به مرور نتوانسته بود در بازار واردات همتای رقبایش پیش برود و ورشكست شد.
مرد زندگی آرامی داشت اما دست روزگار تقدیر دیگری برایش رقم زد. چند سال قبل در یك درگیری خانوادگی باعث مجروح شدن طرف مقابل شده بود و دادگاه برایش 23 میلیون دیه و چند ماه زندان برید. تقاضای همسرش بعد از زندان رفتنش، طلاق بود.
مرد مجبور بود بعد از آزادی از زندان خیابانگرد شود. در همان شبهایی كه در خیابانها میخوابید مداركش را از دست داد و شروع دردسر زندگیش از همان جا بود. مرد مدتی در خیابانها سرگردان بود شاید به دنبال نیمهگمشده زندگیش و بعد توسط چند خیابان گرد دیگر با محلی به اسم گرمخانه آشنا شد. مرد هنوز با وجود خیابان گردی حاضر نمیشود دست تكدی جلوی رهگذران دراز كند و برای این كه حقوق بخور و نمیری داشته باشد سه ساعت در هفته را در یك آموزشگاه كنكور برای بچههای پشت كنكوری تدریس میكند و پولی را كه از این راه به دست میآورد برای خرجی دختر 9 سالهاش میفرستد.
از آرزو – دخترش – میپرسم كه با تمام شدن امتحانات خرداد حضانتش به مرد سپرده میشود، میگوید: آخرین بار توی دادگاه دیدمش و ماهی صد هزار توان برای خرجی به مادرش میدهم.می پرسم اگر یك روز در این وضعیت ببیندتان... موزاییكهای زمین را با چشمهایش میشمارد. ضرب و تقسیمشان میكند چند بار دهانش را بیصدا باز میكند و بعد در حالی كه سعی میكند از زیر بار نگاهم فرار كند، قبل از رفتن میگوید: ضربه روحی سنگینی میخورد،خیلی سنگین....
سكانس چهارم:عدالت كجاست؟
اگر با چشمهای خودم او را در محوطه گرمخانه ندیده بودم باور نمیكردم كه یك بیخانمان است. شاید شما هم اگر روزی او را در یكی از خیابانها ببینید حتی به مخیله تان هم خطور نمیكند فردی كه میبینید برای این كه از سرما نمیرد به گرمخانه پناه میبرد. سر و وضع مرتب و لباسهای تمیزش حكایت از زندگی مرفه گذشتهاش دارد. زندگیای كه سالهاست اثر آن را در خاطراتش جستوجو میكند. دو سال كارتن خوابی بدترین روزهای زندگی او را تشكیل داده است. كارشناس مدیریت بازرگانی است. سالهای سال در شركت تالبوت انگلستان كارمند بوده و همزمان قطعات یدكی ماشین آلات را به ایران وارد میكرده اما امروز برای این كه امرار معاش كند و پولی برای خرید لباس داشته باشد مجبور است به دار الترجمه برود و به آنها بگوید كه در كار ترجمه اسناد و مدارك به زبان انگلیسی تبحر دارد.
برق عجیبی در چشمهای سبزش خانه كرده انگار اشك صدها سال در گودی چشمانش مرداب شده و آنقدر گریه نكرده كه حالا سبزی جلبكهای ته چشمش زده است بیرون. برای این كه متوجه برق اشك در چشمانش نشوم چشم به زمین میدوزد و آهسته میگوید بعد از بیخانمان شدن تنها دنبال یك چیز بودم: عدالت. اما هر چه بیشتر جستوجو كردم كمتر یافتم.
سهم مرد از دنیایی كه روزی با رفاه تمام در آن زندگی میكرده در حال حاضر فقط یك دست لباس است و یك كیف كوچك كه صبح به صبح تمام بدبختیهایش را در آن میریزد و تا غروب با خود حمل میكند.
از مرد كه حالا از ناراحتی در خود مچاله شده و با انگشتان دستش بازی میكند از زندگیاش میپرسم و بچه هایش. مرغ خیالش را تا بوشهر پرواز میدهد.سری به خانهاش كه حالا پنج سالی میشود از آن خبری ندارد میزند، از حال و روز بچهها پرس و جو میكند و بعد كه خیالش از بابت زندگیاش راحت شد، میگوید: برادرم برای گسترش كارش دست مردم چك داشت و برای این كار به ضامن احتیاج داشت. به حكم بزرگتری و برادری ضمانتش كردم اما برادرم بعد از مدتی كه نتوانست جواب طلبكارها را بدهد خودكشی كرد و من ماندم و یك دنیا طلبكار كه ضامن بازگرداندن پولشان شده بودم.
شب و روز از دست طلبكارهایی كه برای وصول طلبشان مراجعه میكردند آب خوش از گلویم پایین نمیرفت. تمام زار و زندگیام را فروختم اما فقط توانستم طلب تعدادی از آنها را بدهم و برای خودم جز فرش زمین و روكش آسمان چیزی باقی نماند. پنج سال است فقط از طریق تلفن احوال بچههایم را میپرسم.
سرمایه دار دیروز و گرمخانه خواب امروز میگوید: دو سال آزگار در یك مسافرخانه در خیابان سعدی زندگی میكردم و بعد كه دیگر پولی برای كرایه اتاق نداشتم مجبور شدم به خیابان پناه ببرم. اما برای این كه از خیابان گردی راحت شوم خودم را به كلانتری معرفی كردم و آنها مرا به گرمخانه فرستادند.
اعتیاد، وجه مشترك بیخانمانها
دكتر رضا جاگیری،معاون اجتماعی سازمان رفاه و مشارکتهای اجتماعی شهر تهران با اشاره به این نكته كه در حال حاضر دو گرمخانه درتهران فعال هستند و همزمان دو مركز شبانه روزی نیز به خدمات دهی به بیخانمانها مشغولند به تهران امروز میگوید: گرمخانههای خاوران و بهمن هر كدام با 400 و 200 نفر ظرفیت در مواقع عادی و 600 و 250 نفر در مواقع اضطراری مسغول خدمات دهی به متقاضیان هستند.به گفته وی 70 درصد افرادی كه در گشتهای شهرداری جمعآوری میشوند معتاد هستند. وی یكی از علل عمده بیخانمانی این افراد را اعتیاد دانست و گفت این افراد به دلیل معتاد شدن از پایگاه حمایتی خود طرد شده و ناچار به خیابان خوابی میشوند كه 7 تا 10 درصد آنها را خانمها تشكیل میدهند. به گفته وی در چند سال گذشته سن بیخانمانی پایین آمده است.
اگر چه قرار بر این بوده كه 11 سازمان و نهاد در جمعآوری و ساماندهی این كارتن خوابها همكاری كنند اما دكتر جاگیری میگوید: به غیر از نیروی انتظامی، شهرداری و قوه قضائیه هیچ كدام از این سازمانها به مسئولیت خودشان عمل نمیكنند و شهرداری و نیروی انتظامی را در این راه تنها گذاشتهاند. به گفته وی بهزیستی و كمیته امداد به دلیل این كه اكثر این افراد اوراق هویتی ندارند از پذیرش آنها سر باز میزنند. این درحالی است كه با ورود این نهادها به چرخه جمعآوری و اسكان كارتن خوابها نیاز به توسعه فضاهایی همچون گرمخانهها و مراكز نگهداری كمتر میشود و افراد جدید كمتری در این مراكز پذیرش میشوند.
حق بعضی شهروندان پایمال شده
پروفسور حسین باهر، بنیانگذار مكتب رفتار شناسی ایران و جامعهشناس نیز در گفتوگو با تهرانامروز با اشاره به این موضوع كه فقر در بخشی از جامعه بیداد میكند، گفت: این نكته را نمیتوان نادیده گرفت كه حق درصدهایی از دهكهای پایین جامعه به وسیله دهكهای بالای جامعه پایمال شده و تعدادی از این افراد مجبور به كارتنخوابی شدهاند. این استاد دانشگاه تصریح كرد:در عین حال عدهای از افراد هم به دلیل نداشتن كار و امكانات اشتغال از ردههای درآمدی خارج میشوند و به سمت فقر و سرانجام كارتنخوابی كشیده میشوند. باهر از اعتیاد به عنوان سومین عامل برای دور افتادن از خانه و خانواده نام برد و گفت:این افراد در گوشه و كنار شهر تجمع میكنند و امنیت اجتماعی شهر را زیر سوال میبرند.
وی با اشاره به این نكته كه باید با از بین بردن فقر در جامعه از افزایش تعداد این افراد جلوگیری كنیم، گفت: مسئولان باید با ایجاد اشتغال در جامعه از گسترش كارتنخوابی جلوگیری كنند. وی در عین حال تصریح كرد: مجبور كردن كارتنخوابها به انجام كارهای اجباری با پرداخت دستمزد میتواند راهكار مناسبی برای كاهش تعداد این افراد باشد. باهر با انتقاد از كم كاریهایی كه در عرصههای اقتصادی و اجتماعی جامعه صورت میگیرد، افزود: این كمكاریها باعث شده تا تعداد افراد كارتنخواب زیاد شده و چهره كلانشهرها نازیبا شود. پروفسور باهر تصریح كرد:در تمام كشورهای پیشرفته دنیا محلهایی برای كمك به كارتنخوابها و بیخانمانها زیر نظر مراكز دینی فعالیت میكنند و خدماتی از قبیل یك وعده غذای گرم، مددكاری و معاینات پزشكی كه به این افراد ارائه میشود شبیه خدماتی است كه در گرمخانههای كشورمان به كارتنخوابها ارائه میشود.
سكانس آخر: كارتن خوابها نمیخندند
كارتن خوابها نمیخندند. خیابان خوابها نمیدانند خنده چیست، شاید كه سرما را هم دیگر حس نمیكنند. كارتن خوابها دیگر به سرمای كشنده زمستان و گرمای تابستان عادت كردهاند و برایشان مهم نیست كه شب را در كوچه پس كوچههای مسگر آباد و مشیریه و دولت آباد بخوابند یا در زمهریر زعفرانیه و محمودیه و كامرانیه شب را به صبح برسانند. زمان برای بیخانمانها تصویر خامی است از تكرار روزها وشبهایی كه در تعقیب و گریز عقربههای ساعت و غبار فراموشی از یاد میروند. همشهریان فراموششده حرمان زده در دوزخ پایتخت در حالی شبهای سرد زمستان زودرس را به صبح میرسانند كه سرما از هفت جانشان میگذرد تا به جانشان رخنه كند.
كارتن خوابها، فراموش شدگان زندگی اجتماعی امروزند كه هیچ كس آنها را به خاطر نمیآورد. تنها باید یك كارتن خواب باشی تا كارتن خوابها را درك كنی. فقط یك شب كه در سرمای زیر صفر در جه در خیابان با یك پیراهن نم دار بخوابی و جز حریر آسمان رو اندازی و جز زمین سخت تشكی نداشته باشی میتوانی ادعا كنی كه درد كارتن خوابها را حس میكنی.